بحرانهایی که ما را نکشند، ما را اخلاقیتر میکنند!
در بحرانهایی مانند شیوع کووید ۱۹، با تمام وجود فهمیدیم که تمایل داریم کار درست را انجام دهیم و توقع داریم که دیگران هم چنین کنند. این حس مشترک درباره درست و نادرست، حتی وقتی شرایط مستعد تفرقه و جدایی است، جوامع را کنار هم نگه میدارد.
چه کسی است که نخواهد در میانه یک همهگیری جهانی کار درست را انجام دهد؟ افراد خیلی کمی هستند که درست و نادرست را از هم تشخیص نمیدهند. حتی افرادی که با مشکل کنترل تکانه1 دستوپنجه نرم میکنند، وقتی دارند کار بدی انجام میدهند، اغلب تمام تلاششان را میکنند تا کسی مچشان را نگیرد، چراکه خودشان هم میدانند کاری که انجام میدهند، درست نیست. ما درست و نادرست را در بحرانهایی مانند همهگیری کووید ۱۹ با گوشت و پوستمان درک میکنیم. انجام دادن کار درست واجب و ضروری است، اما سؤال این است که چه کاری را درست میدانیم؟ و آیا میتوانیم مطمئن شویم که بقیه هم آن را انجام میدهند؟
در گذشته حتی اگر میخواستیم هم هیچگاه مانند دنیای امروز درباره آنچه در جهان و اطرافمان رخ میدهد، مطلع نمیشدیم. اخبار دائماً در شکلها و قالبهای مختلف در دسترساند. ما هستیم که تعیین میکنیم چه مقدار در معرض اخبار باشیم و کدام منبع خبری دقیق و قابلاعتماد است. دیگر هیچ عذری نداریم که از آنچه دور و برمان میگذرد، اظهار بیاطلاعی کنیم.
البته شکی نیست که شکاف دیجیتالیِ2 موجود موجب نابرابری است، و همه افراد به گوشیهای هوشمند یا تلویزیون دسترسی کامل ندارند. اما به هر حال، اخبار پخش میشوند و ما میفهمیم باید چه کار کنیم: دستورالعملی عجیب که هم کنشی جمعی است و هم چیزی است که باید در تنهایی انجام دهیم. در خانه بمانید و سیستم خدمات بهداشتی و جان انسانها را نجات دهید. ما با دور ماندن از دیگران، تنها بودن و هیچ کاری نکردن در یک کنش جمعی و همهگانی شرکت میکنیم. کار درست این است که هم خودمان به این دستورالعملها عمل کنیم و هم از دیگران دعوت کنیم که آنها را مراعات کنند. این کار، در واقع محافظت از کسانی است که سلامتی خودشان را بهخاطر تأمین امنیت مردمی که در قرنطینه هستند به خطر میاندازند: کارگران شجاع بخشهای مراقبتی، نیروهای نظافتی و خدماتی بیمارستانها، پرستاران و پزشکان، مغازهداران، کارکنان سوپرمارکت، پاکبانان و کارگران بخش حملونقل.
همهمان از یکدیگر انتظار داریم که مراقب هم باشیم. همین نکته است که باعث میشود بسیاری باور داشته باشند که انسانها، موجوداتی با عقاید اخلاقی عمیق و مشترک هستند.
همهمان از یکدیگر انتظار داریم که مراقب و مواظب هم باشیم، و دست یاریمان را به سوی نیازمندترین افراد دراز کنیم. همین نکات است که باعث میشود افراد باور داشته باشند که انسانها وقتی کارد به استخوانشان برسد، موجوداتی با عقاید اخلاقی عمیق و مشترک هستند. هیچ چیز مانند یک تهدید خارجی، پیوند ما انسانها با یکدیگر را محکمتر نمیکند. این نکته را با تجربه شرایط سخت آموخته بودیم. کسانی با معرفی یک دشمن خارجی (خارجیها، مهاجران و…) فاصلههای اجتماعی را وصلهپینه میکنند و دلیل مشترکی برای همبستگی مردم جهت حمایت از یک رهبر مقتدر میتراشند. رهبری که میتواند از همه ما در برابر آن خطر محافظت کند. ترامپ، بولسونارو،3 اوربان4 و پوتین، همه روش مشابهی دارند: ابتدا یک تهدید خیالی که مردم را میترساند، ایجاد میکنید، سپس خودتان را تنها فردی که میتواند با این تهدید مقابله کند، معرفی میکنید. با این همه، این بار ترسها واقعی است و همهمان داریم تهدید میشویم. افراد قوی هم در مواجهه با این تهدید ناتوان هستند. چه باید بکنیم؟ رجوع به متخصصان و اعتماد به علم، نشانههایی امیدوارکننده هستند، ولی مورد اتفاق همه نیست. برخی افراد، دفاع از حق حرکت5 و توکل بر خدا را کار درست میدانند. انگیزه اینها هم انجام کار درست است. اما کار درست و نادرست علاوه بر هنجارها و الزامات، باید بر جزئیات و واقعیتها هم استوار باشد.
