گزارشی از کتاب «فقر جهانی و حقوق بشر» نوشته توماس پوگ
قحطی و فقر روزانه هزاران و سالانه حدود ۱۸ میلیون انسان را که در آرزوی غذا کافی و آب تمیز هستند به کام مرگ میکشد. فقر جهانی در حالی علت یک سوم مرگ و میرهای جهان است که بسیاری از افراد و دولتها در جمع آوری ثروت و انباشت پول با یکدیگر مسابقه میدهند. میلیونها انسان که هر روز منتظر رسیدن غذا از کشورهای ثروتمند هستند، چشم امید به دولتها و نهادهایی دوختهاند که نه تنها کار قابل توجهی در راستای فقر زدایی انجام ندادهاند، بلکه خود از عوامل موثر در ایجاد و گسترش فقر در کشورهایی جهان سوم میباشند.
تحقیق دربارۀ فقر جهانی عمر درازی ندارد. از پیشگامان این عرصه پیتر سینگر (-۱۹۴۶) است. او در سال ۱۹۷۲ و پیش از انتشار کتاب معروف خود ” آزادی حیوانات” مقاله ای تحت عنوان قحطی، فراوانی و اخلاق نگاشت و نتیجه گرفت که مردمی که در کشورهای ثروتمند زندگی میکنند. اخلاقا موظف اند یک درصد درآمد ماهیانه خود را به فقراء اختصاص دهند. بعد از او افرادی دیگر چون جان راولز، آمارتیا سن، مارتا نوسبام، محبوب الحق و… به موضوع فقر و راه های برون رفت از آن و همچنین مسئولیت اخلاقی ما در قبال فقر پرداختند. در میان همه آنچه نگاشته شده کتاب «فقر جهانی و حقوق بشر» اثر توماس پوگ از اهمیت بسزایی برخوردار است. پوگ (-۱۹۵۳ ) فیلسوفی آلمانی است که رساله دکترای خود را زیر نظر راولز نگاشت. عمده آثار او دربارۀ فقر جهانی و راههای برون رفت از آن است. او در این کتاب در گام نخست به تعریف فقر می پردازد. بدون شک تعریف فقر و تمییز فقیر از غنی کار دشواری است و ملاک ها و دیدگاه های مختلفی در این باره وجود دارد. نخستین شاخصی که برای فقر مطرح میشد ۱ دلار و ۲۵ سنت در روز بود؛ بعدها این مبلغ به ۲ دلار در روز تغییر کرد. اما پوگ فقر را به گونه ای دیگر تعریف میکند. از نظر او افراد فقیر کسانی هستند که از دسترسی به ضروریات زندگی خود محروم میباشند. این تعریف اگرچه نقاط مبهمی دارد اما برای فهم معنای فقر کافی است. مطابق با تعریف پوگ حدود یک میلیارد و چهارصد میلیون انسان در فقر شدید زندگی می کنند؛ به این معنی که خطر مرگ هر روز آنان را تهدید کرده و نیاز به کمک فوری دارند.
در گام دوم او تلاش میکند عوامل ایجاد فقر جهانی و به تبع مسئولیت اخلاقی کشورهای ثروتمند در قبال این پدیده را تبیین کند. از نظر او مهم ترین عامل در ایجاد فقر نهادها و قوانین بین المللی هستند که به طور سیستماتیکی فقر را ایجاد کرده اند. نهادها و قوانین بین المللی به حقوق بشر تجاوز کرده و آنرا نقض کرده اند. حقوق بشر تنها یک وظیفه سلبی را بر عهده ما می گذارد، اینکه به حقوق دیگران آسیب نرسانیم. او معتقد است ثروتمندان با وضع قوانین ناعادلانه به وظیفه سلبی خود مبنی بر آسیب نرساندن به دیگران تجاوز کرده اند و اکنون متعهد هستند خسارت وارده را جبران و برای ریشه کن کردن و کاهش فقر بکوشند. کشورهای ثروتمند نه با تکیه بر تلاش و پشتکار خود بلکه با غلبه، استعمار و بهره کشی از ملت های جهان سوم و فقیر، ثروتمند شده اند.
