دودمان اخلاق بر باد رفت؟ | گزارشی از کتاب تبارشناسی اخلاق نیچه
مروری بر محتوای کتاب تبارشناسی اخلاق
تبارشناسی اخلاق کاوشی عمیق درباب خاستگاه ارزشهای انسانی، بهویژه دریافت ما از دو مفهوم خیر و شر است. این متن که توسط فردریش نیچه در سال ۱۸۸۷ نوشته شده، اخلاق متعارف را به چالش میکشد و به این نکته میپردازد که چگونه هنجارهای اجتماعی توسط قدرت تاریخی شکل گرفتهاند. کتاب در ۲۱۶ صفحه تنظیم شده که حدود ۳۰ صفحهٔ آن به دیباچه مترجم، پیشگفتار و لغتنامه،… اختصاص یافته است. مترجم این اثر، داریوش آشوری یکی از بهترین مترجمان در حوزۀ علوم انسانی است. طریق ترجمهٔ او در این کتاب اگرچه متن را در نگاه اول دشوار جلوه میدهد، اما با مطالعۀ بیشتر، دلنشین و پُراستفاده خواهد بود.
ناگفته نماند شیوهٔ نگارش نیچه نیز سرشار از عناصر ادبی چون استفاده از تمثیل،کنایه و طنز و پارادوکس است. نوشتههای او مملو از ریتم و آهنگ است و به نوعی عادت اوست که تفکرات فلسفی خود را به شکلی شاعرانه بیان کند. بنابراین میتوان گفت نیچه نه تنها فیلسوف، بلکه نویسندهای درخشان بود که از تکنیکهای ادبی مختلف برای متقاعد کردن و تأثیرگذاری بیشتر استدلالهایش استفاده میکرد. همین امر باعث میشود تا ترجمه آثار او سخت و گاهاً ناممکن باشد. بهطورکل در ترجمه حفظ ادبیات نویسنده (به ویژه در آثار این چنینی) آن چنان سخت است که کمتر کسی توان انجام آن را دارد. کاری که داریوش آشوری سعی در انجام آن داشته و به خوبی نیز آن را به سرانجام رسانده.
اما دربارۀ هدف از نگارش این کتاب باید بگوییم که نیچه در پی آن است اثبات کند اخلاق نه از طریق ابزارهای عقلانی یا نوع دوستانه، بلکه بهعنوان نوعی کنترل و سرکوب توسط ضعیفان بر قویان، به ویژه از طریق آنچه او «اخلاق بردگان» مینامد، ایجاد شده. این اثر به چگونگی شکلگیری ارزشهای انسانی توسط نیروهای فرهنگی، سیاسی و روانی میپردازد و از این نظر همواره قابل بحث و بررسی است.
فیلسوف را نشاید که با چیزها جداجدا سر و کار داشته باشد یا خطاهای جداجدا کند یا با حقیقت جداجدا روبهرو شود، بلکه اندیشههامان، ارزشهامان، آریها و نههامان، اگرها و مگررهامان، میباید از ما با همان ضرورتی برآیند که میوه از درخت ــ هم تبار و هم پیوند (از متن کتاب).
تبارشناسی اخلاق به سه جستار اصلی تقسیم میشود. جستار اول با عنوان «خیر و شر؛ خوب و بد» منشأ این مفاهیم را بررسی میکند. نیچه در این جستار بین دو نوع اخلاق تمایز قائل میشود: «اخلاق اربابان» که با طبقات حاکم سرو کار دارد و قدرت و اشرافیت را به عنوان دو ارزش تجلیل میکند و «اخلاق بردگان» که برخاسته از رنج ستمدیدگان است و بر فروتنی و همدردی تمرکز دارد. این دو مفهوم درست در مقابل هم قرار دارند. اخلاق اربابان برای غرور و قدرت ارزش قائل است، در حالی که اخلاق بردگان ریشه در کینه داشته و صرفاً هرآنچه ضعف و تسلیم را در پی دارد تمجید میکند.
بسیاری از آنچه ما امروز اخلاقی میدانیم ریشه در همین اخلاق بردگان دارد، فرآیندی تاریخی که در آن افراد ضعیف، به دلیل رنج و ناکامیشان ارزشها را در جامعه تغییر دادند. نیچه میگوید: «اخلاق بردگان از همان ابتدا به هر آنچیزی که بیرون از حوزهٔ اوست، به هرچه متفاوت است و او امکان دسترسی به آن را ندارد «نه» میگوید و این یک عمل و کردار خلاقانه است». بنابراین این جستار در پی آن است که با همان ادبیات نیچهای نشان دهد چگونه اخلاق بردگان در فرهنگ غربی مسلط شده و ارزشها را دگرگون کرده است.
جستار دوم با عنوان «گناه، بیوجدانی و از این گونه چیزها» تبار این مفاهیم را بررسی و به ریشههای روانشناختی گناه و مجازات میپردازد. او معتقد است گناه از احساس مسئولیت طبیعی ناشی نمیشود، بلکه گناه (در آلمانی Schuld) در اصل به بدهی اشاره دارد. در جوامع باستانی، روابط بین فردی مبتنی بر روابط طلبکار- بدهکار بود. اگر بدهکار نمیتوانست دین خود را ادا کند، طلبکار حق مجازات آن را داشت. این مجازات میتوانست فیزیکی مانند قطع عضو باشد یا با گرفتن غرامت به شکل گرفتن برده، دام یا زمین فیصله یابد.
