رهنامه: با عرض سلام و ادب و احترام، موضوع مصاحبه امروز ما درباره تاثیر فضایل و رذایل اخلاقی در حوزه فهم دین و حوزه توفیقات طلبگی از جهت تهذیب و معنویت است. من سوالم را اینگونه شروع میکنم که اصولا چه رابطهای میان فضایل و رذایل با فهم دین وجود دارد؟ و این تاثیر تا چه حد و میزانی است؟
استاد: این سوال را میتوان عامتر در نظر گرفته و بگوییم که اخلاق به معنای عام که هم شامل حوزه دانشی اخلاق و هم شامل آراستگی فرد به فضایل اخلاقی است چه تاثیری بر فهم دین دارد؟ بنابراین، سؤال شما را میتوان در دو ساحت مطرح کرد.
ساحت اول: آیا مفاهیم و ارزشهای اخلاقی تاثیری در فرایند اجتهاد دینی دارند یا نه؟ در این پرسش، مقصود از اجتهاد نیز صرف اجتهاد فقهی نیست. اجتهاد فقهی بخش عمده آن است؛ اما دیگر اجتهادها مانند اجتهاد تفسیری و کلامی هم مقصود است.
ساحت دوم: آیا متخلق بودن خود شخص، نه مفاهیم و ارزشهای اخلاقی در فرایند فهم معارف دینی (چه فهم فقهی و چه فهم کلامی و چه فهم تفسیری) تأثیری دارد یا خیر؟
اخلاق در هر دو حوزه تأثیر دارد:
تبیین تأثیر اخلاق در ساحت اول: ساحت اول، ناظر به حوزه استنباط و مربوط به عالم و پژوهشگر معارف دین است و افراد عادی را شامل نمیشود. پاسخ به سؤال تأثیر اخلاق در فهم دین در این ساحت مثبت است.
برای نمونه به اختصار مطالبی را درباره دخیل بودن مفاهیم اخلاقی در دو علم کلام و فقه مطرح میکنیم. چنان که میدانیم از جمله مباحثی که در کلام قدما از جمله تمهید الأصول شیخ طوسی مطرح بوده است و شاید بتوان گفت اولین مسأله مطرح در علم کلام، پرسش از «اولین باید» است. این پرسش که اولین باید و الزام فرد چیست، پاسخهای متعددی را در آن علم دریافت کرده است. یکی از آن پاسخها «معرفت» است. پاسخ دیگر «وجوب شکر منعم» است که البته وجوب شکر منعم نیز خود منوط به معرفت است. چنان که مشاهده میکنیم، هم خود باید و هم پاسخ باید از جنس مفاهیم اخلاقی است.
برای روشن شدن بحث، به پاسخ اول یعنی «معرفت»، نگاهی میاندازیم. چنان که گفته شد «وجوب معرفت»، اولین الزام و تکلیف فرد در مواجهه با دین است. پرسش این است که جنس این باید و الزام یا تکلیف، چیست؟ آیا این الزام، الزامی منطقی است یا علاوه بر منطقی بودن، اخلاقی نیز هست؟ در واقع این الزام، علاوه بر الزام منطقی، الزامی اخلاقی نیز میباشد. ما اخلاقا ملزم به کسب معرفت هستیم و بی توجهی به این الزام، نکوهش را در پی دارد و توجه به این الزام و عمل بدان، مدح را پی دارد. بنابراین مفاهیم و ارزشهای اخلاقی، خود را در اولین مباحث کلامی، نشان میدهند.
در حوزه فهم فقهی نیز، نقش مفاهیم و ارزشهای اخلاقی را مشاهده میکنیم. من این مطلب را استناد میدهم به بحثهایی که علامه طباطبایی در المیزان طرح کردهاند و بدون این که بخواهم مباحث ایشان را نظر نهایی بدانم؛ اما قصد من است که با طرح این مبحث، پرسشهایی از این دست را در ذهن مخاطب ایجاد کنم که آیا اخلاق، هیچ دخلی در استنباطات فقهی دارد یا خیر؟ آیا ارتباطی بین احکام اخلاقی و احکام فقهی وجود دارد یا خیر؟
مرحوم علامه، در تفسیر آیه ۲۲۹ سوره بقره درباره طلاق، به نگاهی که در بحثهای فقهی تقریبا شایع است و احکام فقهی را از احکام اخلاقی جدا میکنند، اشکال میگیرند. در نگاه ایشان، تفکیک توصیههای اخلاقی قرآن از احکام فقهی و آن دو را در عرض هم دیدن، برداشت نادرستی است. در تفسیر این آیه که میفرماید: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا یَحِلُّ لَکُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئًا إِلَّا أَن یَخَافَا أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» ایشان تحلیلی دارند که میگویند در نگاه فقها طلاق، بحثی فقهی تلقی میشود؛ اما خوشاخلاقی و خوشرفتاری با همسر را امری اخلاقی و غیرالزامی میشمارند.
