جنس فضیلت، ملکه است و فصلش حدوسط
بنا به درخواست بعضی دوستان امروز کمی فنیتر در مورد کتاب دوم صحبت میکنم که بحث کتاب دوم را کمی روشنتر کند.
کتاب دوم در مورد تعریف فضیلت و تمییز انواع فضایل است. ورود به این بحث هم از اواخر کتاب اول شروع شد. ارسطو هم به تبع افلاطون معتقد است فضیلت هر چیزی یگانه است، به خاطر این که کارکرد هر چیزی یگانه است. هر چیزی یک کارکرد دارد چون یک فصل دارد، کارکرد یعنی فصل حقیقی، هر چیزی یک فصل دارد بنابراین یک کارکرد دارد. کارکرد یعنی کار ویژه، یعنی یک کار هست که فقط آن موجود انجام میدهد، نه موجود دیگری. ممکن است موجودات کارکرد مشترک داشته باشند، به آن کار ویژه نمیگویند، function یعنی کار ویژه. هر چیزی یک کار ویژه دارد، بنابراین یک فضیلت دارد. این حرفی است که افلاطون میگوید و ارسطو هم آن را قبول دارد. مثلاً چاقو یک کارکرد دارد بنابراین یک فضیلت هم بیشتر ندارد؛ بریدن. یا مثلاً اسب؛ کارهای زیادی میکند ولی کارکرد یا کار ویژهاش و چیزی که فصل ممیزش است، یکی بیشتر نیست، و آن فضیلتش است.
پس انسان هم یک فضیلت بیشتر ندارد، پس چه طور میگوییم چند فضیلت دارد؟ علیرغم این که میگوییم انسان یا هر چیز دیگری یک کارکرد دارد، ولی گاهی این کارکرد واحد یا این فضیلت واحد، اجزایی دارد، یعنی تجزیه میشود و چندین جزء پیدا میکند، به خاطر همین ما چندین فضیلت داریم. اولاً و بالذات هرچیزی یک فضیلت دارد چون یک کارکرد دارد، اگر کارش را خوب انجام دهد، میشود فضیلت، هرچیزی که کمک کند، آن موجود کارش را خوب انجام دهد، آن را فضیلت مینامیم. اما گاهی یک موجود خودش اجزائی دارد. به طور مثال یک دستگاه قهوهساز را در نظر بگیرید؛ این دستگاه چندین کار انجام میدهد تا قهوه درست شود. میتوانیم بگوییم بر اساس این کارکردهای مندرج در کارکرد اصلی، فضیلتهای مختلفی را میتواند داشته باشد. گاهی میگوییم یک موجود چند فضیلت دارد، منظورمان این است که این موجود اجزای مختلفی دارد، این اجزا کارهای مختلفی انجام میدهند تا کارکرد اصلی تحقق پیدا کند. مثلاً در مورد دستگاه قهوهساز میتوانم بگویم این دستگاه از این جهت که آب را خوب گرم میکند، فضیلت و مزیتی دارد یا میتوانم بگویم از آن جهت که قهوه را خوب خرد میکند، مزیت دارد. بنابراین میتوان چند مزیت یا چند فضیلت برای یک موجود نام برد.
این یک نوع از ورود تکثر به فضیلتها بود. که بر اساس کارکردهای فرعی یا ضمنی کارکرد اصلی، بگوییم چند فضیلت وجود دارد. نوع دیگر تکثر این است که به خود اجزا نگاه کنیم. مثلاً دستگاه قهوهساز چند جزء دارد؛ سیم برق، موتور، فنر و … . هر کدام از اینها که خوب کار کند، میگوییم کارکرد خوب را دارد، هرکدام از اینها برای خوب کار کردن، میتواند مزیتی داشته باشد. پس میتوانیم بگوییم چند مزیت به این دستگاه ورود کرد.
بنابراین روشن شد که اولاً و بالذات هر شیءای، هر گیاهی، هر حیوانی یا انسان، یک کارکرد بیشتر ندارد، اما آن کارکرد گاهی ترکیبی است از کارکردهای مختلف که به تبع اجزا و کارکردهای مختلف، میتوانیم بگوییم چندین مزیت و فضیلت میتواند در این موجود تعریف شود.
به شکلی دیگر هم میتوان نگاه کرد. کارکرد را کنار بگذاریم و به خود دستگاه نگاه کنیم و بگوییم این دستگاه چند جزء دارد. از هر دو جهت میتوانیم تکثر را وارد سیستم فضیلت این دستگاه کنیم.
در مورد انسان هم داستان همین است. در مورد دستگاه قهوهساز ممکن است کارکرد بعضی اجزا، ربطی به کارکرد اصلی نداشته باشد. مثلاً ممکن است سیم رابط دستگاه خوب نباشد، وقتی سیم رابط درست کار نکند، ممکن است بگویید کل دستگاه ایراد دارد، اما نمیگویید قهوهساز خوبی نیست. چون خرابی سیم، ربطی به اصل درست کردن قهوه ندارد. با این مثال میخواهم توضیح دهم که چرا ارسطو بدن و فضایل بدنی را از سیستم حذف میکند. اگر سیم رابط خراب باشد، یا یک پیچ دستگاه شل باشد، نمیگویید دستگاه قهوهساز خوبی نیست، گرچه ممکن است بگویید دستگاهش خوب نیست. دستگاه را فراتر از کارکرد ویژهاش میبینید.
انسان هم، چنین است. انسان مرکب از بدن و نفس است. ولی وقتی ارسطو از فضیلت آدمی صحبت میکند، از سلامت بدنش صحبت نمیکند. چرا وقتی از فضیلت آدمی صحبت میکند، سراغ نفس ناطقه انسان میرود نه سراغ سلامت بدنی یا پول؟ به خاطر این که اینها را مانند سیم رابط، بیرون از کارکرد ویژه ما میداند، گرچه اگر اینها نباشند، دستگاه درست کار نمیکند، اگر سلامتی نباشد، کارکرد ویژه هم مختل میشود. ولی این ربطی ندارد به خوب کار کردن آدمی. این خیلی نکته مهمی است، تکرار میکنم و تأکید میکنم برای این که روشن شود. انسان هم مانند دستگاه قهوهساز اجزای مختلفی دارد، آدمی هم بدن دارد و نفس، خود بدن هم اجزای مختلفی دارد، ولی کارکرد این اجزا را ارسطو جزء کارکرد ویژه یا function به حساب نمیآورد. ولی اگر اینها نباشند، function هم نیست. اما اگر این اجزا نباشند یا درست کار نکنند، نمیگوید این انسان خوب است یا بد است. باید روی اصلِ فصل تأکید کنیم.
بنابراین تا الان روشن شد که هر موجودی، هر شیء، هر دستگاه، هر گیاه، هر حیوان یا انسانی یک function دارد، بنابراین یک فضیلت دارد. اما این فضیلت میتواند جزء جزء شود، یعنی متجزی شود به لحاظ کارکرد اجزای تشکیلدهنده.
…