جماعتگرايى، روايتى نو ازمناسبات اخلاق و سياست
مقدمه
درحالىكــه برخى قائل بــه تفاوت و جدايى اخلاق از سياست هستند؛ برخى ديگر پايبندى ملزومات سياسی بــه فضايل و ارزشهاى اخلاقی را براى ثبات و رشد جامعــۀ سياســى ضرورى مىداننــد. همســويى اخلاق و سياســت در تفكــر يونــان باســتان بهويــژه در نظــام معرفتــى ارسطو جايــگاه محورى دارد . از نظــر ارسطو وظيفــة اصلــى دولــت، آمــوزش و هدايــت جامعــه بهســمت فضایل اخلاقى و رشد و بالندگى فردى بهسمت غایات معنوى است. اخلاق و سياست در نــزد ارسطو هــر دو شــاخهاى از حكمت عملى هسـتند. از ايـن منظـر از آنجا كـه سعادت فـرد در زندگى مدنى و شهروندى فعـال محقق مىشود؛ جامعـۀ سياسـى بايـد فضائـل اخلاقـى را پـاس بـدارد . در بحـث ارسـطو، اسـتحقاق و تناسـب برابـرى در اشـخاص جـدا از خيـر و فضيلت شـهر نيسـت، چون هـدف جامعـۀ سياسى تنهـا زيسـتن نيسـت بلكـه بهزيسـتى اسـت. پـس سـازمانهاى اجتماعـى و افـرادى كـه وسـايل رسـيدن بـه ايـن هدف را مهیا مىكنند و ســهم بيشــترى در تأميــن هــدف اصلــى جامعــۀ سياســى را دارنـد بايـد سـهم بيشـترى در حكومـت داشـته باشـند؛ زيـرا افـرادى بـا فضيلت هســتند.
از دهههاى پايانى قرن بيستم درعرصــۀ فلسفۀ سياسى، رويكرد جماعتگرایى و منازعۀ اين جريان فكرى با آموزههاى اصلى مكتب ليبراليســم مــورد توجــه حوزههاى دانشگاهى و فضاى عمومى قــرار گرفت. از مهمترین متفکران جماعتگرا مىتوان بــه السيدر مک اينتاير، مایكل سندل، چالــرز تيلور، مایکل والزر، آميتــاى اتزيونى، جــوزف رز اشاره کرد. با انتشـار چهار اثر برجسـته از سوى اعضاى اصلـى آن در اوايـل دهـۀ ۱۹۸۰، این مكتب فكــرى بهعنــوان يک جریان جدى در مقابل ليبراليسم مدرن مطرح شــد. کتابهای در پی فضیلت السدیر1 مک اینتایر، ليبراليسم و محدودیتهای عدالت2 مایکل سندل، حوزههای عدالت: در دفاع از کثرتگرایی و برابری3 مایکل والزر و مقالات فلسفی4 چالرز تیلور، هرکدام از منظر خاص خود به نقد لیبرالیسم پرداخته و جامعۀ مطلوب و آرمانی خود را ترسیم کردند. خــلأ اصــول اخلاقــى در مناســبات سياســى و اقتصادى و بــروز پيامدهایى چون ناامنى جهانى، بحرانهاى هويتــى و قومى، ســردرگمى نــوع بشــر در انتخاب زيســت ســالم و فضيلتمند ازجملــه عواملى بودند كـه موجب ظهـور و گسـترش تفكـر جماعتگرایى بـه شكل معاصر شد. جماعتگرايان معاصــر بــا نقــد آرمانهــا، اهــداف و بررســى علت ناكارآمدى ليبراليسم، چارچوبها و عناصر معرفتى نظريۀ خود را مطرح كردنــد . آنان معتقدند نهادهاى جامعـۀ ليبرالى موجب رشــد خشــونت، زوال اخلاق و فرهنگ، بىهويتى و بىتفاوتى فرد شدهاســت. توجه بــه فرهنگ و سـنت و صيانت از كرامت فـردى موجـب نجـات جوامع در عصر حاضر اسـت. هرچند ميان متفكرين اصلى اين جریان فكرى، اختلافــات نظــرى ديــده مىشـود، ليكن داراى يک مبانى نظرى منسجم بـا عناصر معرفتى مشترک مىباشـند. از جمله تأكيد بـر خير همگانى، تلاش بـراى يافتن تعادلى قابـل قبــول بين حقوق فردى و مسئوليتهاى اجتماعى جامعه.
