انگیزه خوب یا غایت مطلوب؟ فضیلت کدام است؟ | معرفی کتاب فضیلت اثر هتر باتلی
درباره نویسنده و مترجم کتاب فضیلت
هتر باتلی1 محقق حوزه اخلاق و معرفتشناسی متولد ۱۹۶۹ است. وی دارای مقالات متعدد در حوزه معرفتشناسی و اخلاق فضیلت است. کتاب فضیلت در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و در ایران در سال ۱۳۹۷ توسط امیرحسین خداپرست ترجمه و از سوی نشر کرگدن و در ۲۸۰ صفحه چاپ گردید. همچنین کتاب به چاپ دوم نیز رسیده است.
امیرحسین خداپرست متولد ۱۳۶۴ دارای دکتری فلسفه و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است که ترجمه کتابهای اخلاق باور، فضایل ذهن، فضیلت (بررسیهای اخلاقی و معرفتشناسی) و … نیز تألیف ۲ کتاب و چندین مقاله را در کارنامه خود دارد.
درباره کتاب فضیلت
موضوع فضیلت همواره یکی از اصلیترین موضوعات در فلسفه اخلاق است که نه تنها به حیطه زندگی فردی بلکه حوزه اجتماعی نیز مربوط است. سقراط، گاندی، نلسون ماندلا و بسیاری از متفکرین همواره بر تلاش برای دستیابی به منش فضیلتمند تأکید داشتند. مثلاً گاندی میگوید: من هیچ چیز تازهای ندارم که به دنیا تعلیم دهم. حقیقت و عدم خشونت به اندازه کوهها کهنه و قدیمی هستند.2 او که رهبر آزادی و استقلال هندیها از استعمار بریتانیا بود و زندگیاش به الگویی برای جهانیان بدل شد در کمال تواضع میگوید به دنبال حقیقت بودن و عدم خشونت تنها فضایلیاند که همواره در پی آن باید بود.
اما فضیلت چیست و آیا انواع مختلفی دارد؟ عمل ما باید دارای چه مؤلفهای باشد که فضیلتمندانه تلقی شود؟
فضایل خصوصیاتی هستند که شخص را در مقام انسان به کمال میرسانند و ما را به انسان بهتری تبدیل میکنند. فضایل کمالاند و رذایل نقص و ایراد. همین تعریف باعث میشود ما برخی خصوصیات اخلاقی غریزی و ذاتی، برخی مهارتهای اکتسابی و برخی خصلتهای منشی را ذیل مفهوم فضیلت قرار دهیم. به همین دلیل فلاسفه میگویند فضایل بر دو نوعند؛ فضایل فکری و اخلاقی. حافظه اعتمادپذیر، حل معماهای منطقی، گشودگی ذهنی و همدلی و … همگی فضیلتند.
در خود بنگریم و پیش از نگریستن به منافع شخصیمان در پی حکمت باشیم….برترین خیر برای آدمی گفتگوی روزانه درباره فضیلت است.
سقراط/ دفاعیه
دو مفهوم کلیدی از فضیلت
در بحث از مؤلفههای فضیلت دیدگاههای متفاوتی توسط فلاسفه مطرح شده است که با مثالی به توضیح آنها میپردازیم. فردی را در نظر بگیرید که به موسسات خیریه کمک مالی میکند. او انگیزه و نیت خیرخواهانهای دارد، در تلاش است تا از رنج زندگی دیگران بکاهد و از اینکه همه انسانها در رفاه و آرامش باشند احساس خوشبختی می کند. بعد از مدتی متوجه میشود همه کمکهای مالیای که به موسسات خیریه کرده بود توسط مدیران مصادره میشود و به دست نیازمندان نمیرسد. گروهی از فلاسفه معتقدند کار وی فضیلتمندانه است؛ چراکه انگیزه و نیت فضیلتمندانهای داشته است. اما برخی دیگر معتقدند عمل وی هیچ اثر و غایت خوبی نتوانسته است ایجاد کند و بنابراین فضیلتمندانه نیست. به این ترتیب دو شیوه مختلف در راه رسیدن به فضیلتمندی مطرح شد : ۱- دست یافتن به آثار و غایات خوب ۲- داشتن انگیزه های خوب.
