فرااخلاق و نقش آن در فلسفه زیستمحیطی
فرااخلاق و اخلاق هنجاری
پرسشهای محتوایی در اخلاق موضوع اخلاق هنجاری است (ببینید: اخلاق هنجاری). اخلاق هنجاری با مدعیات جزئی اخلاقی سروکار دارد، شامل مدعیاتی که در قلب اخلاق محیط زیست قرار دارند و درباره تغییرات زیستمحیطی و تأثیر آن بر انسان و غیرانساناند. غالباً اخلاق هنجاری میکوشد چارچوب نظری نظاممندی برای توجیه و صورتبندی چنین مدعیاتی ارائه دهد: نظریههای کانتی، قراردادگرایانه، فایدهگرایانه، و بومشناسی ژرف (ببینید: بومشناسی ژرف) نمونههای جاافتادهای از نظریههای هنجاریاند.
مباحث اخلاق زیستمحیطی در مخمصه مناقشات فرااخلاقیاند. اگر اخلاق زیستمحیطی در وهله نخست به مسائل محتوایی مربوطاند، چرا باید چنین باشد؟ چنان مناقشات فرااخلاقیای چه ربطی به اخلاق زیستمحیطی دارند؟ پاسخ آن است که جاییکه رابطه انسان و جهان غیرانسانی مد نظر است، فشار برخی صورتهای واقعگرایی درباره ارزشها بهطورخاص قوی بهنظر میرسند. آیا این کشش به سمت واقعگرایی در اخلاق زیستمحیطی امری است که باید در برابر آن مقاومت کرد یا باید تسلیم آن شد؟
از مسائل اصلی در فرااخلاق این است که آیا اظهارات اخلاقی قابلیت صدق و کذب دارند یا خیر. واقعگرای اخلاقی بر آن است که گزارههای اخلاقی توصیفاتی از وضع جهاناند و نظر به چنین سرشتی، مانند دیگر ابرازهای بیان گر واقع هستند، یعنی مستقل از باورهای گوینده صادق یا کاذباند. طبق این دیدگاه، احکام اخلاقی برای آن هستند که کیفیات جهان را پی بگیرند و بدینترتیب بفهمیم واقعاً جهان چگونه است. دیدگاههای متنوعی در مقابل واقعگرایی اخلاقی قرارمیگیرند. یکی از آنها نظریه خطاست. طبق نظریه خطا هدف گزارههای اخلاقی توصیف جهان است، اما همه این گزارهها کاذباند؛ ارزشها را ما به جهان فرافکنی میکنیم و سپس طوری درباره آنها سخن میگوییم که گویی وجود مستقل دارند (Mackie1977). ابرازگرایی نیز در مقابل واقعگرایی است. ابرازگرایی این دیدگاه است که گزارههای اخلاقی اساساً برای توصیف جهان نیستند بلکه کار آنها ابراز تلقیهای گوینده درباره جهان است. بنابراین دیدگاه، اگر جملاتی نظیر «صادق است که تخریب جنگلهای بارانی نادرست است» بگوییم، تعبیر «صادق است که» صرفاً بر نیروی آن تلقیِ ابرازشده تأکید میگذارد. برخلافِ نظرِ واقعگرایان، نباید این احکام را نشاندهنده بیانِ چیزی مستقل از باورهای عامل اخلاقی و درباره وضع جهان دانست. در مواجهه با ابرازگرایی با این پرسش مواجه میشویم: مفاهیم اخلاقی اخلاق، نظیر «بیرحمی»، «مهربانی»، «بزدلی»، و «شجاعت»، هم وضع جهان را توصیف و هم آن را ارزیابی میکنند؛ درباره این مفاهیم چه میتوان گفت؟ آیا چنین نیست که اگر بگوییم فلان فعالیتهای دامپروری بیرحمانه است چیزهایی درباره وضع جهان -یعنی اینکه چنان فعالیتهایی شامل تحمیل رنج عامدانه است- بیان کردهایم؟ پاسخ ابرازگرایانه این است که مؤلفههای توصیفی مفاهیم خاصی نظیر «بیرحمی» را میتوان از بخش ارزش یابانه جدا کرد. میتوان چنان مفاهیمی را بهصورت عطفِ دو بخش مختلف تحلیل کرد: عطف مؤلفهای توصیفی که جهان را وصف میکند و مؤلفهای ارزش یابانه که نوعی تلقی -یعنی ترجیح یا احساس مخالفت- درباره عمل را ابراز میکند. اینکه بگوییم عملی بیرحمانه است در حکم آن است که چیزی شبیه به این بگوییم: آن عمل موجب تحمیل رنج عامدانه میشود و من آن را ناپسند میشمرم. شاید کسی مؤلفه ناظربهواقع -یعنی اینکه دام داری صنعتی باعث رنج میشود- را بپذیرد اما استفاده از مفهوم «بیرحمانه» را رد کند، چراکه تلقیِ ابرازشده درباره آن فعالیت را رد میکند.