ایشان میگوید، ما آن دو را ظاهرا از هم جدا کردهایم، ولی به نظر میرسد حکم اخلاقی هم الزامی باشد؛ چرا که در انتهای آیه، تعبیر «تلک حدود الله» آمده است؛ یعنی آن چه در آیه آمده (هم طلاق: «الطلاق مرتان» و هم خوشرفتاری با همسر: «أو تسریح بإحسان») حدود الهی است و نباید از این حدود تجاوز کرد «و من یتعد حدود الله فأولئک هم الظالمون». در نگاه علامه سه جمله «تلک حدود الله»، «فلاتعتدوها» و در نهایت «و من یتعد حدود الله فأولئک هم الظالمون»، ناظر به همه آن چیزی است که قبلا آمده است نه فقط حکم فقهی طلاق که نتیجه آن تفکیک و در عرض هم دیدن حکم طلاق و خوشرفتاری با همسر میباشد. نتیجه آن که مرزبندی میان احکام فقهی و احکام اخلاقی با قرآن سازگار نیست.
تبیین تأثیر اخلاق در ساحت دوم: حوزه دوم، تأثیر آراستگی به فضایل و دوری از رذایل در کسب معارف دینی است. نگاه ابتدایی به آموزههای دینی، این تأثیر را تأیید میکند. در کلام علمای اخلاق نیز به این مسأله، بسیار تأکید شده است؛ از جمله این سخن امام (ره) که میگویند: «تهذیب بر تعلیم مقدم است». با مروری بسیار سریع به آیات و روایات، تأثیر تحلی به صفات اخلاقی و در مقابل آن آلوده بودن به رذیلتهای اخلاقی در کسب معرفت را در خواهیم یافت.
پس خلاصه این شد که سوال کردیم اصولا چه رابطهای میان فضایل و رذایل با فهم دین میتوان در نظر گرفت. تلقی بنده از فرمایشات شما این شد که در دو حوزه این سوال را ترسیم بکنیم: یک موقع به معنای اجتهاد دینی بگیریم به معنای کل اخلاق و نه فقط فضایل و رذایل و در دو زاویه که مطرح شد در قسمت اول بگوییم که چه تاثیری فضایل و رذایل در اجتهاد دینی دارند، آن هم نه به معنای فقهی، بلکه به معنای عام خودش که هم کلام و فقه شامل میشود؟
منظورم مفاهیم و ارزشهای اخلاقی است و با ساحت دوم تفاوت پیدا میکند؛ در ساحت نخست، بحث بر سر این است که دانش اخلاق و مفاهیم و موضوعات و محمولات اخلاقی در فرایند استنباط فقهی یا کلامی دخیل هستند یا خیر و در ساحت دوم بحث بر سر این است که تخلق به رذایل و آلوده بودن به رذایل چه نقشی در فهم معارف دین دارد. اکنون، بعد از بحث از ساحت نخست به اختصار مطالبی را در ساحت دوم مطرح میکنم.
نگاهی کوتاه به آیات قرآن و نیز روایات ما را متوجه دو دسته آیات و روایات میکند. دسته نخست به تأثیر مثبت آراستگی اخلاقی در معرفت و دسته دوم به تأثیر منفی رذیلتهای خلاقی در معرفت اشاره میکنند. در این مجال کوتاه فقط به دو مورد از موارد بسیار اشاره میکنم.
اولین مورد آیه ۲۹ سوره انفال است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ» با توجه به آیه شریفه، فضیلت تقوا موجب شناسایی درست از نادرست می شود؛ یعنی هم در باورهای اعتقادی و هم در مقام عمل به شناخت باور درست و عمل درست منجر میشود. در نتیجه تقوا که امام علی علیه السلام در حکمت ۴۱۰ نهج البلاغه از آن به رئیس اخلاق تعبیر میکنند (التقی رئیس الأخلاق)، نه فقط یک فضیلت اخلاقی، بلکه عنصری شناختی نیز هست و موجب شناخت درست از نادرست در باورها و رفتارهای فرد مؤمن میشود.