همهمان از یکدیگر انتظار داریم که مراقب هم باشیم. همین نکته است که باعث میشود بسیاری باور داشته باشند که انسانها، موجوداتی با عقاید اخلاقی عمیق و مشترک هستند.
شاید بتوانیم افراد را بهخاطر انجام کاری که فکر میکنند درست است ولی ما فکر میکنیم اصلاً درست نیست، نکوهش کنیم. اما نمیتوانیم آنها را به نداشتن درکِ از درست و نادرست، به معنای کانتی کلمه (یا در این مورد، هیومی) متهم کنیم. این عدم قطعیت در مورد آنچه افراد درست میدانند نباید ما را به سمت نوعی نسبیگرایی ضعیف سوق دهد که به نظر میرسد مشکل را حل میکند، اما بهعکس، تصور ما را از مشکل مخدوش میکند و آن را حلناشده باقی میگذارد. اصلاً پذیرفتنی نخواهد بود که بگوییم کاری درست است که هر یک از ما باور دارد درست است. اینگونه نیست که نقد نظر دیگری موجه نباشد، مخصوصاً وقتی که کار او برای دیگران عواقب و پیامد دارد. وقتی با سارس کووید ۲ [کووید ۱۹] مواجهیم، دفاع از گردهماییهای شلوغ یا نادیده گرفتن دستورالعملهای فاصلهگیری اجتماعی، دیگر انتخاب سبک زندگی به حساب نمیآید. زیرا میتواند موجب مرگ آدمها شود.
با این حال، کاملاً میفهمیم که داوریهای اخلاقیای که این روزها پای آنها میایستیم، برایمان خیلی مهم است. آنها را جدی میگیریم. بسیاری از مردم هم متوجه شدند که این روزها مسائل کوچک و تفرقهانگیزی که تا پیش از این به هیاهو و جنجال میانجامید، فروکش کرده است. البته میدانیم که هنوز در ابتدای راهِ این سطح جدید از آگاهی و داوری اخلاقی هستیم. مثلاً در اوایل، پیادهرویهای شبانهام را به پیادهروی شبانه زندانیان تشبیه کرده بودم و به همین خاطر، بهحق سرزنش شدم. چون طعم حبس کشیدن واقعی را نچشیده بودم و نمیتوانستم ادعا کنم چنین شرایطی را دارم تجربه میکنم. به همین خاطر، خیلی سریع حرفم را پس گرفتم. اساساً قضاوت اخلاقی جزئی و دقیق، چیزی جز دقیقتر دیدن و گسترش چشمانداز اخلاقیمان نسبت به قبل نیست. البته، همهمان در اوایل قرنطینه سرزنشها و برچسبزنیهای فراوانی دیدیم. «وقتی برخی از مردم به سختیهای زیادی افتادند، به چه حقی میگویی از چیزهای خوب لذت میبری؟». «وقتی مجبورم در خانه به بچهام در تکالیف مدرسهاش کمک کنم، درباره لحظات نادر و لذتبخش سکوتی که تجربه میکنی وراجی نکن!». اما همهمان آرام شدیم، زیرا نسبت به شرایط یکدیگر آگاهی و همدلیِ بیشتری پیدا کردیم. این روزها خیلی بیشتر مراقب هم هستیم. نوعی مراقبت و دلسوزی که بسیاری امید دارند با آغاز این روش زندگی، بعد از همهگیری هم ادامه یابد. واقعاً این امید واهی نیست، زیرا زمان بیشتری داریم که با زندگی کردن به این روش آگاهیمان را از زندگی یکدیگر و آدمهای متفاوت با خودمان افزایش دهیم، مثلاً آگاهی از نقش حیاتی کارگرانی که اگر نباشند زندگی و امنیت ما مختل میشود.