انتخاب میان واقعگرایی و مواضع ناواقعگرایانه بر سرنوشت برخی دیگر از مسائل فرااخلاقی درباره شأن اظهارات اخلاقی تأثیر میگذارد. آیا احکام اخلاقی را میتوان بهنحو عقلانی توجیه کرد؟ آیا میتوان انتظار داشت که همه عاملهای اخلاقی درباره احکام اخلاقی خود به اجماع برسند؟ چگونه احکام اخلاقی به عمل متصل میشوند؟ آیا اگر کسی حکمی اخلاقی را بپذیرد ضرورتاً نسبت به عمل براساس آن برانگیخته میشود؟ نسبت میان مفاهیم اخلاقی عام -خوب، بد، درست، و نادرست- و مفاهیم خاص -شجاعانه، بزدلانه، مهربان، بیرحم، عادلانه، ناعادلانه، و امثال آن- چیست؟
مباحث اخلاق زیستمحیطی در مخمصه مناقشات فرااخلاقیاند. اگر اخلاق زیستمحیطی در وهله نخست به مسائل محتوایی مربوطاند، چرا باید چنین باشد؟ چنان مناقشات فرااخلاقیای چه ربطی به اخلاق زیستمحیطی دارند؟ پاسخ آن است که جاییکه رابطه انسان و جهان غیرانسانی مد نظر است، فشار برخی صورتهای واقعگرایی درباره ارزشها بهطورخاص قوی بهنظر میرسند. آیا این کشش به سمت واقعگرایی در اخلاق زیستمحیطی امری است که باید در برابر آن مقاومت کرد یا باید تسلیم آن شد؟ هریک از این دو پاسخ به موضعی درباره نسبت فرااخلاق و مسائل محتوایی در اخلاق هنجاری منتهی میشود. یک دیدگاه پرسابقه این است که این دو سپهر فلسفی را باید جدا از هم نگه داشت. (Mackie 1977,p.16) طبق این دیدگاه، نظر به اینکه اخلاق زیستمحیطی ناظر به مسائل محتوایی است، لغزیدن از اخلاق زیستمحیطی به فرااخلاق خلط منطقیِ ادبیات این دو است. درمقابل، دیدگاه بدیل این است که چنین گذرهایی از بحثی محتوایی به فرااخلاق دلایلی مضاعف بهدست میدهد که تردید میکنیم بتوان فرااخلاق و اخلاق هنجاری را از یکدیگر جدا نگه داشت. (Von Wright 1963, ch.1)
ارزش ذاتی
یکی از سرچشمههای اصلیِ کششِ واقعگرایی در اخلاق زیستمحیطی این مدعا بوده است که برای داشتن اخلاقی زیستمحیطی باید پذیرفت که موجودات و وضع امور در جهان غیرانسانی «ارزش ذاتی» دارند. از این مدعا استفاده شده تا نظریه اخلاقی زیستمحور «ژرف»1 از نظریههای زیستمحور سنتیترِ «سطحی»2 و نظریههای همتای انسانمحور تفکیک شود. بااینحال، تعبیر «ارزش ذاتی» معانی مختلفی دارد و بسیاری از استدلالها در اخلاق زیستمحیطی دچار خلط این معانیاند.
ارزش غیرابزاری در این معنای نخست متمایز است از معنای دیگری که گاه استفاده شده است. برای مثال، ایمانوئل کانت، فیسلوف قرن هجدهم، وقتی که میگوید اشخاص ارزش فینفسه دارند، مفهوم متفاوتی از ارزش غیرابزاری را مدنظر دارد. بیان اینکه موجودی غایت فینفسه است، در این معنایِ کانتی، بیان آن است که آن موجود شأن اخلاقی دارد. یکی از حرکتهای اساسی در اخلاق زیستمحیطی گسترش شأن اخلاقی است، بهنحویکه از محدوده اشخاص فراتر رود.
