جنس و جنسیت
معادل انگلیسی جنس، سکس است که به ویژگیهای زیستشناختی اطلاق میشود (ویژگیهایی که بیشتر در بدن، خودش را نشان میدهد). ویژگیهای جنسی مثل تفاوتهای کرومزومی، تفاوت در غدد، صفات اولیه جنسی، صفات ثانویه جنسی، کارکرد مغز و … اینها ذیل عنوان سکس قرار میگیرد.
اما جنسیت به تعبیری که فمینیستها ابداع کردهاند به تمایزاتی که منشأ فردی و اجتماعی دارد اطلاق میشود. مثلاً میگوییم: زنها احساساتیتر از مردها هستند؛ به ادعای فمینیستها این منشأ تربیتی و محیطی دارد نه منشأ تکوینی و در زمره تمایزات جنسیتی است نه تمایزات جنسی.
خواستگاه این تقسیم
این اصطلاح در دهه ۱۹۷۰ توسط فمنیستهای رادیکال ابداع شد تا نشان بدهند که آن چیزهایی که جامعه مردسالار در زمره تمایزات تکوینی میداند در واقع تمایزاتی است که منشأ اجتماعی دارد.
من اگر بخواهم تدقیق کنم میگویم فمینیستها وسط دعوا نرخ تعیین کردهاند و گفتهاند تمایزات یا تکوینی ـ طبیعی است یا اجتماعی ـ محیطی؛ آنهایی که طبیعی است تمایزات زیستشناختی است که به ناحیه بدن برمیگردد و همه تمایزات روانی را بردهاند در زمره تمایزاتی که منشأ اجتماعی دارد و گفتهاند جنسیتی.
اشکال به این تقسیم
چه کسی گفته است که تمایزات روانی منشأ تکوینی ندارد؟ نهایتاً ۲۰ یا ۳۰ سالی است که این مطلب مورد تردید قرار گرفته است و بعضی گفتهاند تمایزات روانی هم ممکن است منشأ تکوینی داشته باشد. یعنی اینکه زن احساساتیتر است و جزء نگرتر است و … ( حتی برخی از فمنیستها نیز تردید کردهاند).
موقعی که زنها مسألهای را حل میکنند جریان خون در هر دو نیمکره حل مسأله و نیمکره عاطفی سرعت پیدا میکند اما اگر همین مسأله را آقایان حل کنند، جریان خون فقط در نیمکره حل مسأله زیاد میشود.
مثلاً در مورد حس مادرانه معتقدند که زن در تکوینش حس مادرانه است ولی مرد باید این حس را یاد بگیرد؛ یا جزءنگر بودن یا اینکه بعضی از کتابها مشخص کردهاند که مثلاً موقعی که زنها مسألهای را حل میکنند جریان خون در هر دو نیمکره حل مسأله و نیمکره عاطفی سرعت پیدا میکند اما اگر همین مسأله را آقایان حل کنند، جریان خون فقط در نیمکره حل مسأله زیاد می شود. از اینجا استنتاج می کنند که زنها توان کمتری را در مورد کنترل احساسات خودشان در فرآیند حل مسأله دارند و احساسات آنها ناخودآگاه با فرآیند حل مسأله درگیر میشود.
مراد ما از جنسیت
گاهی اوقات جنسیت در معنای اعم از جنس و جنسیت استعمال میشود، یعنی هر چیزی که تمایز بین زن و مرد را به تصویر میکشد چه منشأ زیستشناختی داشته باشد چه منشأ محیطی. مراد ما از جنسیت در بحث ارتباط اخلاق و جنیست، همین اصطلاح اعمّ میباشد.
