برساختگرایی اخلاقی کریستین کرسگارد
یکی از مسائل سنتی در فلسفه اخلاق تبیین حقیقت و ماهیت احکام اخلاقی و ارزشی است. آیا انسان احکام اخلاقی را خود جعل و ایجاد میکند یا آنها حقایقی مربوط به جهان هستی هستند که انسان به طریقی آنها را کشف و ضبط میکند؟ آیا ارزشهای اخلاقی فقط امور ذهنی و درونی هستند یا حقایقی عینی و خارجی؟ دو رقیب سنتی در این مسأله ذهنیتگرایی و واقعگرایی هستند که هریک تقریرها و نظریههای مختلفی را دربرمیگیرند. برخی محققان نظریه سومی حدوسط میان ذهنیتگرایی و واقعگرایی با عنوان عقلگرایی یا برساختگرایی (Constructivism) در نظر میگیرند که معتقد است احکام اخلاقی امور عینی و واقعی نیستند؛ بلکه اموری هستند که توسط عقل عملی انسان ساخته میشوند. در این نظریه یک شیء یا عمل در صورتی خوب است که دلیل عملی کافی برای ایجاد یا انجام آن وجود داشته باشد.
از نظر برساختگرایی به جای اینکه اخلاق را تماماً به احساسات و علایق شخصی تأویل ببریم و آن را از حوزه عقل و استدلالپذیری خارج نماییم یا آن را به جهان واقع عینی فرو ببریم و خود را تنها تابع و کاشف ارزشها و بایدها بدانیم باید طرز نگاه خود به اخلاق را تغییر دهیم و آن را ساختة عقل عملی خود برای بهتر زیستن و حل مشکلات عملی پیشروی خود بدانیم. عبارت «راستگویی خوب است» نه بیانگر علاقمندی من به راستگویی و نه ارزشمندی عینی راستگویی در جهان واقع است، بلکه حکمی از احکام عقل عملی است که بهترین راهکار در مقابله با پرسش پرسشگر در زندگی اجتماعی را بیان میکند.
آیا ارزشهای اخلاقی فقط امور ذهنی و درونی هستند یا حقایقی عینی و خارجی؟ دو رقیب سنتی در این مسأله ذهنیتگرایی و واقعگرایی هستند. برخی محققان نظریه سومی حدوسط میان ذهنیتگرایی و واقعگرایی با عنوان عقلگرایی یا برساختگرایی (Constructivism) در نظر میگیرند.
برساختگرایی را حد وسط بین شناختگرایی و ناشناختگرایی نیز میتوان دانست. همچنانکه کرسگارد خود در تبیین نظریهاش این را میگوید:
«آنچه من اکنون میخواهم انجام دهم بیان تقابل میان نظریهای در باب مفاهیم هنجاری است که من باور دارم پشت نزاع بین شناختگرایان و ناشناختگرایان قرار دارد و میان نظریهای دیگر که من به عنوان جایگزین اصلی اتخاذ میکنم. من این نظریه جایگزین را به تبع استعمال متداول، برساخت گرایی مینامم.
برساختگرایی یکی از نظریات فرااخلاقی در باب فلسفه عملی و توجیه ارزشها و هنجارهای اخلاقی است که در دوره معاصر طرفداران بیشتری پیدا کرده است. ریشههای این نظریه را میتوان به قراردادگرایی هیوم، هابز و روسو بازگرداند. به اعتقاد برخی این نظریه در دورة معاصر با نظریه عدالت جان رالز بار دیگر مطرح شد و با آثاری از همکاران و شاگردان او گسترش یافت. از دیگر برساختگرایان معاصر میتوان به دیوید گوتیه، فیلسوف آمریکایی-کانادایی، اشاره کرد که در نظریه قراردادگرایانه خود تا حد زیادی متأثر از هابز است. برخی دانشگاه هاروارد را به خاطر حضور جان رالز، همکاران و شاگردانش در آن، مرکز توسعه برساختگرایی در دورة معاصر دانستهاند. از برساختگرایان معاصر در دانشگاه هاروارد که همکار جان رالز بودهاند میتوان به تیم اسکنلون و کریستین کرسگارد، (البته کرسگارد از جمله شاگردان رالز نیز بوده است) اشاره کرد. شاگردان رالز مانند اِنورا انیل (Onora O’Neill) تامس هیل (Thomas E. Hill) در هاروارد و شاگردان این دو نفر مانند والری تیبِریوس (Valerie Tiberius) (شاگرد هیل)، تامر اسکاپیرو (Tamar Schapiro) و شارون استریت (Sharon Street) (شاگردان کرسگارد) و آرون جیمز (Aaron James) (شاگرد اسکنلون) از دیگر برساختگرایان هستند.
همانطور که اشاره شد، کریستین کرسگارد، فیلسوف معاصرآمریکایی و استاد دانشگاه هاروراد، یکی از برساختگرایان معروف معاصر است. در این مقاله تلاش میشود به خاطر اهمیت این فیلسوف در دوران معاصر و عدم توجه کافی به وی در ایران، نظریه اخلاقی او تبیین و مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
…
برساختگرایی را حد وسط بین شناختگرایی و ناشناختگرایی نیز میتوان دانست