اخلاق اعتراض | خشونت گوشها را کر میکند
به دار آویختن فرمانداران، تخریب خانهها، بر هم زدن جلسات مخالفان سیاسی در رستورانها یا موقع صرف غذا در فضای باز و تهدید به مرگ، اعتراض را به امری شخصی تبدیل میکند ـ نگرانیهای جدی در خصوص ایمنی قانونگذاران، سیاستگذاران، مقامات بهداشت عمومی و کسانی که به طور مسالمتآمیز تجمع کردهاند، پدید میآورد.
به لحاظ تاریخی، موفقیت جنبشهای اجتماعی گسترده مرهون تغییر افکار عمومی و متعاقب آن حمایت مردم است. این امر بیشتر به این دلیل است که تظاهراتکنندگان به رغم حملات خشونتآمیز مراجع قانونی، همراهی و موافقت عموم را جلب میکنند.
تهدید، اعتراض شخصی و خشونت سیاسی آنگونه که در حال حاضر به کار میرود یک بازی مخاطرهآمیز به نظر میرسد که در محکمۀ افکار عمومی غیرقابل قبول ارزیابی میشود. با وجود این، برخی اصرار دارند که این آخرین راه ممکن است.
آیا ماهیت اعتراض در حال تغییر است؟ آیا آرمانهای گاندی و کشیش مارتین لوتر کینگ به یادگار گذشتگان تبدیل میشود؟ برای روشنتر کردن ماهیت در حال تغییر مخالفت عمومی، با سه استاد دانشگاه از مینهسوتا که در زمینۀ اعتراض و اخلاق صاحبنظرند، گفتگوی تلفنی انجام دادم.
تامارا فاخوری1 استادیار فلسفۀ دانشگاه مینهسوتا2 است. او اصالتاً اهل بیروت لبنان و پژوهشگر مقاومت سیاسی است.
چارلز واتسون3 استادیار فلسفه در مدرسۀ عالی مینیاپولیس4 بود و در حال حاضر تنظیمکنندۀ برنامۀ توانمندسازی آموزش آفریقایی آمریکایی5 این مدرسه است. او همچنین عضو جوزی آر. جانسون در انجمن رهبری آفریقایی آمریکایی6 است.
سارا هولتمن7، استاد و مدیر مطالعات دورۀ کارشناسی گروه فلسفۀ دانشگاه مینهسوتا است و مطالعاتی در حوزۀ اخلاق، فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق دارد.
متن این گفتوگو به منظور شرح و وضوح ویرایش شده است.
پرسش: اجازه بدهید با اخلاق اعتراض به طور کلی شروع کنیم.
سارا هولتمن: اعتراض قصد دارد پیامی را به جامعۀ بزرگتر منتقل کند: تشویق به تفکر، درک و اقدام در جهت جبران یک خطا. اینکه اعتراض نوعی ارتباط است به این معنا نیست که نباید مردم را ناراحت کند. همانطورکه مارتین لوتر کینگ در “نامهای از زندان بیرمنگام”8 تأکید میکند، اعتراض سیاسی میتواند این تأثیر و فایده را داشته باشد که مردم را چنان ناراضی کند که خودشان را ارزیابی کنند و بپذیرند که عملکردشان مزوّرانه است، کافی و بسنده نیست، یا تداومبخش نوعی بیعدالتی است.
پرسش: نظرتان دربارۀ نافرمانی مدنی چیست؟
تامارا فاخوری: یکی از مهمترین و جالبترین آثار اخلاقی به این پرسش اختصاص یافته: اکنون که در این دنیای بهشدت ناعادلانه به سر میبریم، چگونه باید زندگی کنیم. برای مثال، کدام هنجارها و سنتها ظالمانه است؟ رفتار خشونتآمیز را باید به همان شکل پاسخ داد یا به گونهای دیگر؟ افراد عادی با مقاصد خیرخواهانه چه نقشی در تداوم بیعدالتی عمومی دارند؟ در برچیدن آن چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟ فیلسوفان نظری که در خصوص این مسائل بحث میکنند بر سر پاسخها اختلاف نظر دارند، اما دربارۀ یک چیز همعقیدهاند و آن ارزش طرح این مسائل است.