ايـن نـو ارسـطوييان معاصـر، فـردگرايـى و انسـان اتميسـتى ليبـرال را محور نقدهــاى خــود قــرار دادنــد؛ زيــرا مؤلفههايى چون «تقدم حق برخیر»، «خودروايى» و «بىطرفى» در سنت ليبراليســم، بــر مبناى فردگرایى افراطى تبيين شدهاســت. فردگرايــى و درك اتميســتى از انســان كــه پــس از نظريــۀ كوگيتــو5 دكارت در نظريــۀ مونــاد6 ويلهلم لايبنيتس مطرح شــد و در ِ آراء هابز و لاك متبلور شد و هستۀ اصلى سنت ليبراليسم را تشکيل داد.
جماعتگرایان معتقدند مفاهیم مشتركى از خيرعمومــى بايــد در جامعه انتقال داده شود. از ايــنرو از لحــاظ معرفتــى معتقــد بــر گفتمانهاى ِ اخلاقى درون جوامع هسـتند، آنهـا خانواده، مـدارس و انجمنهـاى داوطلبانـه از جملـه مكانهـاى پرستش را موجِب انتقال تاريخى ارزشهـا و آداب و رسـوم بـه همـۀ بخشهاى جوامع مىدانند. جماعتگرایان بىطرفى فــرد و يــا همان عدم درگيـرى اخلاقى شـهروند را موجِب بـروز بحران اخلاقـى و هويتى در جامعـه مىداننــد. در واقــع چنيــن جامعــهاى يــك جامعــۀ خصوصى اســت كــه افــراد تنها بنــا بــر منفعت و نيــاز خــود در آن بــا ديگران تعامل دارند. جامعهاى كــه اعضاى آن فقط بــه زندگى خــود بهعنوان افراد خصوصى اهمیت مىدهند. اعضاء لزوماً خودخواه نيستند، بلکه ممکن اســت بــه خانواده و دوستانشـان اهمیت دهنـد . مهم ايـن است كـه افـق انگيزشـى آنهـا فراتـر از افــراد و پروژههايــى كــه محــور زندگى ِ شخصى آنها هستند گســترش نمىيابــد. مایكل والــزر در كتاب فربه و نحیف7 بــه اين موضــوع مىپــردازد كـه اخلاق نحيـف، اخـلاق مبتنـى بـر اصـول عـام و جهانشـمول اسـت و اخـلاق فربه، اخلاق غنىشده بهوســيلۀ ســنت، تاريــخ و فرهنــگ است. وى اخلاق حداقلى را براى يــك زندگــى مدنى و فضيلتمند شــرط لازم مىداند ولــى شــرط كافــى خيــر. ارزشهايى چــون عدالت، عفــت، شجاعت و آزادى را نمىتوان بــا اخلاق حداقلى و يــا همــان اخــلاق نحيــف تبييــن كــرد. جماعتگرایان معتقدنــد وقتــى اعضاى جامعه از گفتمان اخلاقى محروم شوند يا بهســوى صداى اخلاقــى فراخوانده نشــوند و نيازهــاى واقعــى آنهاناديــده گرفتــه شــود، در نهایت بــه عــدم پاسخگويى جامعـه بـه شيوهاى ضداجتماعى پاسـخ خواهنـد داد. سـپس نظم اخلاقى آنها كاهـش مىيابـد و برخـى از الگـوهاى اجتماعـى بـه الگوهـاى غيراجتماعى تبدیل مىشود .
