کامل بودن، خودبسندگی و رجحانپذیری سه ویژگی صوری سعادتند
این بحث در مورد مشخصات صوری سعادت بود یعنی آن ویژگی هایی که سعادت باید داشته باشد. هرکس هم ممکن است سعادت را چیزی بداند، پول یا لذت ولی وقتی تعریفش از سعادت را می پرسیم این سه ویژگی را ذکر می کند. الان کاری به محتوای سعادت نداریم فعلاً به مؤلفه های سعادت می پردازد. در این نوشته بر غایت کامل بودن تأکید دارد، سعادت غایت کامل است، غایت خود بسنده (self-sufficiency) است و از همه چیز بیشتر قابل رجحان است. به این سه ویژگی اصطلاحاً مؤلفه های صوری سعادت می گویند ولی هنوز به محتوای سعادت ورود نکردیم و این بحث در ادامه می آید، فعلاً در مورد مشخصه های سعادت بحث می کند یعنی چه کسی که سعادت را فلسفه می داند چه کسی که سعادت را قرب الهی و چه کسی که سعادت را پول می داند، وقتی در مورد سعادت سؤال کنید این سه ویژگی را می گویند، می گویند سعادت چیزی است که غایت کامل است یعنی کامل ترین غایت است، خود بسنده است یعنی وقتی سعادت را داشته باشیم دیگر نیاز به چیزی نداریم، اکتفای به ذات دارد و ویژگی سوم این است که بیش از هر چیز choiceworthy است یعنی ارزش انتخاب دارد و رجحان پذیر است. بنابراین این سه مشخصه را در ابتدا می گوید و این بخش اول متنی است که می خوانیم. و قسمت بعدی متن نکته ی جالبی می گوید که منظور از خودبسندگی سعادت چیست، معتقد است سعادت برای فردی که در بیابان یا جزیره ای تک افتاده خود بسنده نیست، یعنی این طور نیست که فقط او به چیزی نیاز ندارد، اگر من که در جامعه هستم (چون به قول ایشان انسان یک حیوان سیاسی است) واقعاً خوشبخت باشم این خوشبختی برای خیلی های دیگر هم خوشبختی است یعنی آن ها هم به چیزی نیاز ندارند یعنی خوشبختی واقعی من اساساً جدا از خوشبختی دیگران نیست، خوشبختی واقعی نه تنها من را بی نیاز می کند بلکه اطرافیانم را هم بی نیاز می کند . این نکاتی بود که در متن امروز می خوانیم.
Our argument, then, has followed a different route to reach the same conclusion.
با مسیر دیگری به همان نکته ای که قبلاً در مورد سعادت توضیح دادیم می رسیم.
But we must try to make this still more perspicuous.
اما لازم است که ما این را واضح تر کنیم و بیشتر توضیح دهیم.
Since there are apparently many ends, and we choose some of them (for instance, wealth, flutes, and, in general, instruments) because of something else, it is clear that not all ends are complete.
غایات زیادی پیش روی ما هستند، ما در زندگی هر کاری که می کنیم هدفی داریم، چون واضح است که ما غایات زیادی داریم، میان غایات تفاوت هایی وجود دارد بعضی از این غایات یعنی بعضی از این چیزهایی که ما آن ها را طلب می کنیم خودشان واقعاً ارزش ذاتی ندارند بلکه برای چیز دیگری این ها را می خواهیم، برای این که این ها را وسیله کنیم، مثل ثروت که اگر برای ما رفاه و شهرت نمی آورد آن را نمی خواستیم، ثروت را برای رسیدن به چیز دیگری طلب می کنیم. یا ابزار موسیقی و وسایل دیگر که به خودی خود ارزشی ندارند این ها برای رسیدن به چیز دیگری غایت هستند. بعضی از غایات ما غایات مقدماتی هستند یعنی غایت و هدف ما هستند ولی نه برای خودشان بلکه برای چیز دیگری آن ها را طلب می کنیم. بنابراین معلوم می شود همه ی غایات کامل نیستند و به تمامه کامل نیستند، غایت کامل آن است که غاییت در آن جا تمام شود و ما در آن جا دیگر دنبال چیزی نباشیم. در این نمونه ها غاییت در آن ها تمام نمی شود بلکه خودشان مقدمه ی غایت دیگر هستند.
But the best good is apparently something complete.
روشن است که آن خیر کاملی که ما دنبالش هستیم باید کامل باشد بنابراین پول و ابزار موسیقی و وسایل دیگر نمی توانند خیر کامل و سعادت باشند. غایاتی که وسیله هستند برای چیز دیگری و غایات نهایی نیستند نمی توانند سعادت باشند ممکن است شرط سعادت باشند یا نقشی در تحصیل سعادت داشته باشند اما جزء ذات سعادت نمی توانند باشند، فرق است میان این که چیزی شرط یا مقدمه ی چیزی باشد در بعضی شرایط (مثلاً ارسطو پول را همیشه وسیله ی سعادت نمی داند) و چیزی که جزء ذات سعادت باشد.
…