نتیجه پوزیتیویستی شدن آموزش سیاسی غیراخلاقی شدن سیاست است
وی در ابتدا تعریفی از فلسفه اخلاق ارائه داد و گفت: ما دانشی به نام دانش اخلاق داریم که محصول قواعد و اصولی است که وقتی به مرور وقتی درباره کردارهای انسان به آن اندیشیدیم به آن دانش رسیدیم. «فلسفه اخلاق»، دانش درجه دوم است به این معنا که بعد از اینکه دانش اخلاق شکل گرفت، این دانش از منظر بالاتری به پژوهش میپردازد و میپرسد که چرا دانش اخلاق شکل گرفته و چه مکاتبی تاکنون درباره دانش اخلاق شکل گرفته است. پس فلسفه اخلاق دانش درجه دومی است که درباره دانش اخلاق پرسشگری میکند و از جنس فلسفه است.
در یک تقسیمبندی معروف، دانش اخلاق را به چند دسته تقسیم میکنند؛ اخلاق توصیفی، فرااخلاق، اخلاق هنجاری. اخلاق هنجاری خود چند مکتب دارد مثل اخلاق وظیفهگرایانه، اخلاق سودگرایانه و اخلاق فضیلتگرا. بعضیها معتقدند فلسفه اخلاق همان فرااخلاق است چون از منظر فراتری به دانش اخلاق میپردازد.
کیخا افزود: در کنار این سه شاخه، یک شاخه جدیدی هم شکل گرفته به نام اخلاق کاربردی؛ این شاخه به مرور زمان و بر حسب نیازهای روز جامعه شکل گرفته است. مثلاً در حوزه سیاست ما اخلاق سیاسی یا اخلاق انتخابات داریم که به کمک دانشی که در اخلاق کاربردی وجود دارد آن را تحلیل می کنند. یا مثلاً بحث درباره مهاجرت آنقدر در مسائل اخلاقی مطرح است که باعث شده در اخلاق کاربردی شاخهای با عنوان اخلاق مهاجرت شکل بگیرد یا مثلاً اخلاق جنگ که درباره نفس جنگ، جنگ عادلانه و ناعادلانه و امثال آن بحث میکند. خلاصه اینکه در اخلاق کاربردی، به واسطه نیازهایی که داریم به مرور زمان شاخههای جزئیتری شکل گرفته و به بحث راجع به آنها میپردازد.
ارتباط بین اخلاق و سیاست خیلی بستگی به نوع نگاه ما نسبت به سیاست دارد. به نظر من نحوه آموزش سیاسی ما به نحوی بوده که پیوند اخلاق با سیاست را متزلزل و بحث در این باره را انتزاعی کرده است.
این استاد دانشگاه ادامه در ادامه به بحث درباره اخلاق حرفهای پرداخت و تصریح کرد: اگرچه ما اصول اخلاقی ثابت داریم که همه ملزم به رعایت آن هستند اما هر شغلی با مسائلی طرف است که نیاز به قواعد و قوانین اخلاقی دارد. و به همین دلیل هم شاخهای با نام اخلاق حرفهای شکل گرفته است. مثل اخلاق حرفهای علم پزشکی.
حوزه اخلاق عموماً قربانی مصالح سیاسی میشود. حتی در موقعیتها و کشورهایی که بیشترین شعارهای اخلاقی هم داده شده باز این اتفاق رخ داده است.
در حرفه سیاست هم چنین چیزی داریم که براساس آن ما درباره چارچوبهای اخلاقی حرفه سیاست حرف میزنیم. و همچنین وقتی دچار تعارضات اخلاقی می شویم، درباره این بحث میشود که آن را چگونه پاسخ دهیم. منتها اغلب مواقع به این سوالات پاسخ داده نمیشود و حوزه اخلاق عموماً قربانی مصالح سیاسی میشود. حتی در موقعیتها و کشورهایی که بیشترین شعارهای اخلاقی هم داده شده باز این اتفاق رخ داده است.