پرسش اول
ما در حوزه اخلاق و فلسفه اخلاق چند دسته مسأله داریم که باید به آن بپردازیم. یکی از این پرسشها این است که آیا سعادت اخلاقی جنسیتبردار هست یا نه؟! حرفهای خطابی میشود زد و بگوییم نه جنسیت بردار نیست و … ولی روایاتی از قبیل الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا1 و النِّسَاءُ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ، نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظ2 (آن عقلی که در کافی میگوید: العقل ما عبد به الرحمن وأکتسب به الجنان3 است) چه تصویری از سعادت اخلاقی و نسبتش با جنسیت به ما میدهند؟
فرضیهها در پاسخ به پرسش اول
تفاوت سعادت اخلاقی زنان و مردان بخاطر منشأ تکوینیِ متفاوت است
در بحث سعادت اخلاقی احتمال اول این است که شکل تکوینی زن و مرد به گونهای متمایز باشد که در مسیر سعادت سلوک متفاوتی را به اینها بدهد. ذاتاً دو موجود هستند و این مؤید روایی دارد4 موقعی که بچهای به دنیا میآید دختر باشد، ملکی میآید کنار او و بال خودش را به او زده و میگوید: ضعیفة خُلِقت من ضعف5، یا ضعیفات الانفس6 یعنی قواره زن کوچک است. اینکه قوارهاش کوچک است و از این نتیجه بگیریم که منزلت اخلاقی متمایزی دارد به این معنا که مثلاً رشد اخلاقی در زن و مرد تا یک حدی مشترک است و یک قلههایی است که فقط مردها به آن میرسند. ممکن است در ناحیه حزیزش هم همینطور باشد و در منجلاب اخلاقی هم ممکن است یک حدی باشد که مشترک باشد و ته ته آن رجال برسند ولی خانمها از دو طرف فلاح و هلاک ظرفیتهایشان محدودیت داشته باشد. این نظریه در بین مسلمانها قائل دارد. علامه مجلسی در ذیل آیه: أَ وَ مَن یُنَشَّأُ فِی الحِلیَةِ وَ هُوَ فِی الخِصام غَیرُ مُبِین توضیحاتی که میدهند نشاندهنده این است که یک نحوه فرودستی برای زن در اندیشه عدهای از علماء بوده است.7
خب « المرأة شر کلها و شر ما فیها … » یعنی چه؟ دو تصویر تقریر میکنم (دفاع نمیکنم فقط تقریر میکنم) یک موقع میگویم زن به بعضی از مراحل نمیتواند برسد (این همان حرفی است که کُلبرگ می زند که او ۶ پله برای منزلت اخلاقی میگوید و در پله آخر میگوید مردان کمی به این پله میرسند و زنان که اصلاً نمیرسند. مرحله و پله اخلاق عدالت. طوری که شخص فعل اخلاقی را نه بخاطر پاداش بلکه صرفاً به خاطر اینکه عادلانه است انتخاب میکند. اینجا را میگوید یک تعداد کمی از مردان میتوانند انجام دهند و زنان اصلاً نمیتوانند به این فضائل برسند.) یک احتمال دیگر این است که زن هم میتواند به آن مراتب بالای اخلاقی برسد اما جاده برایش سنگلاخ هست و انرژی بیشتری باید مصرف کند.
تفاوت سعادت اخلاقی زنان و مردان بخاطر منشأ تربیتی و اجتماعیِ متفاوت است
احتمال دوم: سعادت اخلاقی زن و مرد متفاوت باشد به خاطر منشأ تربیتی و اجتماعی. محدودیتها بر سر راه زنان بیشتر است. فرو دستی اجتماعی که زنها دارند اجازه پرواز به آنها نمیدهد. مثلاً موقعی که در یک محیط بسته از صبح تا ظهر چندین خانم نشستهاند و در این حال حرف زیاد میزنند وقتی هم که حرف زیاد بزنند غیبت زیاد میشود و مسیر سعادت آنها ناهموار میشود. ولی مردها چون الگوی کار آنها را طوری تعریف میکنند که هر کدام در محیطهای خاصی کار میکنند امکان اینکه گعده کنند و غیبت کنند کمتر هست. اگر به محیطهای روستایی برویم میبینیم که اختلافات و دعواها بیشتر در فصل زمستان اتفاق میافتد چون فصل آفتابنشینی است و زمینهای کشاورزی تعطیل هست و صبح تا ظهر کنار هم در آفتاب نشستهاند و با هم حرف میزنند و غیبت میکنند و همدیگر را رد میکنند و با هم اختلاف پیدا میکنند. اینجا معلوم میشود که اینکه ما در ذهنمان هست که زنان اهل غیبت هستند اینطور نیست مردها هم اهل غیبت هستند.