درباره تأثیر منفی رذیلتهای اخلاقی بر معرفت به آیات ده تا دوازده سوره بقره اشاره میکنم: «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لاَّ یَشْعُرُونَ».
با تأمل در این آیات چند نکته مهم را در مییابیم:
الف) ابتدا جمله: «فی قلوبهم مرض» است که بر وجود آلودگی باطن افراد به کژیهای اخلاقی اشاره دارد.
ب) «َإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ، قالوا أنما نحن مصلحین». نتیجه آلودگی قلبی به رذیلتهای اخلاقی این است که وقتی به آنها گفته میشود در زمین فساد نکنید، با تاکید میگویند «انما نحن مصلحون» به تحقیق ما و فقط ما افراد مصلح هستیم.
ج) جواب قرآن و خدا به این ادعا چنین است: «الا انهم هم المفسدون»، در مقابل تأکید آنان تأکید قرآن قرار دارد که آنان را مفسد میداند.
د) و نکته نهایی: «و لکن لایشعرون» احساس نمیکنند و نمیفهمند؛ یعنی تأثیر بیماری اخلاقی این است که فرد، به فهمی نادرست از خود خواهد رسید و امر بر او مشتبه میشود.
در حالی که دیگران او را فردی فاسد میشمارند، او خود را انسانی پاک و مصلح میشمارد. این حقیقت، حدیثی از امام علی علیه السلام را به ذهن متبادر میکند که می فرماید: «هر کسی که به انحراف و کژی درونی گرفتار بشود، نیکی نزد او زشت و زشتی نزد او نیکو میشود»؛ یعنی کاملا برعکس میفهمد. اینکه چنین افرادی فکر میکنند باورهایشان صحیح و اعمالشان اخلاقی است، اما از حقیقت و اخلاق بسیار فاصله دارند، قصه غمانگیزی است.
بنابراین، هنگامی که تأثیرات منفی رذیلتهای اخلاقی تا این حد است که در فهم ما از دین و از خودمان کاملا خلاف واقعیت میشود، به اهمیت مواظبت از نفس و به تعبیر رایج «تهذیب نفس» پی خواهیم برد.
حوزه دوم اینست که اخلاق به معنای عام خودش و نگوییم فضایل و رذایل به تنهایی، در توفیقات و ارتقای معنوی طلاب چه تاثیری دارد؟
به نظر میرسد با توجه به آن چه در پاسخ سؤال نخست مطرح کردم، این پرسش نیز تا حدودی پاسخ خود را دریافت کرده است. چنان که میدانیم، تحصیل معارف دینی و تبلیغ آن معارف، دو وظیفه مهم یک طلبه است. تحصیل معارف، یعنی تحصیل در عرصههای مختلف از جمله فقه، کلام، تاریخ و …. باز همان بحثی که در مطالب قبل طرح شد در این جا نیز مطرح میشود و آن نقش مفاهیم و ارزشهای اخلاقی در فرایند استنباط معارف دیگر است.
اگر در مباحث علمی و تحقیقی طلبگی این پرسش که نسبت دانش اخلاقی با دانش فقهی یا دانش کلامی چیست، مطرح شود و طلبه با اندیشه درباره این موضوعات، به تحصیل بپردازد و به این نتیجه برسد که اخلاق (مقصود دانش اخلاق است نه تخلق به اخلاق) در روند مطالعات دیگر دخیل است، به توفیقات بیشتری در تحصیل خواهد رسید و برداشتی واقعبینانهتر از معارف کلامی و فقهی خواهد داشت. این از یک سو، از سوی دیگر، آراستگی عملی به فضایل اخلاقی و دوری از رذایل نیز باعث میشود، در جریان فهم، به فهمی واقعی از معارف دینی دست یابد و تفسیر برأی از او سر نزد.
چنانکه پیش از این با اشاره به دو آیه و احادیث بسیار اندک به تأثیر مثبت فضایل اخلاقی و نیز تأثیر منفی رذیلتهای اخلاقی اشاره شد، بدون تهذیب نفس و بدون آراستگی اخلاقی، شناخت معارف ناقص خواهد بود بلکه در مواردی به شناختی غیر واقعی خواهیم رسید که با هدف طلبگی در تضاد است.
