حکمران خوب یا حکمرانی خوب؟
حکمرانی خوب یکی از خیرات و مطلوبات جمعی انسانهاست. ما انسانها به امید برخورداری از حکمرانی خوب، که سنگبنای تولید و توزیع خیرات جمعی دیگر و زمینهساز پیگیری خیرات فردی است، دل در گرو وعدههای این یا آن فرد یا گروه یا مکتب و ایدئولوژی مینهیم و در پی آنان روان میشویم.
اما نوعاً و غالباً نه کسانی که وعده حکمرانی خوب میدهند از اینکه «حکمرانی خوب چیست و چه مبانی، مؤلفهها، و چه پیشفرضها و پیشنیازهایی دارد؟» درک دقیق، عمیق، سنجیده و قابل دفاعی دارند و نه کسانی که به این وعدهها دلخوش میکنند. این است که غالباً این وعدهها به تحقق نمیپیوندد و به یأس و ناامیدی از یک فرد یا گروه یا مکتب و ایدئولوژی خاص و روی آوردن به فرد یا گروه یا مکتب یا ایدئولوژی دیگری میانجامد که تاکنون امتحان خود را پس نداده است، و پس از چندی، روز از نو و روزی از نو.
حکمرانی خوب چگونه است؟
یکی از مقدمات رهایی از این زنجیره معیوب این است که پرسش «حکمرانی خوب چگونه است؟» (= «چگونه باید حکومت کرد؟») را بر پرسش «چه کسی باید حکومت کند؟» مُقدَّم بدانیم. نه اینکه بر عکس عمل کنیم. یعنی اول به برنامه حکمرانی رأی بدهیم. و سپس به فرد یا افرادی که بهتر از رقیبانشان میتوانند آن برنامه مطلوب را اجرا کنند.
معمولاً ما صرفاً بر اساس شعارها، و بدون ارزیابی برنامهها و بدون سنجش ارزش و قابلیت تحقق آنها، کسانی را انتخاب میکنیم که همچون خود ما درک روشنی از حکمرانی خوب ندارند، و پاسخگویی به پرسش از حکمرانی خوب را به تشخیص و تصمیم روزمره آنان میسپاریم، و این سِرِّ دوام آن زنجیره معیوب است. اما اگر نقطه عزیمت ما در تدبیر و ساماندهی حیات جمعی پرسش از حکمرانی خوب باشد، دیر یا زود به این نتیجه خواهیم رسید که حکمرانی خوب بدون در دست داشتن نظریهای روشن و قابل دفاع درباره مؤلفهها و شرایط و موانع تحقق این حکمرانی آرزویی دست نیافتنی است.
نظریهپردازی در باب حکمرانی خوب تاریخ بلندی دارد و نقاط عطف مهمی را از سر گذرانده است. یکی از نقاط عطف در این باب در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران ـ که چهبسا با مقداری تقدیم و تأخیر زمانی بتوان مشابهی برای آن در سایر کشورهای با پیشینهای دینی نیز یافت ـ نهضت مشروطیت و دیگری انقلاب اسلامی است. البته اینگونه نیست که متفکران و کنشگران سیاسی در این دو دوران مستقیماً به این پرسش پرداخته و برای یافتن پاسخی برای آن کوشیده باشند.
با اینهمه، از اظهارنظرها و کنشها و واکنشها و موضعگیریهای آنان در این دو دوران پر فراز و نشیب و پرحادثه میتوان به پیشفرضهای نهفته در پس ذهن آنان در باب حکمرانی خوب نقب زد و این کاری است که محمد امیر قدوسی، نویسنده فاضل، فرهیخته و سختکوش این کتاب، بدان پرداخته است.
قدوسی در این کتاب چهار نظریه مطرح درباره حکمرانی خوب را صورتبندی، تحلیل، مقایسه، و نقادی کرده است. اگر این نظریهها را روی یک طیف در نظر بگیریم، در دو سوی این طیف «مشروطیت محض» و «مشروعیت خالص» را خواهیم داشت. و در میانه طیف دیدگاههایی را که میکوشند به نحوی از انحاء این دو را در کنار یکدیگر بنشانند و ناسازگاری آنها را حل کنند.
