اخلاق؛ شهپر وصول انسان به حضرت حق
الف: محییالدین ابن عربی (درگذشته به سال ۶۳۸ هجری و ۱۲۴۰ میلادی) که اتفاقا متولد مُرسیه اسپانیاست یکی از بزرگترین عرفای مسلمان محسوب میشود. انتساب لقب شیخ اکبر به او روشنترین دلیل اثبات این ادعاست. وی که در قرن ششم و هفتم هجری (معادل دوازدهم و سیزدهم میلادی) میزیست و صاحب آثار گرانقدر مهمی چون فتوحات مکیه و فصوصالحکم بود، تـاثیر عظیمی بر عرفان اسلامی پس از خویش گذاشت.
شروح بسیاری که بر آثار او نوشته شده و حکما و عرفای بزرگی که در مکتب او پرورش یافتند (همچون صدرالدین قونوی، عبدالرزاق کاشانی، قیصری، سیدحیدر آملی، جامی و …) نشان از تاثیر عظیم این عارف و حکیم بزرگ بر سیر عرفان در جهان اسلام دارد. اثر مهم او فتوحات مکیه در چهار مجلد عظیم و بیش از سه هزار صفحه، تفصیل کتاب مهم دیگر او فصوصالحکم است. فصوص که در یک مجلد نگاشته شده اجمال و خلاصه کتاب عظیم فتوحات است. ابنعربی بنیادیترین مباحث عرفانی را در این دو اثر خویش بیان کرده است.
ب: در جهان اسلام، مباحث مربوط به اخلاق و زیست اخلاقی در حوزه حکمت و کلام مورد توجه قرار میگیرد. حکمت در اندیشه اسلامی اعم از فلسفه بوده و تلفیقی از مباحث شهودی و استدلالی یا عرفانی، قرآنی و فلسفی است و علم کلام نیز همان الهیات است. بنابراین روشن میشود چرا اخلاق هم در حوزه مباحث کلامی مطرح است و هم از طریق حکمت، در مباحث عرفانی ظاهر میشود. گرچه مهمتر از این نکته، محوریت و موضوعیت بحث انسان در دو حوزه کلام و عرفان است که حضور مباحث اخلاقی را در هر دو قلمرو مشروع میسازد.
در شرح این معنا تاکید میکنیم که اولا در جهان اسلام، مفهومی جامع و عام و کامل به نام حکمت وجود دارد (همان که هنری کربن با عنوان Theosohpia از آن نام میبرد) نوعی خرد و دانش الهی که از سوی خداوند به انسانهای پاک الهام میشود: (به تعبیر قرآن: یُوتِی الْحِکْمه منْ یشاءُ و منْ یُوت الْحِکْمه فقدْ أُوتِی خیْراً کثِیراً – و خداوند حکمت و بینش را به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد و به هرکس حکمت داده شود، همانا خیری فراوان به او داده شده است. (سوره بقره آیه ۲۶۹) این دانش که نوعی لوگوس (Logos) و بارقه الهی محسوب میشود در جوهر خود شامل عرفان، فلسفه، کلام و حتی اصول و مبانی فقهی است. علم حکیم از یک سو ریشه در علم الهی دارد و از دیگر سو تمامی شامل دانشهایی است که میتواند در تبیین و تعلیم و تفهیم مبانی مورد استفاده قرار گیرد.
متکلمان دینی که وظیفه شرح و بسط مفاهیم دین در حوزه الهیات را به عهده دارند، اخلاق را به عنوان زیربنای زیستن انسان از نظر زیست معنوی و نیز مادی مورد توجه بنیادین قرار میدهند.
ثانیا اخلاق از جمله مفاهیمی است که هم در حوزه عرفان و هم در حوزه کلام از مهمترین سرفصلهاست. متکلمان دینی که وظیفه شرح و بسط مفاهیم دین در حوزه الهیات را به عهده دارند، اخلاق را به عنوان زیربنای زیستن انسان از نظر زیست معنوی و نیز مادی مورد توجه بنیادین قرار میدهند. از دیدگاه متکلمان، اگر انسانی زیربنای اخلاقی خویش را بر بنیاد آموزههای وحیانی مورد تخلیه (پاک کردن نفس از رذایل اخلاقی) و تجلیه (آراستن نفس به فضایل اخلاقی) قرار ندهد قطعا در دریافت مفاهیم دینی و نیز عمل به آنها ناتوان خواهد بود. پیراستن و آراستن به عنوان روحِ اصلی اخلاق در اندیشه اسلامی متاثر از آیات قرآن است.
