به نظر شما، اگر سقراط بود، بدنش را تتو میکرد؟
اخلاق فضیلت، چگونه ما را وا میدارد که به انتخابهایمان فکر کنیم؟
اخلاق فضیلت را نباید نظریهای بدانیم که تأکیدش، صرفاً بر اهمیت شخصیت خوب است. اگر اخلاقِ فضیلت را فقط به همین موضوع محدود کنیم، در واقع، داریم قضیه را سروتَه میبینیم؛ اینطور نیست؟
اگر فضیلت، در جای درستش به کار برود، ابزاری است برای توصیههای خوب و کارآمد.
تبیینهای سنتی از اخلاق فضیلت، به ما کمک میکردند که دربارۀ موضوعات کاربردی فکر کنیم؛ مسائلی از این قبیل: با کودک بیمار، چگونه باید رفتار کنیم؟ آیا زنان، اجازۀ تحصیل دارند؟ آیا گوشتخواری درست است؟ آیا ازدواج کردن خوب است؟ تبیینهای امروزی از اخلاق فضیلت، به ما کمک میکنند که دربارۀ این مسائل، فکر کنیم، ازجمله بحثهای دَنیِل راسل1، جولیا آنّاس2، لاورنس بِکِر3 و روزالین هِرستهاوس4.
در ادامه، میخواهم این موضوع را بررسی کنم: اگر در همین چارچوب، بخواهیم بحث کنیم، آیا درست است که تتو کنیم؟
بدیهای تتو کردن (ایرادهای نااخلاق)
برخیها، از تتو کردن ایراد میگیرند. البته این ایرادها، ایرادهای اخلاقی نیستند و باید حواسمان باشد که اینها را با ایرادهای اخلاقی، اشتباه نگیریم. مثلاً میگویند: «اگر تتو میکنید که نشان دهید با بقیه فرق دارید، راهِ بسیار کوتهبینانهای را انتخاب کردهاید. بهعبارت دیگر، تتو کردن، فرقِ زیادی بین شما و دیگران ایجاد نمیکند. شما فکر میکنید تتو کردن، شما را از دیگران جُدا میکند، اما اینطور نیست.»
آیا مردم، تتو میکنند تا با دیگران فرق داشته باشند؟ بله، همینطور است، مگر نه؟ وقتی طرح تتویشان را انتخاب میکنند، چیزی را انتخاب میکنند که جلوهای از شخصیتشان باشد. خوب، آیا منتقدان، این شیوۀ ابرازِ وجود را نادرست میدانند؟ بله. اما بهنظرم، این کار، ایراد اخلاقی ندارد. همین چیزهای کوچکاند که شخصیت ما را به دیگران نشان میدهند. هزاران چیز میتواند شخصیت و فردیت ما را به دیگران نشان دهد، تتو هم یکی از آنها.
ایراد دیگرِ تتو کردن را اینگونه بیان کردهاند: «اگر تتو کنید، دیگر راه بازگشتی نخواهید داشت؛ آن تتو، همیشه با شما خواهد بود. در واقع، وقتی تتو میکنید، فقط به فکر الآن هستید، نه آینده.»
