
مسئلۀ تراموا؛ حضوری به درازای بیش از ۵۰ سال
مسئلۀ تراموا؛ حضوری به درازای بیش از نیمقرن
در پنجمین دهه
تراموایی که ترمز بریده، بهسرعت به پنج نفر کارگرِ ازهمهجابیخبر نزدیک میشود. شما اگر باشید اهرم تراموا را میکشید تا آن را به ریلی دیگر بیندازید که روی آن فقط یک نفر کارگر مشغول کار است؟ یا نه، اصلاً هیچ کاری نمیکنید؟
این انتخاب دشوار یکی از انواع «مسئلۀ تراموا» بهحساب میآید؛ مسئلهای که ازجمله آزمایشهای فکری فلسفی بسیار شناختهشده است. این موقعیت تخیلی، گیجکننده و مضحک است و در کمال تعجب نمیتوان در مقابلش مقاومت کرد، اما همین آزمایش از پایهواساس به درک و دریافت ما از درست و غلط شکل داده است. طی چهل سال گذشته توجه افرادی خوشفکر را به خود معطوف داشته است؛ از اخلاقشناسان دانشگاهی گرفته تا روانشناسان اخلاقگرا و مهندسان.
مسئلۀ تراموا در راه پاسخگفتن به پرسشهایی بنیادین به کمک این اشخاص آمده است. پرسشهایی نظیر اینکه چطور باید اقدام کنیم، و اینکه اساساً باید کاری بکنیم یا نه؟ اما حالا که پنج دهه از عمر این آزمایش میگذرد، آیا مسئلهٔ تراموا کمکم دارد نخنما میشود؟
آزمایش اصلی و دو نسخهٔ معروف آن
آزمایشهای فکری از دورهٔ یونانیان و رومیهای باستان در گفتمان علمی نقشی اساسی داشتهاند. بیشتر این آزمایشها از حصار برج عاج خود بیرون نیامدهاند، اما انگشتشماری از آنها، نظیر گربهٔ شرودینگر1 که همزمان هم زنده است و هم مُرده، یا دوراههٔ زندانی،2 از محدودهٔ فضای دانشگاهی گریختهاند و به ستونهایی محکم در ساحت فرهنگ بدل شدهاند. البته این اتفاق همیشه برپایهٔ درک درست و کامل از آن مسائل رخ نداده است.
شگفت آنکه نخستین متفکرانی که به مسئلۀ تراموا پرداختند و بدان دامن زدند، زنان بودند؛ کسانی که عمدتاً در حوزهٔ فلسفه در اقلیتاند و کمشمار.
داستان مسئلۀ تراموا در سال ۱۹۶۷ و در دانشگاه آکسفورد شروع شد. در آن زمان فیلیپا فوت، معروف به «بانوی علیامرتبهٔ فلسفه»، ضمن صحبت دربارهٔ اینکه سقط جنین مجاز است، مثالی از این قطار شهری ترمزبریده طراحی کرد؛ قطاری که در انگلستان به آن تراموا میگویند و در ایالات متحده آن را با نام قطار برقی میشناسند.
چند سال بعد، جودیت تامسن،3 فیلسوفی که در مؤسسهٔ فناوری ماساچوست فعالیت میکرد، اصطلاح «مسئلۀ تراموا»4 را وضع کرد و دو نسخهٔ متفاوت از آن را ارائه داد؛ نسخههایی که بعداً بدل به مشهورترین نمونهها از نوع خود شدند. یکی از آنها «پل عابر پیاده» و دیگری «اهرم» نام داشت.