آنجا که خداوند در سوره شمس به نفس انسان (و نه روح، روح در الهیات اسلامی فراتر و متعالیتر از نفس است و در قلمرو تقسیم به رذایل و فضایل قرار نمیگیرد) قسم میخورد: و نفْسٍ و ما سواها یعنی قسم به نفسی که مُسّوی (یعنی در حالتی متساوی برای پذیرش خیر و شر) آفریده شده و سپس به او زشتیها و پاکیها الهام شده: فألْهمها فُجُورها و تقْواها. آنگاه قرآن از تخلیه نفس سخن میگوید یعنی رستگار میشود کسی که نفس خویش را از زشتیها پاک کرده (قدْ أفْلح من زکّاها) و بر عکس زیان میبیند آن کس که نفس خویش را به ناپاکیها آلوده و پلید گردانیده است. (و قدْ خاب منْ دساها) . مفهوم موافق این آیات این است که نفس باید به پاکیها آراسته شود (تجلیه) و از رذایل پاک شوند (تخلیه).
از آن سو در قلمرو عرفان نیز بنیادیترین اصل در طریقت آن است که سالک در آغاز طریقت، نفس خویش را پاک کرده و مهیا و مستعد قبول و پذیرش فضایل گرداند. کسانی میتوانند از شریعت فراتر رفته و پای به طریقت نهند که نفسی مصفا و پاکشده داشته باشند. نفوس آلوده و نیز اسیر در مفاسد اخلاقی، هرگز امکان استشمام بوی حقیقت در قلمرو طریقت را ندارند. بنابراین نسبتی وجود دارد میان بحث اخلاق در عرفان و الهیات. ذکر مثال کوتاهی این بحث را روشنتر میسازد: در عرفان اسلامی بحث مهمی در باب احوال و مقامات وجود دارد. احوال از دیدگاه عرفا، وارداتی است که بر قلب انسان وارد میشود همچون مراقبه، قرب، محبت، وجد، خوف، رجا، شوق، انس، قبض، بسط، طمأنینه، رضا، یقین، هیبت، ذوق و مشاهده و جالب اینکه همه این معانی در حوزه اخلاق مورد بحث و تحقیق کامل هستند.
ج: و اما دیدگاه ابن عربی در باب اخلاق و زیستن اخلاقی. کلام و نظر او در این باب، بسیار جامع و مفصل است و اگر بگوییم وی در تمامی آثار خویش مهمترین اصل مباحثات خود را تبیین جایگاه اخلاقی انسان قرار داده، اغراق نکردهایم. شاید متاثر از این کلام پیامبر اسلام که فرمود: من برای تکمیل مکارم اخلاق برگزیده شدهام (انما بُعِثْتُ لِأُتمِّم مکارِم الْأخْلاقِ).
از دیدگاه ابنعربی، اخلاق نه از حوزه نظر که از قلمرو عمل آغاز میشود. به عبارتی ابنعربی زیستن اخلاقی یا اخلاقی بودن انسان را اول و بالذات یک امر عملی میداند و نه یک امر نظری که دستاورد آن غرقه شدن در مباحث نظری است که هیچگاه پایانی ندارد. این بدان معناست که از منظر او، زیست اخلاقی، محور و بنیاد است نه فربهی نظری در حوزه اخلاق و این مساله بسیار مهمی است.
بنابراین او با انجام امور خیر توسط انسان سخن خود در باب اخلاق را آغاز میکند. از منظر شیخ، انجام امور خیر در جامعه اعم از اعمال خیر معنوی و خیر مادی، سبب ظهور ملکات اخلاقی در نفس انسان میشود. به عبارتی، چنانکه اشاره کردیم سیر زیستن اخلاقی با عمل آغاز و در مسیر خود تبدیل به صفات فاضله نفسانی در روح و نفس انسان میشود.