برای این که اهمیت تأثیر تخلق عملی در فهم را بهتر دریابیم و بیشتر درباره چنین آیات و روایاتی تأمل کنیم، بهتر است به مثالی که در کتابی با نام «روان شناسی ادراک» مشاهده کردم، اشاره کنم. در آن کتاب، این پرسش، مطرح شده بود که آیا تمایلات و خواستههای شخصی فرد بر ادراک او تأثیر دارد یا خیر؟
برای پاسخ به این پرسش، یک تحقیق تجربی انجام شد و آن تحقیق، واکنش جامعه آمریکا نسبت به مناظره میان کندی و نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری بود. طرفداران نیکسون فکر میکردند، او مناظره را برده است و طرفداران کندی برعکس. این در حالی بود که هر دوگروه دقیقا یک مناظره تلویزیونی را مشاهده کرده بودند. نتیجه این مطالعه این بود که «تمایل قبلی یک نظر موجب میشود فرد در هنگام مشاهده یک صحنه یا بررسی شواهد یک موضوع، نکات تأییدکننده نظرش را برگزیند و بزرگ کند و شواهد متضاد با نظرش را نبیند یا تضعیف کند.»
شاید برخی از آوردن چنین مثالی تعجب کنند و از خود بپرسند این چه ربطی به اخلاق دارد. واقعیت این است که تلقی از اخلاق به معنای داشتن برخی ظواهر خاص و عمل کردن به شیوه خاص و به تعبیری مقدس مآبی، فهم درست ما از اخلاق را آلوده کرده است. مثال فوق، از یک منظر، روشنکننده مطالبی است که در مطالب قبلی درباره نقش منفی رذایل اخلاقی مطرح شد. در آن جا به آیهای از قرآن و نیز به این حدیث از امام علی علیه السلام اشاره شد: «هر کسی که به انحراف و کژی درونی گرفتار بشود، نیکی نزد او زشت و زشتی نزد او نیکو میشود».
در این مثال نیز هرچند مستقیما بحث از اخلاق مطرح نیست، اما به این نکته مهم اشاره میکند که اگر فردی از قبل خود را از تمایلات خود خلاص نکند، ممکن است، یک واقعه را به درستی فهم نکند و همیشه دنبال شواهدی بگردد که نظر خودش را تأیید کند و این یعنی عدم رعایت اخلاق فهم یک واقعه. ما اگر میخواهیم چیزی را بفهمیم باید خود را از خواستههای شخصی و نظرات شخصی درباره آن آزاد کنیم وگرنه فهم ما از آن موضوع، خلاف واقع خواهد بود. بنابراین اخلاق، فقط منحصر به انجام اعمالی خاص و شرکت در مجلس وعظ نیست که البته شرکت در مجلس وعظ نیز جزئی از فعالیتهای اخلاقی شخص است.
با این توصیف، اگر تمایلات خودمان را در سطوح اولیه طلبگی کنترل نکنیم به مشکل بر میخوریم و برداشتهای نادرست از معارف دینی خواهیم داشت. آن چه با عناوین «مشارطه»، «مراقبه» و «محاسبه» در ادبیات اخلاقی علمای دین آمده است، وقتی تحقق پیدا میکند که اولا از اخلاق، فهمی درست داشته باشیم و سپس در دروان طلبگی با جدیت تمام این فرایند سهگانه مشارطه، مراقبه و محاسبه را در فهم معارف نیز انجام دهیم تا مطمئن شویم برداشت درستی از قرآن و احادیث کسب کردهایم و این یعنی بزرگترین توفیق در فهم معارف دینی.
وظیفه دیگر طلبه بعد از تحصیل معارف دین، تبلیغ معارف دین است. در این عرصه نیز فهم درست اخلاق و نیز تخلق به اخلاق، بر توفیق طلبه در این حوزه خواهد افزود. چگونه میتوان تصور کرد، فردی که نه فهم درستی از اخلاق دارد و از فضایل اخلاقی تهی است و به رذایل گرفتار، دستگیر دیگران باشد.