هولتمن: از نظر کینگ، نافرمانی مدنیِ موجه به طور علنی و به گونهای صورت میگیرد که کاملاً روشن است معترضان برای عدالت و برای اعضای جامعۀ خود احترام قائلاند. همانطورکه کینگ – و بسیاری دیگر – معتقدند، این شکل از نافرمانی همچنین ایجاب میکند کسانی که قانون ناعادلانه را نقض میکنند آمادۀ پذیرش عواقب قانونی اَعمال خود باشند.
پرسش: آیا خشونت سیاسی توجیهی دارد؟ اگر دارد آن توجیهات چیست؟
واتسون: کینگ پاسخ این پرسش را بهروشنی بیان میکند. اهدافی که دنبال میکنیم باید متناسب با ابزارهایی باشد که به کار میبریم. خوب، اگر عدالت آخرین هدفی باشد که به دنبال آن هستیم، نمیتوانیم از ابزارهای ناعادلانه برای تضمین یک نتیجۀ عادلانه استفاده کنیم.
دکتر کینگ معتقد بود که جهان به اصول اخلاقی وابسته است. تلاش کینگ برای بیان این مطلب که هر کاری با هر هدفی، اگر بدون اِعمال خشونت انجام شود، درصدد تحقیر کردن نیست، من را تحت تأثیر قرار داده است. در صورت لزوم باید بتوانیم با افرادی که برای تغییر آنها تلاش میکنیم به وحدت و یگانگی برسیم.
به اعتقاد کینگ، عدم خشونت یک اصل و یک راهبرد اخلاقی است. گرایش به خشونت آسان است اما مهار نفس و متوقف کردن آن شهامت اخلاقی میخواهد. به نظر کینگ ـ که من هم با او همعقیدهام ـ خشونت مولد نیست؛ خشونت یک واکنش است نه یک نیروی سازنده و خلاق.
فاخوري: برخي فعالان و روشنفكران توسل به خشونت و تهدید را بر اين اساس توجيه میکنند كه اين تدابیر و روشها گاهی برای آزادی و دفاع مشروع لازم است. به عنوان مثال، مالکوم ایکس9 بهخوبی استدلال میکند: “آنجا که دولت نمیتواند یا نمیخواهد از جان و مال مردم محافظت کند، جزء حقوق ما است که به هر وسیلهای که لازم باشد از مردممان محافظت کنیم.”
مارتین لوتر کینگ نگران بود که توسل به خشونت و تهدید علیه ستمگران صرفاً موانع بیشتری را بر سر راه ایجاد یک جامعۀ عادلانه و دوستداشتنی قرار دهد. به گفتۀ وی: “پرهیز از خشونت به ایجاد جامعۀ محبوب میانجامد، حال آنکه اِعمال خشونت حوادثی تلخ و غمانگیز به بار میآورد”. خشونت به لحاظ اخلاقی ایدهآل نیست، اما حداقل به عنوان فریاد ناامیدانۀ عدالت باید به آن گوش کنیم، نه اینکه آن را شیطانی جلوه دهیم، یا همچون امری بیهوده و غیرمنطقی بیاعتنا از کنار آن بگذریم.
هولتمن: اعتراضی که جان و مال انسان را تهدید میکند میتواند ابزار خشونت و اجبار باشند. این نوع اعتراضات نهتنها پیامی را ابلاغ نمیکنند که مخاطب بتواند آن را درک کند، بسنجد و طبق آن اقدام کند بلکه توانایی مخاطب برای ارزیابی را نادیده میگیرد و او را به اقدام و عمل از روی ترس سوق میدهد. نهایتاً، به اعتقاد بنده کسانی که به عدالت پایبندند، امید دارند بر اساس معیارهای مورد قبول همۀ اعضای جامعه حکومت کنند و بر آنها حکومت شود.