همانطور که در مواجهه با این شرایط جدید، درک ما از دو مفهوم درست و نادرست عمیقتر شد، برخی ارزشهای خاص برجسته شدند و نقش مهمتری در اندیشه و فکر ما ایفا کردند. مثلاً برابری، نه تنها در مسائل و مزایای مادی، بلکه در احترام و بزرگداشت آدمها. یا مثلاً حسِ تازه و جدید احترام و قدرشناسیای که نسبت به کمدرآمدترین کارگران بهواسطه کارهایی که بهجای همه ما ملزم به انجام آنند در ما پدید آمده است. بهخوبی فهمیدیم که خیلی بیشتر از هفتهای یک بار دست زدن برای آنها به آنها مدیونیم. زمانی در ادعاهایمان درباره درستی و نادرستی اخلاقی صادقیم که بتوانیم نشان دهیم حاضریم رفتارهای گذشتهمان را بهتر کنیم. وقتی زندگی به روال عادی برگردد، باید بر به رسمیت شناختن و قدر دیدن کارگران که بهحق مستحق آنند، پافشاری کنیم. باید ببینیم چه کارها و فداکاریهایی حاضریم انجام دهیم تا این روالها واقعاً بهبود یابند؟
ارزش دیگری که برجسته شد و به نظر میرسد جا دارد تا دوباره از آن دفاع شود، راستگویی است. گرچه برخی جنبشهاش فکری درباره مفهوم راستگویی تردیدهایی مطرح کردند، اما هیچ چیزی مانند شرایط اضطراری در دنیای واقعی ما را به بحثهای اساسی و ریشهای برنمیگرداند. بیش از هر زمان دیگری، میخواهیم تا درباره آنچه میدانیم و نمیدانیم به ما راست گفته شود. نمیخواهیم درباره تصمیمات و دلایل تصمیماتی که به جای ما گرفته میشود، دروغ بشنویم. به همین خاطر خیلی مهم است که دولتها پنهانکاری نکنند، واقعاً به مردم توجه کنند و اگر اشتباهی مرتکب شدند به آن اذعان کنند و بگویند که چگونه میخواهند اشتباهشان را جبران کنند. خلاصه اینکه بحث و پرسش اساسی، اعتماد است.
همانطور که در مواجهه با این شرایط جدید، درک ما از دو مفهوم درست و نادرست عمیقتر شد، برخی ارزشهای خاص برجسته شدند و نقش مهمتری در اندیشه و فکر ما ایفا کردند. اعتماد و راستگویی به هم مرتبط هستند. برنارد ویلیامز6 به این نکته در آخرین اثرش، اعتماد و راستگویی،7 بهخوبی اشاره میکند. برخی ادعا میکنند حقیقتِ عینی، ایدئالی دستنیافتنی، یا بدتر از آن، کوششی است از جانب اصحاب قدرت برای بیان معتقداتشان و اقناع دیگران به حقانیت و درستی کارهایی که میکنند. چنین ادعاهایی هم اعتراف ضمنی به پذیرش مفهوم حقیقت است. اینها نیز باور دارند (و میخواهند ما هم باور کنیم) که آنچه میگویند و میخواهند، مطابق با حقیقت و درست است. شاید نتیجهای که این افراد میخواهند از حرفهایشان بگیرند، ناقص باشد، اما اینها نیز بیزارند از دوز و کلکهای آن دسته از اصحاب قدرت که نسبت به مخالفانشان هیچ حس مسئولیتپذیری و مراقبتی ندارند.
انسانها میخواهند بفهمند دور و برشان چه خبر است. بنابراین، فارغ از اینکه حقیقت چقدر ناخوشایند و ناپذیرفتنی باشد، از دیگران میخواهند که با آنها روراست باشند. این نکته امروزه که دولتها و مشاوران علمیشان پنهانکاری میکنند، خیلی مهم و درست به نظر میرسد. ما قوت قلبِ کاذب و امیدواریِ بیش از اندازه نمیخواهیم. ما ادعاهای مبنی بر «پیرویِ صرف از علم» از سوی دولتمردان را بهسرعت موشکافی میکنیم. علم (که همیشه قاطع و مسلم نیست)، منبع اصلی آگاهی ماست. دولتها رهبری جامعه را در دست دارند. ما هم دوست داریم چنین باشد تا این فرصت را داشته باشیم که بپرسیم آنها ما را به کجا و چرا رهبری میکنند. درخواستها برای انتشار صورتجلسههای سیج8 در بریتانیا به همین خاطر بود. ما میخواهیم حقیقت را بدانیم (هرچند ناقص و غیرقطعی باشد) تا بتوانیم خودمان دست به داوری بزنیم یا نظر متخصصان دیگر را هم بشنویم، نه اینکه صرفاً بگویند دولت دارد کار درست را در زمان درستش انجام میدهد. هرچه دولت شفافتر (یعنی راستگوتر) باشد، احتمال اینکه مردم به آن اعتماد کنند نیز بیشتر است و نتیجتاً، محتملتر است که توده مردم از توصیههایی که از جانب دولت به آنها میشود، پیروی کنند.