آیا مجبوریم یکی از این دو مفهوم را انتخاب کنیم؟
نویسنده پاسخ میدهد خیر. او میگوید هیچ یک از این دو بیشتر یا کمتر از دیگری درست یا واقعی به نظر نمیرسد. بیشتر اختلاف فلاسفه با هم به مفهوم نحیف فضیلت بازمیگردد. مفهوم فضیلت میگوید فضایل کمالاند ولی تعیین نمیکند که برای اینکه امری کمال باشد چه شرطی لازم و کافی است. به همین دلیل به همان اندازه که دیدگاه مایکل اسلوت3 طرفدار انگیزه خوب درست به نظر میآید، دیدگاه درایور4 طرفدار آثار خوب نیز میتواند درست باشد.
مفهوم کلیدی نخست از فضیلت: آثار و غایات مهماند.
افلاطون، ارسطو، درایور و ارنست سوسا5 طرفدار این موضع هستند. طرفداران این دیدگاه معتقدند، در نهایت، غایات یا آثار خوب مهماند و دارای ارزش ذاتی. فضایل باید به غایات و آثار خوب بیانجامند و نیز به این دلیل دارای اهمیتاند که به غایات و یا آثار خوب (مانند خوشبختی، معرفت و …) منتهی میشوند. مهم نیست شما چه انگیزهای دارید. اگر کار شما به نحو اعتمادپذیری خوبی به دست نداده باشد فضیلتمندانه نیست.
اما منظور از اعتمادپذیری چیست؟ یعنی اینکه فضیلت مدنظرتان بیشتر از آثار یا غایات بد، در اکثر مواقع دارای آثار و غایات خوب باشد. از این منظر آنچه خصوصیتی را فضیلت میسازد موفقیتش در رسیدن به آثار خوب است که بسیاری از آنها بیرون از ما هستند. حتی بداقبالی نیز میتواند مانع فضیلتمندی شود.
آیا فضایل ارزش ذاتی دارند یا ارزش ابزاری و یا مؤلفهای؟
برای معتقدان به مفهوم کلیدی نخست، این غایت و اثر عمل است که دارای ارزش ذاتی است. حال اگر از این گروه بپرسیم که این غایات و آثار خوب دارای ارزش ذاتی چه هستند آنها خواهند گفت سلامتی، باورهای صادق، معرفت، خوشبختی خود و دیگران و… اگر چیزی دارای ارزش مؤلفه ای است یعنی جزئی از یک امر ارزشمند است. البته انواع ارزشها لزوماً نافی همدیگر نیستند. مثلاً دوستی میتواند فینفسه ارزشمند باشد (ارزش ذاتی) یا چون امر ارزشمند دیگری مثل شادی را ایجاد میکند (ارزش ابزاری) و یا اینکه چون جزئی از یک امر ارزشمند مانند زندگی خوب است (ارزش مؤلفهای) دارای ارزش باشد. فلاسفه معتقد به مفهوم کلیدی اول فضایل را دارای ارزش ابزاری و یا مؤلفهای و یا هردو می دانند. از نظر آنها فضایل اگر غایات و آثار خوب به وجود آورند ارزش ابزاری دارند و اگر جزئی از غایت خوب باشند ارزش مؤلفه ای دارند.
«هرچیزی که کارکردی دارد آن را از طریق… فضیلتش خوب و از طریق رذیلتش بد محقق میکند.»
افلاطون
تقسیمبندی غایات و آثار خوب
غایت و آثار خوب خود به دو قسم تقسیم میشود: ۱- قسم غایتشناختی ۲- قسم غیرغایتشناختی.
