سخنی به جای مقدمه
براي آن كتاب مقدمة مشروحي نوشته بودم كه هم خواننده را متوجه محتواي كتاب مينمود و هم نگاهي نقادانه به سير تاريخي برخورد مسلمين با قرآن و اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ داشت. در آنجا آمده بود «يقين دارم خواننده اين كتاب از خود خواهد پرسيد: اين همه مطلب اصولي و اساسي علمي كه در قرآن و آثار اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ هست، چرا قرنها پيش براي مردم بيان نشده و در دسترس عموم قرار نگرفته است؟» آنگاه به پاسخ اين سئوال پرداخته بودم و در خاتمه به اوضاع كنوني محافل و مراكز علمي پرداخته و توضيح داده بودم كه جهان استكبار سعي ميكند انديشمندان ما را به منابع و جريانهاي فكري ديگر مشغول كند تا هر چه بيشتر و بيش از گذشته از قرآن و حديث دور بمانيم و استدلال كرده بودم، شواهد آورده بودم و خلاصه حدود پنجاه صفحه با خواننده درد دل كرده بودم اما پس از اتمام مقدمه و تكميل آن به نظرم رسيد كه… بگذار به وقت دگر.
وقتي كه رساله «جامعه شناسي شناخت» را چاپ ميكردم نيز دچار همين مشكل شدم (مشكلي كه سر خواننده را به خاطر شرح آن به درد نميآورم) و بالأخره آن را بدون هيچ مقدمهاي به دهان ماشين چاپ دادم. اين بار نخواستم مقدمه را برگ سفيد تقديم كنم براي خالي نبودن عريضه اين چند جمله را نوشتم و اينك توضيح مختصري در چگونگي تكون اين كتاب ميدهم: گاهي نويسندهاي به كتاب خويش ارزش والايي قائل ميشود و خواننده بر عكس او، و گاهي نويسنده نسبت به محتواي نوشتهاش ايمان دارد ليكن سبك نگارش آن را نميپسندد اما خواننده هم محتوا و هم سبك نگارش آن را ميپسندد به حدي كه خود نويسنده در شگفت ميماند. خودم در مورد «مقالهها و جزوهها و كتابهايم» با اين عكس العمل مواجه شدهام.
بنابراين ارزش و اهميت اين كتاب نيز پس از قضاوت خوانندگان روشن خواهد شد. اما سرگذشتي كه اين كتاب قبل از چاپ در قالب «تدريس، جزوههاي درسي و بحث در محافل علمي» داشته، همراه با تجربه خوب و قرين به موفقيت و استقبال پرشوري بوده است. عدهاي از اساتيد حوزهها و دانشگاهها بر چاپ و نشر آن اصرار نمودند كه از لطف و تشويقشان تشكر مينمايم. در اين مقال كه از رسم مقدمه نويسي خارج شدهام، اصول مقدمه نويسي حتي اصل «براعت استهلال» رانيز ترك مينمايم و به سرگذشت مذكور ميپردازم.
در پائيز ۱۳۵۴ يادادشتها و برگههاي پراكنده را كه در محور موضوع اين كتاب داشتم، كنار هم چيدم و اولين شكل استخوانبندي كلي آن را ترسيم نمودم. سپس ۸ دوره در محافل درسي (اعم از جلسات غير رسمي و رسمي) در آذربايجان تدريس نمودم و در سال ۱۳۵۸ آن را در دو مدرسه از مدارس حوزه علميه قم تدريس كردم پس از آن مجدداً سه دوره ديگر در محافل حوزوي و آموزش عالي تبريز و از بهار سال ۱۳۶۲، ۶ دوره در دانشكدهها و يك دوره در كانون توحيد و آخرين دوره در يكي از مدارس حوزوي تهران، تدريس شد. و اينك آخرين تنظيم آن توسط دو نفر از طلاب حوزه از روي جزوهها و نسخههاي مختلف، انجام يافته است.
بنابراين پس از بيست و يك دوره تدريس، بايد چيز كاملي از آب درآمده باشد. اما چنين ادعايي ندارم و تنها ادعايم اين است كه توانستم «پيشنهادي» را براي «چگونه شروع كردن» ارائه نمايم. نقد و تكميل آن با ديگران يعني طلاب جوان و محقق حوزه علميه است. و اين سخنم از تعارفات مرسوم نيست بلكه عين احساس درونيم است. زيرا از آن تواضعهايي كه خود زمينه سازي بر عليه تواضع است، بيزارم.
سبك كار: در اين كتاب تعهد بر اين است كه تنها از سه منبع استفاده شود: قرآن، اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ ، و اصول مسلم علمي. منابع ديگر وفرضيههاي علمي در آن راه نيافته است. در مورد منبع حديثي بايد گفت در حقيقت دانههايي چند از خرمن انبوه و گسترده «بحارالانوار» را پيش روي خواننده قرار دادهام.
محتواي كتاب از نظر كميت و كيفيت در حدي نيست كه خودم انتظار داشتم زيرا مشكلات چاپي و موانع مهمتر ديگر مانع از بسط كلام در حد لزوم گرديد شايد در اكثريت قريب به اتّفاق مسائل، از دهها آيه و حديث به يكي، دو تا اكتفا شده است. و جريان بحث در همه موضوعات از هسته اصلي كليات فراتر نرفته است. و يك صرفه جويي اجباري نامطلوب، بر كتاب تحميل شده است.
نظر به رسوباتي كه از منابع مختلف اجنبي و خرافههاي افراد غير مسئول بر تبيينهاي اسلامي آمده و نفوذ كرده، چارهاي نبود، به جز انتخاب سبك خاصي كه موجب شود اصل ماجرا و ادعا در خلال اقوال و نظريههاي رايجي كه از منابع مذكور سرچشمه گرفتهاند، گم نشود. به خاطر اين مقصود اصول مطالب و به اصطلاح «جان كلام» در بالاي صفحات ـ بدون جنبه استدلال و به صورت عريان و در شكل صرفاً ادعا در قالب سادهترين بيان قرار داده شده و استدلال و دلايل به شكل پاورقي در ذيل متن اصلي قرار گرفته است.
و نيز نظر به عوامل و موانعي كه در بالا اشاره شد، محتواي اين كتاب بخشي از مجموعهاي است كه به شرح رفت و بخش دوم تحت عنوان «تبيين انسان و جامعه ـ دولت و امامت، جبرهاي تكويني، جبرهاي اجتماعي و جبرهاي تاريخي» در صورت توفيق به عنوان جلد دوم تقديم خواهد شد، انشاء الله.
مرتضي رضوي