آیا اخلاق زنانه و مردانه دارد؟
بسیاری از ما تعبیرهای «اخلاق زنانه» یا «اخلاق مردانه» را به کار میبریم. ولی چگونه ممکن است جنسیت در تعیین خوب و بد تعیین کننده باشد؟ برخی از ما پذیرفتهایم که رویکرد زنان و مردان به اخلاق تفاوتی ذاتی دارد، از این رو عجیب نیست که با مواجه شدن با اختلافنظرهای اخلاقی، به جای تاکید بر عقلانیت مشترک و تلاش برای حل اختلاف بر مبنای آن، صرفاً درگیری و مجادله رخ میدهد. چنین مجادلهای پیش فرضهایی دارد. پذیرفتن «صفرویکگرایی جنسیتی» و تاکید بر ارزشهای از پیش تعیین شده برای هر یک از جنسیتها پیشفرضهایی هستند که باعث میشوند به این نتیجه برسیم که «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» قیاسناپذیر هستند؛ طبعاً وقتی دو سیستم ارزشی قیاسناپذیر با یکدیگر مواجه میشوند، از آنجایی که زمینه مشترکی بین آنها برای حل اختلاف نظرها وجود ندارد، تنها راهحل درگیری و جنگ، قدرت است. در این حالت، در مواجه با اختلافنظرهای اخلاقی، هر کس قدرت بیشتری داشته باشد، سعی خواهد کرد ارزشهای خود را بر دیگری تحمیل کند. افرادی که این پیشفرضهای مردسالارنه را میپذیرند، تبدیل به بازیگری در جنگ قدرتی که مردسالاری پیشفرضهای آن را تعریف کرده، میشوند. در این حالت برخی تلاش خواهند کرد «اخلاق مردانه» پیروز این میدان و گروهی دیگر تلاش خواهند کرد «اخلاق زنانه» پیروز باشد. درگیر شدن در این بازی؛ یعنی، پذیرفتن تعریف سیستم مردسالاری از جنسیت و ارزشهایی که در مورد هر یک از جنسیتها تعریف شدهاند. اخلاق یک امر هنجاری است، و جنسیت، ملیت، و نژاد افراد نمیتواند به شکل معنادار یا گستردهای مشخص کند که هر شخصی چه باید بکند و چه نباید بکند. دستهبندیهایی مانند سفیدپوست و سیاهپوست، یا ایرانی و کلمبیایی، یا زن و مرد برای امری هنجاری مانند اخلاق کارآیی ندارد. البته ممکن است شخصی با اشاره به جوامع بشری به ما بگوید میان ارزشهای سیاهپوستان و سفیدپوستان، یا ایرانیها و کلمبیاییها، یا زنان و مردان تفاوت وجود دارد؛ ولی اخلاق یک امر هنجاری است نه یک امر توصیفی، با توصیف تفاوتهای موجود و آنچه افراد انجام میدهند نمیتوان به این نتیجه رسید که کاری که آن افراد انجام میدهند صحیح است یا نیست. بنابراین، هنگامی که مشاهده میکنیم «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» بین اعضای یک جامعه پذیرفته شده و رواج دارد، صرفاً این باور را توصیف میکنیم. این بدین معنا نیست که این دوگانه اخلاقی صحیح است و افراد باید بر اساس آن عمل کنند.
نظام ارزشی مردسالاری، نگرشی طبقاتی به جنسیتها دارد و پیش فرض این نگرش طبقاتی، وجود تعریف مشخصی از جنسیت است تا به واسطه آن روابط قدرتی که بقای نظام مردسالاری به آن وابسته است، تضمین شود. مردسالاری به جنسیتهای متمایز و دوقطبی نیاز دارد؛ هر چقدر این تمایز پررنگتر باشد سلسله مراتب نیز پررنگتر تعریف میشوند. نظام مردسالاری تعریفی از زن و مرد ارائه داده است و نظام ارزشی خود را بر این مبنا تعریف کرده و بنابراین تخطی از این دوگانههای جنسیتی یعنی تلاش برای خارج شدن از هنجار نظام مردسالاری. البته بسیاری از ما آنچنان توسط نظام ارزشی مردسالاری رام شدهایم که نه تنها از آن تخطی نمیکنیم که خود به صورت داوطلبانه مانع از تخطی دیگران نیز میشویم. دوقطبیهای جنسیتی تعریف شده در مردسالاری باعث میشوند هر یک از ما بخشی از خود را نبینیم و حتی تلاش کنیم برخی از خصوصیات خود را حذف یا سرکوب کنیم. از آنجایی که ما بخشی از خود را نادیده میگیریم یا فراموش میکنیم، در نتیجه ارتباط خود را با واقعیت خود از دست میدهیم و این چنین است که مردسالاری شرایط انسانی را شرایطی شیزوفرنیک میکند. حتی سرکوبگر نیز در نظام مردسالاری با تبعیت از دوقطبی جنسیتی مجبور است برخی از خصوصیات انسانی خود را نادیده بگیرد. آیا غیر از این است که برای سرکوبگر شدن باید عواطف و احساسات انسانی مانند همدردی و همدلی را در خود از بین برده باشیم یا به نظامی ارزشی آلوده شویم که به ما میگوید نادیده گرفتن این ارزشها گاهی عین اخلاق است؟