این درحالیست که اگر اخلاق حرفهای جدی و برای آن ضمانتهای اجرایی در نظر گرفته شود کمتر شاهد نادیده گرفتن اخلاق در سیاست میشویم. چون اخلاق حرفهای اجازه گذشتن از مسائل اخلاقی را نمیدهد و کارگروههایی متشکل از افراد خبره دارد که برای پاسخ به چالشهای اخلاقی باید راه حل ارائه دهند و در همین راستا منشوری هم نوشته میشود که متشکل از بایدها و نبایدهاست. هم باید ونبایدهای سیاستمدار وقتی سرکار است و هم باید و نبایدهای بعد از دوران مسئولیتش. در واقع در اینجا به اخلاق به عنوان یک مسئله تخصصی نگاه و برای آن ارزش قائل میشود.
کیخا در خصوص سابقه پرداختن به اخلاق در گذشته گفت: کتاب های اخلاقی که در گذشته در باب اخلاق نوشته شده است بیشتر به علم اخلاق پرداختهاند و اینکه علم اخلاق چه شاخههایی دارد و هرشاخه چه تعریفی دارد. ولی این کتابها یادشان رفته که قرار است به این علم، عمل هم بشود لذا عدهای این مسئله را مطرح کردند که اخلاق اگر خاصیت درمانگری نداشته باشد به درد نمیخورد. مثل طبابت که توقع داریم ما را درمان کند از اخلاق هم توقع داریم تاثیری روی ما بگذارد.
یکی از کسانی که خیلی خوب به این موضوع پرداخته اند امام خمینی (ره) بودند که در مقدمه کتاب چهل حدیث گفتند: «اگر اخلاق باعث نشود که شما تغییری کنید به درد نمیخورد.» به همین دلیل هم ایشان کتابهایی مثل اخلاق ناصری و امثال آن را نقد و سعی کردند خودشان اخلاق را به گونهای مطرح کنند که انگیزه عمل ایجاد بکند. ما باید بین توجیه و انگیزه فرق بگذاریم. در توجیه ما فقط دنبال این هستیم که تعریف خوب ارائه دهیم و بگوییم فلان چیز باید این چنین یا آن چنین باشد ولی درانگیزه، بر بُعد عمل هم تاکید میکنیم و به همین خاطر گفته میشود که توجیه باید با انگیزه باشد. به همین خاطر هم بحثهای اخلاقی ما بیشتر توجیهی و از عمل دور هستند.
وی در توضیح ارتباط بین اخلاق و سیاست بیان کرد: ارتباط بین اخلاق و سیاست خیلی بستگی به نوع نگاه ما نسبت به سیاست دارد. به نظر من نحوه آموزش سیاسی ما به نحوی بوده که پیوند اخلاق با سیاست را متزلزل و بحث در این باره را انتزاعی کرده است. در گذشته ما دانشی تحت عنوان «حکمت عملی» داشتیم که براساس آن فرد باید یکسری فضایل را کسب میکرد و تجربه آن کاری که میخواهد وارد آن شود را هم داشته باشد. در این دانش بحث همیشه از غایت امور آغاز میشد و هرکاری میخواستند انجام دهند میپرسیدند که این کار برای چه قرار است انجام شود و پرسیده میشد که مطلوبترین حالت چیست؟
به بیان دیگر کار این دانش بحث درباره مطلوب و باید و نباید است. مثلاً در اخلاق سیاسی مطرح می شد که مطلوب جامعه چیست و جامعه مطلوب به چه سمتی حرکت میکند یا مثلاً سیاستمداران برای ورود به سیاست چه بایدها و نبایدهایی دارند لذا همانقدر که مطلوب در این بحث مهم است تربیت هم مهم است؛ هم تربیت مردم و هم تربیت سیاستمداران. بخش زیادی از کتاب «جمهور» افلاطون هم در این باره است که چگونه مردم و سیاستمداران خوب عمل کنند.
