اخلاقیات، خودانگیختگی و هنرِ شانس آوردن در قرارِ اول
هنگامی که فرد بالغِ متفکری، برای رفتن سرِ قرار با شخص دیگری حاضر میشود، پرسشهایی درباره آن قرار در ذهن او شکل میگیرد، بهویژه این پرسشها زمانی قابلتوجهترند که آن قرار، قرارِ اول باشد. آیا باید تا جایی که میتوانم تلاش کنم تا خودم را به بهترین شکل ممکن جلوه بدهم؟ اگر معلوم شد که اصلاً به درد هم نمیخوریم، چطور باید رفتار کنم؟ نسبت به برقراری رابطه جنسی باید محتاط یا مشتاق باشم؟ بهنظر میرسد باتوجه به توقعی که افراد از قرارهای اولشان دارند، پاسخشان به این پرسشها فرق خواهد کرد. بااینحال، ما بر این باوریم که پاسخها – که به ترتیب عبارتند از: «بستگی دارد»، «قضیه فقط برای امشب است» و «نه به صورت ویژه» – در تمامی موارد مشابه یکدیگرند و این مسئله نشان میدهد که انگیزههای افراد برای رفتنِ سر قرارِ اول انگیزههای درستیاند.
بحثمان را با انگیزههای نادرست شروع میکنیم که براساسِ استدلالهای امانوئل کانت در فلسفه اخلاقشاند. شاید باعث آسودگی خاطر برخی از خوانندگان شود که از همین اول بدانند که ما دیدگاههای به شدت عجیب و غریب کانت درباره روابط جنسی را به طور کلی رد میکنیم. اما برای آنکه اجازه ندهیم بدونِ اطلاعات کافی عجولانه آهی از سر آسودگی بکشید، باید خاطرنشان کنیم که باتوجه به بحثِ ما، بسیاری از (شاید حتی اغلبِ) آدمهایی که سر قرار میروند، اصلاً نباید این کار را انجام بدهند. درباره افرادی که با انگیزه درست سر قرار میروند، از رویکردی دفاع میکنیم که ناشی از بینشهای فلسفه آسیایی، پژوهشهای اخیر در حوزه روانشناسی و حسِ متعارف آشنای خودمان است. استدلال خواهیم کرد که تأثیرگذارترین پیگردِ اهدافِ مجازِ قرار گذاشتن ضرورتاً شامل «در لحظه بودن» میشود. کلید ماجرا در حفظِ وضعیتِ آگاهیِ مشخصیست، بسیار شبیه آنچه بسیاری از فیلسوفهای معاصر و روانشناسها آن را «تَچان»((Flow تَچان در روانشناسی، حالت ذهنی ویژهای هنگام انجام یک کنش است که در آن یک کنشگر در زمان انجام یک کار در احساسی از تمرکز نیرو، پایبندی کامل به کار و خشنودی در فرایند انجام کار غوطهور میشود. به سخن سادهتر، تچان وضعیتی است که کسی با گیرایی کامل به آنچه سرگرم انجام آن است، شناخته میشود.)) مینامند و در فلسفه باستانِ آسیایی، بهویژه فلسفه چوانگتسی((Zhuangziفیلسوف چینی پرنفوذی بود که در حدود سدهی چهارم پیش از زایش مسیح و در دوره دولت وارینگ میزیست. او را استاد چوانگ نیز میخوانند.)) به صورت گسترده درباره آن بحث شده است. پس از آنکه این رویکردها را به صورت کامل توضیح دادیم، دوباره (این بار با پاسخهای شستهرفتهتری) برمیگردیم سراغِ پرسشهای مربوط به قرارهای اول.
دروازه کانتی
شاید کاملاً احمقانه به نظر برسد که گمان کنیم امانوئل کانت میتواند درباره قرار گذاشتن پند و نصیحتی به ما بدهد. کانت هرگز ازدواج نکرد یا با کسی رابطه رمانتیکی نداشت و زندگینامهنویسان او بر سر این موضوع توافق دارند که به احتمال بسیار زیاد او هرگز رابطه جنسی را تجربه نکرده و هیچوقت کوچکترین علاقهای به هیچ فردی نداشته است. (افزونبراین، از یک پروسیِ((پروس و در بعضی منابع پروسیا: ابتدا منطقه سکونت قوم بالتی غربی به نام پروسها بودهاست. بعدها یکی از کشورهای شوالیههای آلمانی شد و از قرن شانزده میلادی، توسط یک دوکنشین از دودمان هوهنتسولرن، که در آغاز تحت سلطه فئودالیِ لهستان و سپس سوئد بود، حکومت میشد. در سال ۱۷۰۱ به یک پادشاهی مستقل تبدیل شد. بین سالهای ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۱ میلادی به صورت بخشی از کنفدراسیون آلمان شمالی اداره میشد و بین سالهای ۱۸۷۱ تا ۱۹۴۵ میلادی به یکی از ایالتهای امپراتوری آلمان تبدیلشد.)) رنجورِ وسواسِ فکریِ قرن هجدهمی که هرگز حتی یک قدم پایش را بیرون از شهر زادگاهش نگذاشته است، واقعاً انتظار چه نصیحتی را میتوانیم داشته باشیم؟)((
برای اطلاعات بیشتر دربارهی رابطهی زندگی کانت با آثار فلسفیاش رجوع کنید به:
Manfred Kuehn, Kant: A Biography (New York: Cambridge University Press, 2001)))
اصلاً عجیب نیست که کانت صریحاً در آثار فلسفیاش اعلام کرده است که تولیدمثل تنها هدفِ اخلاقی عملِ جنسیست، آن هم فقط درصورتی که آن دو نفر با یکدیگر ازدواج کرده باشند.((See Mary Gregor (ed. and trans.) Immanuel Kant: Practical Philosophy (Cambridge: Cambridge University Press, 1999), pp. 426–۸, ۴۹۴–۵, ۵۴۸–۵۰٫)) بنابراین چندان شگفتزده نخواهیم شد وقتی متوجه میشویم که کانت تمام تمایلات حسی را نیز محکوم کرده است.((Ibid., pp. 55, 59, 79.))
