نظریههای اخلاقی
مقدمه
عنوانی که به بنده اعلام کردهاند عنوانی است که نیاز به دورهی مفصلی دارد. باید دربارهی مکاتب اخلاقی سالها صحبت کرد. چون یکی دوتا نیستند و پرداختن به هر کدام از این نظریهها چندین جلسه میطلبد؛ بنابراین یک سری مطالب کلی را دربارهی این نظریهها خدمت شما عرض میکنم. پرسشهای دوستان نیز میتواند به عمیقتر شدن این بحث کمک کند.
نظریههای اخلاقی، اصطلاحی است که گاه به نام «مکاتب اخلاقی» نیز خوانده میشود. این حوزه، از جنس مطالعات هنجاری بوده و مثل فرااخلاق نیست. اخلاق هنجاری در صدد راهنمایی ما برای عمل است. وقتی میگوییم بحث هنجاری است؛ یعنی ماهیتی normative دارد. به این معنا که به ما راه را نشان داده و میگوید: فلان کار خوب یا بد یا درست یا نادرست است.
دانشهای هنجاری در حوزهی اخلاق بر دو قسم هستند:
۱٫ نظریههای اخلاقی که معیار و سطح کلی بحث را دنبال کرده و خیلی وارد جزئیات نمیشوند. مثلا در نظریهی سودگرایی به ما میگویند: اگر میخواهی زندگی خوبی داشته باشی، باید به دنبال منفعت عمومی باشی و خیر عمومی را در تمام تصمیماتت ترجیح بدهی. یا ممکن است دیگری بگوید دنبال چیزی باش که شهود میکنی و وجدان و عقلت آن را به تو میگوید. این به نظریه حسن و قبح عقلانی که ما داریم، شبیه است. یا ممکن است نظریهای مثل نظریهی امر الهی به شما بگوید دنبال امر الهی باشید. این نظریه شما را راهنمایی میکند اما در وجهی عام. به این شکل که صرفا آن معیار اصلی را نشان میدهد و در تصمیمات جزئی زندگی خیلی نمیتواند به شما کمک کند.
۲٫ در مقابل، اخلاق کاربردی قرار دارد که راهنمایی واضحتری میکند و در مورد مسائل خاصی است؛ مثلا در حرفهی پزشکی مسائلی اخلاقی پیش روی بیمار و پزشک وجود دارد که نیاز به تصمیمگیری دارند؛ مثلا آیا این که بعضی از بیماران در پایان حیات وضعیت بدی دارند ما را مجاز میکند تا نگذاریم به زندگیشان ادامه بدهند؟ اینها بحثهایی هستند که در اخلاق کاربردی پزشکی مطرح میشوند. اخلاقهای کاربردی صرفا مربوط به حرفهها نیستند و با اخلاق حرفهای فرق دارند، به عبارت دیگر اخلاق کاربردی لزوما مربوط به حرفهها نیستند. مثلا ممکن است تعامل با حیوانات نیز مشمول اخلاق کاربردی شود در حالی که تعامل با حیوانات حرفه نیست. مثال دیگری برای اخلاق کاربردی، اخلاق محیط زیست است که به مشکلات و بحرانهایی که در محیط زیست وجود دارد، میپردازد؛ مثلا مشکل آب را در نظر بگیرید: آیا ما باید به خاطر نسل آینده به شدت به خودمان سخت بگیریم و صرفهجویی کنیم یا نه؟ آیا ما نسبت به زیست نسل آیندهمان تعهد داریم یا نه؟ این بحثها مربوط به حرفه نیستند اما کاربردی هستند. از دیگر مثالهای این اخلاق میتوان به اخلاق خانواده و دوستی نیز اشاره کرد. اخلاق کاربردی نقطهی تماس اخلاق با زندگی است؛ چون برای عموم مردم این که نظریهها چه بگویند، مهم نیست. برای عموم مردم این مهم است که مثلا بدانند در تعامل با خانواده، روابط اخلاقی چگونه باید باشد؟ اگر شما به کتابهای اخلاقی سنتی ما هم نگاه کنید، بیشتر همین مباحث را مطرح میکنند؛ مثلا در کتابهای اولیهای که راجع به دوستی نوشته شده، آمده است که آیا ما مجازیم که دوستمان را در رابطه با امانتداری بیازماییم یا خیر؟
نظریههای اخلاقی از جنس مطالعات هنجاری هستند اما عامترین سطح هنجار را بیان کرده و سرچشمهها را نشان میدهند و وارد جزئیات نمیشوند.
با این حال، همیشه بحثهای عمیق زندگی، محصول چالشهای بحثهای سطحی هستند؛ مثلا در دورهای که در یونان به واسطهی کار سقراط و روایت افلاطون از او اخلاق زاده شد و پرورش پیدا کرد، چالشها زیاد شده بود؛ مثلا مردم نمیدانستند عدالت چیست. یکی میگفت: عدالت چیزی است که اقویا و زورمندان میگویند، دیگری میگفت: عدالت اصلا معنایی ندارد. بحثهایی مشابه این نیز وجود داشت؛ مثل این که فضیلت و شجاعت چیست. از دل همین مباحث بود که کسانی مثل سقراط در این مطالب عمیق شدند و رفتند سراغ این که آیا عدالت اصلا وجود دارد یا نه؟ در دوران جدید غرب، یعنی در ابتدای قرن بیستم نیز همین اتفاق افتاد و کسی مثل جی.ادوارد.مور، که به پدر دوم فلسفه معروف است، محصول بحثهای دوران شکاکیت جدید است. مثلا در این دوره میگفتند: چیزی به اسم خوبی وجود ندارد و خوبی یک اسم بیمسمایی است. خوبی اسمی است که ما بر چیزی میگذاریم، نه اسمی که از واقعیت گرفته میشود.
پس تا اینجا روشن شد که نظریههای اخلاقی از جنس مطالعات هنجاری هستند اما عامترین سطح هنجار را بیان کرده و سرچشمهها را نشان میدهند و وارد جزئیات نمیشوند. گاهی applied ها خطی هستند و در تطبیق آن نظریه بر یک مورد مشکلی وجود ندارد اما همیشه اینطور نیست. زندگی پیچیدگیهای زیادی دارد؛ مثلا شما میدانید که کشتن کسی بد است یا مثلا میدانید که از نظر اخلاقی وارد شدن به حریم خصوصی کسی اشکال دارد ولی همین قضیه در زندگی به این راحتی نیست؛ گاهی اقتضائاتی پیش میآید که شما مجبور میشوید حریم خصوصی را نقض کنید؛ مثلا کسی در حال مرگ است و از شما کمک میخواهد و شما برای کمک به او باید وارد حریم شخصی دیگر شوید. اینجا یک وظیفهی دیگر هم دارید و آن نجات جان این فرد است. در چنین مواردی اصطلاحا تزاحم یا تعارض پیش میآید.
گاهی در تطبیق، مشکلات دیگری غیر از تزاحم و تعارض نیز وجود دارد؛ مثل پیچیدگی مفهومی. همهی ما میدانیم که سرقت بد است اما گاهی ابهامهایی در این زمینه پیش میآید. همین ابهامها هم باعث شده است که مثلا در بحث کپی رایت مشکلاتی داشته باشیم. مثلا ممکن است کسی بگوید این که من فایل pdf کتابی را بگیرم، سرقت نیست، چون سرقت این است که من چیزی را بردارم و آن چیز دیگر در جای سابقش نباشد در حالی که در اینجا چنین نیست. به همین خاطر ممکن است کسانی در این زمینه ابهاماتی داشته و خیلی سختگیری نکنند.
…