در سناریوی «پل عابر پیاده» که آن را با نام «مرد چاق» هم میشناسند، تراموا دارد بهسمت آن پنج نفر کارگر میرود، اما این بار شخصی که به مسئله پاسخ میدهد، روی پل عابر پیادهای ایستاده که بالای مسیر حرکت ترامواست. کنار او نیز مرد بسیار درشتهیکلی هست که درست لبهٔ پل ایستاده. اگر از قضای روزگار آن مرد سقوط کند و روی ریل بیفتد، میتواند پیش از اینکه تراموا به آن پنج نفر برخورد کند، جلویش را بگیرد. شما اگر باشید مرد را هل میدهید؟ نوشتهٔ تامسن در میان اهالی فلسفه چنان توجهی به خود جلب کرد که در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ زیررشتهای تحت عنوان «ترامواشناسی»5 پدید آمد.
داستان مسئلۀ تراموا در سال ۱۹۶۷ و در دانشگاه آکسفورد شروع شد. در آن زمان فیلیپا فوت، معروف به «بانوی علیامرتبهٔ فلسفه»، ضمن صحبت دربارهٔ اینکه سقط جنین مجاز است، مثالی از این قطار شهری ترمزبریده طراحی کرد.
دوراههای میان دو دریافت
دوراهههای تراموا بهوضوح نشان دادند که میان دو دریافت مختلف از اخلاق، چه تمایزی وجود دارد. پیرو یکی از این دریافتها، ما باید آن اقدامی را برگزینیم که بهترین نتیجهٔ نهایی و کلی را با خود بههمراه میآورد. در گفتمان فلسفی، فایدهگرایی بهترین نمونهٔ چنین تفکری است. برای مثال و در این موقعیت، بهترین نتیجه این است که به جای پنج نفر، یک نفر جان خود را از دست بدهد. دریافت اخلاقی دیگر این است که ما همواره باید سفتوسخت بچسبیم به وظایف معیّن و معلوم خود، وظایفی نظیر اینکه «هرگز انسانی را نکش».
تفاوتهای ظریف میان سناریوهای مختلف برای افراد کمکی فراهم میکرد تا مفاهیم مهم و تأثیرگذاری را بهدرستی درک و بیان کنند؛ ازجمله تمایز میان اینکه شخص، فعالانه کسی را بکشد در مقابل اینکه منفعلانه بگذارد آن فرد بمیرد. همین مسائل امروزه نیز بر مباحثاتی در حوزهٔ حقوق و سیاستگذاریهای عمومی تأثیر میگذارند. علاوهبر اینها، مسئلۀ تراموا در حوزهٔ فلسفه ابزاری آموزشی جالبی بوده است و کماکان نیز گیرا و پرجذبه بهحساب میآید.
حیات دوباره
تا اواخر دههٔ ۱۹۹۰ انواع گوناگون مسئلهٔ تراموا دیگر از مُد افتاده بودند. بسیاری از فلاسفه به نتایجی میتاختند که از طریق تجزیهوتحلیل این مسائل بهدست میآمد. ارزش این نتایج را زیر سؤال میبردند و میگفتند موقعیت مسائل زیادی عجیبوغریب و جزئینگرانه است.
معلوم نبود که آیا مسائل تراموا قرار است در جایی بیرون از صفحات جراید علمی، محلی برای خود پیدا کنند یا نه. تااینکه جاشوا گرین،6 دانشجوی کارشناسیارشد رشتهٔ فلسفه، با استفاده از روشهای عصبپژوهی جانی دوباره به این مسائل داد.
گرین افرادی را در دستگاه افامآرآی7 قرار داد تا مشاهده کند وقتی با سناریوهای مختلفی از مسئلۀ تراموا مواجه میشوند، چه اتفاقی برای مغزشان میافتد. درنهایت پیبرد پاسخی که فرد میدهد، بستگی دارد به اینکه آن شخص تا چه اندازه حس کرده که بهلحاظ احساسی با این دوراهه درگیر شده است. تصمیم کشیدن اهرم با فعالیت بخش پیشپیشانی8 مغز ارتباط داشت، همان بخشی که خود با تجزیهوتحلیلهای خودآگاهانه و خونسردانه مرتبط است.
