فضیلت در نسبت با لذت و درد معنا پیدا میکند
در ابتدا اگر بخواهم یک توضیح مختصر در باب آنچه در جلسه قبل خواندیم و در این جلسات هم قصد خواندن آن را داریم، بدهم، باید بگویم که این سه یا چهار بخشی که از ابتدای کتاب چهارم شروع کرده است در باب فضیلت است. در این شمارههای نخستین مدام میخواهد شما را به تعریف فضیلت نزدیک کند، اما آن را تعریف نمیکند. در فصل بعد در باب حد وسط صحبت میکند ولی تعریف نمیکند. به طور مثال در شماره سه که با هم آن را خواندیم بحث لذت و ارتباط آن را با فضیلت مطرح کرد و گفت فضیلت صرفا این نیست که شما یک کاری را انجام بدهید، چراکه هر انجام کار درستی فضیلت نیست، بلکه در انجام فضیلت یک احساس و برقرار کردن یک رابطه انگیزشی خوب هم مؤثر است، چرا که احساسات شما اگر با آن کار نباشد، کار شما اگر چه کار درستی است، اما بیشتر یک کار پرهیزکارانه است و نه عفت. حالا این چند شماره به همین نحو پیش میرود تا به تعریف حد وسط و مشکلات آن برسد و آن جا از خود فضیلت سخن خواهد گفت. در این جا میخواهد بگوید در تعریف فضیلت، شما نمیتوانید لذت و درد را کنار بگذارید، اگر میخواهید فضیلت داشته باشید باید نسبت خوبی بین درد و لذت بر قرار کنید.
§۶ We assume, then, that virtue is the sort of state that does the best actions concerning pleasures and pains, and that vice is the contrary state.
ما به این نتیجه رسیدیم که فضیلت آن نوع ملکهای است که بهترین کار را در ارتباط با لذت و الم میکند و رذیلت موقعیت برعکس آن است.
این بهترین کار چیست؟ یعنی آن لذاتی که مرتبط هستند با اعمال درست و آن دردهایی را که با اعمال درست و نادرست مرتبط هستند، انتخاب میکند و بر اساس آنها عمل میکند و این گونه نیست که با هر لذت و المی برود بلکه بهترین تعامل را با لذت و درد دارد. پس انسان فاضل انسانی است که میداند که علاوه بر کار درست باید یک رابطه خوبی هم بین لذت و الم بر قرار کند. از طرفی انسان بد نه تنها کار رذل میکند، بلکه از انجام کار بد لذت میبرد، این یک انسان رذل است. اما انسانی که کار بد میکند و بعد هم از انجام آن ناراحت میشود، یک انسان رذل نیست.
§۷ The following will also make it evident that virtue and vice are about the same things.
در بحثی که خواهد آمد این مطلب روشن میشود که رذیلت و فضیلت معطوف به یک چیز هستند.
یعنی یک چیز است که تکلیف این دو تا را روشن میکند و آن همین لذت و درد است. اگر نسبت خوبی با لذت و درد داشته باشید، فضیلت حاصل میشود و اگر نسبت بدی داشته باشید، رذیلت. پس تکلیف هر دوی اینها یک جا مشخص میشود.
For there are three objects of choice-fine, expedient, and pleasant-and three objects of avoidance-their contraries, shameful, harmful, and painful.
(متعلقات انتخابهای ما سه تا هستند و انسان وقتی کاری میکند، یکی از این سه را انتخاب میکند. اینجا یک نکته دقیق را میبینید که به نظرم جای کار بیشتری دارد.) سه چیز هستند که تعلق انتخاب آدمی قرار میگیرند. خوب، مانند عدالت و مهربانی که شاید برای ما سودی هم نداشته باشد و اینجا منظورم از سود، منفعت اخروی نیست، بلکه همین سود، پول و چیزهایی که به ضرر ما هستند. دومی انتخاب کاری برای این که مصلحت یا منفعت است. یکی از متعلقات این است که کاری را برای منفعت انجام بدهیم. برای مثال، کاری را انجام میدهیم برای این که میخواهیم در این معامله سود ببریم یا یک دوستی با کسی ایجاد کنید. و یکی از صورتهای ارسطو هم دوستی مبتنی بر منفعت است. سوم، انجام کارها بر اساس لذت است. برای مثال کسی که قند دارد و پایش را قطع میکند تا بتواند زنده بماند، اگر چه از این کار منفعت میبرد ولی این منفعت لذتی برای او ندارد بلکه درد هم به همراه دارد. و چیزهایی که از آنها اجتناب میکنیم نیز معادل همینها هستند چرا که آنها خجالتآور و نامناسب هستند. اجتنابهای ما هم به معکوسهای این سه تا میخورند، اولی: شرمندگی، دومی: ضرر داشتن و سوم: دردناک بودن.
…
خیلی خوبه این سری درس های متخ خوانی که میذارید. مرسی