قسم غایتشناختی:
قسم غایتشناختی بر غایت و کارکرد درونی امور و اشخاص توجه دارد. مانند کارکرد چاقو که بریدن است. تیز بودن چاقو فضیلت و کندی آن برایش رذیلت خواهد بود. جمهوری افلاطون و اخلاق نیکوماخوس ارسطو در این دسته قرار دارند. این دو فیلسوف از کارکرد انسان برای مشخص کردن فضیلتش استفاده میکنند.
افلاطون در جمهوری میگوید کارکرد خاص یا درست هرچیزی کاری است که میتواند به تنهایی و یا بهتر از هرکار دیگری انجام دهد. او سپس در توضیح کارکرد دولت میگوید هرکسی باید کارکردی که بالطبع مناسب اوست را محقق کند. پولیس یا دولت چهار فضیلت را داراست: ۱- حکمت (فضیلت نگهبانان و مسئولان اداره دولت) ۲- شجاعت (فضیلت نیروهای امدادی) ۳- خویشتنداری(فضیلت صنعتگران) و ۴- عدالت فضیلتی است که همه طبقات پولیس را قادر میسازد تا بدون تعارض کارکرد خوبی داشته باشند. به نظر افلاطون فضایل انسانها از نظر ساختاری با فضایل پولیس متناظرند. فرد در سایه فضیلت عدالت که باعث هماهنگی اجزاء نفس با یکدیگر میشود میتواند بدون تعارض درونی کارکرد خوبی داشته باشد.
ارسطو نیز در کتابهای اول و ششم اخلاق نیکوماخوس نگاه غایتشناسانه به فضیلت دارد (البته دراکثر موارد طرفدار مفهوم کلیدی دوم مفهوم از فضیلت است.) او نیز در اینجا مانند افلاطون در تبیین فضیلت از کارکرد استفاده میکند و در بررسی ائودایمونیا میگوید: ۱- زندگی خوب در تحقق خوب کارکرد انسان، یعنی فعالیت عقلانی است. ۲- فضیلت تحقق خوب فعالیت عقلانی است. ۳- پس نتیجه میشود که زندگی خوب در فعالیت عقلانی فضیلتمندانه است. او جزء عقلانی نفس را به دو جزء فرعی تقسیم میکند: جزء متأمل و جزء محاسبهگر که از هر کدام از این اجزاء فضایلی برمیخیزد: حکمت عملی (درباره نحوه عمل و توانایی عمل درست و علم به اینکه چه باید کرد) و مهارت (درباره ساختن چیزها) فضایل جز محاسبهگر و حکمت فلسفی، عقل شهودی و معرفت علمی فضایل جزء متأمل هستند.
ارسطو در کتاب ششم فضایل را دارای ارزش ابزاری میداند و معتقد است آنها ارزشمندند چون معرفت به وجود میآورند. در کتاب اول فضایل از نظر وی ارزش مؤلفهای و ابزاری دارند.
هتر باتلی، نویسنده کتاب، ایراداتی به دیدگاه افلاطون و ارسطو وارد میکند. از جمله میگوید چه کسی این کارکرد خاص را به انسان و یا همه اشیا داده است؟ چاقو، رهبری، موسیقی و … همگی اموری هستند که چون ما طراحی کردهایم دارای کارکرد و غایت است. ایراد دیگر این است که از کجا معلوم فعالیت عقلانی تنها کارکرد انسان است؟ چون ما کارکردهای گوناگونی داریم. به علاوه ممکن است بین غایت و عین تعارض ایجاد شود. جلادی را در نظر بگیرید که در شغل خود عملکرد بسیار خوبی دارد یعنی به غایت شغل خود رسیده است. اما آیا به صورت عینی میتواند فرد خوب و فضیلتمندی باشد؟
قسم غیرغایتشناختی:
این قسم بر آثار خوب تمرکز دارد. طبق این دیدگاه فضایل میتوانند ما را به آثار خوب برسانند و نیز ارزش خود را از ارزشی که آثار دارند میگیرند. آثار بیرونی همه آن چیزی است که مهم است. صدق و خوشبختی نمونهای از این آثار است.
