تعریف اخلاق
عمدتاً در نوشتههای اخلاقپژوهان مسلمان، اخلاق عبارت است از بررسی فضائل و رذائل. البته به نظر میرسد که رفتار و ملاکهای ارزش رفتار نیز مورد بحث بوده است. ولی موضوع بحث فلاسفه اخلاق غربی بیشتر در رابطه با ملاک ارزش رفتار است.
بحث از ملاکهای اخلاق در غرب به عنوان فلسفه اخلاق شناخته شده است که منظور از آن بررسی سؤالات بنیادین اخلاق با رویکرد عقلی است. در پژوهشهای اخلاقی و فلسفه اخلاق در غرب چهار گونه بحث صورت میگیرد. این مطلب را از مقدمه جناب آقای ملکیان بر کتاب نگاهی به فلسفه اخلاق در سده بیستم به همراه اضافاتی نقل میکنیم (داروال, گیبارد و ریلتُن ۹ ـ ۱۳)
۱.اخلاق توصیفی
در این نوع بحث به توصیف اخلاقیات یک گروه یا فرد میپردازیم. مثلاً به این بحث میپردازیم که اخلاقیات سرخپوستهای آمریکای جنوبی چگونه است. ولی سؤال این است که این گونه مباحث، بحث جامعهشناسانه یا روانشناسانه است و چه ربطی به بحثهای نظری و فلسفی و کلی دارد؟ جواب این است که بعد از این بحثهای توصیفی به یک تحلیل کلی و نتیجهگیریهای کلان میرسند. شروع کار در اخلاق توصیفی با مطالعات تجربی و موردی شروع میشود و بعد به بحثهای فلسفی میرسد.
۲.اخلاق هنجاری
این مجموعه از مباحث اخلاقی بیشتر وجهه مصداقی دارد و در برابر بحثهای مفهومی در فرااخلاق شکل میگیرد.
الف: برای چه چیزی ارزش قائلیم، چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است چه چیز وظیفه انسان است و چه چیز این گونه نیست، بایدها و نبایدها کدامند؟ وقتی جواب این سؤالات را از تفکر عقلانی بخواهیم، میشود اخلاق هنجاری که بخشی از مطالعات فلسفه اخلاق است.
ب: بررسی تقدم و تأخر مباحث پیشین. مثلاً آیا وظایف مقدم است یا ارزشها.
ج: بحث از معنا و هدف زندگی. «برای چی زندگی کنیم؟» یک سؤال اخلاقی است.
د: آیا چیزی به عنوان حقوق طبیعی داریم یا حقوق قراردادی و وضعی است؟ این بحثی مهم در علم حقوق است و در علم اخلاق هم وارد است.
هـ: اخلاق کاربردی. وقتی مطالب و قواعد کلی را در مورد خاص بخواهیم تطبیق کنیم اخلاق کاربردی به وجود میآید. مثل اخلاق پزشکی یا اخلاق مهندسی. یا قواعد با هم تعارض دارند و نمیدانیم کدام را باید تطبیق کنیم و یا در تطبیق یک قاعده مشکل داریم. حجم گفتگوها در این مباحث بسیار بیشتر مباحث قبلی است.
۳. فرااخلاق
فرااخلاق بحثی مفهومی است و به آن اخلاق تحلیلی نیز میگویند. در غرب در بحث فلسفی مطالب و فلسفههای متفاوتی وجود داشته است و به این نتیجه رسیدند که باید یک شاخص و غلطگیر به وجود بیاورند که بتوانند بهتر به این مباحث رسیدگی کنند. برای همین به مباحث مفهومی و فلسفه تحلیلی پرداختند. همین گونه گفتگو در اخلاق هم پیش آمد و به فرااخلاق معروف شد. سه دسته مباحث در فرااخلاق مطرح است:
الف: بررسی مفهومی مفاهیم و گزارههای اخلاقی.
ب: تحلیل گزارههای اخلاقی. اینکه این گزارهها چه وضعیتی دارند و چگونه با هم ارتباط برقرار میکنند مورد بررسی قرار میگیرد.
ج: معرفتشناسی اخلاقی. مثل بحث نتیجهگیری بایدها از هستها.