آیا کسانی که تتو میکنند، چوب لای چرخ زمان میگذارند؟ (شاید سوزنهای ریز بگذارد، اما چوب نه!) آیا مردم، تتو میکنند تا چیزی را همیشه جلوی چشمِ خود داشته باشند؟ البته که همینطور است. چهبسا برخی از منتقدان، از منظرِ زیباییشناختی، این کار را مسخره کنند؛ حتی شاید کسانی که تتو کردهاند هم این کار را مضحک بدانند (کید راک5 روی شانهاش، تتویی دارد از پولسِ رسول6 و خودش، بارها این تتو را مسخره کرده است). بههرحال، جالب است که چوب لای چرخ زمان بگذاریم و کاری کنیم که گویی متوقف شده است؛ اهمیتی هم ندارد که چرا این کار را انجام میدهیم. خوب، اشکال این کار چیست؟ اگر میگویید غیرعقلانی است، بر چه مبنایی؟ چهکسی گفته است که چون ممکن است بعداً از این تتو خوشمان نیاید، باید از الآن محتاط باشیم؟ چنین کاری، احمقانه است. خیلیها میگویند جوانهایی که امروز تتو میکنند، شاید در دوران پیری، پشیمان شوند. من، هفتاد و چندسالههای تتودار و بیتتو را دیدهام؛ همانهایی که تتو ندارند هم چنگی به دل نمیزنند! اصلاً خوب است که نگران آینده نباشیم؛ شاید خندهدار باشد که با تتو، لباس خانۀ سالمندان به تن کنیم، اما کدام هشتاد سالهای را دیدهاید که ظاهر و قیافه، برایش مهم باشد؟ (من خودم چهل سالهام و همین الآن هم، ظاهر برایم اهمیت ندارد.)
دلیل دیگر برای تتو نزدن: «تتوها زشتاند.»
بله، از نظر برخی افراد، تتوها زیبا نیستند. گاهی هم حق با آنهاست. اما این موضوع، واقعاً اهمیت دارد؟ همیشه، دغدغههای زیباییشناختیمان را نادیده میگیریم تا به دغدغههای اخلاقیمان رسیدگی کنیم. آیا احتمال ندارد که در این مورد، اشتباه کرده باشیم؟
وقتی میخواهیم نقدهای اخلاقی بر تتو کردن را بررسی کنیم، باید حواسمان باشد که انتقادمان، از انسجام کافی برخوردار باشد. برای اینکه حاشیه نرویم، باید فقط به آن دسته از دغدغههای اخلاقیمان توجه کنیم که پیشتر، قبول کردیم بسیار اهمیت دارند.
دغدغههای اخلاقیِ مهم دربارۀ بعضی از تتوها
امکان ندارد بتوانم، بهطور کلی، همۀ انواعِ تتو را بررسی کنم. برخی از بحثهایی که تا الآن مطرح کردیم، از حیطۀ کاریِ من خارج است. حتی دربارۀ برخی از تتوهای امروزی هم نمیتوانم بحث کنم، ازجمله تتوی تمامِ دست برای زنها، که حتی در فرهنگ ما، نوعی نابهنجاری محسوب میشود. اینها همه از بحث خارجاند. بحثم را به تتوهایی محدود میکنم که سادهاند و متداول؛ تتوهایی که میتوان بهراحتی، انگیزۀ پشت آن را فهمید.
منظورم، دقیقاً کدام تتوها است؟ منظورم از تتوهای غیرعادی، آن تتوهایی است که بعضیها میزنند تا نشان دهند که گردنکلفتاند. منظورم، تتو کردنِ عکس شخصیتهای کارتونی نیست؛ به برچسبهایی که بچهها به خودشان میزنند، کاری ندارم؛ حرف اول اسمها یا جملات کوتاهی که روی بدن تتو میکنند، برایم اهمیتی ندارند. این موارد، با معیار من، همخوانی ندارند. تتوهایی که ارتشیها میزنند یا چیزهایی از این قبیل هم، محل بحث من نیستند، چون این تتوها را میزنند تا واقعاً آدمهای سرسختی به نظر بیایند و هدفی پشت این قضیه وجود دارد. بحث از درست و غلطیِ این نوع تتوها، بسیار دشوار است.