تفاوت سعادت اخلاقی زنان و مردان به خاطر منشأ تشریعیِ متفاوت است
احتمال سوم: تفاوت سعادت اخلاقی زنان و مردان بخاطر منشاء تشریعی متفاوت است. به این معنا که سعادت اخلاقی زنان ناهموار است و مسیرش سختتر است به خاطر طراحی که خدا برای آنها کرده است. در بحث نواقص الایمان یک نویسنده زن میگوید: در ایام حیض زن مأمور به نماز نیست و وظیفهاش این است که نماز نخواند و اگر بخواند گناه کار است. چون مأمور به نماز نیست نماز نمیخواند و ثواب نماز را هم نمیبرد پس رتبهاش از مرد در ثوابهای معنوی یک پله پایینتر میآید. مصلحت تسهیل (مثل نماز مسافر که در مسافرت نماز چهار رکعتی او میشود دو رکعت. آیا این دو رکعت ثواب آن چهار رکعت را دارد؟ معلوم نیست شاید ثواب دو رکعت از چهار رکعت را داشته باشد.) خداوند خواسته سختی ما را کم کند گفته تسهیلات داشته باشند. یا مثلاً در آیه «فضل الله المجاهدین علی القاعدین أجرا عظیما» خیلی از این قاعدین دست و پا ندارند که به جبهه بروند گناهکار که نیستند مثلاً پای فردی معلولیت دارد و نمیتواند برود خوب ثوابش را هم نمیبرد و به آن مراتب عالیه دست پیدا نمیکند. خداوند طراحی کرده است که زن خانهداری کند و در یک محیط خاصی ایفای نقش کند. این محیط خاص یک پیامدهایی هم دارد. در محیط خاص خانوادگی زیاد گشتن باعث میشود که عقل اجتماعی ضعیف بشود.
آیا مقتضای عدل الهی این است که همه را به یک اندازه دوست بدارد؟ چرا خداوند زن را در موقعیت حیض قرار داد که بخواهد به او بگوید نماز نخوان و او هم ثواب کمتر کسب کند؟ و بعد گفته شود که زن ناقص الایمان است؟ نمیدانیم در عوالم گذشته چه خبر بوده است و کدام زودتر بلی گفتند و کدام دیرتر و … .
این احتمالات مختلف در مورد منزلت اخلاقی بود که به تحقیق نیاز دارد. لذا یک پرسش شد پرسش از سعادت و منزلت اخلاقی.
پرسش دوم: آیا صفات اخلاقی زن و مرد یکسان است یا نه؟
صفات اخلاقی یعنی صفاتی که شخص را در ایفای رفتارهای اخلاقی کمک میکند. اینجا آموزهها بیشتر با ما حرف میزند. در روایت آمده است که اگر حیا (که یک صفت اخلاقی است و شخص با حیا مورد تقدیر قرار گرفته) ۱۰ قسمت باشد، ۹ قسمت آن به زن داده شده است و یک قسمت آن به مرد.8 منشأ صفت غیرت در مردان بنابر روایت تکوینی است ولی در زنان منشأ این صفت حسادت است.9 در روایت دیگر گفته شده است که خداوند گرامیتر از آن است که به زن صفت غیرت عنایت کند و بعد به شوهرش بگوید که چهار تا زن بگیر. خدا به زن غیرت نداده است بلکه خود زن است که غیرتورزی میکند با صفت حسادت؛ به تعبیری محاسبهگرانه رفتار میکند. هر چه توجه زن به من غیر اخلاقیش بیشتر بشود غیرتش بیشتر است ولی مرد هرچه اخلاقیتر میشود غیرتش بیشتر است و به بقیه جامعه هم غیرت پیدا میکند.
