آیا حکمت عملی میتواند در اداره جامعه و رسیدن به تمدن دینی مؤثر باشد؟
نشست علمی «چیستی حکمت عملی و ضرورت احیاء آن در جهان معاصر» ، پنج شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۸ با حضور صاحب نظران، محققین، طلاب و دانشپژوهان حوزوی و دانشگاهی در سالن اجتماعات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
در این نشست علمی حجت الاسلام والمسلمین سید یدالله یزدان پناه و جناب آقای دکتر محسن جوادی به عنوان کارشناسان بحث و جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر زهیر انصاریان به عنوان دبیر علمی در خصوص حکمت عملی و ضرورت احیاء آن به تبادل نظر و بیان دیدگاههای خود پرداختند که متن کامل نشست در پی میآید.
دبیر علمی:
این گفت و گو در محضر دو سرور ارجمند صورت میگیرد. جناب استاد حجت الاسلام و المسلمین یزدان پناه که استاد عالی حکمت و عرفان حوزۀ علمیّه، صاحبنظر و دارای تألیفات متعدّد در فلسفه و عرفان، مدیر گروه عرفان و مدیر کارگروه حکمت عملی1 مجمع عالی حکمت اسلامی هستند و جناب استاد دکتر محسن جوادی که عضو هیأت علمی و مدیر گروه فلسفه اخلاق دانشگاه قم، صاحبنظر و دارای تألیفات متعدّد در زمینۀ فلسفه اخلاق و معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و اسلامی میباشند.
بیان مسأله
حکمت عملی که یکی از شاخهها و اقسام فلسفۀ مطلق است، در تنظیم و شناخت فعل و کنشهای ارادی انسان در حوزه فردی و اجتماعی نقش دارد که هدفگذاری اساسی آن ایجاد سعادت و نیکبختی مبتنی بر اندیشه و فکر است.
در طول تاریخ حکمت اسلامی، متأسّفانه به این شاخه، توجه کافی و لازم صورت نگرفت. در ابتدای تاریخ حکمت اسلامی، فارابی به نحو جدّی به این موضوع پرداخت و آن را مسأله اصلی و اساسی خود تلقّی کرد و بلکه آن را محور اندیشههای خود قرار داد. متأسّفانه بعد از وی، این موضوع پیگیری نشد و به تدریج حکمت عملی کمرنگ و کمفروغ باقی ماند.
از حیث برنامۀ آموزشی نیز همین اتّفاق افتاده است. در برنامۀ آموزشی حکمی و فلسفی ما شاخۀ حکمت نظری بسیار پررنگ و پرفروغ است و با حجم وسیعی ارائه میشود. امّا متأسّفانه از حکمت عملی چیزی جز یک اسم عرضه نشده است. وقتی طلاّب و دانشجویان وارد مسیر یادگیری حکمت و فلسفه میشوند، تقسیم حکمت به نظری و عملی را میشنوند و وقت بسیار زیادی صرف آموزش و یادگیری حکمت نظری میشود. اما در نهایت، عده کمی، پیگیر کسب میراث ما در زمینه حکمت عملی میشوند. حال آنکه قهرمان این میدان “فارابی”، تصریح میکند که حکمت نظری بدون تتمیم با حکمت عملی فلسفۀ ناقصه یا فلسفۀ بتراء (دمبریده) است و به کمال خود دست نیافته است. آنچه در این نشست در پی آن هستیم تا حدّ زیادی واکاوی چرایی عقبماندگی حکمت عملی است. دلایل این مسأله را بررسی خواهیم کرد امّا نه صرفاً با هدف شناخت دلایل تاریخی بلکه به جهت حرکت و تلاش برای رفع موانع و گسترش حکمت عملی.
به نظر میرسد برای ادارۀ جامعه و تمدّن و رسیدن به مرحلۀ تمدّن دینی یا هر تمدّن دیگری وجود یک نرمافزار لازم است. پرسش این است که این نرمافزار توسّط کدام دانش تأمین میشود؟ کدام دانش این نرمافزار را پدید میآورد؟ این همان پرسش اصلی و موردبحث ما است. در باب اینکه آیا حکمت عملی میتواند این نقش را ایفا کند یا نه در جلسۀ پیش رو گفت و گو خواهیم کرد.