تاحدی، اشتباه نیست که بگویم برخی از افراد، تتو میزنند تا آدمهایی سرسخت به نظر بیایند (البته قبول دارم که شاید کسی، از تتو زدنش، چندین هدف را دنبال کند). تا اینجا را قبول دارید؟
اخلاقِ فضیلتی را که در سنت اخلاقی ماست، در نظر بگیرید. طبق این رویکرد اخلاقی، درست نیست که بخواهیم خودمان را سرسخت نشان دهیم. برای این ادعا، چند استدلالِ درستوحسابی وجود دارد؛ البته، ما باید آنها را هم ارزیابی کنیم. درست نیست که هنجارهای عرفی را مبنای تصمیمهای اخلاقیمان قرار دهیم؛ مثلاً نمیتوانیم بگوییم «خوب است خودمان را سرسخت نشان دهیم، چون سرسخت بودن خوب است».
اگر قرار باشد جملۀ قبلی، دلیل اصلیِ تتو زدن باشد، متخصص اخلاق فضیلت، باید ازبابتِ این قضیه، نگران شود. این هنجارهای عرفی، مبهماند، کلّیاند و راه را برای نابهنجاریهای بیشتر، باز میکنند. ما هر سرسختبودنی را تأیید نمیکنیم و درست نمیدانیم؛ وگرنه، باید هر مجرمی را که سرسختی از خود نشان میدهد، قابلاحترام بدانیم!
متخصص اخلاق فضیلت، فقط از ما خواهد پرسید که: «اگر میخواهید سرسخت به نظر بیایید، اول از خودتان بپرسید چرا؟» انگیزهتان از این کار چیست؟ آیا این کار، با انتظارات شما از دیگران، همخوانی دارد؟ آیا این کار، با شأن اجتماعیتان سازگار است؟ چگونه این رفتارتان را توجیه میکنید؟ چهبسا، بتوانید توجیههایی را هم پیدا کنید، که مثلاً سرسختبودن خیلی هم خوب است و من، خیلی آدمِ سرسختیام. باید این گزارهها را اصلاح کنیم تا با دیگر هنجارها همخوانی داشته باشد، هنجارهایی ازقبیل «هر آنچه اخلاقی باشد، خوب است» یا «من عیب و نقصِ خاصی ندارم». یا شاید هم این هنجار را مبنا قرار دهیم: «من آدمی هستم که روزی میمیرم و جسم من، از جهات مختلف، آسیبپذیر است. من نباید مورد خشونت واقع شوم تا بتوانم زندگیِ دلخواهم را داشته باشم. اینکه سرسختی از خود نشان دهم، شیوۀ زندگی کردنِ من است».
آیا سقراط، تتو میزد؟
اگر سقراط، امروز میبود، بدنش را تتو میزد؟ احتمالاً بله. اما اگر از او بپرسیم که چرا این کار را انجام میدهد، او بسیار محتاطانه پاسخ میداد؛ پاسخی نمیداد که آدمهای سطح پایین، برای تتو زدنشان بیان میکنند.
انتشارات وایلی7، اخیراً کتابی جالب8 را منتشر کرده؛ این کتاب دربارۀ این موضوع است که فلسفه را میتوان در همه چیز به کار بُرد، حتی تتو!
عنوان یکی از فصلهای این کتاب، چنین است: «تتو میزنم؛ پس هستم»9.
این کتاب را بخوانید تا اطلاعات بیشتری به دست آورید و بدانید که اخلاق فضیلت، هیچ راهی را بر ما نمیبندد.
پی نوشت
- Daniel Russell
- Julia Annas
- Lawrence Becker
- Rosalind Hursthouse
- Kid Rock؛ رابرت جیمز ریچتی که با نام «کید راک» شناخته میشود، خواننده و آهنگساز آمریکایی است که اندکی قبل، قصد داشت وارد عرصۀ سیاست شود.
- Saint Paul؛ یکی از مبلغان مسیحیت بود که هرگز عیسی (ع) را ندید. امروزه، یکی از ارکان اصلیِ دین مسیحیت به حساب میآید.
- Wiley
- Tattoos – Philosophy for Everyone: I Ink, Therefore I Am
- I ink, Therefore I am؛ اشارهای است طنزآمیز به جملۀ معروف دکارت، فیلسوف فرانسوی: «میاندیشم، پس هستم».