كم مصرفي، شادكامي و اخلاق روزمره
چه چیزی فیلسوف را برآنمیداردکه به موضوع کممصرفی بپردازد؟
وستاکات((Emrys Westacott استاد فلسفه دانشگاه آلفرد نیویورک و نویسنده کتاب «عقلانیتِ کم مصرفی: چرا کمتر، بیشتر است –بیشتریا کمتر» و «فضیلت گناهان ما». آثار وستکات در نیویورک تایمز، لس آنجلس تایمز، وال استریت ژورنال، مجله فلاسفه و فلسفه حالا مورد توجه قرار گرفته است. )): چند سال پیش من در یک کلاس فوق برنامه تدریس میکردم که در آن از اصطلاح دهن پرکن خودم استفاده کردم: «قناعتپیشگی((Tightwaddery)): زندگی خوب با روزی یک دلار.» موضوع را دوستی پیشنهاد کرده بود که از گرایشهاي مقتصدانه من با خبر بود. این کلاسهای فوق برنامه یکبار در هفته بعدازظهر تشکیل میشد و اغلب هم عملی و تاحدی غیرمتعارف بود. دوره قناعتپيشگي من به چند سری کلاس عجیب و غریب دانشگاهی مبدل شد. برخی افراد که چیزی از این کلاسها نمیدانستند، آنها را نمونه خوبی از جریانهای زودگذر احمقانه در عرصه آموزش و پرورش تلقی میکردند. اگر سرفصلهای درسی آنها را اذیت میکرده، ایکاش نگاهی به محتوای دوره میانداختند تا متوجه شوند چه محتوای باارزشی در آن نهفته است. ما فیلسوفان رسمی مثل اپیکور، اپیکتتوس، ثورو و همینطور منتقدان فرهنگی معاصر نظیر سات جالی((SutJhally)) و جودیت اسکور((Judith Schor)) را موضوع بررسی قرار دادیم و دیدگاههای آنها را در باب مسائلی چون مصرفگرایی، تبلیغات، فقر و ماهیت کار مطالعه کردیم. در دوره ما مؤلفههای عملی محدودی هم وجود داشت که مسلماً اهمیت چندانی نداشتند. دانشجویان ملزم بودند تمام مخارجشان را ثبت و ضبط کنند؛ راجع به چیزهایی مثل قیمت واحد و متوسط هزینه دلاری، اطلاعات کسب کنند، تلاش کنند موهای یکدیگر را اصلاح کنند و نهایتاً دوره با یک مهمانی کلاسی پایان یافت که پذیراییاش با ارزانترین غذاهایی بود که دانشجویان آماده کرده بودند.
درثانی این یک پژوهش فلسفی عمیق است که تمرکزش بر روی استدلالهایی است که له و علیه سادهزیستی طرح شدند (یا میتوانند طرح شوند). این استدلالها در یک سنت غنی فلسفی بسط یافته و محل بحث قرار گرفتهاند که از دوران باستان آغاز شده است. یکی از کارهایی که تلاش کردم بهانجام رسانم، این بود که استدلالهاي اصلی را در این سنت مشخص کنم و آنها را بهصورت نظمیافته موضوع ارزیابی قرار دهم.
اگرچه تمرکز اصلی دوره بر کممصرفی بود، اما پرسشهای گستردهتری در آن مطرح میشد که واقعاً ما را مجبور به وارسی مهمترین هنجارها و تصوراتمان درباره زندگی خوب میکرد. پرسشهایی که از زمان سقراط تا به امروز، در مرکز فلسفه قرار داشتهاند. از آن موقع تاکنون من چندین دوره با موضوع کممصرفی برگزار کردم. اخیراً شروع کردم به تدریس شادکامی؛ یعنی موضوعی که بهوضوح با پرسشهایی در باب زندگی خوب، مرتبط است. همچنین سالهاست که درباره اخلاق روزمره مینویسم. کتاب اخیر من «فضیلتهای رذیلتهای ما»((The Virtues of Our Vices)) شامل مقالههايي است در باب موضوعاتی چون سخنچینی، گستاخی، فخرفروشی و شوخطبعی.
درباره این دغدغههای مشترک در باب کممصرفی، شادکامی و اخلاق روزمره، به طرح و گردآوری مجموعهای از پرسشها پرداختم. مثلاً اینکه چرا کممصرفی در طول اعصار بهعنوان ارزشی اخلاقی تمجید میشده است؟ آیا تمجیدکنندگان آن، درست میگفتند؟ آیا امروز که فرصت مصرف بهانحاء مختلف بسیار بیش از گذشته است، حال که اقتصاد ما وابسته به میلیونها انسانی است که پیوسته مصرف و خرج میکنند و بهجای آنکه صرفهجویی یک ارزش حساب شود، هنجاری منسوخشده است، کممصرف کردن همچنان شایسته است؟ آیا باید آن را جزء چیزهایی قرار دهیم که دیوید هیوم آنها را «ارزشهای راهبان» مینامد؟
وقتی شروع به تفکر درباره این پرسشها کردم، متوجه شدم که جدا کردن دو مفهوم کممصرفی و سادهزیستی از یکدیگر خیلی دشوار است. دو مفهوم با یکدیگر همپوشانی دارند و درنتیجه دلایل مختلفی که در دفاع از زندگی ساده و کممصرف ذکر شده نیز همینگونهاند.
