اخلاق، عرفان، تأویل
از باب مقدمه باید عرض کنم که مقوله تأویل، یک مقوله کاملا multisystemic است؛ به این معنا که یک پایه آن بر نقلیات و پایه دیگر آن بر عقلیات استوار است. برخی نسبت به این مقوله گرایشی منفی، برخی گرایشی مثبت و برخی گرایشی اعتدالی دارند. گاهی از تأویل به هرمونتیک و گاهی به زمینهمندی نیز تعبیر میشود.
ظاهرا بحث از تأویل به لحاظ زمانی به مقوله کلام بر میگردد. در دین اسلام این بحث در حوزه آیات متشابه پیش آمده است. مثلا در ذیل این آیات بحث شده است که چگونه به خداوند ید، جاه و … را انتساب دادهاند. برخی همچون احمدبنحنبل که گرایشاتی افراطی داشتند، هیچ تأویلی را نمیپذیرفتند. او حتی در مواردی مثل روایت نزول خداوند در شبهای جمعه، معتقد بود که خداوند واقعا با مرکبش نزول میکند. با اینحال خود احمدبنحنبل نیز در برخی از موارد ناچار از تأویل بوده است. در نقطه مقابل برخی گرایشاتی تفریطی داشتند که غزالی از آنها با نام «باطنیه» یاد میکند. شاید بارزترین نمود این جریان، کتاب الاصلاح باشد که توسط قاضی حمیدالدین کرمانی نوشته شده است. او در این کتاب هر جا که چیزی را فهم نکرده است به تأویل بیضابطه روی آورده است.
پایه دیگر این بحث را باید در فلسفه جستوجو کرد که میتوان از آن در آثار بوعلی، ملاصدرا و … سراغ گرفت. پایه دیگر این بحث در نقلیات است. اینجا جایی است که ما نیز در آن سهمی داشتهایم. مثلا مرحوم مجلسی در جایی از بحار به استناد آیه اول سوره توحید میگوید که فقط خدا مجرد است و غیر خود از تجرد بیبهره است. بعد نتیجه میگیرد که حتی روح هم مجرد نیست. مرحوم طباطبایی به ایشان اشکال میگیرند که شما در این آیه فنّ تأویل را ملاحظه نکردهاید.
اهل عرفان و تأویل
این موارد را بیان کردم تا بحث را به اهل عرفان برسانم. اهل عرفان در این زمینه، بنایی را ایجاد کردهاند که از سوی راویان پرکار شیعه بسیار مورد اقبال قرار گرفته است. در روایتی طولانی که در بحار آمده است نقل شده که برخی در دعوای جنگ صفین از امام علی (علیه السلام) میپرسند که آیا به شما وحی میشود یا خیر؟ آیا تفاوتی بین شما و رسولالله (صلی الله علیه و آله) وجود دارد یا خیر؟ امام علی در پاسخ شروع به برشمردن تفاوتهای خود با پیامبر میکنند. ایشان میفرمایند به من وحی نمیشود، منتها فرق من با دیگران این است که به من فهم کلام داده شده است. یعنی من میتوانم لایههای کلام را که توسط گوینده اراده شده، برای شما بازگو کنم. در روایتی دیگر نیز پیامبر به امام علی میفرماید: من بر اساس تنزیل جنگیدم و تو باید بر اساس تأویل بجنگی؛ من برای دستنخوردهماندن قرآن جنگیدم و تو باید برای فهم درست از قرآن بجنگی. در بخشی از بحار روایات صحیحالسندی آمده که در آنها گفته شده اگر تأویلی در کار نبود، قرآن به یک کتاب مُرده تبدیل میشد که در آن فقط داستانهایی راجع به فرعون و امثالهم آمده است.
نظریه روح معنا
دیدگاهی به نام نظریه «روح معنا» وجود دارد که به غزّالی منتسب است. بعدها نیز افرادی همچون مرحوم فیض و ملاصدرا به این دیدگاه پرداختهاند. مرحوم فیض بنابر جستوجویی که داشتهاند، میگویند این دیدگاه حداقل مشتمل بر سه ورژن است:
اولا در آیات متشابه، تعابیری مانند ید، جاه و … معنایی بالاتر از معنای ظاهری نیز دارند.
دوما این تعابیر نه تنها معنایی بالاتر دارند، بلکه تنها معنای بالاترشان صادق است.
ابنعربی استدلالی دارد که ایده آن را از غزالی گرفته است. او میگوید: اگر در کلام خداوند و معصومین امکان این وجود داشته باشد که بتوان از آن برداشتهای متعددی کرد و در عین حال خداوند از این برداشتها نهیای نکرده باشد، یعنی تمام این برداشتها مراد گوینده بودهاند. غزالی میگوید وقتی گفته میشود که خداوند از قلم استفاده کرده است، منظور قلم مادی نیست. بلکه منظور چیزی است که بهواسطهی آن چیزها را ثبت میکنند. در واقع به اعتقاد او باید روح معنا را در نظر گرفت، نه اختصاصات آن چیز را. بنابراین هر آنچه را که ما از آن برداشتی مادی داریم، حتما یک ساحت بالاتری دارد و این تا به آنجا میرسد که به ساحت مطلق معنا برسیم.
در عبارت مشهوری آمده: «المفسر تدور القشره و المؤول تدور المعنا» یعنی مفسر در بند ظواهر است و این تأویلکننده است که با معنا سر و کار دارد. در واقع معنای حقیقی همان معنایی است است که در تأویل به دست میآید.
پس ما یک تأویل طولی داریم که در آن هر معنایی را که در نظر بگیریم، یک ساحت برتر نیز برای آن وجود دارد. در مقابل یک تأویل عرضی هم داریم که در آن به همه وجوهی میپردازیم که میتوانیم آنها را در عرض هم بفهمیم و مدعی بشویم که همه اینها مدنظر خداوند بوده است. ما یک جعل و تطبیق هم داریم که برخی آن را تأویل دانستهاند. حالت چهارمی هم تحت عنوان «مشارکت در ظهور» وجود دارد که ما به آن ورود نمیکنیم.
اخلاق و تأویل
همه اینها را گفتیم تا به بحث اخلاقی این مطلب برسیم. استفاده اخلاقی از این مطلب در جایی است که یک عبارت ظاهری غیر اخلاقی دارد؛ یعنی یا ورای اخلاق است (در ساحت عرفانی) یا مادون اخلاق است. (در ساحت فقه و حقوق) و ما میتوانیم بگوییم که در چنین مطلبی حتما یک نهاده اخلاقی وجود دارد.
اینکه در عنوان بحث ما در کنار اخلاق، از عرفان نیز نامبرده شده است، به این خاطر است که باید این مطلب کاملا در بستر عرفان تقریر بشود.
…