۴.علم النفس اخلاقی
علم النفس اخلاقی یعنی مجموعهای از مباحث فلسفی و احیاناً تجربی ناظر به امور نفسانی و روانیای که آدمی، در مقام فاعل و عامل اخلاقی یا در مقام ناظر و داور اخلاقی با آنها سر و کار دارد. عمدهترین این مباحث عبارتند از: مسئله جبر و اختیار، حب ذات و خود دوستی انسان، خودگروی روانشناختی، لذتگروی روانشناختی….
حال اگر همین سؤالات بنیادین اخلاق را از منابع وحیانی بپرسیم و با روش فقهی بررسی را انجام دهیم به فقه اخلاق میرسیم. در این گونه تعابیر فلسفه یا عرفان یا فقه اشاره به یک رویکرد متفاوت دارد و نه یک علم متفاوت.
اینها همه چیزهایی بود که در غرب شکل گرفته و در مورد آن بحث میکنند ولی وقتی ما میگوییم اخلاق از مطالب بیشتری سخن میگوییم مثلاً ما از آداب سخن میگوییم. حال اگر بیاییم و این آداب را از لحاظ ارزشهای اخلاقی مورد بررسی قرار دهیم این بحث نیز اخلاقی است و یا حتی واجبات و محرمات را نیز میتوانیم با همین ارزشها اندازهگیری کنیم. در واقع محرمات و واجبات سختگیرهایی هستند که دین برای حفاظت از ارزشهای اخلاقی دیگری در نظر گرفته است.
مثلاً تربیت اخلاقی نیز احتیاج به مباحث علمی دارد چرا که اگر ما میخواهیم آن زمینه اخلاقیات و ارزشها را در دیگری ایجاد کنیم نیاز به مباحث علمی دارد و باید توجه داشته باشیم که بهترین عامل کنترل، هم عامل درونی است و نظم و عامل بیرونی متکی بر حقوق و داغ و درفش است. بحث از تربیت اخلاقی را در اخلاق بحث میکنیم، چنانکه تربیت سیاسی را در علم سیاست مورد بررسی قرار میدهیم.
همچنین بحث از مبانی اخلاقی مورد نظر است و ما در بحثهای اخلاق در مورد آن بحث میکنیم. مبانی هستیشناسانه، مبانی معرفتشناسانه و مبانی انسانشناسانه مورد بررسی قرار میگیرد. این مباحث باید در جایی مورد بررسی قرار گیرد. ولی به جهت ارتباط مستقیمی که با بحث ما دارد و دغدغهای که ما نسبت به بررسی آن داریم در خود علم اخلاق از آن بحث میکنیم زیرا ممکن است این جهت بحث و دغدغهای که ما داریم آن صاحب علم هستیشناسی یا انسانشناسی نداشته باشد.
تعریف فقه اخلاق
حال اگر همین سؤالات بنیادین اخلاق را از منابع وحیانی بپرسیم و با روش فقهی بررسی را انجام دهیم به فقه اخلاق میرسیم. در این گونه تعابیر فلسفه یا عرفان یا فقه اشاره به یک رویکرد متفاوت دارد و نه یک علم متفاوت. مثلاً عرفان موضوعش وجود مطلق است ولی در کتاب الفتوحات المکیة که کتابی عرفانی است از همه چیز حتی از معادن زمین هم بحث شده است. آیا همه این مباحث استطرادی و خروج از بحث است؟ خیر. وجه ممیز عرفان از فلسفه این است که عرفان با ابزار شهودی که متفاوت از ابزار عقلی است، به بررسی همه این زمینهها پرداخته است. یعنی سؤالات همان است ولی ابزار پاسخگویی متفاوت میشود.
برای دین یک حوزه استحفاظی قائلیم و قبول داریم که در این حوزه استحفاظی، دین پاسخگوی سؤالات ماست. از سوی دیگر سؤالاتی در فلسفهی اخلاق برای ما پیش میآید. ما میخواهیم در محدودهای که سؤالات ما با این حوزه استحفاظی تلاقی دارد جواب این سؤالات را از دین بگیریم. این معنا و تعریف فقه اخلاق است.