نظر نیچه اصل مفهوم عدالت یک مفهوم اقتصادی به منظور متعادل کردن حسابها بوده. لذا او خاطرنشان میکند عدالت در دوران باستانی اصلاً مفهومی اخلاقی نبوده، بلکه برای جبران خسارت استفاده میشده. اما با گذشت زمان، مفهوم مجازات به گناه اخلاقی تبدیل شد. این تغییر زمانی رخ داد که جوامع ساختارمندتر شده و دولت یا مقامات مذهبی نقش اجرای قوانین اخلاقی را بر عهده گرفتند.
نیچه به ویژه مسیحیت را برای اخلاقی کردن احساس گناه مقصر میدانست. او استدلال میکند مسیحیت مفهوم قبلی بدهی و مجازات را در رابطه میان انسان و خدا به کار برد. اینجا بود که گناهان تبدیل به بدهیهایی شدند که انسانها به خدا بدهکار بودند و مجازات گناه نیز به نوعی، پرداخت این بدهی به خداوند تلقی میشد.
مسیحیت مفهوم مجازات ابدی را بسط و گسترش دارد و گناه را به چیزی عمیقتر و وجودیتر تبدیل کرد. ایده گناه نخستین انسان را برای همیشه بدهکار کرد و باعث فرهنگی شد که در آن مردم دائماً از نظر اخلاقی احساس گناه کرده و نیاز به رستگاری داشته باشند. به عبارتی احساس گناه (که دائماً از سوی اخلاق بردگان القا میشود) منعکسکننده مسئولیتپذیری واقعی نیست، بلکه به نوعی کنترل شدن توسط مذهب است.
از نظر او، وجدان بد نیز زمانی شکل گرفت که انسانها از سبک زندگی قبیلهای و عشایری به جوامع مدرنتر رویی آوردند. در شرایطی که نمیتوان غرایز پرخاشگرایانهٔ انسانی را به راحتی و آزادانه نشان داد، مردم آن غرایز را در درون خود انباشت میکنند و این سرکوب غریزه عامل یک کشمکش روانی شده که نیچه آن را «وجدان بد» معرفی میکند.
او معتقد است این آرمان ناشی از انکار زندگی و سرکوب «ارادۀ معطوف به قدرت» است که در طبیعت انسانی نهفته شده. از نظر او زهد پذیرش ضعف و طرد چالشهای زندگی است و در مقابل، اراده معطوف به قدرت در آغوش گرفتن زندگی و اقدامی در راستای مبارزه و رشد است. او میگوید: «انسان ترجیح میدهد هیچ را بخواهد تا اینکه اصلاً نخواهد». نیچه از انسانها میخواهد قدرت و جاه طلبی را در آغوش بگیرید و تأکید میکند باید از از آرمانهای اخلاقی که ضعف و سستی را رواج میدهند عبور کرد و به زندگی شجاعانه سلامجستار سوم با عنوان «معنای آرمان زهد چیست» استدلال میکند آرمانهای زاهدانه، بهویژه در دین، زندگی و اراده طبیعی انسان برای دستیابی به قدرت انکار میکرده و آن را راهی برای کنترل ضعیفان به واسطهٔ قوییان نشان میدهد. نیچه آرمان زاهدانه را تمرین فداکاری میداند و چگونگی تجلیل آن در بسیاری از نظامهای اخلاقی و مذهبی را در این جستار به تصویر میکشد.
این ایده که «بزهکار سزاوار کیفر است، زیرا میتوانست اینگونه رفتار نکند» در حقیقت صورتی است بسیار پسین و ظریف از داوری و برداشتِ انسانی و آن کس که این را در سرآغاز بنهد، در کار روانشناسی انسان نخستین سخت خام است.
او معتقد است این آرمان ناشی از انکار زندگی و سرکوب «ارادۀ معطوف به قدرت» است که در طبیعت انسانی نهفته شده. از نظر او زهد پذیرش ضعف و طرد چالشهای زندگی است و در مقابل، اراده معطوف به قدرت در آغوش گرفتن زندگی و اقدامی در راستای مبارزه و رشد است. او میگوید: «انسان ترجیح میدهد هیچ را بخواهد تا اینکه اصلاً نخواهد». نیچه از انسانها میخواهد قدرت و جاه طلبی را در آغوش بگیرید و تأکید میکند باید از از آرمانهای اخلاقی که ضعف و سستی را رواج میدهند عبور کرد و به زندگی شجاعانه سلام کرد.
در نهایت میتوان گفت تبارشناسی اخلاق نیچه صرفاً یک متن فلسفی نیست، بلکه فراخوانی است برای بررسی مجدد بنیاد ارزشهای اخلاقی مدرن. این کتاب خواننده را دعوت میکند تا اخلاق تودهها که شاخصهٔ آن ضعف و انفعال است را به چالش بکشد و در عوض به ارزشهای اخلاقی معطوف به قدرت که روح پویا و جنگندۀ زندگی را نشان میدهد روی آورد. نیچه از ما میخواهد خود واقعیمان را، فارغ از محدودیتهای اجتماعی، دوباره کشف کنیم. لذا این اثر میتواند به هر فردی که علاقهمند به درک تاریخ پیچیده و اغلب ناراحتکننده اخلاق است، بینشی متفاوت عطا کند.