بیانات مقام معظّم رهبری در باب حکمت عملی
پیش از ورود به بحث این نکته را عرض کنم که رهبر معظّم انقلاب نه فقط به عنوان یک جایگاه سیاسی و اجرایی بلکه به عنوان صاحبنظری ژرفاندیش، کمتر از یک ماه و نیم پیش در تاریخ ۹۷/۱۲/۱۳ در جلسهای با طلاّب، نکات جالبی را در باب حکمت عملی فرمودند:
«آنچه زندگی را اداره میکند عملاً فقه ما است. علّت هم این است که فلسفۀ اسلامی در طول زمان امتداد عملی نداشته؛ یعنی این حکمت نظری ما به حکمت عملی امتداد پیدا نکرده. در حالی که فلسفههای غربی که از لحاظ نفس فلسفه بودن، خیلی کممحتواتر و ضعیفتر از فلسفۀ اسلامی هستند امتداد عملیاتی دارند. یعنی اگر چنانکه شما مثلاً فرض کنید که فلسفۀ کانت یا هگل یا مارکس را معتقد باشید در مورد حکومت نظر دارید، در مورد فرد نظر دارید، در مورد ارتباطات اجتماعی نظر دارید. امّا اینکه اقتضای فلسفۀ ملاصدرا یا فلسفۀ ابنسینا یا دیگری در حکومت یا در فلان مسأله چیست، چیزی برای ما روشن نشده؛ نه اینکه ندارد، قطعاً دارد. سفارش من به متفلسفین و فعّالان فلسفه همیشه این بوده که این امتداد را پیدا کنند، چون معتقدم اثر دارد. این امتداد وجود دارد امّا خوب روی آن کار نشده. بنابراین فعلاً آنچه میتواند جامعه را اداره کند فقه ما است.
این بیانات نشان دهندۀ اهمیّتی حکمت عملی است که از ناحیۀ صاحب نظری که دستی در کار دارد برای ما گوش زد شده است تا ان شاء الله به آن بیشتر توجّه کنیم.
محورهای بحث
گفتوگوی ما در پنج محور اصلی صورت خواهد گرفت:
- چیستی حکمت عملی.
- امکان تحقّق حکمت عملی با توجّه به موضوع آن.
- ضرورت احیاء حکمت عملی.
- حکمت عملی و شریعت نبوی.
- حکمت عملی و علوم انسانی.
نخست: چیستی حکمت عملی
در محور نخست پرسش ما از اساتید بزرگوار این است که حکمت عملی دقیقاً چیست؟ با توجه به آن که حکمت عملی یکی از شاخههای حکمت است؛ حکمت بودن آن دقیقاً به چه معنا است؟ آیا همان معنای حاضر در حکمت نظری در اینجا نیز قصد شده است؟ اگر بپذیریم حکمت عملی نیز به معنای دقیق کلمه حکمت است، آیا همان نتایج و پیامدهای حکمت بودن مانند نیاز به موضوع، غایت، روش برهانی و … در این علم هم وجود دارد؟ پاسخ به هر یک از این پرسش ها می تواند آیندۀ احیای حکمت عملی را روشن کند.
استاد جوادی:
بسم الله الرّحمن الرّحیم. اعیاد شعبانیّه را خدمت حضّار محترم تبریک عرض میکنم. از دوستانی که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تشکّر میکنم. من همیشه شاگرد جناب استاد بودهام؛ به این معنا که از آثار و بیاناتشان همواره بسیار استفاده کردم و شیوۀ بیان و تدریسشان را بسیار میپسندیدم. گرچه توفیق استفادۀ حضوری و در کلاس را نداشتهام امّا همواره از این جهت بهرهمند بودهام. به این فرصت نیز با همین دید نگاه میکنم که بتوانم از حضور ایشان و از این گفت و گو استفاده کنم. سعی میکنم گاهی به مناسبت به عبارتهای کتابهای اصلی اخلاق خودمان اشاره کنم تا هم یادآوری از این میراث بزرگ و غنی باشد و هم بیان اینکه این بحث در فلان کتاب قابلپیگیری است.