جولیا درایور فیلسوف اخلاق معاصر، معتقد است که آثار خوبی که از فضیلت حاصل میشود یگانه اموری است که باید برای فضیلت مهم باشد. یک فرد اگر به خیریه کمک میکند خیرخواه است زیرا عملش آثار خوبی دارد و مهم نیست انگیزه و نیت او چیست. اما از نظر او کدام آثار خوبند؟ درایور میگوید باورهای صادق و خوشبختی دیگران و خودمان از جمله آثار خوب فضیلت میتواند باشد. او میگوید باورهای صادق و خوشبختی به خاطر خودشان خوبند و دارای ارزش و فضایل ارزش ابزاری دارند. به علاوه وی بین دو نوع فضیلت تمییز قائل می شود:
۱- فضیلت مصلحت اندیشانه: این نوع فضیلت آثار خوبی برای شخص واجد به وجود می آورد.
۲- فضیلت اخلاقی: این فضیلت آثار خوبی برای دیگران به وجود می آورد. هرچند او معتقد است فضایل باید خصلتهای منشی باشد ولی فهرستی که از فضایل ارائه میدهد هم شامل مهارتهای اکتسابی مانند حساسیت نسبت به مداوای کودکان و هم قابلیتهای ذاتی مانند هوش است.
از نظر درایور آنچه مهم ست اتفاقی است که در جهان رخ میدهد و آثاری که به وجود میآوریم. اگر به نحو اعتمادپذیر آثار خوب ایجاد نکنیم فاقد فضیلتیم.
اما دیدگاه درایور نیز خالی از ایراد نیست. او ارزش فضایل را با ارزش پیامدهای خوب توجیه میکند. به همین دلیل گویی قادر نیست ارزش فضایل را تبیین کند. مثلاً فردی را در نظر آورید که همواره در زندگی سعی کرده است فضیلتمند باشد و کار درست را انجام دهد اما شرویط بیرونی بد او مانع از این میشود که کار او به نتیجه خوب قابل قبول برسد. آیا این فرد مقصر است و بی فضیلت؟
برخی مانند فیلیپا فوت6 و جولیا آناس7 بر این نظرند که ضروری نیست فضیلت همواره به غایت یا اثر بیرونی خوب ختم بشود ولی پیوسته باید به هدف درونی خود برسد. در واقع لازم نیست پیوسته به غایات بیرونی خوب برسیم تا واجد فضیلت باشیم. در اینجا درک یک موضوع شهودی مهم است. ما تنها باید مورد ستایش و یا نکوهش اموری قرار بگیریم که در ضبط و مهار ما هستند. یعنی اگر ما تلاشمان را برای فضیلتمندی و رسیدن به اثر و نتیجه خوب کردیم ولی به دلیل شرایط بیرونی بد به نتیجه خوب نرسیدیم همچنان فضیلتمندیم.
مفهوم کلیدی دوم از فضیلت: انگیزه ها مهم اند
ارسطو، هرستهاوس،8 زگزبسکی،9 مونتمارکت10 و اسلوت طرفداران این قسم در بحث از فضیلت هستند. طبق این دیدگاه فضیلتمندی مستلزم این است که ما انگیزههای خوبی داشته باشیم و تمرکز صرف بر غایت و اثر خوب کافی نیست؛ بلکه ویژگیهای روانشناختی درونی مانند انگیزههای خوب مهماند و ارزش ذاتی دارند. برایناساس مثلاً کمک به کودکان کار به دلیل تظاهر به نوعدوستی فضیلتمندانه نیست چراکه عمل از انگیزه درستی برخوردار نیست. این گروه به دو دلیل انگیزه خوب را به عنوان شرط فضیلتمندی عمل انتخاب میکنند:
۱- به نظر آنها جایز نیست ما امری که بدان ضبط و مهار نداریم را نکوهش یا ستایش کنیم. مثلاً هوش خوب آیا در کنترل ماست؟ پس چطور می تواند فضیلت باشد؟ به علاوه دستیابی به آثار خوب را نیز نمیتوان ستود؛ زیرا آثار بیرونی عمل ما در معرض بخت و اقبال است.