دوقطبیهای جنسیتی تعریف شده در مردسالاری باعث میشوند هر یک از ما بخشی از خود را نبینیم و حتی تلاش کنیم برخی از خصوصیات خود را حذف یا سرکوب کنیم. از آنجایی که ما بخشی از خود را نادیده میگیریم یا فراموش میکنیم، در نتیجه ارتباط خود را با واقعیت خود از دست میدهیم
سیستم مردسالاری با جنسیتزده کردن ارزشهای اخلاقی از پیش تعیین میکند که هر یک از ما مجاز به بروز کدام یک از این ارزشها هستیم. به عنوان مثال، در سیستم مردسالاری «مراقبت» ارزشی زنانه و «شجاعت» ارزشی مردانه در نظر گرفته میشود. برخی با استناد به تجربههای اخلاقی زنان، تفاوتهای ارزشی میان زنان و مردان را میپذیرند و تاکید میکنند که باید ارزشهای زنانه را نیز به رسمیت بشناسیم و دست از کوچک شماردن و تحقیر آن برداریم. به عنوان مثال، آنها با اشاره به تجربه اخلاقی مادر بودن «مراقبت» را ارزشی زنانه برمیشمارند. ولی اخلاق فمنیستی، تعریف ارزشها به صورت زنانه و مردانه را بازتولید و تثبیت کننده ارزشهای سیستم مردسالاری میداند. چرا که تعریف «زنانه» در «اخلاق زنانه»، و تعریف «مردانه» در «اخلاق مردانه» طبق ارزشهای سیستم مردسالاری تعریف شدهاند. همانطور که «زن بودن» و «مردن بودن» طبق تعریف سیستم مردسالاری انجام شدهاند. اخلاق فمنیستی، تلاشی برای بازتعریف «زن» و «مرد» فارغ از قطببندی جنسیتی موجود در سیستم مردسالاری است و با فراتر رفتن از دوقطبی «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» بر انسانی بودن ارزشها فارغ از جنسیت تاکید دارد، و این بهترین روش برای مقابله با نسبی کردن ارزشها در رابطه با جنسیت افراد است ((در این نوشته منظور از اخلاق فمنیستی اخلاقی است که سعی دارد ارزشهای اخلاقی جهانشمول و انسانی را ترویج کند، و در این راستا به نقد نسبیگرایی جنسیتی اخلاقی که در مردسالاری تعریف میشوند میپردازد.)).
اگر «اخلاق زنانه» و «اخلاق مردانه» را بپذیریم چند راه پیش رو داریم. یک راه این است که تلاش کنیم نشان دهیم که زنان موجودات فرومایهای هستند و سعی کنیم برتری اخلاق مردانه را نشان دهیم یا به نوعی دیگر، سعی کنیم نشان دهیم که مردها موجوداتی فرومایه هستند و برتری اخلاق زنانه را نشان دهیم. در حالتی دیگر تفاوتهای میان زنان و مردان را میپذیریم و تفاوت اخلاقی آنها را صرفاً یک تفاوت در نظر گرفته و دلیلی بر برتری زنان بر مردان یا بالعکس در نظر نمیگیریم. دو رویکرد اول، چهارچوب ارزشی توسط نظام مردسالاری تعیین شده است. تصور بسیاری از مردان در جامعه ما از فمنیسم جنگ قدرت بین زن و مرد و تلاش برای برتری جویی یکی از این دو جنسیت است. با چنین تصوری خیلی هم عجیب نیست که بسیاری با فمنیسم سر جنگ دارند. ولی نباید فراموش کرد که حتی افرادی که سعی دارند برتری زنان به مردان را نشان دهد، صرفاً در حال بازی کردن در زمین بازی مردسالاری است، چرا که این دعوا طبق تعریف «زن» و «مرد» در سیستم ارزشی مردسالاری صورت میگیرد. سیستم مردسالاری سیستمی سرکوبگر است، و مکانیسم آن ترویج خشونت و رقابت از طریق قطببندی است. گروهی از افرادی که سرکوب میشوند نیز با خشونت به مبارزه با این سیستم میپردازند. اگر خشونت محکوم باشد، هر دوی این رفتارها به واسطه خشن بودنشان محکوم هستند، ولی سیستم مردسالاری به عنوان بسترساز خشونت، محکوم اصلی است. از این رو، افرادی که به دنبال نشان دادن برتری مردان بر زنان هستند به دلیل اینکه حامل ارزشهای سیستم سرکوب و ظلم هستند با افرادی که میخواهند برتری زنان به مردان را نشان دهند، یعنی افرادی که در حال مبارزه با سیستم سرکوب و ظلم هستند قابل مقایسه نیستند. ندیدن بستر ظلم و محکوم کردن شخصی که در حال واکنش نشان دادن به آن بستر است نشان دهنده کوتهبینی اخلاقی است. افرادی که به دنبال نشان دادن برتری زنان بر مردان هستند، اگر تقصیری داشته باشند، این است که روش مناسبی برای مبارزه با ستم انتخاب نکردهاند یا در حال مبارزه بر اساس تعریفهای مردسالارانه هستند، در حالی که افرادی که به دنبال ترویج برتری مردها بر زنان هستند، در حال دفاع از سیستم سرکوب و تثبیت آن هستند. مورد زنان زنستیز نیز مورد بسیار عجیبی است که در این راستا قابل بررسی است.
…