عدالت از منظر ارسطو
صرف نظر از تاکید اخلاق حرفهای پزشکی و اخلاق اسلامی بر ضرورت و اهمیت عدالت، عدالت به مفهومی که در اخلاق اسلامی بر آن تاکید میشود، بسیار فراگیرتر از حوزه اخلاق پزشکی است. چرا که عدالت در اخلاق پزشکی برآمده از عدالت اجتماعی است که میتوان با تدوین قوانین و راهکارهای عملی راهها دست یافت. همچنین خواهیم دید که عدالت به مفهوم دینی آن امری نهادینه شده در درون فطرت آدمی و شامل تمامی ساحتهای فردی و اجتماعی زندگی او میباشد.
جایگاه عدالت نزد ارسطو
ارسطو اولین و بزرگترین متفکر جامع الاطراف بوده است. گفته شده است او درباره همه چیز، از شکل گوش ماهی گرفته تا نازایی، از تاملات نظری درباره ماهیت روح گرفته تا هواشناسی، حتی درباره تعبیر خواب مطالبی به رشته تحریر درآورده است. مورخان وی را معلم اول لقب دادهاند.
نظریه عدالت ارسطو نتیجه اجتنابناپذیر وجودشناسی، انسانشناسی، اخلاق وی و عرف یونان است.
ارسطو از نظریه افلاطونی تفکیک نفس از بدن عدول کرده، رابطه روانشناسی و طبیعیات را که در مکتب افلاطون به سستی گراییده بود مستحکم مینماید. از نظر ارسطو بدن، جسم طبیعی است که دارای استعداد حیات است و نفس برای او چونان صورت، مبدا و اصل حیات است.
ارسطو به جای آن که مانند افلاطون از عدل تعریفی کلی ارائه دهد، ضمن برشمردن انواع آن، با جزئینگری به روشی واقعگرایانه به بررسی این مفهوم میپردازد که این روش در مقابل روش درونگرایی افلاطون قرار دارد.
وی در بخشی از تعریف خود از عدالت چنین میگوید: عدالت ملکهای است که افراد را قادر به انجام اعمال عادلانه و وادار به
رفتار درست میکند.
باید توجه کرد که رفتار درست از اعتدال قوای نفس ناشی میشود، وقتی که قوای نفس در حالت اعتدال و میانه قرار بگیرند نتیجه آن رفتار درست خواهد بود. رفتاری که نه در جانب افراط قرار دارد و نه در سوی تفریط، بلکه حد وسط میان آن دو میباشد و این همان عدالت به معنای تعدیل قوای نفس یا عدالت اخلاقی است.
ارسطو معتقد است که همچنان که عدالت معانی متعددی دارد ظلم نیز دارای معانی گوناگونی میباشد، منظور از ظالم کسی است که نقض قانون میکند و بیش از حقش میستاند و بیانصاف است، در نتیجه عادل کسی است که رعایت قانون را میکند و باانصاف است
اقسام عدالت از منظر ارسطو
الف) عدالت کلی و جزئی
عدالت کلی، فضیلت تمام و کمال به طوری که مجموعه همه فضائل را شامل میشود و کسی که دارای چنین فضیلتی است است آن را نه فقط در مورد خود بلکه در مورد دیگران نیز اجرا میکند. در واقع ارسطو این عدالت را به معنای احترام و موافقت با قوانین میداند و لذا ناقض قانون ظالم و مراعاتکننده قانون عادل است. عدالت جزئی بخشی از فضیلت است و نه تمام آن و به معنای برابری شهروندان به کار میرود و بیعدالتی جزئی ناشی از سودجویی است.
ب) عدالت توزیعی و تصحیحی
عدالت توزیعی به معنای توزیع مشاغل اجتماعی، مناصب حکومتی، پول و دیگر امتیازات میان افراد جامعه بر اساس استحقاق و شایستگی آنها میباشد. همچنان که ارسطو در این باره میگوید: اگر افراد برابر نباشند، سهام مساوی نخواهند داشت. عدالت تصحیحی به معنای برابری شهروندان در حقوق و کرامت انسانی است و استحقاق و شایستگی در این تعریف از عدالت موثر نمیباشد. با توجه به اینکه ارسطو معتقد است که عدالت یک حدوسط است است اما نه به طوری که سایر فضائل حد وسط میباشند بلکه به این معنا که عدالت درست در حد وسط حقیقی قرار دارد، بنابراین عدالت تصحیحی به معنای تساوی افراد جامعه در حقوق انسانی است.