در مقابل تصمیم برای هلندادن مرد چاق نواحی دیگری از مغز، نظیر هستهٔ آمیگدال یا بادامه را درگیر میکرد؛ نقطهای که با واکنشهای شدید عاطفی ارتباط دارد.
معلوم نبود که آیا مسائل تراموا قرار است در جایی بیرون از صفحات جراید علمی، محلی برای خود پیدا کنند یا نه. تااینکه جاشوا گرین، دانشجوی کارشناسیارشد رشتهٔ فلسفه، با استفاده از روشهای عصبپژوهی جانی دوباره به این مسائل داد.
مقالهای که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و این نتایج را در خود داشت، باعث شد تا صدها پژوهش دیگر انجام شوند و هر یک از مسئلۀ تراموا استفاده ببرند تا دربارهٔ روند تصمیمگیری اخلاقی تحقیق کنند. این اتفاق همچنین باعث شد توجه فعالان دیگر حوزهها نیز به این مسئله جلب شود؛ افرادی نظیر جامعهشناسان، اقتصاددانان و انسانشناسان.
گرین و دیگران از انواع مسئلۀ تراموا استفاده کردهاند تا به این نتیجه برسند که تصویرسازی قدرتمند ذهنی و وجود احساسات توضیحناپذیر باعث میشوند که احتمال گرفتن تصمیمی شمّی و شهودی در ما بالاتر برود، تصمیمی در راستای «هرگز انسانی را نکش». در مقابل آن هم تصمیمی قرار دارد که بهلحاظ ریاضیاتی حسابشدهتر است و بیان میکند که جان پنج نفر در مقابل جان یک نفر قرار گرفتهاست.
تحقیق گرین همچنین نکتهای دیگر را بیان میکند. احتمال اینکه افراد مرد چاق را هُل بدهند، بسیار کمتر از کشیدن اهرم است. نتیجهٔ تحقیق گرین میگوید علتش این است که همهٔ ما بهلحاظ زیستشناختی از پیش بهنوعی خاص برنامهریزی شدهایم و در برابر اینکه شخصاً به دیگران آسیب برسانیم، حساسیت عاطفی داریم، یعنی در این مثال نسبت به اینکه به مرد دست بزنیم و از روی پل هلش بدهیم پایین، حساس هستیم، اما در مقابل آن باید اهرمی را بکشیم که نسبت به آن حساس نیستیم، چون انجام این کار مستقیم نیست و شخصاً با افراد دیگر کاری نداریم.
پیتر سینگر،9 اخلاقشناس معروف، بیان میکند که ما باید در راهحل مشکلاتی که بهنظر بعید میآیند، دست به ازخودگذشتگیهای بزرگی بزنیم. برای مثال هم به فقر جهانی اشاره میکند یا از نوعی بیماری مثال میآورد که آنسوی دنیا همهگیر شده است. سینگر در تأیید برخی از این مواضع خود به پژوهش گرین ارجاع میدهد. سینگر میگوید ما نباید از زیر بار مسئولیتهای اخلاقی خود در قبال شخصی دیگر شانه خالی کنیم، آن هم صرفاً به دلیل اینکه شخص در فاصلهای چنان دور از ما زندگی میکند که نمیتواند سازوکار عاطفی مغزمان را درگیر خود کند.
روح سابق در کالبدی نو
بهرغم اینکه سینگر و دیگران بهوسیلهٔ مسئلۀ تراموا به نکات مختلفی پیبردند، اما بعد از مدتی، ابتدا فلاسفه و بعد بسیاری از روانشناسان، تدریجاً از این مسئله زده شدند. سال ۲۰۱۴ کریستوفر باومن،10 روانشناسی که در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین11 فعالیت میکند، بههمراه همکاران خود مسئلۀ تراموا را در مقالهای به این صورت خلاصه کردند: پژوهشگران متوجه شدهاند سناریوهای مختلف مسئلهٔ تراموا متناوباً باعث میشوند شرکتکنندگان در پژوهش بخندند که نشان میدهد آنها آزمایش را جدی نگرفتهاند؛ احتمالاً به این دلیل که سناریوها نمایانگر دوراهههای اخلاقی باورپذیری نیستند که در دنیای واقعی وجود دارند.
