آموزش اخلاق میخواهیم چهکار؟
مدت زیادی طول میکشد تا انسان به بلوغ برسد. و ما تا آن زمان، چیزهای بسیاری میآموزیم. ازطرفی، فهرست چیزهایی که باید تا زمان بلوغ بدانیم تا بتوانیم رشد کنیم، بسیار زیاد است؛ منظور، رشد بهلحاظ شخصی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسیست.
اما پیشرفت اخلاقی چه میشود؟ آیا نیاز است که در کنار اعداد و ریاضیات، فلسفه اخلاق را نیز یاد بگیریم؟
هماکنون علم اخلاق در مدارس ابتدایی نیو ساوت ولز1 جایگزین آموزش دینی شده، اما بعید به نظر میرسد که به این زودیها فلسفه اخلاق بهعنوان یکی از بخشهای اصلی در برنامه آموزشی موردتوجه قرار گیرد. عبارت «آموزش اخلاق» به مذاق خیلیها خوش نمیآید. در نظر آنها این عبارت بهمعنای فرایندِ آموزشِ فرد یا گروهی برای پذیرش بیقیدوشرط مجموعهای از باورهاست. و خب البته میدانیم در جهانی که زندگی میکنیم، چنین مجموعهای وجود ندارد که همه بتوانیم آن را بپذیریم و روی آن توافق داشته باشیم.
علاوه بر این، در برنامههای درسی که حسابی شلوغ و فشرده هم هستند، آیا واقعاً وقت و جایی برای فلسفه اخلاق باقی میماند؟ هرچه نباشد، اکثر مردم بدون اینکه حتی به فایدهگرایی قاعدهمحور2 فکر کرده باشند، احتمالاً زندگی بسیار مناسبی دارند.
اما مشکلات اخلاقیِ حلنشدنی ما تنها به این دلیل از بین نمیروند که دیگر درمورد چگونگی حلوفصل آنها باهم اتفاقنظر نداریم. و همانطور که تابهحال با مباحث وبسایت خود نشان دادهایم، همواره مشکلات جدیدی پیش ميآید که به هر طریقی باید با آنها مقابله کرد. ما بهعنوان افراد و حضارِ در فضاهای عمومی نمیتوانیم بهسادگی از فکرکردن درباره مسائل درست و نادرست خلاص شویم.
عبارت «آموزش اخلاق» به مذاق خیلیها خوش نمیآید. در نظر آنها این عبارت بهمعنای فرایندِ آموزشِ فرد یا گروهی برای پذیرش بیقیدوشرط مجموعهای از باورهاست. و خب البته میدانیم در جهانی که زندگی میکنیم، چنین مجموعهای وجود ندارد که همه بتوانیم آن را بپذیریم و روی آن توافق داشته باشیم.
بااینحال، وقت بگذارید و بخش نظرات هر خبری که بُعد اخلاقی دارد را ببینید. بهسرعت متوجه میشوید که اکثر مردم با روشها و چارچوبهای استدلال اخلاقی آشنا نیستند؛ همان روشهایی که طی دو و نیم هزار سال گذشته توسعه یافتهاند. ما ابزار این کار را داریم، اما مردم را به آنها تجهیز نمیکنیم.
پس اگر بخواهیم «سواد اخلاقی» را تقویت کنیم، چه چیزهایی را باید آموزش دهیم؟ چه چیزی میتواند برای شهروندان عادی جوامع معاصر و کثرتگرا، زمینهای مناسب در فلسفه اخلاق به حساب آید؟
آنچه در ادامه میخوانید صرفاً یک پیشنهاد است و مبتنی بر هیچ نوع داده تجربی مهمی درمورد آشنایی مردم با مسائل اخلاق نیست. بلکه نمونهای از لیست مواردیست که مردم باید در حالت ایدهآل درباره اخلاق بدانند، و بر اساس آن چیزیست که من در کلاسهای درس میبینم که خب اغلب در فضای آنلاین، خبری از آن نیست.
۱- علم اخلاق3 و اخلاقیات4 (در اصل) یک چیز هستند
بسیاری از مردم در برابر کلمه «اخلاقیات» جبهه میگیرند، اما در استفاده از اصطلاح «مبتنی بر علم اخلاق» کاملاً راحت هستند و اصرار دارند که تفاوت اساسی بین این دو وجود دارد. برای مثال برخی افراد میگویند علم اخلاق مربوط به هنجارهای بیرونی و تحمیلی اجتماعیست، درحالیکه اخلاقیات به وجدان فردی مربوط میشود. برخی دیگر میگویند علم اخلاق، عینی و عملیست، درحالیکه اخلاقیات انتزاعیتر است یا بهنحوی با دین ارتباط دارد.
بااینحال در نظریه ارزش،5 هیچ وجه تمایزِ موردقبول و واضحی میان این دو اصطلاح نیست، و اکثر فیلسوفان آنها را کموبیش بهجای یکدیگر به کار میبرند. بیایید با خودمان روراست باشیم: اگر حتی فیلسوفان متخصص نیز تمایزی برای این دو قائل نمیشوند، پس درنتیجه احتمالاً تمایزی وجود ندارد.