ارسطو میپندارد که لازمه عدالت مساوات نیست، بلکه تسهیم به نسبت صحیح است و این تسهیم به نسبت، ثبت و فقط گاهی همان مساوات است
ج) عدالت قانونی و طبیعی
عدالت طبیعی در همه جا الزامی است اما عدالت قانونی بر قرارداد استوار است. باید توجه داشت که میان تبعیض و تفاوت فرقهای اساسی وجود دارد. آنچه مخالف و ضدعدالت است تبعیض است نه تفاوت، زیرا تبعیض عبارت از آن است که در شرایط مساوی بین اشیا فرق گذاشته شود اما تفاوت آن است که در شرایط نامساوی بین اشیا فرق نهاده شود. ارسطو ضمن پذیرش تفاوت، تبعیض را موجب خشم مردم میداند.
قانون خردی است از هوسها پیراسته، برای تربیت افراد جامعه ایشان را به رفتار فضیلتآمیز ملزم و از رذائل نهی میکند در چنین شرایطی افراد این جامعه در بهرهمندی از مزایای اجتماعی انصاف را رعایت میکنند.
سوفسطائیان مدعی بودند که عدالت در طبیعت وجود ندارد زیرا طبیعت یکنواخت است در حالی که عدالت به طور ذاتی امری نسبی و متغیر است. ارسطو به آنان پاسخ داده است که قوانین حقوقی مدون برپایه طبیعت قرار نگرفته، بلکه مبتنی بر اراده افراد است و در همه جا به یک نوع نیست.
درباره سایر انواع عدالت مشخص است که ارسطو عدل مطلق را تعریف نکرده است، اما مقصود از آن، عدلی است که وابسته به نوع خاصی از نظام اجتماعی نیست، بلکه رعایت آن برای سراسر جامعه بشری در طول تاریخ واجب است و بر روابط افراد نه به عنوان اعضای جامعهای خاص، بلکه به عنوان افراد انسان حکومت میکند.
اعتدال ارسطویی
ارسطو به گونهای دیگر از عدالت که به معنای تعدیل قوای نفس است نیز اشاره میکند. نظر به آنکه قوای نفس با یکدیگر کشمکش دارند، هماهنگی و تعادل بین قوا بر عهده فضیلتی نهاده شده که به آن عدالت اخلاقی میگویند و شاخصه اصلیاش اعتدال و حدوسط میباشد. این نظریه بعدها توسط اندیشمندان به قاعده زرین اعتدال ارسطو مشهور گشت.
این عدالت همانی ست که حد وسط حالت میان دو حالت افراط و تفریط است و وظیفه اصلی آن تعدیل بین قوای نفس است. یعنی عدالت اخلاقی همان ملکهای است که نتیجه آن رفتار درست است و رفتار درست، رفتاری است که حد وسط و میانه باشد. در نتیجه ملاک و معیار در عدالت اخلاقی حدوسطی است که عقل آن را تعیین میکند.
تشخیص افراط و تفریط در اخلاق نیز، وظیفه عقل است. ارسطو عدالت اخلاقی را نه فقط یکی از فضائل اخلاقی بلکه مهمترین آنها میداند و در تعریف فضیلت اخلاقی میگوید: فضیلت اخلاقی آن است که در مواجهه با لذات و آلام بهترین رفتار ممکن را به ما عنایت میکند و رذیلت درست برعکس آن است. در نتیجه عدالت اخلاقی ضمن بازداشتن آدمی از افراط و تفریط، زمینهساز سر زدن بهترین رفتار که همان اعتدال است در او میشود و شاخصه اصلی این عدالت اخلاقی همان اعتدال یا تعدیل قوای نفس است. و به دلیل علم فاعل به جزئیات فعل از ابتدا تا انتها، کاملاً اختیاری هستند.
از انتخابی بودن فعل فضیلتآمیز، علم به عمل، آزادی در انتخاب و تعقل برای انتخاب وسیله استنباط میشود. ارسطو این موارد را به همراه دو شرط ثبات حال فاعل و اختیار فعل به خاطر خود فعل و غایتی خارج از آن، از شرایط فعلی فضیلتآمیز بر میشمارد. برای درک بهتر این مفهوم لازم است در مورد کلمات زیر از منظر ارسطو درنگ بیشتری نماییم.
علم:
اگرچه جهل به جزئیات عمل یا انجام عمل در جهالت، آن را از زمره افعال اختیاری خارج میکند اما ارسطو علم صرف را برای انجام عمل فضیلتآمیز کافی نمیداند.
آزادی:
اگر انسان نتواند بدون هیچ الزام درونی و بیرونی فعل فضیلتآمیز را انتخاب کند هرگز فعلش فضیلتآمیز نخواهد بود
تاثیر متقابل سعادت بر عدالت و بالعکس
ارسطو حیاتی را سعادتمندانه می داند که قرینه با تفکر و تامل باشد وی سعادت را چنین تعریف می کند: فعالیت نفس بروفق فضیلت و منظور از فعالیت نفس فعالیت عقلی است. وی می افزاید اگر سعادت فعالیتی است که طبق فضیلت، پس باید جمیل و الهی باشد و چیزی زیباست که خیر باشد و خیر آن است که همه چیز به سوی آن گرایش دارد لذا در نظام اخلاقی ارسطو غایت همهچیز خیر نامیده شده است.