در دنیای اخلاقی جدید که دنیای فاصلهگیری اجتماعی و به اشتراک گذاشتن لحظهها در تنهایی است، ما به نوبه خود به ایمنی دیگران اهمیت میدهیم و توقع داریم که دیگران نیز نسبت به ما چنین باشند و باور داریم که آنها نیز کار درست را انجام میدهند.
در آغاز همهگیری و کمی بعد از آن که دولت بریتانیا اعلام کرد دوران قرنطینه آغاز شده است، تمایلی برای حمایت و پشتیبانی از رهبرانمان در ما به وجود آمده بود. حتی گویا احزاب سیاسی هم میخواستند اختلافاتشان را کنار بگذارند و بهخاطر ما با یکدیگر همکاری کنند. حسی به وجود آمده بود مبنی بر اینکه مهم نیست قبلاً برنامه سیاسیشان چه بوده و ما چه واکنشی در قبال آن نشان دادیم، مهم این است که با بحرانی جدی مواجه شدیم و بنابراین، میتوانیم اختلافات را کنار بگذاریم و به آنها اعتماد کنیم تا کار درست را انجام دهند. اما هرچه هفتهها میگذشت، مردم نگران میشدند که بعید نیست به اعتماد و صداقتشان خیانت شود. طبق فهم دقیق و مشخصی که از انجام کار درست و توقع انجام کار درست از دیگران ارائه دادیم، خیلی سریع میتوانیم برخی کارها را بهصراحت مزخرف بدانیم و وقتی میشنویم از آنها انتقاد کنیم. بر این اساس، میتوانیم ادعا کنیم که بیش از هر زمان دیگری، در این شرایط سیاسی وخیم، میتوانیم مثل فشارسنج معیار اندازهگیری حقیقت باشیم و عاقلانه اعتماد کنیم.
در دنیای اخلاقی جدید که دنیای فاصلهگیری اجتماعی و به اشتراک گذاشتن لحظهها در تنهایی است، ما به نوبه خود به ایمنی دیگران اهمیت میدهیم و توقع داریم که دیگران نیز نسبت به ما چنین باشند و باور داریم که آنها نیز کار درست را انجام میدهند. اگر میبینیم برخی مردم به این ارزشها بیاعتنا هستند، لزوماً به این دلیل نیست که به دیگران اهمیت نمیدهند یا حس انجام کار درست را از دست دادهاند. شاید دلیلش این باشد که فهمیدن اینکه کار درست چیست، دشوار است. وقتی حرف دولت روشن نیست، یا بدتر از آن، صداقت و قابلاعتماد بودن آن زیر سوال است، دسترسی به واقعیتها دشوار میشود. این روزها حفظ جایگاه ارزشها و زیر نظر گرفتن شرایطی که ارزشها در آنجا به کار میآیند و نتیجه میدهند، به اندازه رعایت قرنطینه مهم و حیاتی است. این همان چیزی است که ما را گرچه دور از هم هستیم، کنارِ هم، امن و آسوده نگه میدارد.
پی نوشت
- اختلال کنترل تکانه Impulse control disorder، ناتوانی برای مقاومت در مقابل یک تکانه یا سائق یا تمایل به انجام اقدامی که آشکارا برای دیگران یا خود خطرناک است. (ویکیپدیای فارسی)
- digital divide اصطلاحی است در اشاره به فاصله بین مردمانی که به فناوری دیجیتال و فناوری اطلاعات دسترسی مؤثری دارند با مردمانی که دسترسی بسیار محدودی به این فناوریها داشته یا اصلاً ندارند. (ویکیپدیای فارسی)
- Bolsonaro ژائیر بولسونارو، رئیس جمهور برزیل.
- Orban ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان.
- freedom of movement یکی از حقوق بشر است که به حق نقل مکان یا حق مسافرت نیز معروف است.
- Bernard Williams فیلسوف اخلاق انگلیسی (۱۹۲۹-۲۰۰۳) است
- Truth and Truthfulness
- SAGE گروه مشاوره علمی در مسائل اضطراریِ دولت