به احتمال قوی بیشتر ما هرگز به خودمان نمیآییم ببینیم در محیطی هستیم عجیبوغریب و خالی از هر چیز و از قضای روزگار درست کنار خود اهرمی پیدا کنیم که جان آدمیان را نجات بدهد یا اینکه مجبور شویم تصمیم بگیریم که مردی را از روی پل به پایین هل بدهیم یا نه.
اخیراً انواع مختلف مسئلۀ تراموا در قالب موضوعی جدید، حیاتی تازه پیدا کردهاند. موضوعی که کاربردی واقعی دارد: تحقیق دربارهٔ خودروهای بدون راننده.
کریس گردز،12 استاد مهندسی مکانیک در دانشگاه استنفورد و مدیر مرکز تحقیقات خودروی آن دانشگاه، سالهای سال را به پژوهش در حوزهٔ الگوریتمهای وسایل نقلیهٔ خودران اختصاص داده است تا پیببرد که این خودروها چطور باید در شرایط اضطراری واکنش نشان بدهند و تصمیماتی بگیرند که از نظر جامعه پذیرفتنی باشد.
وقتی با گردز صحبت کردم، یکی از رانندگیهای آزمایشیاش در خیابانهای کالیفرنیا تازه تمام شده و همان موقع برگشته بود. برایم توضیح داد که در بسیاری از موقعیتهایی که خودروهای بدون راننده در آن قرار میگیرند، اولویتهایی ناهمساز وجود دارند که در تقابل با یکدیگرند.
وقتی وسیلهٔ نقلیهای هیچ گزینهٔ دیگری بهجز تصادف ندارد، باید با چه چیز تصادف کند؟ اینجاست که پای انواع مختلف مسئلۀ تراموا به قضیه باز میشود.
گردز گفت: «این مسائلی که سعی میکردیم حلشان کنیم، صرفاً مسائل فنی نبودند، بلکه چیزهایی بودند که واقعاً میشد برای پیداکردن راهحلشان به فلسفه روی آورد. موقعیتهایی پیش میآید که ممکن است مرگ اشخاص اجتنابناپذیر باشد؛ چنین موقعیتهایی حتماً پیش میآید.
میخواهیم در این موقعیتها خودرو تصمیمی منطقی بگیرد.» گردز معتقد است مسئلۀ تراموا سکوی پرشی کاربردی است و میتوان با آن به دل این مسائل پرید. او گفت: «این مسئله یکی از راههایی است که میشود بر این حقیقت تأکید کرد که بالاخره کار به نقطهای میکشد که باید تصمیماتی گرفت. تصمیماتی که همه با آن موافق نخواهند بود.»
گردز بهمنظور اینکه تفکر اخلاقی را به بخشی اصلی از روند طراحی گروه خود تبدیل کند، به همکاری با پاتریک لین،13 استاد فلسفه میپردازد. لین که استاد دانشگاه پلیتکنیک ایالتی کالیفرنیاست، یک سال را به کار در آزمایشگاه گردز مشغول بوده و در گوگل، تسلا و دیگر شرکتها دربارهٔ وجوه اخلاقی خودروهای خودران سخنرانی کرده است. مسئلهٔ تراموا معمولاً یکی از نخستین مثالهایی است که او میآورد تا نشان دهد که نمیتوان همهٔ پرسشها را خیلی ساده از طریق درپیشگرفتن شیوههای پیچیدهتر مهندسی پاسخ گفت.
لین میگوید: «مهندسهای کمی هستند که میفهمند یا متوجهاند که مشکل برنامهنویسی اخلاقی خودرو چطور مشکلی است؛ دربرابر این مشکل هم میتوان خودرو را جوری برنامهنویسی کرد تا صرفاً از قوانین پیروی کند و بس.»