۲- این فلاسفه میگویند فضایل و رذایل کیستی ما را در مقام انسان به ما میگویند و بیانگر منش ما هستند. حال آنکه اعمال خوب نمیتوانند اطلاعات خوبی درمورد منش فرد در اختیار ما قرار دهند. اما انگیزه خوب نشان می دهد که افراد دقیقاً چه دغدغههایی دارند.
گفته شد ارسطو در کتاب اول و ششم اخلاق نیکوماخوس مفهوم کلیدی اول از فضیلت را میپذیرد اما در باقی آثار به نقش انگیزه در فضیلتمندی سوق پیدا میکند. مثلاً میگوید فضیلت حالتی مَنشی است که ناظر به انتخاب است و در حد وسط جا دارد. حد وسطی نسبت به ما که اصل عقلانی آن را تعیین میکند و این اصلی است که انسان واجد حکمت عملی آن را معین میکند.
در اینجا دو نکته وجود دارد:
۱- فضیلت حالتی منشی است؛ یعنی یک خصلت منشی اکتسابی است و نه قابلیتی طبیعی. ما نمیتوانیم دیگران را بخاطر قابلیتهای طبیعی ستایش و یا نکوهش کنیم. چراکه این امور در ضبط و مهار ما نیستند.
۲- طبق سخن ارسطو گویی فضایل قابل گزینش هستند. او استدلال میکند که با انتخاب اعمال مناسب و انتخاب آنها بخاطر خودشان میتوان فضیلتمند بود. یعنی باید دغدغه فضایل را داشت و با انگیزه درست به آنها عمل کرد.
هرستهاوس بر این نظر است که ما می توانیم فضیلتمند باشیم هرچند از بخت بد در جهانی زندگی کنیم که شیاطین تلاش هایمان را برای ایجاد آثار خوب خنثی کنند.
آیا انگیزه خوب کافی است؟ یا به چیز دیگری نیز برای فضیلتمندی عمل نیاز است؟
برخی مدافعان مفهوم کلیدی دوم معتقدند لازم است عمل ما غایات و یا آثار خوب را نیز در پی داشته باشد. برخی نیز میگویند انگیزه های خوب برای اعمال خوب کفایت میکند. در این دسته اخیر نیز دو قسم ایجاد شد:
۱- انگیزهها- اعمال- غایات: نیات و اعمال خوب در کنار خوبیهای بیرونی فضیلت را در شخص ایجاد میکند. این گروه معتقدند فضایل هم ارزش ذاتی، هم ابزاری و هم ارزش مؤلفهای دارد. زگزبسکی این قسم را تأیید میکند.
۲- انگیزهها- اعمال- بدون غایات: دست یافتن به خوبیهای بیرونی لازمه فضیلت نیست. اسلوت و مونتمارکت طرفدار این قسم هستند.
اما در مورد اینکه ارسطو و هرستهاوس در کدام دسته قرار میگیرند اختلاف نظر وجود دارد. هرستهاوس فیلسوف اخلاق نوارسطویی نظر فیلیپا فوت را می پذیرد که فضیلت باید از بداقبالی محیطی ما مصون بماند. او بر این نظر است که ما میتوانیم فضیلتمند باشیم هرچند از بخت بد در جهانی زندگی کنیم که شیاطین تلاشهایمان را برای ایجاد آثار خوب خنثی کنند.
رذیلت و ناکامی در فضیلت
گفتیم که درست همانطور که فضایل کمالاند رذایل عیب و نقصاند. به این مثالها دقت کنید.
مثال یک: هیتلر با انگیزه پاکسازی جهان از نژاد (به زعم خودش) پست باعث مرگ و شکنجه و اسارت حدود یازده میلیون نفر شد. اعمال وحشتناک و غیرانسانیای مرتکب شد و آشکارا دارای رذیلت قساوت بود.