به باورِ کانت روابط جنسی به خود خود روابطی حیوانیاند و فقط ازدواج است که آن را تبدیل به عملی انسانی میکند. اما استدلالهای او برای دفاع از چنین دیدگاههایی عمیقاً ناقصاند.
دلیل خوبی برای شک کردن به این مسئله وجود دارد که استدلالهای کانت برای برخی از موضعهای فلسفیاش تاحدی برخاسته از تلاش برای معقول نشان دادن عادات عجیب و غریبِ روانی خودش بوده است. (البته کانت به هیچوجه تنها فردی نیست که چنین کاری کرده است.) سوءظنها را که کنار بگذاریم، استدلالهای او برای دیدگاههایی که پیش از این به آنها اشاره شد، عمیقاً ناقصاند. در ادامه جزئیات این مسئله بررسی خواهد شد، اما فعلاً در این حد بگوییم که قواعدِ بنیادین اخلاقیاتِ کانتی نه تنها تارک دنیا بودنی را تحمیل نمیکند که نتیجهی ممنوعیتهاییست که کانت از آنها دفاع میکند، بلکه حتی توانایی انجام چنین کاری را هم ندارد. بااینحال، حرفهای زیادی دربارهی خود این قواعد بنیادین میتوان زد و بررسی خواهیم کرد که یکی از این قواعد، دربارهی اخلاقیات و قرار گذاشتن چه چیزی میتواند به ما یاد دهد. قاعدهی مدِ نظر ما، «اصل جهان شمول بودن» است و نشان خواهیم داد که براساسِ آن به قانونی اخلاقی دربارهی اینکه چه کسانی باید قرار بگذارند و چه کسانی نباید این کار را بکنند، میرسیم. همچنین قصد داریم تا نشان دهیم که این قانون، که زین پس آن را «دروازه کانتی» مینامیم، باعث میشود تا امور به درستی پیش روند.
اجازه دهید اول کمی بیشتر دربارهی «اصل جهان شمول بودن» توضیح دهیم. براساس این اصل باید «فقط در تطابق با قاعدهای عمل کن که در عینِ حال بتوانی بخواهی که آن قاعده تبدیل به اصلی جهان شمول شود.»((Ibid., p. 73.))کمابیش میتوان گفت که این اصل از ما میخواهد که قواعد کلی خود را، یعنی قواعدی که راهبرِ اعمال ما هستند (یا به سادگی میتوان گفت انگیزههایمان را)، بررسی کنیم و از خود بپرسیم که آیا میخواهیم همه افراد همیشه در تطابق با آنها عمل کنند یا نه. اگر یکی از قاعدههای من به شکلی باشد که دلم نخواهد همه افراد همیشه در تطابق با آن عمل کنند، براساسِ اصل جهان شمول بودن، نباید از آن قاعده پیروی کنم. مثلاً فرض کنید که من معمولاً به دیگران کمک نمیکنم، مگر اینکه از این کار سودی به من برساند. اما فرض کنید که من میخواهم، دستکم در موارد ویژهای، دیگران به من کمک کنند، حتی اگر از این کار سودی به آنها نرسد. (به عبارت دیگر، همچنین فرض کنید که من در واقع انسانی منطقی هستم!)، بنابراین قاعده کمک نکردنِ من به دیگران مگرآنکه سودی برای من داشته باشد، قاعدهایست که نمیتواند تبدیل به اصلی جهان شمول شود. چراکه آشکارا نمیتوانم از مردم بخواهم که اغلب به دیگران کمک نکنند، مگر آنکه سودی برایشان داشته باشد و در عینِ حال از مردم بخواهم که به من کمک کنند وقتی این کار هیچ سودی برای آنها ندارد. در این صورت من خواهان دو چیزی هستم که به اکیدترین معنای ممکن، متقابلاً با یکدیگر ناسازگارند. پس با توجه به اینکه من باید صرفاً براساسِ قواعدی دست به عمل بزنیم که میتوانند تبدیل به اصلی جهان شمول شوند، باید این قاعدهی کلیای را که به آن اشاره شد کنار بگذارم و دستکم حاضر باشم تا برای کمکِ به دیگران کمی ازخودگذشتگی کنم.((This example is Kant’s. See Gregor, Immanuel Kant, p. 75.))
…
پانویسها:
سلام
ممنونم
خدا قوت …