برای خوب زیستن لازم است داستان بخوانیم
یادم میآید در مقطعی از زندگیام دربارهی تصمیم مهمی کاملا گیج بودم. از تغییر شرایط میترسیدم و شرایط جاری هم مطلوب من نبود. همان روزها داستانی میخواندم. وقتی دیدم که قهرمان داستان چطور رها زندگیاش را از نو ساخت توانستم بر ترسم از تغییر شرایط غلبه کنم. به نظرم برای خوب زندگی کردن لازم است که داستان بخوانیم.
قصهها ما را به فراتر از زندگی روزمره میبرند
زندگی روزمره ما را در در شرایطی مشخص و نسبتا ایستا قرار می دهد. ما در یک کشور خاص، یک فرهنگ خاص، یک دین خاص، و یک خانواده خاص به دنیا میآییم؛ این شرایط انتخابها و زندگی ما را تا حد زیادی محدود میکند. وقتی به ثبات نسبی در زندگی میرسیم، در جای خاصی زندگی میکنیم، در طبقه خاصی قرار میگیریم و با دوستان مشخصی که از نظر فکری و اجتماعی کم وبیش نزدیک به ما هستند رفتوآمد میکنیم. همهی اینها سبب میشود که دربارهی این که زندگی خوب چه جور زندگیای است و اوضاع و احوال جهان بر چه قرار است، باورهای مشخص و نسبتا استواری پیدا کنیم. ایدهآلها و ارزشهایمان شکل میگیرند، سخت میشوند و کم تغییر می کنند.
تصمیمات زندگی روزمرهی ما عمدتا دربارهی این است که چه کاری انجام دهیم تا به آنچه در ذهن زندگی خوب میپنداریم نزدیکتر شویم. چنان درگیر این تفکر هدف-وسیلهای می شویم که اصلا جایی نمی ماند از خودمان بپرسیم که آیا تصور ما از زندگی خوب درست یا نه، آیا اهداف ما درست انتخاب شدهاند یا نه، آیا بهترین زندگی ممکن برای ما همین چیزی است که در طبقه ما برای ما خوب انگاشته می شود یا نه. درگیری ما در مسائل روزمره و مهمتر از آن باورهای عمومیای که در دور و اطراف ما شکل گرفته است معمولا دید و دامنه ی تصمیمات ما را بسیار محدود می کند. ما فراتر از زندگی روزمره خود را نمیبینیم و بیشتر تصمیمهایی که میگیریم صرفا دربارهی چیزهایی است که در این دید محدود قرار دارند.
قصهها دید ما را باز میکنند. آنها به ما کمک می کنند تا برای مدتی از زندگی مالوف و آشنای خود بیرون کشیده شویم و تصور کنیم که چگونه میتوانستیم زندگی کنیم، و دور و اطراف ما چگونه می توانست باشد. تصور کردن شرایط کاملا متفاوت و زندگیهای به کلی متفاوت به ما این اجازه را می دهد که به این فکر کنیم که چه میشد اگر ارزش های دیگری میداشتیم یا داشته باشیم، اگر جای دیگری بودیم یا برویم، اگر کارهای دیگری میکردیم یا بکنیم. قصهها به ما یاد میدهند که به این فکر کنیم زندگی ما چگونه میتوانست باشد اگر ارزشها و شرایطمان متفاوت بود. همچنین قصهها به ما یاد می دهند که زندگی کسانی که در شرایط کاملا متفاوتی نسبت به ما زندگی می کنند چگونه است، با چه مشکلاتی دست پنجه می کنند که ما نمی کنیم و چه امکاناتی دارند که ما نداریم. همهی اینها سبب می شود تا ما بتوانیم تصور خود را از اینکه زندگی خوب چگونه زیستنی است تغییر دهیم و اصلاح کنیم.