تعریف خواجه از حکمت عملی
کتاب اخلاق ناصری کتاب بسیار خوبی است. خواجه در این کتاب میگوید علم حکمت بر دو گونه است: حکمت نظری و حکمت عملی. قبل از اینکه چیستی حکمت را توضیح دهد میگوید انسان از میان تمامی حیوانات قوّهای به نام قوّۀ ناطقه دارد. در مورد کار این قوّه میگوید:
«نفس انسانی از میان نفوس حیوانات قوّتی دارد که قوّت نطق خوانند. آن قوّت، ادراک بیآلت و تمییز میان مدرَکات است.» (اخلاق ناصری، ص۵۷)
کار این قوّه این است که بدون درک حسّی و جزئی، ادراک عقلی میکند. این ادراک بدون استفاده از آلات حسّی به دست میآید. بعد از جمعآوری یافتهها میان آنها تمییز میدهد که کدام حقّ است و کدام باطل، کدام خیالی و کدام وهمی است. این تعریف قوّۀ ناطقه است. بنابراین قوّۀ ناطقه غیر از احساس و … است که در حیوانات نیز وجود دارد و خواجه این قوّه را مختصّ انسان میداند. ادراک عقلی بر دو گونه است. یکی ادراکات کلّی که حکمت به معنای ادراکات کلّی غیرحسّی و غیرجزئی و تمییز میان آنها است که بدون استفاده از آلات حسّی صورت میگیرد:
«اگر توجّه نفس ناطقه به معرفت حقایق موجودات و احاطت به اصناف معقولات باشد آن قوّت را بدین اعتبار عقل نظری خوانند، و چون توجّه او به تصرّف در موضوعات و تمییز میان مصالح و مفاسد افعال و استنباط صناعات از جهت تنظیم امور معاش باشد آن قوّت را عقل عملی خوانند.» (اخلاق ناصری، ص۵۷)
اگر غرض آن فقط این باشد که بفهمد موجود چه حقیقتی دارد، ماهیّت و حدّ آن چیست و از کدام صنف و مقوله است، از این جهت که محدودۀ کار خود را این امور قرار داده به آن عقل نظری میگویند. همان نیرویی که به شکل کلّی ادراک میکند و بین مدرَکات خود تمییز میدهد و اگر فقط به کشف حقایق توجّه و اهتمام نداشته باشد به آن عقل عملی میگویند. البتّه این بدان معنا نیست که عقل عملی این هدف و اهتمام را ندارد.
ابنسینا در این خصوص بهترین توضیح را دارد. میگوید فرق عقل نظری و عقل عملی این نیست که یکی حقیقت را کشف میکند و دیگری با حقیقت کاری ندارد. عقل عملی نیز حقیقت را کشف میکند امّا عقل نظری فقط به دنبال حقیقت است و حقیقت محض را دنبال میکند حال آنکه عقل عملی به دنبال حقیقتی است که در نهایت منجر به این میشود که انسان در این عالم کاری انجام دهد. زیرا به تعبیر ابنسینا انسان دو شأن دارد: یک حالت منفعل نسبت به هستی؛ در این حالت ذهن ما آینهای است که هستی در آن جلوهگر میشود. شأن دیگر شأن خلاقیّت و انجام کار است که با آن میتوانیم این عالم را تغییر دهیم. همان طور که زندگی شخصی خود را تغییر می دهیم (اخلاق)، میتوانیم زندگی اجتماعی (سیاست) و فضای محیطی (تکنولوژی) خود را نیز تغییر دهیم. ارسطو نیز معتقد بود عقل عملی هم روی تخنه (تکنیک) کار میکند و هم در مورد اخلاق و فرونسیس (سیاست یا حکمت عملی).
بنابراین اگر توجّه قوّۀ ناطقه در نهایت به این باشد که در موضوعات تصرّف کند و به دنبال انجام کار باشد، مثلاً میخواهد خانه یا ماشینی بسازد، یا میخواهد مفاسد افعال را از مصالح آنها تمییز دهد یا صنعتی فراگیرد تا معاش خود را تأمین کند، به آن عقل عملی خواهند گفت.
ممکن است بگویید بحث ما در مورد عقل عملی و عقل نظری نیست و به دنبال مفهوم حکمت عملی و حکمت نظری هستیم. خواجه این گونه توضیح می دهد:
«و از جهت انقسام این قوّت بدین دو شعبه است که علم حکمت را به دو قسمت کردهاند: یکی نظری و دیگری عملی.» (اخلاق ناصری، ص۵۷)
بنابراین میتوانیم مفهوم حکمت نظری و حکمت عملی را با این توضیح خواجه متوجّه شویم. حکمت نظری علم کلّی ادراکی عقلی است که به فهم حقایق هستی معطوف است و میخواهد ببیند که یک شی چیست، صنف، ماهیّت و نوع آن کدام است. عقل عملی نه اینکه این طور نباشد، در آن هم کشف وجود دارد و حقیقت را میفهمد امّا قصد آن صرفاً فهم نیست بلکه به دنبال آن است که نهایتاً در آن حقیقت تصرّف کند. آن نوع از فهم هایی که در نهایت به آنجا میرسد که بتواند در هستی تصرّف کند یا صنعتی را فراگیرد و … حکمت عملی نامیده میشود.