غالباً از ارزش ذاتی بهعنوان مترادفی برای ارزش غیرابزاری استفاده شده است. اشیا، فعالیتها، و وضع امور تا جایی ارزش ابزاری دارند که وسیلهای برای نیل به هدفی دیگرانند؛ و ارزش ذاتی دارند اگر خودشان هدف باشند. این نکته بسیار تکرار شده است که بهسبب دچار شدن به تسلسل، نمیشود که همه چیز فقط ارزش ابزاری داشته باشد. باید اشیا، فعالیتها، و وضع اموری در کار باشند که دارای ارزش ذاتیاند. بااینحال، خودِ این مفهوم از ارزش غیرابزاری پیچیدگیهایی دارد. گاه این مفهوم بهعنوان محمولی برای شیء، وضع امور، و فعالیتهایی استفاده میشود که عاملی در پی آن است یا به آن قصد میکند. درباب فعالیتها، مثل آنکه گفته شود شخص صرفاً برای خودِ فعالیت و بیهیچ هدف دیگری از کوه صعود یا رفتار پرندگان را مطالعه میکند؛ راجعبه اشیا، مثل وقتی که گفته شود آن شخص کوه و پرنده را به خاطر خودشان ارزش مینهد؛ یا درباره وضع امور، نظیر زیبا بودن کوهستان یا پیچیدهبودن رفتار پرندگان، وقتی که صرفاً بهخاطر خودشان ارزشمند دانسته شود. این فعالیتها، اشیا، و اوضاع برای آن شخص دارای ارزش فینفسه محسوب میشوند.
ارزش غیرابزاری در این معنای نخست متمایز است از معنای دیگری که گاه استفاده شده است. برای مثال، ایمانوئل کانت، فیسلوف قرن هجدهم، وقتی که میگوید اشخاص ارزش فینفسه دارند، مفهوم متفاوتی از ارزش غیرابزاری را مدنظر دارد. بیان اینکه موجودی غایت فینفسه است، در این معنایِ کانتی، بیان آن است که آن موجود شأن اخلاقی دارد. یکی از حرکتهای اساسی در اخلاق زیستمحیطی گسترش شأن اخلاقی است، بهنحویکه از محدوده اشخاص فراتر رود. نسبت دادن شأن اخلاقی یعنی آنکه بپذیریم فیل، گرگ، یا گیاهان مهماند، به این معنا که باید خیرِ آنها در تصمیمگیریها لحاظ شود. اینکه کسی صعود از کوه، زیبایی کوهستان، یا خودِ کوه را ارزش فینفسه نهد لزوماً شامل این نیست که آنها چنان شأنی دارند. باری، هرچند این اندیشهها متمایزند، میتوان مدعای محتملی درباره نسبت آنها طرح کرد؛ اینکه اگر ب نزد الف ارزش دارد و الف شأن اخلاقی دارد، آنگاه عاملهای اخلاقی وظیفه اخلاقیِ در نظر اولی دارند که الف را از ب محروم نسازند. همچنین ارزش ذاتی در معنای سومی، در تقابل با «ارزش بیرونی»، بهکار رفته است، یعنی ارزشی که صرفاً به سبب داشتن کیفیتی درونی دارای آن است؛ یعنی کیفیاتِ غیرنسبتیِ شیء. این مفهوم را جی. ئی. مور به کار برده است: «اینکه گفته شود ارزش “ذاتی” است صرفاً به این معناست که پرسش از اینکه آیا چیزی آن را دارد و اینکه تا چه حد آن را دارد، صرفاً به این بستگی دارد که سرشت ذاتی شیءِ موضوع سؤال چیست.»(۱۹۲۲, p.260)
و درنهایت، ارزش ذاتی را مترادف «ارزش عینی» نیز بهکار بردهاند، یعنی ارزشی که چیزها مستقل از ارزش یابی ارزیابان آن را دارند. (Mackie 1977, p.15) اگر ارزش ذاتی به این معنا بهکار رود، اینکه غیرانسانها ارزش ذاتی دارند مدعایی اخلاقی نیست بلکه فرااخلاقی است. چنان مدعایی ابراز نوعی از واقعگرایی درباب ارزشهاست.
این مدعا که اخلاق زیستمحیطی با انکار واقعگرایی فرااخلاقی ناسازگار است، درست نیست. انکار واقعگرایی فرااخلاقی فرد را به این دیدگاه که غیرانسانها فقط ارزش ابزاری دارند متعهد نمیکند. امکان ظاهری چنین فرضی بهسبب خلط ادعاها درباره سرچشمه ارزش و متعلق ارزش است.
اگر موضع اساسی خود در اخلاق را بر نوعی اخلاق زیستمحیطی «ژرف» بنا کنیم، بهنحویکه بر اساس آن غیرانسانها ارزش ذاتی دارند، آنگاه «ارزش ذاتی» به یکی از دو معنای نخست بهکار رفته است: اینکه غیرانسانها صرفاً بهعنوان ابزار رسیدن به اهداف انسانی ارزشمند نیستند، بلکه ارزش فی نفسه دارند، حال یا به این معنا که بهخودیِخود ارزشمندند و یا بیشتر به این معنا که شأن اخلاقی دارند: «بهروزی زندگی غیرانسانها در کره زمین ارزش فی نفسه دارد. این ارزش مستقل از هر فایده ابزاری برای اهداف محدود بشری است.» (Naess 1973, p.266) بااینحال، شاید برای موضع اخلاقی درباره محیطزیست که بتوان از آن دفاع کرد، فرد باید به این دیدگاه متعهد شود که غیرانسانها به معنای سوم و چهارم نیز ارزش ذاتی دارند.