سه پرسش اخلاقی مهم مطرح است: پیام چیست؟ ارتباط بین پیام و طرز رفتار چیست؟ و اگر پیام از این طریق منتقل شود، چه هزینههای توجیهناپذیری میتواند به بار آورد؟ یک پرسش عملگرایانه هم وجود دارد: آیا با این روشی که به کار میبریم میتوانیم به هدفمان برسیم یا محکمۀ افکار عمومی به دلیل تدابیر و روشهای انتخابشده آن را ردّ میکند و بیاعتبار میداند؟
پرسش: برخی مخالف این مسئله هستند که استفاده از روشهایی مانند خرابکاری، تیراندازی با سلاح غیرمرگبار، تظاهرات آخر شب در مناطق مسکونی شخصی و … قابل توجیه باشد، چون ترس یا نگرانی ناشی از این روشها شبیه ترس و تبعیضی است که سیاهان، بومیان و رنگینپوستان10 هر روز با آن مواجه میشوند. فلسفه و اخلاق به این مسئله و به تمایزات وجدانی و اخلاقی بین اعتراض و تهدید چگونه پاسخ میدهند؟
هولتمن: اگر من خودم را درگیر اَشکال شدیدتر اعتراض کنم صرفاً به این خاطر که کاری را که دیگران با من انجام دادهاند تلافی کنم، این کار من کینهجویی و انتقام است. من در برخورد با یک اشتباه اصول عدالت را به کار نبستهام. این اقدامات با آرمان و آرزوی انسان برای اتحاد و توافق بر سر معیارهای اخلاقی به منظور کنترل رفتار فاصله دارد. طبق اظهار نظر روسو، آنچه که درست یا عادلانه است از آنچه که فرد با زور و قدرت به دست میآورد به لحاظ مفهومی متمایز (و با آن مخالف) است. اگر استدلال من برای انتخاب اعتراض خشونتآمیز این باشد که به من این قدرت را میدهد که برای شما تصمیم بگیرم، پس من به قدرت متوسل شدهام، نه عدالت؛ و استدلالام با این هدف که در کنار هم و طبق قوانین و نهادهای مشترکی زندگی کنیم که همگی میتوانیم بر آنها صحه بگذاریم در تعارض است.
خشونت به لحاظ اخلاقی ایدهآل نیست، اما حداقل به عنوان فریاد ناامیدانۀ عدالت باید به آن گوش کنیم، نه اینکه آن را شیطانی جلوه دهیم، یا همچون امری بیهوده و غیرمنطقی بیاعتنا از کنار آن بگذریم.
واتسون: ما در زمانهای زندگی میکنیم که مجهز به سلاح هستیم. در عین حال اگر بخواهیم به خانۀ کسی برویم بسیار دردسرساز میشود؛ چون بلافاصله او را در موقعیت دفاع شخصی قرار میدهیم. او متوجه یک تهدید غیرمنطقی میشود. این لحظه لحظۀ تهدید و اجبار است نه لحظۀ فعالیت سیاسی. وقتی خانۀ کسی را تهدید میکنیم، به هیچ وجه نمیتوانیم با هم صحبت کنیم.
هدف نهایی جز اجبار و تهدید چه چیزی میتواند باشد؟ چرا همسر و فرزندان فرد را درگیر میکنیم؟ توسل به ترس برای مجبور کردن طرف مقابل، هیچ تعهد و التزام جدی و محکمی ایجاد نمیکند، چون تا سرمان را برگردانیم، اتحاد ما کمرنگ و ضعیف میشود. به لحاظ راهبردی، همۀ این روشها یک راه حل کوتاهمدت و یک احساس سرخوشی به ما میدهند. این اقدامات وفاداری عمیق، تفاهم یا تعهد و التزام پایدار ایجاد نمیکنند.
همیشه این سوال را بپرسید: “منافع چه کسی در میان است؟”. استدلالها مطلق و بدون قید نیستند. خشونت و تهدید چه منافعی را تامین میکند؟ خشونت چه برنامهای را پیش میبرد؟ تمایلات اولیه تامین میشوند، اما دیگر چه؟ چطور میتوانیم با به دام انداختن دیگران و بیدفاع کردن آنها از افراد آسیبپذیر دفاع کنیم؟
فاخوری: به اعتقاد من ویژگی متمایز تهدید این است که برای کنترل رفتار از هشدارهای صریح یا ضمنی استفاده میکند. در عین حال فکر میکنم بیش از حدّ سادهلوحانه است که بگوییم تهدید همیشه غیراخلاقی است یا اینکه فعالان هرگز نباید از آن استفاده کنند.