مايــكل ســندل نيــز مانند ساير همفكرانش پــروژۀ عصر روشنگرى را بهواسـطۀ ناديدهگرفتن فضائــل و اخلاق در تبيين جامعۀ سياسى محکوم مىكنـد. بـا تأمل در آثـار سندل بىاغـراق نيسـت اگـر بگوييـم تبييـن اخلاق در حيـات مدنى فـرد، اسـاس تـلاش وى در حوزۀ فلسفۀ بخـش عمومـى اسـت. ايـن نوشـتار بـه نقد و بررسى يكى از آخريـن آثـار وى در حوزۀ فلسفۀ سياسـى و فلسفۀ اخلاق مىپردازد
معرفى نويسنده
نويسندۀ كتــاب پروفســور مایكل جى. ســندل فيلســوف سياسى مشهور معاصر از نحلۀ جماعتگرایان و از منتقدان ليبراليسم وظيفهگرا محسوب مىشود. وى در سال ۱۹۵۳ ميـلادى در يـك خانـوادۀ يهـودى در مينه پوليـس ايالاتمتحده آمريكا بــه دنیا آمد. در جوانــى بــه غرب لسآنجلس رفت و همسايۀ رونالد ريگان شــد. در ســال ۱۹۷۱ بهعنــوان نماينــده دبيرســتان اقيانوس آرام پالاســيدز، از ریگان خواســت تــا در مــورد مباحث سياسى بــا او در مدرسه بحث كند. ســندل يــك دعوتنامــه بــه خانۀ كاليفرنياى جنوبى ريگان تحويل داد و باكمال تعجب فرماندار گفت بله؛ اينگونه كه تاریخ معاصر نشان داد سـندل، بــا کراوات و لباس مرتب، نوت بوک در دست در كنار رئيسجمهور آينده قــرار گرفت.
پاياننامــۀ ارشــد وى در مــورد «سقوط احــزاب سياسى در تاريــخ اخيــر آمریكا» بــود . در آكســفورد ســندل بــه پيشــنهاد اســتادش پروفســور، آلن مونتفيــور، تصميــم گرفــت در مطالعـات خـود يـك قـدم بـه عقـب برداشـته و ابتـدا كارهـاى انتزاعىتر مطالعـه كنـد . او بـه مطالعـۀ متونـى چـون نقـد عقـل محـض8 كانـت، نظريـۀ عدالـت جـان رالـز، نظريـۀ عدالـت رابـرت نوزيـك، دولـت و آرمانشـهر9 هانـا آرنت پرداخـت. از آن زمان تاكنون وى مشغول بازخوانى و واكاوى پيامدهاى عملى مباحث نظرى و انتزاعى در حیات اجتماعى و كنشهاى مدنى فـرد و جامعـه اسـت. شهرت وى بهسبب تجزيه و تحلیل دقیق تاريخى، نثر فصيح، سوقدادن مباحث انتزاعى فلسفۀ سياسى بــه سمت موضوعات روزمرۀ شهروندى و مخاطب قراردادن عموم اقشار جامعه در سخنرانىهايش است. دورۀ درس «عدالت» سندل اولين دوره در دانشگاه هاروارد است كه بهطور رايگان و آنلاين و از طريق تلويزيون در دسترس عموم در سراسر جهان، قــرار گرفت. وى بهعنوان «تأثيرگذارترين چهرۀ خارجى سال» معرفى شد. سندل فراتر از حوزۀ دانشگاهى، فلسفۀ سياسى را گسترش داد.
.
پی نوشت
- After Virtue
- Liberalism and the Limits of Justice
- Areas of Justice; in defence of pluralism and equality
- Philosophical Papers
- نظريــۀ كوگيتــو: (cogito) مىانديشم پس هستم. روح قضيــۀ كوگيتــو اســتقلال در تفكر اســت. در نظــام فلســفى دكارت، خودمختارى و اولويت بىسابقهاى بــه انسانى كه بــا كوگيتو شــناخته شــده، نســبت داده مىشــود.
- .نظريۀ مونــاد: (Monad) موناد واحدى است منفرد و بخشناپذيــر، بسيط اســت و اجزایى نــدارد . «مونادهــا» بىنهايــت هستند و مكانى را اشغال نمىكنند . اجــزاى ســازندۀ عالــم «مونادهــا» هســتند . خداونــد «مونــاد » اســت، همانطــور كــه نفــس هــر انسان هــم «مونــاد» اســت
- Thick and Thin
- Critique of Pure Reason
- Government and Utopia