ارسطو در باب مصادیق سعادت از لذت و زندگی با تفکر و تامل سخن به میان میآورد. ارسطو معتقد است که اگرچه مال و دوستی برای سعادت لازم است ولی اصل و جوهر سعادت در خود ماست و آن دانش کامل و غنای روح است. او معتقد است که لذائذ حسی راه خوشبختی نیست زیرا در معرض هوا و هوس قرار دارد و و کسی به حد کمال رسیده که بتواند درباره همه امور بیاندیشد و سعادت را در لذت عقلانی مییابد.
ارسطو برای اثبات چنین باوری معتقد است که چیزی که سعادت آدمی وابسته به آن است که نباید امر مشترک بین انسان و حیوان باشد بلکه باید امری مختص به انسان باشد. از نظر ارسطو سعادت نظری برترین سعادت است زیرا نظریهپردازی تنها فعالیتی است که صرفاً برای خود مطلوب است. این فعالیت یعنی تفکر برترین فعالیتهاست زیرا تعقل عالیترین جزء نفس است و اموری که تعقل معطوف به آنهاست از تمام اموری که واجد شناسایی هستند بالاترند.
هر چقدر استعداد تعامل کردن بیشتر باشد به همان نسبت فرد از سعادت بیشتری بهرهمند میباشد.
ارسطو مینویسد: در تکمیل سعادت باید خیرهای خارجی را نیز دخالت دهیم زیرا سعادت به عنوان شرط مکمل به چنین مواردی نیاز دارد. پرواضح است که حد وسط تنها عامل و یگانهرمز سعادت نیست، بلکه مال و امور دنیوی نیز تا اندازه لازم است زیرا فرق شخص را ذلیل میکند و چشم غالباً به دست دیگران است است در حالی که مال و منال شخص را از طمع دور میکند و فراغتی میآفریند که موجب میشود شخص استعداد خود را به کار ببرد.
ارسطو همچنین نقش لذت را در سعادت بسیار مهم توصیف میکند به گونهای که معتقد است سعادت بدون لذت نمیتواند باشد: لذت و درد در طول حیات ما نافذ است و برای حیات سعادتمندانه تکیهگاه محکمی است.
از میان اسباب خارجی سعادت، دوستی از همه شریفتر و برتر است. ارسطو دوستی را به مثابه بزرگترین خیر خارجی میداند. به علاوه اگر خاصیت یک دوست آن است که بیشتر از آنچه از خیری که دریافت میکند خوبی برساند و اگر خاصیت آدم با فضیلت این است که نیکوکار باشد و اگر خدمت به دوستان بهتر از خدمت به بیگانگان است، پس آدم بافضیلت محتاج دوستان خواهد بود که خیرخواه او باشند. وی در زمینه نیاز انسان بافضیلت به دوستان میگوید: مردمان خوشبخت هم نیاز به کسانی دارند که آنها را مورد نیکوکاری قرار دهند.
ارسطو راه رسیدن به سعادت را رعایت اعتدال و حد وسط میداند زیرا هر حالت روحی یک حد معین دارد که کمتر یا بیشتر از آن رذیلت است و خود آن حد معین فضیلت است.
حد وسط احساس یا فعلی است که در وقت مناسب، در مورد مناسب، نسبت به شخص مناسب، به اندازه مناسب، از
راههای مناسب و با وسایل مناسب به دست میآید.
ارسطو عدالت را مقدمه و راه رسیدن به سعادت میداند و معتقد است که نتیجه عدالت و سایر فضایل اخلاقی و عقلانی رسیدن به سعادت است. او معتقد است عدالت به مثابه تمام فضائل است و تنها راه وصول به سعادت کسب فضائل میباشد و تنها راه کسب فضائل رعایت حد وسط میباشد. با توجه به این که ارسطو عدالت را برابر با همه فضائل میداند یعنی هنگامی که حالت اعتدال در حکمت، شجاعت و عفت پدید آمد حالت جامع آنها را عدالت مینامند، لذا میتوان به جای فضیلت مفهوم عدالت را قرار داد.
راه رسیدن به فضیلت و کمال آن است که شخص را از آفات، تاخیر و انحراف بازداریم و این راه همان اعتدال است.
ارسطو معتقد است سعادت فرد تابع بهرهمندی او از فضیلت است، و هرچه از فضیلت بیشتری برخوردار باشد دارای سعادت بیشتری خواهد بود و هرچه دارای فضیلت کمتری باشد سعادت کمتری نصیب و خواهد شد. وی در این باره میگوید: اندازه سعادتی که بهرهی هرکس میشود برابر است با اندازه بهرهی او از فضیلت.
اولین یادداشت با عنوان «تعریف افلاطون از عدالت» را از اینجا بخوانید.