تصمیمات پزشکان در واپسین لحظات عمر بیمار
یکی از ناراحتکنندهترین جنبههای عرصهٔ بهداشت و درمان در دنیای امروز، این است که بسیاری از افراد، وقتی به واپسین لحظات عمر خود نزدیک میشوند، روندهای درمانی دردناک و سختی را از سر میگذرانند که نهایتاً هیچ فایدهای به حالشان ندارد. در سال ۲۰۱۶ گروهی از پژوهشگران استرالیایی بهدنبال این افتادند تا بفهمند چرا چنین چیزی رخ میدهد.
مؤلفان این مقاله به نتایج پیمایشی ارجاع میدهند که در ایالات متحده انجام شدهاست. موضوع این پیمایش متخصصانی هستند که در حوزهٔ مراقبتهای درمانی حساس خدمت میکنند. این افراد تخمین زدهاند که حدوداً ۱۱ درصد از بیماران در واحد آنها خدماتی درمانی دریافت کردهاند که هیچ فایدهای به حالشان نداشتهاست. مضافاً ۸.۶ درصد از بیماران هم خدماتی دریافت داشتهاند که احتمالاً برایشان فایدهای نداشته. این معضل تنها محدود به آمریکا نیست؛ در دیگر نظامهای بهداشتودرمان در سایر کشورهای صنعتی غربی هم یافتههایی مشابه بهدست آمدهاست.
چرا پزشکان خدماتی درمانی ارائه میکنند که میدانند فایدهای نخواهد داشت؟
چرا پزشکان خدماتی درمانی ارائه میکنند که میدانند فایدهای نخواهد داشت؟ پژوهشگران این تحقیق بهمنظور یافتن پرسش با ۹۶ پزشک استرالیایی مصاحبه کردهاند. پزشکانی که در بخشهای مختلف مشغول به کار هستند، بخشهایی از جمله مراقبتهای ویژه، مراقبتهای تسکینی، کاردیولوژی یا همان بخش ویژهٔ قلب و حوزهٔ پزشکی تخصصی سالمندان یا همان پیرپزشکی1.
تقریباً تمام پزشکان در این جامعهٔ آماری نمونه، از عواملی نام بردند که فقط و فقط به خود شخص پزشک مربوط میشد و بس. بارزترین دلیلی که به آن اشاره شد و با دلایل بعدی اختلافی فاحش داشت، موضوعی بود که ۸۱ نفر از پزشکان به آن اشاره کردند. موضوع مذکور این حقیقت بود که دکترها «آموزش دیدهاند تا مردم را درمان کنند». پزشکان خود را در نقشی میبینند که بایست درمانی برای بیمار فراهم سازد، به این منظور که حال او را بهبود دهد.
یکی از افراد که مشاور حوزهٔ پیرپزشکی بود، بیان کرد: «به آدم یاد میدهند چطور بقیه را درمان کند، درمانکردن هم کار راحتی است. درمانکردن خیلی راحتتر از این است که آدم درگیر آن بحثهای سنگین و پیچیدهای بشود که در آن، حرف از این است که به عمر بیمار پایان بدهند و درمانش نکنند.»
دیگر دلایلی که مطرح شد و به پزشکان ارتباط مییافت، شامل اینها میشد: تمایل به دستنکشیدن از امید به بهبود بیمار، گریز از مرگ و فقدان تجربهٔ کافی در پزشک جهت مواجهه با مرگ و فوت بیمار.
«به آدم یاد میدهند چطور بقیه را درمان کند، درمانکردن هم کار راحتی است. درمانکردن خیلی راحتتر از این است که آدم درگیر آن بحثهای سنگین و پیچیدهای بشود که در آن، حرف از این است که به عمر بیمار پایان بدهند و درمانش نکنند.»
مؤلفان این پژوهش نوشتهاند: «بسیاری از پزشکان بیان کردند که در دورههای ابتدایی خدمتشان، احتمالش بیشتر بوده که درمانی بیحاصل برای بیمار فراهم بیاورند. منظور زمانی است که در زمینهٔ تصمیمگیری در واپسین لحظات عمر بیمار، تجربهٔ کمتری داشتهاند. آندسته از پزشکانی که شاهد مرگ به شیوهای دردناک بودهاند که در اثر درمانهای ناکارآمد حاصل شده، یا آنقبیل پزشکانی که مرگ اعضای خانوادهٔ خود را از سر گذرانده بودند، بیان کردند که آن اتفاقات باعث شدهاست تا کمتر از قبل بر ارائهٔ درمانی اصرار بورزند که باعث نمیشده تا کیفیت زندگی بیمار بالا برود.»
بهرغم اینها پزشکان عمدتاً مسائل مربوط به خودشان را تنها بخشی از این معادله میدیدند. درواقع تنها ۴۴ نفر از پزشکان اذعان کردند که علت اصلی آنها برای ارائهٔ خدمات بیحاصل درمانی، مسائل مرتبط به خود پزشکان است. ۵۱ نفر گفتند که عامل ارائهٔ این خدمات، مسائلی است که به بیماران ارتباط مییابد. رایجترین مسئله هم درخواستی ذکر شد که خود شخص بیمار یا اعضای خانوادهٔ او مطرح میکنند. البته این مسئله با مسئلهای دیگر تلاقی میکند؛ اینکه دکترها وقتی میخواهند دربارهٔ مسائل ظریفی حرف بزنند که مربوط میشود به واپسین لحظات عمر بیمار، با دشواری روبهرو هستند.
یکی از مشاورهایی که در بخش مراقبتهای ویژه مشغول است، گفته: «اگر آدم بخواهد برای خانوادهٔ بیمار سنگتمام بگذارد و بپرسد که آیا میخواهند هر کاری که در توان پزشک هست، انجام شود یا نه، پاسخشان همیشه مثبت خواهد بود.»
در برخی از مواقع ایجاد ارتباط میان پزشک و بیمار یا اعضای خانوادهٔ او دشوار بوده، به این دلیل که یک پزشک دیگر مدتزمان زیادی را با بیمار سپری کرده و بعد پزشکی دیگر آمده تا درمانی خاص را روی او اجرا کند. ویژگی فشار زمانی هم عاملی بوده که در این میان نقش ایفا کردهاست.
«اگر آدم بخواهد برای خانوادهٔ بیمار سنگتمام بگذارد و بپرسد که آیا میخواهند هر کاری که در توان پزشک هست، انجام شود یا نه، پاسخشان همیشه مثبت خواهد بود.»
نویسندگان پژوهش نوشتهاند: «وقتی چنین مکالمه و ارتباطی میان طرفین شکل نمیگرفت، بعضی از دکترها گزارش میکردند که بیمارانی را میبینند مبتلا به بیماریهای مرگبار در مراحل پیشرفتهٔ آن؛ بیمارانی که خبر نداشتهاند در آستانهٔ مرگ هستند یا نمیدانستهاند روال درمانیشان بهبودی حاصل نمیکردهاست.»
نویسندگان بیان میکنند که برای پاسخگفتن به این مشکلات، باید به تقویت بخش آموزش و اطلاعرسانی در حوزهٔ طبابت پرداخت و به پزشکان دربارهٔ مرگ و فوت افراد اطلاعات بیشتری داد، همچنین باید ارتباط و تعامل میان پزشک با بیمار و خانوادهٔ بیمار را ارتقا بخشید و فعالیتهایی انجام داد تا رویکرد فرهنگی بهمعنای عام آن در قبال مرگ تغییر پیدا کند، هم در جهان پزشکی و هم فراتر از مرزهای این جهان.