تکرار میکنم این آغازگری از عمل، نکتهای بسیار مهم و بنیادی در مباحث اخلاقی ابنعربی است. مفهوم ذاتی زیستن در این اصل تبلور مییابد زیرا تردیدی نیست، عمل در صحنه زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان ظهور مییابد. تاکید ابنعربی بر عمل معنوی و مادی و ایجاد ارتباط میان این دو، سالک و عارف را از انفکاک و جدایی از خانواده و جامعه نجات داده و او را از مهلکه در خود فرو رفتن و نسبت به خانواده و جامعه بیمسوولیت بودن نجات میدهد. از همین روست که در اندیشه اسلامی رهبانیت اگر مقصد آن انفکاک فرد از جامعه باشد، مردود اعلام میشود.
از دیدگاه ابنعربی، کسی که سیر زیستن بر بنیاد اخلاق را از عمل آغاز کرده و در این راه با نیت خالص طی مسیر کند مبدل به رجل الهی یا مرد خدا میشود. مرد خدا از دیدگاه او، کسی است که بر نفسِ خویش حاکم بوده یا به تعبیری بر آن سلطنت دارد. وی اینگونه مردان را دو دسته میداند گروهی که سلطنت مطلقه بر نفس خویش دارند و به جایی رسیدهاند که حقیقت را به عینه مشاهده میکنند و گروهی که حکومت مطلقه بر نفس خویش ندارند اما از طریق انجام اوامر الهی و عدم انجام نواهی او به ملاقات حق در قیامت نایل میشوند. از دیدگاه ابن عربی، هر دو گروه بر بنیاد زیست اخلاقی بدین جایگاه و مقام رسیدهاند.
نکته مهم در آرای ابنعربی و دیگر عرفای مسلمان، در زیستن اخلاقی حرکت از جسم به نفس و سپس روح است. انسان ابتدا باید در مقام جسم، رذایل اخلاقی را از خود دور نگه داشته و سعی وسیع و بلیغ نماید در دام شهوات و هواهای نفسانی اسیر نشود. اگر چنین اسارتی رخ دهد نفس نیز آلوده و این آلودگی سبب رنج و عُسرت روح میشود. این بدان معناست که صحت و سلامتِ روح بستگی کامل به رعایت مسائل اخلاقی و تلاش در نیل به مکارم اخلاقی دارد.
اجازه دهید یکی از مباحث مرتبط با زیستن اخلاقی را به نقل از فصوصالحکم ابنعربی که نگین تالیفات اوست بیان کنم تا نوع مواجهه عرفای مسلمان و به ویژه شیخ اکبر با مسائل اخلاقی و جایگاه آن در عرفان اسلامی آشکار شود.
ابنعربی در فصل پانزدهم فصوصالحکم که عنوان «الحکمه النبویه فی الکلمه العیسویه» (حکمت نبوی در کلمه عیسوی) را دارد، بحث بسیار زیبا و شگفتی ارایه میدهد. از منظر او، حق در بطن و متن هستی به صورت مطلق جریان دارد و اصولا بقا و دوام عالم به این سریان حضرت حق در متن هستی است. شرح این ماجرا چنین است ابنعربی با بیان بیتی:
کن حقا و کن خلقا تکن بالله رحمانا
مرز میان انسان و خداوند را برمیدارد زیرا انسان را آیینه کامل اسما و صفات الهی میداند. سپس شیخ اکبر به تبیین این معنا میپردازد که خداوند هستی را از نام الرحمن خود تغذیه میکند و حاصل این تغذیه، روح و ریحان است یعنی نشاط و آرامش ذاتی انسان. از آن سو انسان نیز عهدهدار آشکار کردن کمالات اسما و صفات الهی است یا به عبارتی این انسان است که ظرف ظهور اسما و صفات الهی میشود.
مهمترین و بنیادیترین ابزار رسیدن به این وحدت همانا تخلّق به اخلاق الهی است. تخلّقی که از جزییترین و محسوسترین رفتار اخلاقی آغاز و به متعالیترین مرتبه خود میرسد.