در اینجا نیز بهتر است مثالی مطرح کنم. بعد از بیان این مثال که یک نمونه واقعی اخلاقی است چند پرسش را طرح میکنم تا مقداری درباره نقش اخلاق در تبلیغ هم تأمل کرده باشیم. در کتاب فضیلتهای فراموش شده، شرح حال ملاعباس تربتی به قلم مرحوم راشد فرزند آن عالم بزرگوار، چنین آمده است: «ظاهراً مرحوم ملاعباس تربتی با همراهانش داشتند میرفتند به مکه که یکی از همراهان ایشان که جزو هم خرجها نبوده است؛ یعنی با اینها نبوده و جدا بوده است و فقط همراه اینها بوده است. اینها یک گروه خاصی بودند ولی همهشان با هم بودند. مقداری تریاک با خودش داشت و دیگران به کلی بی خبر بودند. اساسا این آدم با اینها نبوده، ولی در مجموع با هم در این سفر بودند. بعد در بندر سوئز که سوار ترن شده بودند که به اسکندریه بروند در موقع تفتیش تریاک این آدم به دست آمده بود و او را از ترن پیاده کردند و بردند. هیچ کس از همراهان کمکی نکرد. میگوید پدرم که به خاطر گرمی یک پیرهن به تن داشته و زیرشلواری به پا و با عبای نازکی به دوش همه اثاثش در ترن بوده است در حالی که لوکوموتیو سوت کشیده که حرکت کند، پیاده شده و همراه آن آدم رفت است. خودش میگفت: من دیدم این آدم غریب که زبان هم نمیداند ممکن است از بین برود من گفتم کاری از دستم بر نمیآید و گفتم اقلا او را تنها نگذارم.
باری آن دو را میبرند و در ضمن پرسش از پدرم میپرسند: شما هم با این آدم همدست بودهاید؟ میگویند: نه. میپرسند: چرا آمدی؟ میگوید: برای این که او تنها نباشد چون همسفر من است. میگویند: شما آزاد هستید بروید. میگوید: اگر میخواستم بروم که نمیآمدم. این گفت و گو باعث میشود که خود آنها پرونده او را طوری تنظیم کنند که آزادش میکنند و با ترن بعدی هر دو را میفرستند تا به رفقایشان ملحق شوند.»
این یک واقعه اخلاقی از عالمی دینی در صحنه عملی است. من در اینجا چند پرسش مطرح میکنم؟ اگر ما جای او بودیم چه میکردیم؟ آیا از کار چنین شخصی ناراحت نمیشدیم (که البته مرحوم ملاعباس نیز از این کار ناراحت شدهاند) و از دستگیری او خوشحال نمیشدیم؟ و آیا اساسا دستگیری او برای ما این قدر مهم بود که خود را در خطر بیندازیم؟
چنان که میدانیم در گذشته رفتن به حج با مشکلات بسیار و پس از سالها توفیق کسی میشد، آیا در چنان حالی فقط به فکر سفر حج بودیم و بدون توجه به گرفتاری این بنده خدا، به ذکر و دعا خواندن خود مشغول بودیم؟ و آیا در ذهن خود نمیگفتیم که این فرد چه آدم پستی است که در این سفر بسیار مقدس دست به چنین کاری زده است؟ و آیا با خود نمیگفتیم که سزای چنین کسی همین است و او مستحق این سفر نیست و چه خوب که از این سفر بازماند؟ و قضاوت های بسیار دیگر برای رهایی خود از کمک به آن بنده خدا!
اما ملاعباس، نه اخلاق را مقدس مآبی تلقی میکرد و نه آن را صرف انجام برخی آداب ظاهری تلقی میکرد. او در عین این که میدانست کار چنین شخصی خطاست، اما رها کردن او را در دیار غربت، اخلاقی و دینی نمیدانست و هرچند میدانست با این کار ممکن است هم سفر حج را از دست بدهد و هم ممکن است به زندان بیفتد به وظیفه اخلاقی خود را در این لحظه کمک به او میدانست.
اگر اخلاق را به درستی فهم کنیم و در تخلق به آن تلاش کنیم، چنین صحنههایی را از خود به عنوان مبلغ دینی برجای خواهیم گذاشت که تحسین همه کس را برخواهد انگیخت. بنابراین، تلاش برای فهم درست اخلاق و تلاش عملی برای تخلق به اخلاق، تبلیغ ما را عملا رهین توفیق خواهد کرد، چنان که در این ماجرا مشاهده کردیم.
بحثهای جزئیتری نیز درباره تأثیر اخلاق در تبلیغ قابل طرح است که اگر فرصت دیگری دست دهد درباره آنها گفت و گو خواهیم کرد.