مثال دو: فردی را در نظر بگیرید که بینایی بسیار ضعیفی دارد. بینایی ضعیف او دید و تشخیص درست را برای او سخت کرده است و مدام وی را به اشتباه میاندازد.
حال این دو رذیلت را تحت دو مفهوم کلیدی از فضیلت بررسی میکنیم. طبق مفهوم اول از فضیلت یعنی غایات و آثار خوب، خصوصیاتی که پیامدها و آثار بد به وجود بیاورد عیب و نقصاند. هر خصوصیتی که اثر و نتیجه بد ایجاد کند فضیلت نیست. حال چه این خصوصیات جبلّی باشد (مثل بینایی ضعیف) چه ناشیگری اکتسابی باشد (مانند مغالطه وضع تالی) و چه خصلتی منشی (مانند قساوت قلب). به همین دلیل سوسا بینایی ضعیف را خصوصیتی معیوب و رذیلت میدانست. زیرا اعتمادناپذیر است.
به تعبیر ارسطو کسی که میداند کاری اشتباه است اما آن را انجام میدهد و بعد از آن دچار عذاب وجدان میشود دارای خصلت رذیلتمندانه نیست بلکه دارای ضعف اراده است. ارسطو میگوید آکراسیا رذیلت نیست. زیرا آکراسیا خلاف انتخاب است درحالیکه رذیلت مطابق انتخاب است.
سؤال: میگوییم اگر فرد دارای رذیلت باشد نمیتواند به فضیلت برسد. اما آیا نرسیدن به فضیلت اشکال دیگری نیز دارد؟ آیا میشود جایی بین فضیلت و رذیلت قرار بگیریم؟ پرسشی از این دست ما را به یاد آکراسیا یا ضعف اراده ارسطو میاندازد. به تعبیر ارسطو کسی که میداند کاری اشتباه است اما آن را انجام میدهد و بعد از آن دچار عذاب وجدان میشود دارای خصلت رذیلتمندانه نیست بلکه دارای ضعف اراده است. ارسطو میگوید آکراسیا رذیلت نیست. زیرا آکراسیا خلاف انتخاب است درحالیکه رذیلت مطابق انتخاب است. کسی که باور دارد رابطه جنسی با فردی غیر از همسرش خوب است دچار رذیلت اخلاقی است. اما فرد دارای ضعف اراده با خودش در تعارض است. او کاری را میکند که میداند بد است. به همین دلیل درخور نکوهش است. ارسطو میگوید شهوات میلاند اما نه میل عقلانی. ولی با میل عقلانی در رقابتند. آکراسیا میتواند در قلمرو فکر نیز رخ دهد. مانند فردی که بر باوری ایمان راسخ دارد ولی تحت شرایطی خاص از آنها دست میکشد و تسلیم شرایط میشود. بدینترتیب به نظر میرسد آکراسیا نزد ارسطو جایی بین رذیلت و فضیلت قرار دارد. طبق دیدگاه ارسطو انگیزهها و باورهای شخص فضیلتمند یکپارچه است و شخص با خود در تعارض نیست.
آیا فضایل برای انجام عمل درست و یا دست یافتن به معرفت کافیاند؟
آیا میتوان بدون فضیلت عمل درست انجام داد یا به معرفت رسید؟ به این سوال از دید مفهوم کلیدی دوم یعنی انگیزه خوب پاسخ میدهیم. ما با تمایلات عملی و انگیزشی لازم برای فضیلت زاده نمیشویم. در ابتدا نمیدانیم چگونه و چه زمانی باید به دیگران کمک کنیم و یا با آنها همدلی کنیم. پس به نظر میرسد دست یافتن به تمایلات درونی مناسب به تمرین فراوان و راهنمایی و محیط مناسب و خوشاقبالی نیاز داشته باشد.