پرسش سوم: آیا داوریهای زن و مرد متفاوت است یا نه؟
اگر زن و مرد یک فعل واحدی را ببینند قضاوتهای متفاوتی نسبت به این فعل خواهند کرد یا نه؟ آیا داوریهایی که ما نسبت به یک فعل واحد از زن و مرد می کنیم باید یکسان باشد یا نه؟! یعنی مثلاً بگوییم برای یک زن درستش این است که از بچهاش دفاع کند اما برای پدر بچه درستش این است که بیاید عادلانه بین این بچهها قضاوت کند. این همان حرفی است که گلیکان میزند و میگوید: اخلاق در زنان اخلاق مراقبت است و در مردها اخلاق عدالت است. نتیجهاش این است که باید زن را زنانه بفهمیم و تحلیل ما نسبت به زنها زنانه باشد و زنان در مورد زن قضاوت کنند یا مردان با منطق زنانه قضاوت کنند.
پرسش چهارم: آیا هنجار های اخلاقی زنان و مردان یکسان است؟
پر دامنهترین قسمت بحث ما که بیشترین آموزههای دینی ما در اینجا متمرکز شده است، بحث هنجارهای اخلاقی است. آیا هنجارهای اخلاقی برای زن و مرد متفاوت است یا نه؟ مثلاً ترس برای زن خوب است ولی برای مرد بد است، کبر برای مرد بد است ولی برای زن خوب است، خساست برای مرد بد است ولی برای زن خوب است و… . و آیا نتیجه این نسبی شدن اخلاق هست یا نه؟
احتمال اول: ممکن است بگوییم هیچ اشکالی ندارد که به حسب جنسیت نسبیتگرا باشیم؛ چرا که نسبیتی که بد است و با آن مخالف هستیم نسبیتی است که به حسب این باشد که اخلاق تابع قراردادهای اجتماعی و تمایلات ما باشد یا نه که نسبت به این چنین چیزی نسبیت ندارد و اخلاق تابع نفسالامر خودش هست یعنی اگر یک چیزی کاتالیزور باشد در راه مسیر سعادت من، میشود اخلاقی و اگر چیزی راه من را سخت کند، میشود غیر اخلاقی، چه من آن را قبول داشته باشم چه نه. از این جهت اخلاق نسبیت بردار نیست ولی نسبیت به حسب جنسیت اشکالی ندارد. (العفة من کل احد حسن و هی من النساء احسن)
اخلاق در زنان اخلاق مراقبت است و در مردها اخلاق عدالت است.
احتمال دوم: بعضی معتقدند که نسبیت به هیچ نحوی در گزارههای اخلاقی جریان ندارد و جایی که موهن نسبیت هست به گزارههای عام اخلاقی برمیگردد؛ مثلاً وقتی به زن گفته میشود خسیس باشی بهتر است، علتش در خود روایت ذکر شده است چون دارد از کیسه خلیفه خرج میکند و مرد هم اگر بخواهد از کیسه خلیفه خرج کند (مثلاً مدیر اداره هست و برای او مهمان آمده است و میخواهد از پول اداره مهماننوازی کند، اینجا گفته میشود بیجا میکند باید از جیب خودش مهماننوازی کند.) در جایی که میگویند ترس برای زن خوب است، هر جا که احتمال خطر باشد ترس برای همه حَسَن است (مثلاً اگر کسی احتمال قوی میدهد که اگر به داخل خانه برود سرش را میبرند باید بترسد و نرود)
اگر با دقت نظر آموزههای قران و روایات را ببینیم و مشترکاتش را یک جا قرار دهیم و آنها که خطاب به مرد است را یک جا و آنها که خطاب به زن است را جای دیگر بگذارید میبینید که یک انباشت زیادی از آموزههایی که تمایزات جنسیتی در آن هست میشود. در روایت آمده است لعن الله رجلا تدبر إمرأة یعنی مردی که برود تحت ولایت زن، مرد نیست؛ ولی زن باید دنبالهرو مرد باشد. چون نظام ارزشی ما در سده اخیر تغییر پیدا کرده است (در قرن ۱۸ و ۱۹ اصلاً ساخت اجتماعی بر مبنای مدیریت مرد بوده است) و برابری ارزش شده است و ذهن روی برابری قفل شده است برای همین وقتی به آموزههای حقوقی میرسیم که داد میزند که ارث زن و مرد و دیه برابر نیست، پرسش در ذهن شکل میگیرد که چرا برابر نیست؟ (روانشناسی پرسش میگوید که آدم از چیزی پرسش میکند که خلاف انتظارش باشد) اگر کسی در ذهنش به جای فرهنگ برابری فرهنگ تناسب باشد، هرجایی برود دنبال این است که چرا تناسبها رعایت نشده است.
