رهنامه: موضوع مصاحبه امروز در رابطه با علوم خادم و کمککننده به علم اخلاق است. اولین سوال و شاید شاخصترین سوال این است که آیا میشود از علومی به صورت مجزا نام برد که خادم به علم اخلاق باشند؟
استاد: من اولا تشکر میکنم از نشریه رهنامه پژوهش که اعتنای به علوم اسلامی دارد. و تلاش میکند هم علوم اسلامی را به صورت جامعی معرفی بکند. و هم اینکه این معرفی نتیجهاش توجهات درجه دو به علوم میشود و در مسیر مهندسی علوم برای آینده کمک خواهد کرد و به نوعی برنامهریزی برای ظرفیتشناسی و توسعه علوم هم محسوب میشود.
بیتردید اگر ما بخواهیم یک علم اخلاق اسلامی مطلوب داشته باشیم، به معنای اینکه هم کارآمد و پاسخگو باشد، هم به شدت مستند و اصیل و متکی به منابع اولیه دینی باشد و هم منسجم و پالوده و جامع باشد، باید این نگاههای درجه دو را خیلی تیز کنیم و گفتگوهای پیرامون یک علم را به خوبی رقم بزنیم تا بتوانیم به یک چنین دستاوردی انشاءالله دست پیدا کنیم.
نشریه شما رهنامه پژوهش است. رهنامه پژوهش از طرفی به طلاب جوان پژوهش را میآموزد و علوم را معرفی میکند و از طرفی زمینهای برای پژوهشهای برتر در علوم اسلامی میشود که به بالندگی علوم اسلامی منتهی میشود.
ثانیا اجازه میخواهم قبل از اینکه به ظرفیتهای خارجی برای توسعه علم اخلاق بپردازیم یک مقدار ظرفیتهای داخلی علم اخلاق را معرفی بکنم؛ چون این سوال که چه علومی به علم اخلاق خدمت میکنند گاهی رهزنی میکند. به این ترتیب که طلبه ما به آن عناصر بیرونی که میتواند به این علم خدمت بکند بیشتر میپردازد و از ظرفیتهای درونی خود این علم غافل میشود. آن وقت این مصداق آفتابه و لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی! میشود.
بنابراین اولا یک بار به داراییهای درونی اخلاق توجه بکنیم و بعد ببینیم از بیرون چه چیزهایی بهش خدمت میکنند.
اول: ظرفیتهای داخلی علم اخلاق
حوزه علم اخلاق ما به یک اعتبار کم برگ و بار نیست هر چند پراکنده است؛ بدین صورت که:
یک حوزه اخلاق عقلی فلسفی داریم که به صورت تجزیه و تحلیل عقلانی مفاهیم اخلاقی را کار کرده و عرضه کرده است.
یک حوزه اخلاق سلوکی عرفانی داریم که مبتنی بر شهود عارفان و اشراقات ربانی اولیا شکل گرفته است.
یک حوزه اخلاق نقلی اثری داریم که مبتنی بر منابع نقلی دین شکل گرفته است و این منابع نقلی هم خیلی متنوعند و خیلی وقتها محققان اخلاقی ما از زوایای آن غفلت میکنند؛ مثلا تفاسیر قرآن کریم، ما چند تا تفسیر قرآن داریم؟ خیلی زیاد است. تفاسیر قرآن کریم ذیل آیات الاخلاق مباحث اخلاقی بسیار ارزندهای را مطرح کردند که گاهی محققان اخلاق ما اصلا به اینها توجه ندارند که اینها یک منبع مراجعه خیلی ارزشمند است؛ لذا گاهی از این غفلت میشود.
یا در موسوعههای روایی و کتب حدیث ما، ابواب اخلاقی به طرق مختلف آمده است. در کتابهای شرح الاحادیث، که شروح موسوعههای روایی هستند، مثل: مراه العقول مجلسی، شرح کافی ملاصالح مازندرانی و در کتابهایی که شرح الحدیث میباشند مطالب بسیار ارزندهای ذیل مطالب و احادیث اخلاقی آمده است که از چشم پژوهشگران اخلاق دور ماندهاند.
ذیل ادعیه ما و شرح ادعیه ما همینطور. زیارات ما مملو از عناوین و مفاهیم اخلاقی است که گاهی از آن غفلت میشود. باز کتابهای دیگری داریم؛ کتابهایی که به صورت چند روشی و تلفیقی به اخلاق پرداختهاند، کتابهای جامع اخلاقی که به یکی از این ظرفیتهای عقل و شهود و نقل اکتفا نکردهاند و به صورت چند روشی به اینها پرداختند که ذیل مکتب اخلاقی میگنجند و به اینها به عنوان میراث اخلاقی باید توجه کرد.