نکته مهم این است که بجای سفارش و حرفهای نظری باید تلاش کنیم به اخلاق سیاست عمل کنیم و آن را مورد توجه قرار دهیم. ما منشور اخلاق و انتخابات و متون بسیاری در این باره داریم ولی اینها عملی نمیشود. باید ضمانتهای اجرایی بگذاریم که به این متون عمل و نگاه جدیتر شود.
نویسنده کتاب «مناسبات اخلاق وسیاست در اندیشه سیاسی اسلام» اضافه کرد: دیدگاهی که شرح دادم مربوط به دیدگاه حکمای یونان و فلاسفه بود که تحت عنوان دیدگاه «فضیلتگرایان» مطرح است. اما در دوره جدید، در نحوه آموزش سیاسی تغییر بزرگی اتفاق افتاد که حاکی از اثبات شدن نگرش اثباتگرایانه یا پوزیتویستی بود.
برمینای این نگرش بیشتر از اینکه غایت مطرح باشد روشی که میتوان به علم سیاست دست پیدا کرد مهم است. ولی اینکه علم سیاست را در راستای چه هدفی میخواهیم خیلی مطرح نیست. در نتیجه حاکم شدن این نگرش خیلی بحث اداره مهم شد و دانش سیاست از بعد انتقادیاش فاصله گرفت و خیلی محافظه کار شد. بنابراین سیاستمداران فقط مشغول به تعاریف مفاهیم و دستهبندی مباحث و اینها میشوند و کمتر حواسشان به این موضوع است که در جامعه چه میگذرد در واقع حوزه عمل خیلی کمرنگ شد.
نکته مهم این است که بجای سفارش و حرفهای نظری باید تلاش کنیم به اخلاق سیاست عمل کنیم و آن را مورد توجه قرار دهیم.
سیطره دانش اثباتی باعث شکاف خیلی زیاد میان نظر و عمل شد. با وجود اینکه نهضتها و مکاتبی علیهاش شکل گرفت اما همچنان سیطرهاش را حفظ کرده است و حتی در ایران که ما پیشینه فضیلتگرایانه داریم ولی سیطره پوزیتویستی در علوم ما خیلی حاکم است. البته در همین چندسال اخیر بسیاری از اساتید کشور ما از جمله دکتر بشیریه که ما ایشان را پدر علم سیاست میدانیم این نقد را داشتند که با سیطره نگرش پوزیتویستی ما از حکمت پیشینه خود دور افتادیم و لازم است آن را دوباره احیا کنیم. حکمتی که از سیاست دور نبود، محافظه کار نبود و خیلی نقاد بود و به مصلحت مردم و جامعه میاندیشید. اینکه ما از این رویکرد خارج شویم به معنی خروج ازعلم نیست بلکه میتوانیم وارد یک علم کاربردیتر و ارزشمدارتر شویم.
این پژوهشگر اخلاق در خصوص اخلاق کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری گفت: به نظر میآید که همه این افراد میدانند باید چه کنند و چه نکنند، چیزی که ما با آن مواجه هستیم این است که فرد اتفاقی که افتاده است را انکار میکند. به همین دلیل هم به نظر من سفارشهای اخلاقی در حال حاضر به کاندیدا کمکی نمیتواند بکند. اینکه مثلاً اگر از عهده کاری برنمیآیند شعارش را ندهند یا مثلاً اگر قبلاً کمکاری کردند الان بیایند و بگویند که چگونه میتوانند این کمکاریها را جبران کنند به جای اینکه طوری برخورد کنند که انگار اشتباهی نداشتهاند مسائل بدیهی اخلاقی است ولی نکته مهم این است که بجای سفارش و حرفهای نظری باید تلاش کنیم به اخلاق سیاست عمل کنیم و آن را مورد توجه قرار دهیم.
ما منشور اخلاق و انتخابات و متون بسیاری در این باره داریم ولی اینها عملی نمیشود. باید ضمانتهای اجرایی بگذاریم که به این متون عمل و نگاه جدیتر شود.