دین در مرحله استنباط و فهم از متون با مرحله تحقق خارجی ممکن است تفاوت داشته باشد.
مسأله مهم این است که دین در مرحله استنباط و فهم از متون با مرحله تحقق خارجی ممکن است تفاوت داشته باشد. یعنی ممکن است شما به این نتیجه برسید که دین آنچه را میخواهد این است که مرد روی مداری متفاوت از زن بچرخد. دو موجود متفاوت اما مکمل هم و هنجارهایشان هم تا حدودی متمایز هست. مثلاً از متون استفاده میشود که مردی که در خانه بنشیند تحقیر شده است ولی زنی که در خانه بنشیند تشویق میشود. آیا میشود من به همه آموزهها عمل کنم؟ نه این آموزهها باید مقید باشد به قدر طاقت بشریه، مثلاً اگر زن طوری تربیت شده است که سعه صدر برای پذیرش قوامیت مرد ندارد و یک عقلانیت جدیدی شکل گرفته در اینجا باید به حدی از قوامون علی النساء عمل شود که حق است و هم تکلیف ولی قسمتی که حق هست ولی تکلیف نیست را نمیشود عمل کرد.
آموزههای مربوط به مناسبات جنسی چیست؟ آیا در این آموزههای مربوط به مناسبات جنسی موقعیت زن و مرد یکسان هست یا در اینجا هم فرق دارد؟ یکی از مباحثی که ذیل مباحث اخلاق جنسیتی مورد بحث قرار میگیرد آموزههای اخلاق جنسی است اما به تعبیر دقیقتر اخلاق جنسی با اخلاق جنسیتی ممکن است عموم من وجه باشد چون اخلاق جنسی آموزههای مشترک را هم میگوید. اما بحث امروز ما در مورد اخلاق جنسی نبود و لذا به آن نمیپردازیم.
پی نوشت
- شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ۱جلد، هجرت – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ ق؛ ص۵۱۰.
- طبرى آملى كبير، محمد بن جرير بن رستم، المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام، ۱جلد، كوشانپور – ايران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۵ ق؛ ص۴۱۸.
- كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، دار الكتب الإسلامية – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق؛ ج۱ ؛ ص۱۱.
- البته نمیخواهم بگویم روایات درست است.
- قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا أَصَابَ الرَّجُلُ ابْنَةً بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَلَكاً فَأَمَرَّ جَنَاحَهُ عَلَى رَأْسِهَا وَ صَدْرِهَا وَ قَالَ ضَعِيفَةٌ خُلِقَتْ مِنْ ضَعْفٍ الْمُنْفِقُ عَلَيْهَا مُعَانٌ.ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ۴جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم – قم، چاپ: دوم، ۱۴۱۳ ق؛ ج۳ ؛ ص۴۸۲.
- وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه؛ شريف الرضى، همان؛ ص۳۷۳.
- به عنوان نمونه رک: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت)، دار إحياء التراث العربي – بيروت، چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق؛ ج۱۳ ؛ ص۱۱۹.
- قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع خَلَقَ اللَّهُ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ فِي النِّسَاءِ وَ جُزْءاً وَاحِداً فِي الرِّجَالِ وَ لَوْ لَا مَا جَعَلَ اللَّهُ فِيهِنَّ مِنَ الْحَيَاءِ عَلَى قَدْرِ أَجْزَاءِ الشَّهْوَةِ لَكَانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقَاتٍ بِهِ. كلينى، همان؛ ج۵ ؛ ص۳۳۸.
- غیرة الرجل ایمان و غیرة المرأة کفر؛ شريف الرضى، همان؛ ص۴۹۱.