* آیا از کلاس شما استقبال شد؟ آیا به نظر شما در این دوره زمانی سادهزیستی موضوعی هست که توجه و علاقه دانشجویان را به خود جلب کند؟
بله، از کلاس استقبال شد (این را هم باید اضافه کنم برای والدینی که من با آنها صحبت کردم، بسیار جالب بود که فرزندانشان چطور کممصرف بودن را میآموزند!) خبرها میگویند که این روزها محبوبترین رشته لیسانس در آمریکا، تجارت است و بسیاری از فارغالتحصیلان هاروارد و مؤسسات مشابه آن، هدف خود را والاستریت قرار دادند تا به پول برسند. اما من فکر میکنم بهوضوح، جریان دیگری در خلاف این جهت نیز وجود دارد که شاید بهطور خاص در میان جوانان باب شده باشد. بسیاری از مردم منتقد فرهنگ مصرفگرایی رایجاند. آنها نگران محیط زیستاند و مشتاقاند خود زندگیشان را بر پایه ارزشهایی چون کممصرفی، سادگی و خودبسندگی پیریزی کنند. بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، این گرایش را قویتر کرد؛ زیرا سبک زندگی کممصرف را برای خیلیها تبدیل به یک ضرورت کرد که در حالت عادی امکان نداشت به آن روی آورند.
* تاکنون کتابهای زیادی دربارۀ اینکه «چرا و چگونه باید کممصرف باشیم» تألیف شده است. کتاب شما از چه جهت با بقیه تفاوت دارد؟
از چندین جهت.
اولاً این یک کتاب خودیاری یا خلاصهای از توصیههای عملی نیست. اگر میخواهید بدانید چطور میشود جعبههای خالی شیر را تبدیل به جافرچهای سرویس بهداشتی کرد، باید چیزی شبیه مجلۀ «خسیس خان»((The Complete Tightwad Gazette)) اِمی داکزین((Amy Dacyczyn)) را بخرید.
درثانی این یک پژوهش فلسفی عمیق است که تمرکزش بر روی استدلالهایی است که له و علیه سادهزیستی طرح شدند (یا میتوانند طرح شوند). این استدلالها در یک سنت غنی فلسفی بسط یافته و محل بحث قرار گرفتهاند که از دوران باستان آغاز شده است. یکی از کارهایی که تلاش کردم بهانجام رسانم، این بود که استدلالهاي اصلی را در این سنت مشخص کنم و آنها را بهصورت نظمیافته موضوع ارزیابی قرار دهم.
ثالثاً این اثر یک نوشته جدلی نیست. پیام کتاب این نیست که «باید زندگی خود را عوض کنید!» یقیناً من با دیدگاهها و هنجارهای کسانی همدلام که اسمشان را «حکمای کممصرفی» میگذارم (گروهی مشتمل بر بودا، سقراط، افلاطون، اپیکوریان، کلبیان، رواقیان، عیسی، فرانسیس قدیس، بوتیوس، مور، روسو، ثورو و بقیه). همچنین در دو فصل پایانی کتاب، دلایلی مطرح کردم مبنی بر اینکه چرا تسهیل و ترویج سادهزیستی، برای جامعه ما مفید خواهد بود. اما ازسویی این را هم میدانم که دلایل قدرتمندی در تقابل با این سخنان و در دفاع از تجمل و پرمصرفی وجود دارند. من تلاش میکنم این فروگذاری را جبران نموده و دلایلی واقعاً قوی را بهرسمیت بشناسم که انگاره «زندگی خوب، زندگی ساده است» را زیرِسؤال میبرند.
* پرسشهای محوری کتاب را کدامها میدانید؟
درواقع سه پرسش محوری وجود دارد: چرا اکثر فلاسفه از سادهزیستی دفاع کردند؟ چرا اکثر انسانها آنها را نادیده می گیرند؟ و حق با کدام گروه است؟
* «ساده زیستی» دقیقاً به چه معناست؟
وقتی شما عمیقاً به سادهزیستی فکر میکنید، معلوم میشود که مفهوم پیچیدهای است. چهبسا این مفهوم شامل هرکدام از انگارههای زیر باشد یا به آنها ارجاع داده شود:
• پروای مالی (بهگونهای که بن فرانکلین از آن دفاع کرده است)
• ارزان زیستن (کم پول خرج کردن و کم مصرف کردن منابع)
• خودبسندگی (انجام کارها برای خودتان، نه براساس خوش آمد یا جلب حمایت دیگران)
• طبیعتمدار زیستن (مانند ثورو در والدِن)
• خوش بودن با لذتهای ساده
• ریاضت یا خودفراموشی (همانند شیوهای که راهبان یا زاهدان در پیش میگیرند)
• خلوص جسمی یا روحی
• زیستن براساس یک روال منظمِ سختگیرانه
• سادگیِ زیباشناسانه (مثل دوری از تجملات یا ترجیح زندگی روستایی)
برخی از چنین برداشتهایی از سادگی با یکدیگر همپوشانی دارند یا همدیگر را حمایت می کنند. مثلاً داشتن باغچه سبزیجات، لذت سادهای است که پول شما را ذخیره میکند، شما را خودبسندهتر میکند و سبب میشود به طبیعت نزدیکتر شوید. اما این برداشتها همچنین میتوانند در تضاد با یکدیگر باشند. بیشک ديوجانوس کلبی ارزان میزیست، خانه او یک خمره بزرگ سفالی بود و تمام مایملکش را در کیفی کوچک نگهداری میکرد. اما از آنجا که گدایی میکرد، بهسختی میتوان او را خودبسنده دانست.
…
پانویسها: