شعبانبیمخهای آزمایشگاهی! | چالشهای اخلاقیِ پروژۀ نقشۀ فعالیت مغز
پروژۀ نقشۀ فعالیت مغز چیست؟
طبق گزارشی که در نیویورکتایمز منتشر شده است، دولت ایالات متحده بهزودی، برنامههای خود را برای تأمین بودجۀ نقشۀ فعالیت مغز اعلام خواهد کرد. نقشۀ فعالیت مغز که از پروژۀ بسیار موفق ژنوم انسانی الگوبرداری شده است، تلاشی برای شناسایی شبکههای عملکردی نورونهاست که احتمالاً منجر به درک کامل نحوۀ توزیع فیزیکیِ فرآیندهای ذهنی ــ مانند ادراک و حافظه ــ در مغز میشود.
پتانسیلهای علمی و پزشکی این روش، که احتمالاً شامل درمانهای جدیدی برای بیماریهایی مانند اسکیزوفرنی یا اوتیسم شود، فوقالعاده هستند. دانشمندان علوم اعصاب امیدوارند با توسعۀ تکنیکهای نظارتی مانند تصویربرداری کلسیمی، تشخیص مبتنی بر حسگر نانوذرات، یا ثبت دادههای شیمیایی روی DNA مصنوعی (ساختگی)، بتوانند مسیرهایی را که افکار و خاطرات ما میپیمایند، ردیابی کنند. بااینحال، شاید بهتر باشد قبل از اینکه این ماجراجویی (نقشۀ فعالیت مغز) را شروع کنیم، اندکی مکث کنیم، شرایط را ارزیابی کنیم و به خودمان یادآوری کنیم که کجا هستیم.
چالشهای اخلاقیِ پروژۀ نقشۀ فعالیت مغز
در مقالهای که در مجلۀ نورون در سال ۲۰۰۲ منتشر شد و نقشۀ فعالیت مغز پیشنهاد شد، گروهی از دانشمندان برجسته بهطور خلاصه برخی نگرانیهای اخلاقی از جمله «مسائل کنترل ذهن، تبعیض، نابرابریهای عرصۀ سلامت، مسمومیتهای کوتاهمدت و بلندمدتِ ناخواسته» را مطرح کردند.
موارد مذکور، فهرستی معقول و تا حدی گلچینشده از نگرانیهای اخلاقی است. اما من تصمیم دارم یک مورد دیگر را هم اضافه کنم: نگاشت مغزی همانند نگاشت ژنی، ما را در درک از خودمان بیش از حد مطمئن میکند. هرچه مغز خود را بهتر درک کنیم، تصور اینکه به درک کاملی از خود دست یافتهایم، وسوسهانگیزتر خواهد بود.
لحظهای به تاریخچۀ پیشرفتهای شگرف در علوم انسانی فکر کنید: داروینیسم، روانکاوی، رفتارگرایی، زیستشناسی اجتماعی، سایبرنتیک و ژنومیک. با هر پیشرفت، سیل گستردهای از اظهارات دربارۀ دستیابی کامل به درک از خودمان به وجود میآید و بعداً در اعترافی بسیار آرام میگوییم که نه؛ ما همچنان رازآلود هستیم و پیچیدگیهای بشر فراتر از آن چیزی است که تصور میکردیم!
اگر بدترین لحظات زندگی بشری را در ذهن مرور کنیم، در مییابیم که اطمینانِ زودگذر ما انسانها به تلاشهای ظاهراً علمی برای سازماندهیِ مجدد جوامع، از اصلاح نژادِ نژادپرستانه تا اتوپیای فاجعهبار مارکسیستی به این اتفاقات دامن زده است. حتی وقتی از محاسبات نادرست فاجعهبار در امان هستیم، همچنان با افت شدید گفتمان عمومی دربارۀ ماهیت انسان مواجه هستیم، تا جایی که امیدها و تعهدات موقتاً تقویتکنندههای مؤثر یا فنوتیپهای رفتاری تقلیل مییابند (یعنی به ای پرداختن به ماهیت انسان و ماهیت امید یا ماهیت تعهد از یک اصطلاحِ بهظاهر علمی همانند تقویتکنندۀ مؤثر یا فنوتیپ رفتاری استفاده میکنیم و از ارزش این واژهها میکاهیم).