بر این اساس کمک های ما به فقرا نه تنها خیرخواهانه نبوده بلکه جبران آسیب هایی است که در دراز مدت توسط قوانین ناعادلانه بین المللی ایجاد شده است. قوانینی که کشورهای ثروتمند آنرا تحمیل کرده و هنوز هم از آن بهره میبرند. تحمیل این نظام اصلاح نشده، به منزل نقض گسترده حقوق بشر است به گونه ای که افراد نمی توانند به نیازهای اولیه خود دسترسی پیدا کنند. در این میان علاوه بر دولتمردان رأی دهندگان در کشورهای قدرتمند نیز مسئول هستند چرا که آنان با انتخاب های نادرست، باعث تداوم فقر شده اند. بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان اقتصادی میدانند که تصمیمات حاکمان و تصمیم گیرانشان چه تأثیرات مخربی بر کشورهای فقیر دارد. این در حالی است که طرح ها و جایگزین های مناسبی بجای قوانین مضر نهادهای بین المللی وجود دارد که در سایه آنها میتوان از بروز این فجایع جلوگیری کرد. انجام یکسری اصلاحات به سرعت میتواند از گسترش فقر جلوگیری کرده و گام مهمی را در راستای ریشه کن کردن فقر باشد
مهمترین چالش پیش روی پوگ این است که فقر را نه ناشی از قوانین بین المللی بلکه برآمده از حاکمان مستبدی بدانیم که بر کشورهای فقیر حکومت میکنند. آنان عامل اصلی فقر ملتها هستند و این مردم کشورهای فقیر هستند که باید با کنار زدن دیکتاتورها، خود را از بغرنج فقر نجات دهند. به عبارت دیگر فاکتورهای دیگری غیر از قوانین بین المللی در ایجاد فقر مؤثر هستند.
اگر چه پوگ نقش آفرینی فاکتورهای داخلی در شیوع فقر را میپذیرد اما از نظر او مهمترین تأثیر را سازمان ها و قوانین بین المللی دارند که باعث شده اند کشورهای فقیر به نحو قابل پیش بینی از دسترسی به حقوق خود محروم شوند. او معتقد است نزاع شهروندان، رشوه خواری، فساد، قدرت طلبی و فقر، به خصوص در کشورهایی برخوردار از منابع و ذخائر طبیعی، به طور سیستماتیک و همواره ایجاد شده است. از نظر او این قوانین ناعادلانه است که بیشترین آسیب را به کشورهای جهان سوم وارد میکند. با این حساب ستمی که رهبران کشوهای ما بر فقرا انجام دادهاند، بیش از ستمی است که خود رهبران آنها انجام داده اند.
اما مسئولیت اخلاقی در قبال نیازمندان نه تنها متوجه دولتها بلکه شهروندان عادی کشورهای متمول نیز تقصیرات زیادی دارند چرا که به رهبرانشان این اجازه را داده اند تا نظم جهانی ناعادلانه را ایجاد کرده و یا در برابر ایجاد آن منفعلانه تسلیم شوند. از نظر پوگ عواملی که در ایجاد فقر جهانی دخیل بوده اند بیشترین مسئولیت اخلاقی را در قبال آن دارند بر این اساس شهروندان و دولتهای کشورهای متمول هستند که چنین نظام ناعادلانه ای را رهبری میکنند بیشترین مسئولیت را در قبال فقر دارند.
استدلال او حاوی تشخیص های بحث بر انگیز فلسفی است اینکه چرا فقر از منظر اخلاقی کار خطایی است؟ چرا ثروتمندان در قبال آن مسئولیت دارند؟ و اینکه انسان چگونه باید مسئولیت اخلاقی خود در قبال فقر را اداء کند؟
نقد پوگ
اساس دیدگاه پوگ مبتنی بر وظیفۀ سلبی است. اما آیا در صورتی که وظیفۀ سلبی را بپذیریم میتوانیم مسئولیتی را ثابت کنیم. وظیفه سلبی به ما را ملزم میکند به دیگران آسیب نرسانیم؛ حال تصور کنید کسی در کنار ما در حال غرق شدن است، وظیفه سلبی در اینجا تنها حکم میکند که آسیبی از طرف ما به آن فرد وارد نشود اما به نجات آنان نیز حکم نمیکند. بی تفاوت بودن نسبت به غرق شدن آنان بدون شک با حقوق بشر مخالف است. با این حساب پذیرش این نکته که حقوق بشر تنها ما را به وظیفهای سلبی مکلف میکند مشکل است. در مقابل پوگ افرادی همچون هنری شو قرار دارند که معتقدند پذیرش حقوق بشر، هم وظایف ایجابی و هم وظائفی سلبی بر عهدۀ ما میگذارد. بعلاوه وظیفۀ سلبی هیچ گاه منجر به تساوی و عدالت نمیشود، عدالتی و تساوی که از دغدغه های اصلی پوگ است. اینها همه در کنار اینکه پدیده فقر معلول عوامل متعددی است و نمیتوان تنها علت را قوانین بین المللی دانست. در پایان به نظر میرسد با دیدگاه مینیمالیستی و حداقلی او نه میتوان مسئولیت اخلاقی را ثابت کرد و نه به بحران فقر پایان داد.