این ناسازگاری، اگر قابل حل باشد، از رهگذر مُقدَّم دانستن یکی بر دیگری قابل حل است. بنابراین، نظریههایی که در میانه این طیف قرار میگیرند یا قائل به «مشروطیت در چارچوب مشروعیت» هستند یا قائل به «مشروعیت در چارچوب مشروطیت». اگر مشروطیت را حاصل تطبیق ملاحظات اخلاقی بر قلمرو سیاست بدانیم و مشروعیت را حاصل تطبیق ملاحظات دینی بر این قلمرو، آنگاه هم میتوانیم ربط و نسبت این دو را موردی از «ربط و نسبت دین و اخلاق» و نیز «ربط و نسبت عقل و وحی» ببینیم و هم داوری روشنتری درباره این ربط و نسبت داشته باشیم. مقصودم از اخلاق در اینجا خصوص «اخلاقِ اجتماعی» است که مقولهای «فرادینی» است.
بنابراین، مشروطیت با اصل بیطرفی اخلاقیِ دولت سازگار است. زیرا مقصود از اخلاق در اصل بیطرفی خصوص اخلاق فردی است. بر این اساس «مشروطیت در چارچوب مشروعیت» نام دیگری خواهد بود برای نظریه «حکومت فرادینی در چارچوب حکومت دینی»، یا «حکومت اخلاقی در چارچوب حکومت فقهی»، همانگونه که «مشروعیت در چارچوب مشروطیت» را میتوان به عنوان تعبیری دیگر برای اشاره به نظریه «حکومت دینی در چارچوب حکومت فرادینی» یا «حکومت فقهی در چارچوب حکومت اخلاقی» در نظر گرفت.
بحث از ربط و نسبت مشروطیت و مشروعیت محل تلاقی اخلاق سیاسی و فقه سیاسی، و پرسش از حکمرانی خوب میانرشتهای است. این پرسش هم به فلسفه سیاست مربوط است، هم به فلسفه اخلاق، هم به قانونشناسی (علم حقوق) و هم به شریعتشناسی (علم فقه).
دقیقاً به همین دلیل، پرداختن شایسته به هر پژوهشی در این باب نیازمند آشنائی لازم با این دانشهاست. و کسانی که نه خود پیشینه تحصیلی و پژوهشی لازم در این زمینهها را دارند و نه از راهنمایی و مشاوره کسانی که از چنین پیشینهای برخوردارند بهرهمند هستند، اگر به این مباحث بپردازند، حاصل کارشان نه از اتقان علمی لازم برخوردار خواهد بود، نه دردی را دوا خواهد کرد. و به غیر از تیرهکردن فضای بحث علمی و سازنده و افزودن گره تازهای به گرههای موجود پیامدی در بر نخواهد داشت.
مروری اجمالی بر محتویات کتاب نشان میدهد که قلمرو مطالعات نویسنده و احاطه و اشراف او به منابع و دیدگاهها، گسترده و در عین حال عمیق است. قلم روشن و روان و خالی از تکلّف و تصنّع قدوسی در کنار موشکافیهای محققانه و نقادیهای مستند به شواهد تاریخی از دیگر ویژگیهایی است که این کتاب را به کتابی خواندنی بدل کرده است.
علاوه بر خوانندگانی که دستی در سیاست دارند و پرسش «حکمرانی خوب چیست و چگونه است؟» دغدغه و مشغولیت ذهنی آنهاست یا باید باشد، آن دسته از طلاب حوزههای علمیه و دانشجویان رشتههای علوم انسانی که دغدغههای پژوهشی جدی دارند نیز در این کتاب الگویی از یک پژوهش درخشان، میانرشتهای و کاربردی را خواهند یافت که معطوف به حل مسئلهای عینی، عملی و بومی و در عین حال سرنوشتساز است؛ مسئلهای که همگان در زندگی روزمره با آن دست به گریبانند، و حل شایسته آن گام بلندی است در راستای تأمین و تضمین خیر، خوشبختی، بهروزی و رفاه و آسایش عمومی و پیشرفت و توسعه همه جانبه و متوازن.
به سهم خود از محمد امیر قدوسی، نویسنده محقق کتاب، سپاسگزارم و توفیقات روزافزون ایشان را در ادامه این راه پر فراز و نشیب از درگاه ایزد منان مسئلت دارم.