هدف من در بیان این نکته انکار واقعیت توصیفات علمی از بشر و عقبنشینی در جهل ناشی از نئورمانتیسم نیست. هدف، صرفاً این است که زنگ هشداری را در همین ابتدای کار (نگاشت مغزی) به صدا درآوریم، در این لحظه که هنوز نسبتاً هوشیار هستیم و جذابیت داستان، ما را در افق های کورکورانۀ خود محو نکرده است.
تاریخ روانشناسی نشان میدهد که انسان همواره در پی یافتن توضیحی علمی برای تجربیات ذهنی خود بوده است؛ از احساس سوزش فلفل گرفته تا لطافت لمس پوست کودک و تلخی شکست.
به نظر میرسد ما انتظار داریم تنها در صورتی بتوانیم خودمان (بشریت) را درک کنیم که بتوانیم تجربیات خود را کمیت ببخشیم یا شکل مادی و حجم فیزیکی به آن بدهیم.
در مقالهای که در مجلۀ نورون در سال ۲۰۰۲ منتشر شد و نقشۀ فعالیت مغز پیشنهاد شد، گروهی از دانشمندان برجسته بهطور خلاصه برخی نگرانیهای اخلاقی از جمله «مسائل کنترل ذهن، تبعیض، نابرابریهای عرصۀ سلامت، مسمومیتهای کوتاهمدت و بلندمدتِ ناخواسته» را مطرح کردند. موارد مذکور، فهرستی معقول و تا حدی گلچینشده از نگرانیهای اخلاقی است.
ما هرگز از نتایج راضی نیستیم. بااینحال، نقشهها (نقشهبرداری مغزی) حامل اطلاعات فوقالعاده اغواکنندۀ ساده و بهظاهر کامل هستند. مغزهای نقشهبرداریشده آنچنان قوی خواهند بود که میتوانند غرور پرتره را در قطعیت توپوگرافی دربرگیرند (عبارت «دربرگرفتن غرور پرتره در قطعیت توپوگرافی» به این ایده اشاره دارد که اگرچه پرترههای سنتی ممکن است ویژگیهای سطحی را به تصویر بکشند، نقشۀ توپوگرافی درک عمیقتری از ساختارها و روابط زیرین ارائه میدهد. در بافت مغز، نقشهبرداری می تواند پیچیدگیهای فکر، حافظه و احساسات را آشکار کند و درک ما از هویت را از ظاهر صرف به عمق تجربه تبدیل کند).
من می دانم آنچه بیان میکنم، بیش از آنکه نوعی استدلال باشد، ابراز نگرانی است. من هیچ پیام مهمی برای ارائه، هیچ برنامۀ عملیاتی یا پیشنهادی برای سیاستگذاری ندارم. مطمئناً نباید برای توقف پژوهشهای ارائهشده توسط پروژۀ نقشۀ فعالیت مغز تلاش کنیم، بلکه باید حامیاش باشیم، بودجۀ آن را تأمین کنیم و فرزندانمان را برای پیشبرد آن آموزش دهیم. مزایای بالقوۀ آن، برای دانش نظری و رفاه انسان، باورکردنی نیست. اما هزینهها یا حداقل خطراتی هم در پی آن وجود دارد. بهتر است ابتدا کمی با تواضع پیشگیرانه جلو برویم، و تلنگری به خود بزنیم که آری محدودیتهایی برای درک خود حتی در تجربهگر متخصصی مانند «انسان خردمند مدرن» وجود دارد. در نقشۀ جمجمهخوانیِ اولیۀ فرانتس یوزف گال، ناحیۀ مغز برای دوراندیشی و پیشبینی درست در کنار ناحیۀ مغز برای پوچی و بطالت قرار داشت [اما جمجمهخوانی، امروزه شبهعلم محسوب میشود و ممکن است یافتههای امروزین هم روزی ابطال شوند].