هرستهاوس معتقد است مؤلفههای فضیلت اخلاقی برای انجام عمل درست لازم و کافی است.(هرچند این دیدگاه را بعداً تعدیل میکند) زگزبسکی نیز بر این نظر است که مؤلفههای فضیلت فکری برای معرفت کافی و لازم است. اما نویسنده دیدگاه این دو متفکر را رد میکند. او میگوید ارتباطهای لازم و کافی تنها ارتباطهای موجود و یا مهمترین ارتباطها هم نیستند.
همچنین الزامی کردن داشتن فضیلت برای عمل درست و معرفت کار را بسیار دشوار میکند. داشتن فضیلت مستلزم این نیست که عمل ما همیشه درست باشد و یا همیشه به معرفت برسیم. حتی افراد کاملاً فضیلتمند گاهی روزهای بدی دارند و ممکن است بیمار یا خسته باشند. پس به نظر میرسد که به طور کامل فضیلتمند شدن دور ازدسترس باشد؛ اما میتوان مؤلفههای فضیلت را جایگزین آن کرد. یکی از این مؤلفهها انجام عمل فضیلتمندانه است. برای انجام عمل فضیلتمندانه فقط لازم است کاری را انجام دهیم که شخص فضیلتمند اگر در موقعیت من بود انجام میداد. مثلاً در شرایطی که افرادی مورد ظلم قرار میگیرند فرد فضیلتمند به دفاع از مظلومین برمیخیزد. کافی است من هم مانند او عمل کنم تا عملی فضیلتمندانه را انجام داده باشم.
داشتن فضیلت مستلزم این نیست که عمل ما همیشه درست باشد و یا همیشه به معرفت برسیم. حتی افراد کاملاً فضیلتمند گاهی روزهای بدی دارند و ممکن است بیمار یا خسته باشند.
در اینباره بین عمل درست، معرفت و فضیلت چند نکته وجود دارد:
۱- ممکن است فرد فقط یکبار عمل فضیلتمندانه را انجام دهد. مثلاً شخصی به طور اتفاقی به پیرمرد نابینایی که نمیتواند از عرض خیابان عبور کند کمک نماید و تنها همین یکبار این کار را در زندگیاش انجام داده باشد اما کار وی همچنان فضیلتمندانه است.
۲- ممکن است ما عملی فضیلتمندانه را انجام دهیم اما انگیزه شخص فضیلتمند را نداشته باشیم.
۳- اعمال فضیلتمندانه میتوانند ناشی از فضایل نباشند.
۴- یعنی انجام عمل فضیلتمندانه از فضیلتمند بودن سادهتر است. هرچند عجیب است اما اعمال افرادی که فاقد فضیلتند میتواند فضیلتمندانه باشد.
به سوال اصلیمان برگردیم. آیا مؤلفههای فضیلت اخلاقی برای عمل درست لازم و کافی است؟ برخی به صورت کلی به اخلاق فضیلت این ایراد را وارد میکنند که این نظریه نمیتواند راهنمایی برای رفتار به افراد ارائه دهد و نمیگوید دقیقاً باید چه کار کنیم. هرستهاوس در تلاش برای پاسخ به این ایراد میگوید: یک عمل درست است اگر و تنها اگر کاری باشد که فاعل فضیلتمند در آن اوضاع و احوال انجام دهد. کاری را انجام بده که خیرخواهانه، متواضعانه، سخاوتمندانه و … باشد. درواقع طبق نظر هرستهاوس ما میتوانیم کار درست را انجام دهیم بدون اینکه فضیلتی اخلاقی را به طور کامل داشته باشیم. به نظر او اعمال فضیلتمندانه برای عمل درست لازم و کافی است.