سینگر میگوید ما نباید از زیر بار مسئولیتهای اخلاقی خود در قبال شخصی دیگر شانه خالی کنیم، آن هم صرفاً به دلیل اینکه شخص در فاصلهای چنان دور از ما زندگی میکند که نمیتواند سازوکار عاطفی مغزمان را درگیر خود کند.
خوب و بد مسئلهٔ تراموا برای مهندسان
درعینحال لین میگوید که مسئلۀ تراموا میتواند مانند شمشیری دولبه باشد. از یکسو برای مهندسهایی که هیچ پیشزمینهای در حوزهٔ اخلاق ندارند، ابزاری آموزشی است و نقطهای عالی بهحساب میآید که میتوانند از آن آشنایی خود را شروع کنند. از سوی دیگر رواج این مسئله و لحن بازیگوشانهٔ آن و جایگاه نمادینش، میتواند مانع از این شود که اشخاص دوراهههای گستردهتری را در نظر بیاورند و ملاحظات اخلاقی را لحاظ کنند.
لین متوجه شده است که بیانکردن مسئلۀ تراموا به شکل اصلیاش، یعنی در قالب تراموایی که ترمزبریده بهسوی تعدادی کارگر میرود و در آن دورواطراف هیچچیز نیست و همهٔ اینها در محیطی عجیبوغریب و خالی رخ میدهد، مؤثر نیست و اثر عکس میگذارد، برای همین اغلب مسئله را با استفاده از خودروهای خودران از نو صورتبندی میکند و اینچنین میگوید:
فرض کنید درحال راندن خودرویی خودران در حالت دستی هستید. حواستان نیست و یکدفعه به خودتان میآیید و میبینید که دارید بهسمت پنج نفر میروید که توی بازارچهٔ فروش محصولات کشاورزی ایستادهاند. خودرویتان متوجه میشود که تصادفی در راه است و باید تصمیم بگیرد که چطور واکنش نشان بدهد. اگر تنها گزینهاش این است که به جای ماندن در مسیر فعلی و بهسمت آن پنج نفر، تندوسریع به راست بپیچد و به یک نفر بکوبد، آنوقت باید چهکار کند؟
شاید از روی اتفاق باشد که مسئلۀ تراموا از دنیای خودروهای بدون راننده سر درآوردهاست. این مسئله برخی از اساسیترین چالشهای اخلاقی و حقوقی را برجسته میسازد که در آینده و با ازراهرسیدن رباتها با آنها روبهرو خواهیم شد. وقتی عامل انسانی جای خود را به عوامل روباتی بدهد، آنگاه بسیاری از تصمیمات دیگر تصمیم لحظهای و واکنش آنی نخواهند بود. درعوض هنگام برنامهنویسی برای دستگاههایمان و نحوهٔ اقدام آنها، قادر خواهیم بود تا از قبل گزینههای مختلف را سبکسنگین کنیم.
از نظر فیلسوفانی نظیر لین، این نمونه خود مثال عالی تعامل نظریه و دنیای واقعی است؛ آزمایشهای فکری نظیر مسئلۀ تراموا نیز هرچند ممکن است انتزاعی و تاریخگذشته باشند، اما میتوانند در این راه به کمکمان بیایند تا پیش از آنکه وضعیتهای مختلف محقق شوند، با دقت دربارۀشان فکر کنیم. لین و گردز ماه گذشته نشستی برگزار کردند با موضوع مسائل اخلاقی و خودروهای خودران. این دو امیدوارند مباحثاتی که در نتیجهٔ آن نشست صورت گرفته است، گسترش یابد و به دیگر شرکتها و آزمایشگاههایی برسد که چنین فناوریهایی تولید میکنند.
