فضایل مدرن
شاید دیده و شنیده باشیم که پدیدههای مختلف را گاهی با نظر به ظاهر و باطنشان بررسی میکنند. مثلاً میگویند دین ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهر دین این است و باطن دین آن. از این «ظاهر و باطن»، گاهی به «پوسته و هسته» یا «گوهر و صدف» یا «قشر [پوست] و لُبّ [مغز]» هم تعبیر میشود.
مدرنیته هم مثل بسیاری از دیگر پدیدهها، بهنظر، پوستی دارد و مغزی؛ ظاهری دارد و باطنی. آنچه از مدرنیته دشوار است، نه اقامۀ مناسک مدرن، که التزام به «فضایل مدرن» است. میدانیم که قوام «مدرن بودن» (بیآنکه در دام ذاتگرایی بیفتیم) به پذیرش دیگری و رواداری است؛ به پذیرشِ خودبنیادی، خودآیینی، آزادی، حقوق و خودمختاری دیگران است؛ بنیادش به عقلانیتورزی و سنجشگری است. و در یک کلام، مدرن بودن، بهنظر، ورزیدن و به کار بستن ارزشها و فضایلی است که دستاوردهای باشکوه عصر روشنگری به شمار میروند و همینجاست که «مدرن بودن» از «مدرنمآبی» متمایز میشود.
باری، مدرنمآبان از مدرنیته صورتش را میگیرند و سیرتش را فرومیگذارند؛ پوست و صدفش را برمیدارند و مغز و گوهرش را میگذارند. چرا؟ چون تخلق به فضایل مدرن و دشوار است؛ چون التزام و سلوک به عقلانیت انتقادی، مدارا، گشودگی، دیگریپذیری، گفتوگو و احترام به تنوع زیستی آسانیاب نیست؛ به همان قیاس که سرسپردگی به گوهر دینداری (اگر گوهر دینداری را بهفرض اخلاق و معنویت بدانیم) هم آسان نیست. نتیجه چیست؟ برتر نشاندن مناسک بر فضایل و سر برآوردن «قشریگری مدرن» یا «تجدد عوامانه».
پارادوکس قشریگری مدرن هم از همینجاست؛ خود به رذیلتهایی گرفتار میشود که پیش از این، دینداری یا زیستجهان سنت را به سبب همان رذایل سرزنش میکرد؛ روحیاتی در مدرنمآبان ملکه میشود یا استمرار مییابد که همان روحیات و خُلقیات اگر در دینداران دیده شود، دستمایۀ نکوهش یا سرزنشِ یک ذهن مدرن است؛ مناسکی برای خود دست و پا میکند که پیشتر صورتهای دینی یا سنتی آن مناسک کنار زده میشدند. اما آنچه در تجدد عوامانه شاهدیم، مدرنیزاسیون نیست؛ آیینی جای آیین دیگر را گرفته است، صورتهای کهنه از مناسکزدگی جای خود را به صورتهای تازهتر دادهاند. این همانی است که از آن به «مدرنمآبی» تعبیر میکنیم. سبکی از زندگی و شکلی از بودن و اندیشیدن که صرفاً «توهم» مدرن بودن است.
پس نباید از دیدن لاتهای سکولار، روشنفکران آخوندمآب و فرهیختگان مناسکزده شگفتزده شویم. لاتمسلکی، آخوندمآبی و مناسکزدگی، سنت و مدرنیته ندارد. به همان میزان که سنتْ استعداد به مسلخ بردن فضیلت را دارد، فضای مدرن هم قوه و توانِ ذبح ارزشهای انسانی را دارد. اگر صورتهایی از دینخویی میتواند قاتل فضایل باشد، قشریگری مدرن هم میتواند فضیلتکُش باشد.