البته این معیار برای انجام عمل درست بیش از حد ساده به نظر میآید. چراکه گاهی ما بر سر دوراهیهای اخلاقی مانده و نمیدانیم که کدام راه را باید انتخاب کنیم. مانند موقعیتهایی که انتخاب هر کدام از راهها اخلاقاً نادرست به نظر میرسد و شخص فضیلتمند نیز اگر در این شرایط بود با انتخاب هر یک از دو راه مرتکب عمل نادرستی میشد. هرستهاوس خود به این نکته پی میبرد و با استفاده از اصطلاح قضیه دستهای آلوده11 میگوید هیچ یک از اعمال انتخابی فرد در دوراهیهای اخلاقی شایسته تحسین نیست. سپس با بازنگری در دیدگاه خود میگوید یک عمل درست است اگر و تنها اگر کاری باشد که شخص فضیلتمند بنابر منش خود انجام میدهد جز در دوراهههای تراژیک. به این ترتیب به نظر میرسد نتیجه اعمال فضیلتمندانه ”همیشه” اعمال درست نیست بلکه “اغلب” درست است.
رواقیون به ما توصیه خواهند کرد: بشناسید آنچه را که در ضبط و مهار شما نیست و تمرکز کنید بر آنچه در ضبط و مهار شماست و باقی را رها کنید.
چرا باید دغدغه فضایل را داشته باشیم؟
آیا فضیلتمندان زندگی بهتری دارند؟ و یا معرفت بیشتری دارند؟ برخی فلاسفه معتقدند فضیلتمندان بهتر از بقیه ما زندگی میکنند و معرفت بیشتری نیز دارند. اما آیا شخص فضیلتمندی که بیمار، بیکار و یا بیدوست است زندگی خوبی دارد؟ ارسطو میگوید فضیلت به تنهایی برای زندگی خوب کافی نیست. خانواده خوب، زیبایی، ثروت و … خوبیهای بیرونی یک زندگی خوبند. البته ارسطو فضیلت را برای یک زندگی خوب لازم و ضروری میداند. درمورد معرفت نیز میان فلاسفه آراء مختلفی وجود دارد. برخی مانند سوسا و زگزبسکی معتقدند برای رسیدن به معرفت به فضایل فکری نیازمندیم. به طور کلی باید گفت فضایل مهماند؛ زیرا برای زندگی خوب و نیز معرفت لازم و ضروریاند. به این ترتیب دیدگاه فلاسفه در این باره را میتوان در سه بند خلاصه کرد:
۱- فضایل خودشان و فینفسه دارای ارزشند.
۲- محصول مؤلفههای فضایل اغلب عمل درست و معرفت است و این مؤلفهها برای انجام عمل درست و دستیابی به معرفت لازماند.
برخی نیز به دلیل سوم که دارای اهمیت است اشاره میکنند:
۳- فضایل برای ائودایمونیا و زندگی خوب لازم یا کافی هستند. به نظر آنها فعالیت فضیلتمندانه برای خوب زندگی کردن و موفق بودن و نحوه زندگی فاعل سودمند، کافی و لازم است.
به توضیح دلیل سوم میپردازیم. فلاسفه در تبیین ائودایمونیا میگویند فضایل تضمین میکند که شخص دارای فضیلت به نحوی زندگی کند که برایش سودمند است. اما آیا واقعاً فضایل برای زندگی خوب لازم یا کافی است؟
نویسنده معتقد است نه لازم است و نه کافی. وی معتقد است برای اینکه طوری زندگی کنیم که برایمان سودمند است به خوبیهای بیرونی مانند سلامتی، آزادی و … نیازمندیم. رواقیون فضایل را برای زندگی خوب لازم و کافی میدانند. اپیکتتوس میگوید اوضاع و احوال هرچه باشد ما میتوانیم خوب زندگی کنیم و این امر به ما بستگی دارد و در مهار و ضبط ماست. آنها به ما توصیه خواهند کرد: بشناسید آنچه را که در ضبط و مهار شما نیست و تمرکز کنید بر آنچه در ضبط و مهار شماست و باقی را رها کنید. یعنی اوضاع و احوال مهم نیست بلکه نحوه سازگاری با اوضاع و احوال مهم است. نویسنده کتاب معتقد است این دیدگاه بر عقل و انتخاب آدمی و نیز عدم اهمیت شرایط بیرونی تأکید بیش از حد دارد. پس به نظر میرسد فضایل به تنهایی برای داشتن زندگی خوب کفایت نمیکند.