۲- اخلاقیات (لزوماً) ذهنی نیست
هر معلم فلسفهای احتمالاً میداند پس از خواندن یک مقاله اخلاقی حسابی، چه حالت ناامیدی و استیصالی به خواننده دست میدهد. این حالت به وجود میآید چون اغلب در پاراگراف پایانی چنین مینویسند که: «البته اخلاقیات، ذهنیست، بنابراین پاسخی قطعی وجود ندارد». پس سه صفحه آخری که خواندیم درباره چه چیزی بود؟
ظاهراً این باور ذهنی رایج است که مردم درمورد درست و نادرست اختلافنظر دارند؛ این اختلافنظر یعنی واقعیتی قطعی درمورد فلان موضوع وجود ندارد، تنها ترجیحات فردی دخیلاند. ما از عبارت «قضاوت ارزشی» بهگونهای استفاده میکنیم که نشان میدهد چنین قضاوتهایی اساساً ذهنی هستند.
مطمئناً ذهنیتگرایی اخلاقی،6 موضعی کاملاً قابلاحترام با شجرهنامه طولانی است. اما این موضع، تنها انتخاب ممکن نیست و بهطور پیشفرض موفق نمیشود، چراکه ما همه مسائل و مشکلات اخلاقی را حلوفصل نکردهایم. حتی اگر خودمان را در جهانی بدانیم که ذاتاً عاری از ارزشهای اخلاقیست، بازهم تحتکنترل اصول اخلاق خواهیم بود. ما نميتوانیم بهسادگی دیگر اهمیت ندهیم به اینکه چگونه باید رفتار کنیم؛ حتی خود ذهنگرایان هم ناگهان به هیولا تبدیل نمیشوند.
۳- جمله «شما نباید اخلاقیات خود را به دیگران تحمیل کنید» خود یک موضع اخلاقیست
همیشه این جمله را میشنوید، اما احتمالاً میتوانید مغالطهاش را در اینجا خیلی سریع تشخیص دهید: آن «نبایدِ» در عنوان، خودش یک «نبایدِ» اخلاقیست (تا یک «نبایدِ» محتاطانه یا اجتماعی، مانند «نباید خرسها را اذیت کرد» یا «نباید به ملکه فحش داد»). این دیدگاه را در نظر بگیرید: «بهلحاظ اخلاقی درست نیست که به دیگران بگوییم درست و غلط چیست.» حتی چنین دیدگاهی هم اشکال دارد. پس چرا افراد باذکاوت و متفکر هنوز این کار را انجام میدهند؟
احتمالاً به این دلیل است که گوینده در اینجا اینچنین فرض میگیرد: «اخلاقیات» حوزهایست از باورهای شخصی («اصول اخلاقی») که میتوانیم آنها را کنار بگذاریم و درعینحال دربارة نحوة رفتار با یکدیگر بحث کنیم. در واقع گوینده یک چارچوب اخلاقی خاص – لیبرالیسم (آزادیخواهی) – را بدون اینکه متوجه شود تحمیل میکند.
۴- «طبیعی» لزوماً بهمعنای «درست» نیست
طبیعیبودن، دامیست که میتوان بهآسانی در آن افتاد. «طبیعی»بودنِ چیزی دلیل نمیشود آن چیز واقعاً خوب باشد. مثلاً خودخواهی ممکن است طبیعی باشد، اما این بدان معنا نیست که خودخواهی درست است.
وقتی طبیعتگرایی اخلاقی7 یا نظریة قانون طبیعی8 را در نظر میگیرید، این موضوع کمی پیچیدهتر میشود، زیرا فیلسوفان افراد بدی هستند و واقعاً نمیخواهند کار را برای شما آسان کنند!
۵- بزرگان سهگانه: پیامدگرایی، وظیفهگرایی، اخلاق فضیلت
چندین چارچوب اخلاقی مختلف وجود دارد که فیلسوفانِ اخلاق از آنها استفاده میکنند، اما سه چارچوب اصلی وجود دارد که عبارتند از: پیامدگرایی (درست و نادرستبودن چیزها بستگی به پیامدها و عواقبشان دارد)؛ وظیفهگرایی (اعمال بهخودیخود درست یا غلط هستند)؛ و اخلاق فضیلت (بر اساس فضایل ویژگی یک فردِ خوب عمل کنید). آشنایی با این سه چارچوب اصلی، فوقالعاده مفید است.
چرا؟ زیرا هریک از آنها باعث میشود ما روی ویژگیهای اخلاقی و متفاوتِ یک موقعیت متمرکز باشیم، همان ویژگیهایی که ممکن است در غیر این صورت از دست بدهیمشان.
خب، این هم از لیستی که در بالا از آن میگفتم. در بخش نظرات به من بگویید که چه چیزی را به آن اضافه یا از آن حذف میکنید.
پی نوشت
- New South Wales
- rule utilitarian
- ethics
- morality
- شامل رویکردهای مختلفی است که بررسی میکند انسانها چگونه، چرا، و تا چه اندازه برای چیزها ارزش قائلند.
- یا سوژهمحوری اخلاقی- نظریهای در فرااخلاق به این مضمون که ارزشها و خاصههای اخلاقی عینی به استقلال از ذهن یا سوژه وجود ندارند و بنیاد آنها در حالات یا افعال سوژه نظیر احساس، میل، تلقی، انتخاب یا توصیه است. بهتعبیری، فیالمثل خوبی در چشم نگرنده است نه در آنچه او به آن مینگرد؛ نفسالامر خوب یا بد نیست و حکم به خوبی یا بدی چیزی، بنیادی در عالم عینی ندارد. عاطفهانگاری، توصیهانگاری و تصمیمگرایی نمونههایی از ذهنیانگاری اخلاقی است. این دیدگاه در برابر عینیانگاری اخلاقی قرار میگیرد.
- ethical naturalism
- Natural Law