وقتی عامل انسانی جای خود را به عوامل رباتی بدهد، آنگاه بسیاری از تصمیمات دیگر تصمیم لحظهای و واکنش آنی نخواهند بود. درعوض هنگام برنامهنویسی برای دستگاههایمان و نحوهٔ اقدام آنها، قادر خواهیم بود تا از قبل گزینههای مختلف را سبکسنگین کنیم.
مسئلهٔ اخلاقی و رشد شخصی
از همهٔ اینها گذشته، آیا انواع مختلف مسئلۀ تراموا، علاوهبر اینکه به ما کمک میکنند تا فناوریهای مختلف را طراحی کنیم، میتوانند بهعنوان ابزاری هم برای رشد شخصی و روزمره نیز استفاده شوند؟ اریک شویتزگبل،14 فیلسوف و روانشناس آمریکایی، کسی است که رفتار اساتید اخلاق را بررسی کرده است. او پیبرده که تخصص در حوزهٔ فلسفه تأثیر اندکی بر روی رفتار اخلاقی این افراد دارد و چندان آن را تغییر نمیدهد. برای مثال اساتید فلسفه را با افرادی از خاستگاههای اجتماعی مشابه مقایسه کرده و دریافته است احتمال اینکه اساتید فلسفهٔ اخلاق به خیریهها کمک کنند یا دست از گوشتخواری بردارند، بیشتر از باقی افراد نیست.
شویتزگبل تردید دارد که وقتگذاشتن برای حل معمایی دربارهٔ تراموا، در واقع بتواند به کسی کمک کند تا بتواند تصمیمی بگیرید که بهلحاظ اخلاقی بهتر است؛ اما کماکان فکر میکند استفاده از آزمایشهای فکری نظیر مسئلۀ تراموا برای مقاصد پژوهشی کاری مفید است، حتی اگر واقعاً بهنظر نرسد که این آزمایشها شیوهٔ رفتار افراد را در دنیای واقعی تغییر میدهند یا آزمایشها چنین جلوه کنند که گویی تشبیهاتی پرعیبونقصاند از موقعیتهای تصمیمگیری آشفتهای که افراد عموماً با آنها رودررو میشوند.
شویتزگبل به من گفت: «ما که روانشناس و فیلسوف تجربی هستیم، باید حواسمان را حسابی جمع کنیم که افراد توی آزمایش چطور مسئلۀ تراموا را برای خود تفسیر میکنند. این آزمایش تاحدزیادی فاقد اعتبار بیرونی است. از سوی دیگر، مسئلهای است خوب و تروتمیز.» شویتزگبل معتقد است که سادگی صورتمسئله، همان چیزی است که باعث شده تا به ابزاری عالی برای پژوهشهای علمی تبدیل شود. او میگوید دانشمندان هنوز هم علاوهبر سناریوهای واقعگرایانهتر، به مسئلهٔ تراموا محتاجاند، چراکه «تحقیقات بنیادی دربارهٔ مسائل اخلاقی بخشی مهم از وضعیت بشری است.»
کار دشواری است که بخواهیم بگوییم آیا اینها بدان معناست که مسئلۀ تراموا باز هم بروز و ظهور خواهد کرد، هرچند جویت تامسن خود در ایمیلی خطاب به من نوشت: «حتی یک لحظه هم از ذهنم نمیگذرد که مسئلهٔ تراموا درحال نزدیکشدن به پایان عمر خود باشد.»
بقیهٔ ما ممکن است طاقتمان از دست مسئله طاق شده باشد از بس به این فکر کردهایم که چرا نمیتوانیم به کارگرها خبر بدهیم تا از سر راه تراموا بروند کنار و اینجوری از همان اول غائله را فیصله بدهیم. توصیهام برای همهٔ شمایی که چنین حالی دارید، این است که آرام بقیهٔ چای خود را مزهمزه کنید.
پشمام این چایی چیه اخرش گذاشتید XD
این که ادامه ی سردرده