تلاقیهای منطق و اخلاق
مقدمه: طرح و تصویری از پیوندهای منطق و اخلاق
محوریترین مفهوم منطق (قدیم و جدید) استدلال است، و سپس تعریف با تحليل مقاهيم (در منطق قدیم و فلسفه تحلیلی معاصر). تلاقی دو قلمرو منطق و اخلاق بیشتر ناظر به همین مفاهیم است. نگاهی به فهرست مناقشات و مسائل میان منطق و اخلاق این نکته را تأیید میکند که غالب مناقشهها به نحوی درباره استدلال و تحلیل مفاهیم است.
نخستین مناقشه پیش رو در این جستار (چالش است باید)، ناظر به امتناع استنتاج «باید» (جملات توصیهای ارزشی) از است و هست (جملات توصیفی واقعنما) بر مبنای پذیرش تلفی خاصی از استدلال فياسی و تعریف خاصی از اعتیاز آن طرح میشود.
همچنین معامله طبیعینگرانه که اشکال ج. ا. مور به تعریف مفهوم خوب -که او په فلاسفه اخلاق پیش از خود وارد میکرد- و هم طرح استدلال بديع او با عنوان «استدلال از راه پرسش گشوده»، مستقیماً مباحث منطقی را پیش میکشید.
از دوره منطق ارسطو، به استدلالی که نتیجه آن از سنخ باور و عقيده نبود، بلکه عمل، میل با قصد را نتیجه میداد، استدلال عملی و اخلاقی گفته میشد و کاوش منطقی اقتضا میکرد که این گونه (ژانر) استدلال واکاوی شده، مسائل خاص این گونه استدلال، طرح شود.
منطق به سنجش دقت در تعریف و تحلیل مفاهیم و اعتبار و صحت استدلالها میپردازد؛ از این رو، مهمترین چالشهای منطقی ناظر به اخلاق، از همین منظر است. هیوم به زعم خود متوجه خطایی در استنتاج برخی فیلسوفان شد که بعد از او به شکاف است/ باید مشهور گشت.
در این مقاله سعی در سرک کشیدن به تمامی عرصهها و زمینههای تلاقی منطق و اخلاق ندارم اما پژوهش تفصیلی در این باب، مستلزم آن است که به گزارشی از گستر فراخ منطق جملههای امری (چر که بنا بر نظر برخی فیلسوفان اخلاقی، تمامی یا دست کم بخشی از احکام اخلاقی، امری با توصیهای هستند) و منطق تکليف (که عملگرهایی را بر ادات منطقی میافزاید که به کار اخلاق میآید؛ مثل باید و بلااشكال) و منطق باور (که مباحث آن در اخلاق باور، اثرگذار و مفید است) بپردازد. همچنین در مقال دیگری باید به منظر اخلاقی کانتی-هِری اشاره کرد. ایشان کلیت اخلاق را بخشی از منطق و عقلانیت تلقی کردهاند و این نگرش موجب شده تا معاصران به فکر منطقی کردن اصول اساسی اخلاق و اصل موضوعی کردن آنها بیفتند و با طرح «اخلاقی صوری»، در پی استنتاج قاعده طلایی اخلاق و قواعد مشابه از اصل سازگاری و قانون تناقض باشند.
چگونه و چرا منطق، اخلاق را به چالش میکشد؟
منطق به سنجش دقت در تعریف و تحلیل مفاهیم و اعتبار و صحت استدلالها میپردازد؛ از این رو، مهمترین چالشهای منطقی ناظر به اخلاق، از همین منظر است. هیوم به زعم خود متوجه خطایی در استنتاج برخی فیلسوفان شد که بعد از او به شکاف است/ باید مشهور گشت.
مور متوجه نکتهای در نظریههای اخلاقی شد که به نظر او ماهیت مغالطه طبیعینگرانه را شکل میداد و آن، تعریفناپذیری مفهوم اخلاقی «خوبی» بود که پیش از او فلاسفه اخلاق، هر یک به نحوی، سعی در تعریف آن داشتند. ادعای مور این بود که آنها درباره ماهیت خاص خوبی»، به این توجه نداشتند که اساسا این مفهوم، تعریف ناپذیر است.
پیش از ورود به گزارش هر یک از این مناقشات، غایت و محور پژوهشهای منطقی (یعنی استدلال) را به اجمال بررسی میکنیم. استدلال خوب، مستلزم1 نتیجه خود است؛ نتیجه از مقدمات منتج میشود. اگر و فقط اگر (یا به شکل قراردادی «اگرر»2) در صورت صحت مقدمات نتیجه نتواند کاذب باشد، استدلال از حیث قیاسی معتبر است، یا به تعبیر قدیمیتر «منتج»3 است (اگر مقدمات نیز واقعا صادق باشند، استدلال صحيح [در مقابل سقیم] است). شکل دیگر استدلال، این است که مقدمات صرفا شاهدی برای نتیجه فراهم میکنند که به آن «استدلال استقرایی» میگویند. استدلال استقرایی قوی آن است که بعید است در صورت صدق مقدمات، نتیجه کاذب باشد.
…