آیا انکار واقعگرایی فرااخلاقی با اخلاقی زیستمحیطی سازگار است؟
در بسیاری از ادبیات شکلگرفته درباره اخلاق زیستمحیطی، معانی مختلف «ارزش ذاتی» بهنحو جایگزین استفاده شدهاند. بهویژه، ارزش ذاتی به معنای ارزش غیرابزاری و بهمثابه شأن اخلاقی عمدتاً با ارزش ذاتی به معنای ارزش عینی خلط شدهاند. بنابر فرضی رایج، انکار واقعگرایی فرااخلاقی لازم میآورد که غیرانسانها فقط میتوانند بهنحو ابزاری ارزشمند باشند. نه فقط مدافعان این یا آن اخلاق زیستمحیطی به این فرض قائلاند، بلکه برخی منتقدان که شالوده فرااخلاقی اخلاق زیست محیطی را انکار میکنند این فرض را میپذیرند: اگر کسی مدعی شود که چیزی در جهان غیرانسانی ارزش ذاتی دارد، خود را به دیدگاهی واقعگرا درباب ارزش متعهد کرده است؛ دیدگاهی واقعگرا درباب ارزش دفاعپذیر نیست؛ پس جهان غیرانسانی هیچ ارزش ذاتی در بر ندارد.
این مدعا که اخلاق زیستمحیطی با انکار واقعگرایی فرااخلاقی ناسازگار است، درست نیست. انکار واقعگرایی فرااخلاقی فرد را به این دیدگاه که غیرانسانها فقط ارزش ابزاری دارند متعهد نمیکند. امکان ظاهری چنین فرضی بهسبب خلط ادعاها درباره سرچشمه ارزش و متعلق ارزش است (Calliocott 1989, ch. 8). ممکن است ابرازگرا3 بر آن باشد که یگانه سرچشمه ارزش تلقیهای ارزیابانه انسانها است. اما چنین دیدگاهی مستلزم آن نیست که متعلق نهاییِ ارزش وضعیت انسانها باشد. بههمیننحو، دیدگاه واقعگرایانه درباب سرچشمه ارزش -که بر مبنای آن ارزش هستندهای است که به تلقیهای ارزیابها وابستگی ندارد- با دیدگاهی یکسره انسانمحور درباره متعلق ارزش، مبنی بر اینکه درواقع فقط انسانها و وضعیتهای آنها دارای ارزشاند، سازگار است.
برای بسط مطلب، فرااخلاق ابرازگرا را در نظر بگیرید. اظهارات ارزیابانه تلقیهای گوینده را ابراز میکنند. آنها هیچ امر واقعی را ابراز نمیکنند. در سنت ابرازگرا، استیونسون (۱۹۴۴) تفسیر روشنی از ارزش ذاتی فراهم آورد. ارزش ذاتی بهعنوان ارزش غیرابزاری تفسیر میشود: «ارزش ذاتی» بهطور غیردقیق مترادف «خوب بهخاطر خودش، بهعنوان هدف، همچون امری متمایز از خوب بهعنوان وسیلهای برای چیزی دیگر» است. بدینترتیب استیونسون از آنچه گفته میشود ارزش ذاتی دارد چنین تفسیری به دست میدهد: «الف ذاتاً خوب است» ابراز میکند که گوینده الف را بهنحو ذاتی تصدیق میکند، و بر این انگیزه عمل میکند که شنونده یا شنوندگان را هم به تصدیق ذاتی الف وادارد» (۱۹۴۴, p. 178). دلیلی در کار نیست که چرا ابرازگرا نباید جای الف را با هستندهها و اوضاعی از جهان غیرانسانی پر کند. هیچ چیز خاصی در موضع فرااخلاقی ابرازگرا نیست که مانع از پذیرش تلقیهای بنیادینی که زیستمحور هستند شود. او میتواند بر آن باشد که غیرانسانها شأن اخلاقی دارند. وجهی ندارد که فکر کنیم ابرازگرا باید یا خودگرا و یا انسانگرایی را درست بداند که بهسبب آن مجبور شود ارزش غیرابزاری را فقط به وضع خودش یا دیگر انسانها نسبت دهد.
…