به عنوان مثال، در دهۀ ۶۰، اعضای جنبش سیاهان برای نظارت بر فعالیت پلیس و جلوگیری از وحشیگری، گشتهای شهری عمومی را در محلههای سیاهپوستان انجام میدادند. هدف این بود که افسران پلیس را بترسانند تا از فشار بیش از حدّ علیه سیاهپوستان استفاده نکنند ـ کاری که سابقۀ طولانی در انجام آن دارند. این کار تا زمانی که تدوام داشت بسیار مؤثر بود و حس امنیت را به جامعۀ سیاهپوستان القا میکرد. تهدید رایدهندگان یا بستن ورودی بهداری بانوان توسط معترضان از جمله مواردی است که از تهدید برای اهداف شرورانه استفاده میشود. وقتی تهدید را به لحاظ شأن اخلاقی ارزیابی میکنیم، مهم این است که به اهداف و اثربخشی آن واقف باشیم و در نظر بگیریم که آیا کسانی که دچار رعب و وحشت میشوند اهداف مناسبی برای این روش هستند.
برای مثال، آیا مقامات مربوطه از موقعیت رسمیشان به طور فعال و مستمر برای شکنجه و سرکوب افراد خاصی استفاده میکنند؟ آیا دستگاه حکومتی ما نتوانسته این مقامات را پاسخگوی رفتار مجرمانهشان کند و برای انجام این کار هر بار با شکست مواجه شده است؟ آیا این معترضان همۀ راههای ارتباط با مقام مسئولی که نمایندۀ منافعشان است را امتحان کردهاند (و تنها راه اعتراض باقیمانده است)؟ اینکه آیا این مقام ذیربط در برابر این اعتراضات مستحق حمایت است یا نه، به پاسخ ما به این پرسشها بستگی دارد.
پرسش: در یک نظام حکمرانی که بسیاری آن را از اصل و اساس ناعادلانه میدانند چگونه اخلاق و هنجارهای اجتماعی را اجرا میکنید؟
هولتمن: بنده شخصاً با اعتراض شدید موافقم؛ یعنی ایجاد ناراحتی عمیق در مردم به منظور آگاه کردن آنها نسبت به ظلم و بیعدالتی و ترغیبشان به اقدام و عمل را به لحاظ اخلاقی موجه و جایز میدانم. اما اعتراض سیاسی باید به گونهای طراحی شود که به مردم جامعه ـ کسانی که احتمالاً با مسائل جاری کمتر آشنا هستند ـ نشان دهد چه چیزی نیاز به اصلاح دارد و چرا. ورود به خانههای شخصی یا تجاوز به اموال ـ گرچه به شکلی دیگر قابل توجیه باشد ـ نمیتواند به این امر کمک کند.
واتسون: ریچارد رایت11 در اواخر آشنایی با متروپلیس سیاه12، به اثر ویلیام جیمز، پدر روانشناسی جدید ارجاع میدهد. او دربارۀ آنچه که فرد حاضر است انجام دهد تا مورد پذیرش قرار گیرد مینویسد. او از کارهایی که افراد برای دیده شدن حاضرند انجام دهند مینویسد. برای سیاهپوستان کارهای زیادی انجام شده بود که دیده نمیشد و آنچه اکنون میبینیم واکنشی است به آنها.
خشونت سبکی است که ما با آن اجتماعی شدهایم. و اکنون، وقتی فرصت شنیده شدن پیدا میکنیم، به زبانی حرف میزنیم که مدتهاست با آن صحبت کردهایم: “زبان خشونت”! ما به این شیوه گفتوگو کردن را بلدیم.
ظلم و ستم به یک ابزار و سلاح تبدیل شده و تجهیز تهدید به سلاح یکی از علائم بیماری روزگار ما است. وقتی اینهمه درد را میبینیم، اعتقاد به عشق دشوار میشود. اما من همچنان از نظریۀ کینگ دفاع میکنم و آن را پیش میبرم: عدم خشونت و باور به اینکه عشق بادوامترین و سازندهترین سلاح است.
چرا باید مأمور تهدید باشیم؟ چرا باید از سلاح آسیب برای درمان استفاده کنیم؟
پی نوشت
- Tamara Fakhoury
- the University of Minnesota
- Charles Watson
- Minneapolis College
- African American Education Empowerment Program
- Josie R. Johnson Fellow at the African American Leadership Forum
- Sarah Holtman
- Letter From a Birmingham Jail
- Malcolm X
- BIPOC people (Black, Indigenous, and people of color)
- Richard Wright
- introduction to Black Metropolis