اهمیت داستان در فهم زندگی اخلاقی
در واقع، ما در زندگی با دو نوع تصمیمگیری مواجهیم. تصمیمگیری نوع اول راجع به این است که چکار کنیم تا به آنچه میخواهیم برسیم، این تصمیمگیری صرفا تصمیمگیری ابزاری یا هدف-وسیلهای است. تصمیمگیری نوع دوم راجع به این است که باید چه چیزهایی را بخواهیم، چه چیزهایی در زندگی مهم است و چه جور زیستنی خوب است. چیزهایی مثل علم اقتصاد و دانش اقتصادی روزمرهی ما به ما در تصمیمگیری نوع اول کمک میکنند. اما تصمیمگیری نوع دوم اگر مهمتر از تصمیمگیری نوع اول نباشد، لااقل به همان اندازه مهم است. داستانها در تصمیم گیری نوع دوم به ما کمک شایانی میکنند. تصور دقیق و سازگار از آنچه میتوانست باشد یا بشود کمک میکند تا ارزشهای فعلی خود را برای لختی رها کنیم و به ارزشهای متفاوتی بیندیشیم که میتوانستیم و میتوانیم داشته باشیم. کمک داستانها در تصمیمگیری دربارهی نوع زیستنی که میپسندیم آنقدر مهم است که می توان گفت برای خوب زندگی کردن لازم است که داستان بخوانیم.
کمک داستانها در تصمیمگیری دربارهی نوع زیستنی که میپسندیم آنقدر مهم است که می توان گفت برای خوب زندگی کردن لازم است که داستان بخوانیم.
اهمیت بی بدیل داستانها در فهم اخلاقی زندگی دلیلی شد برای من تا به کمک دوست و همکارم تلی داوودی پادکستی با عنوان «فرای قصهها» راه بیندازیم. در واقع هدف ما این بود که مسائلی را که ما روزانه با آن درگیریم انتخاب کنیم و از طریق طرح داستانها به آن مسائل دوباره نگاه کنیم. داستانها شرایطی را توصیف می کنند که با شرایط زندگی روزمره ما متفاوتاند و این به ما کمک میکند که بفهمیم که مسائل روزمرهمان را چگونه باید بفهمیم و چگونه باید زندگی خود را تغییر دهیم. ما به سراغ ادبیات فارسی معاصر رفتیم چرا که شرایط تصور شده در این داستان برای فارسیزبانان تا حد زیادی آشناست. داستانهای معاصر فارسی شرایطی را به تصویر میکشند که هم برایمان آشناست، و هم با زندگی روزمره ما متفاوتاند. ما میتوانیم آن شرایط را به راحتی و با دقت تصور کنیم و خودمان را به آن ربط دهیم و خودمان را در جای قهرمانان آن داستانها قرار دهیم. این داستانها به ما کمک میکنند که بفهمیم همسایگان ما در چه شرایطی هستند و زندگیمان را چطور باید تغییر دهیم تا هم وضع ما بهتر شود و هم وضع همسایگانمان.
می توان درباره اخلاق، زندگی خوب، روان آدمیان و شرایط اجتماعی که در آن گرفتاریم در کلاسهای دانشگاهی بحثهایی انتزاعی کرد. این بحثها ارزشمندند. شاید بحث فلسفی و دانشگاهی بتواند تا حدی به ما کمک کند تا کمی از این موضوعات سر دربیاوریم. اما راه حل دیگری هم برای بهتر کردن فهممان از این موضوعات وجود دارد. میتوانیم به زندگیهایی نگاه کنیم که این مسائل در آن جا مطرح شده است، و سرنوشت قهرمانهای داستان را معلوم کرده است. تامل دربارهی این زندگیها، تامل در سرنوشت قهرمانانی که درگیر با این مسائلاند و در جای متفاوتی از زندگی و جامعه قرار دارند به ما کمک می کند تا فهم بهتری از مسائل روزمرهمان پیدا کنیم. بهرحال، امید ما این است که پادکست «فرای قصهها» جایی باشد تا از قصهها و معلومات دانشگاهی بهره میگیریم تا دربارهی مسائلی که برای همه ی ما مهم اند تامل کنیم. تا چه افتد و چه در نظر آید.