بدینصورت ابنعربی انسان را در عالیترین مدارج و مراتب هستی قرار میدهد اما انسان این مرتبه را چگونه به دست میآورد؟ ابنعربی و مفسران آثار او، در باب چگونگی رسیدن به این مقام به یکی از زیباترین و شگفتترین روایات اسلامی که همزمان در هر دو حوزه اخلاق و عرفان جایگاه بسیار برجستهای دارد، استناد و اتکا میکنند روایتی شگرف که بیانگر قرب نوافل است.
شرح ساده این حدیث چنین است: هر کس علاوه بر واجبات (اعمالی که در اسلام انجام آنها واجب شمرده شده و عدم انجام آنها عذاب الهی در پی دارد) مستحبات را نیز انجام دهد (اموری در زندگی فردی و جمعی که انجام آنها واجب نیست و عدم انجام آنها عذابی در پی ندارد اما انجام آنها پاداش بسیار دارد) خداوند او را بسیار دوست خواهد داشت و نوع ظهور این دوستی از سوی خداوند چنین است که میفرماید: در چنین موقعیتی من گوش او میشوم که به واسطه آن بشنود (پس در حقیقت، شنونده، خداوند است) دستش میشوم که با آن عمل میکند و در اصل عملکننده منم (و این معنا اشاره به یکی از آیات قرآن دارد که خداوند به رسول خویش میفرماید تو تیر نینداختی بلکه من انداختم و ما رمیْت إِذْ رمیْت و لکِنالله رمی) چشم او میبیند و بیننده منم.
از دیدگاه ابنعربی، یک انسان در چنین عرصهای به وحدت با حق میرسد و مرز میان او و خداوند از میان برداشته میشود.
عرفان اسلامی غایت اخلاق را نه رسیدن به خداوند بلکه وحدت با او میداند و این وحدت اُولی و اکمل از رسیدن است. متکلمان، غایت را رسیدن به او میدانند عرفا اما «او شدن» یا دستکم تشبه به او میدانند و جالب اینکه چنین رویکردی با تعریف حکمت در یونان و جهان اسلام نسبتی دارد زیرا در حکمت یونانی و اندیشه اسلامی، فلسفه و حکمت یعنی تشبه به خداوند به قدر و وُسع انسان.
اما مهمترین و بنیادیترین ابزار رسیدن به این وحدت همانا تخلّق به اخلاق الهی است. تخلّقی که از جزییترین و محسوسترین رفتار اخلاقی آغاز و به متعالیترین مرتبه خود میرسد. از این روست که میگوییم تجربه اخلاقی یا زیست اخلاقی در ملموسترین رفتار یک عارف ظاهر میشود و خود، اطرافیان و جامعه انسانی را در بر میگیرد. این نوعی زیست اخلاقی آفاقی است یعنی تجربه زیستی و عملی در حوزه اخلاق.
پس از توفیق در این عرصه است که انسان امکان حضور در ساحت زیست اخلاقی انفسی را مییابد و این همانا عرصه وحدت با حقیقت جامع و مطلق هستی است. حکما و عرفای مسلمان این معانی را از کلمات خداوند استنباط و بیان کردهاند. آنجا که از یک سو خداوند انسان را از خود خوانده است: «إِنا لِلهِ وإِنا إِلیْهِ راجِعُون – همانا ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم.» (۱۵۶ بقره)
و نیز آنجا که به نفوس پاک و مطهر خطاب میشود به سوی خداوندتان باز گردید که او از شما خشنود است و شما نیز از او خشنودید: «یا أیّتُها النّفْسُ الْمُطْمئِنّه ارْجِعِی إِلى ربِّکِ راضِیه مرْضِیّه فادْخُلِی فِی عِبادِی و ادْخُلِی جنّتِی»؛ توای نفس آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو.» (۳۰-۲۷ سوره فجر)
خلاصه اینکه اخلاق شهپر وصول انسان به حضرت حق و حقیقت جامع هستی است. هم در اخلاق هم در عرفان.