به اندرزنامهها و دستورالعملها به عنوان میراث اخلاقی باید توجه کرد؛ به کتب ادبیات کهنمان باید توجه بکنیم. ادبیات کهن ما حتی مثل شاهنامه فردوسی، گلستان سعدی و بسیاری از کتابهایی که تراث ادبی میدانیم به واقع کتابهای اخلاقی هستند. کلیله و دمنه ما کتاب اخلاقی است. شاهنامه فردوسی را بعضی از اساتید تجزیه و تحلیل کردند مشحون از مفاهیم اخلاقی اجتماعی است که باید توجه کرد.
کتابهای تاریخ و سیره ائمه اطهار (علیهم السلام) به عنوان اسوههای اخلاق اسلامی را باید توجه بکنیم. به نوعی اخلاق اسلامی خیلی منبع دارد، ولی گاهی پژوهشگران اخلاق ما فقط سراغ کتابهایی میروند که روی عنوانش اخلاق نوشته شده است و این غفلت بزرگی است. اینها ظرفیتهای داخلی علم اخلاق است.
آیا این ظرفیتهای داخلی به صورت لوازم برای پژوهشگر اخلاق لازم است؟
بله. دستمایههای اولی است که در اختیار پژوهشگران علم اخلاق است که باید به آنها توجه کنند و میتوانند از هر کدام ذخایر ارزشمندی را به نفع علم اخلاق اصطیاد کنند.
دوم: ظرفیتهای خارجی علم اخلاق:
من یک اصطلاح خاص را در تعریف علم اخلاق به کار میگیرم. اگر اجازه بدهید علم اخلاق را خیلی سریع تعریف میکنم تا معلوم بشود چه چیزهایی خارج از علم اخلاق است.
ببینید علم اخلاق در واقع علم بیان ارزشها و به تبع آن ضد ارزشها و بایدها و نبایدها، حسن و قبیح، زشت و زیبا، فضیلت و رذیلت، شایسته و ناشایسته، ممدوح و مذموم اعمال و صفات انسانی است که کمال او را تامین میکند.
آن چیزهایی که خوب و بایسته است کمال انسان را تامین میکند و چیزهایی که بد و ناشایسته است کمال انسان را در معرض خطر قرار میدهد. علم اخلاق ناظر به کمال و سعادت انسان تبیین میشود و بایستهها و موانع کمال انسان را تعریف میکند.
با این تعریف دو علم ۱ ـ انسانشناسی و ۲ ـ علم تربیت وجود دارد که به نوعی نزدیکترین خویشاوندان علم اخلاق محسوب میشوند؛ بدین صورت که: علم انسانشناسی به احوالات انسان آنگونه که خدا آفریده است و به داراییهای موهوبی انسان که در اختیارش قرار داده شده است میپردازد. علم انسانشناسی انسان را آنگونه که خدا آفریده است تعریف میکند؛ علم اخلاق نیز انسان را آنگونه که باید باشد تعریف میکند و به تبع انسان بایسته البته انسان نابایسته و ناشایسته را تعریف میکند. انسان از این نقطه و دامنهای که تکویناً در آن قرار گرفته است تا به آن قلهای که باید به آن برسد یک مسیر طولانی را با پای اختیار خودش میتواند طی کند. حرکت از این نقطه موجود به سمت آن قله مطلوب را علم تربیت بیان میکند.
این سه علم آنقدر به هم نزدیک هستند که اساساً در کتابهای کهن اخلاقی از همدیگر تفکیک نشدهاند. مثلا معراجالسعاده و جامعالسعادات اولش مباحث مربوط به نفس آمده است، قوای نفس ذکر شده است، قوه غضبیه، شهویه، عاقله، واهمه که اینها تماما انسانشناسی است، اینها وضعیت انسان را آنگونه که هست و خدا آفریده بیان میکند.
بعد فضایل و رذایل را ذکر کرده است که این اخلاق است. بعد شیوه رسیدن به این فضایل و اجتناب از آن رذایل را بیان کرده که این تربیت است. به این ترتیب اینها اینقدر با هم نزدیکی و خویشاوندی دارند که اساسا از هم تفکیک نمیشدند. اما چرا پیشنهاد میکنیم الان تفکیک شوند؟ به خاطر اینکه وقتی علوم به انباشت معرفتی و تراکم محتوایی میرسند آرام آرام معلوم میشود که دیسیپلینشان با هم فرق میکند و تفاوت ماهوی دارند. لازم است اعلام استقلال بکنند.
شبیه اتفاقی که در فقه افتاده است؛ فقه کهن ما در آغاز تولد و توسعهاش، اصول هم در دامنش بود، رجال و قواعد فقهی هم در دامنش بود؛ یعنی مباحث اصولی را در کتابهای فقهی بحث میکردند، اما آرام آرام مباحث اصولی به تراکم و انباشتی رسید که دیدند به نحو استقلالی خودش میتواند جای دیگری بحث بشود. به همین ترتیب الان وقتش رسیده است که اخلاق را از تربیت و انسانشناسی تفکیک کنیم و به صورت مستقل به آنها بپردازیم.
۱- انسانشناسی
درباره انسانشناسی چند نکته عرض کنم:
نکته (۱): انحاء انسان شناسی: انسانشناسی به روشهای مختلفی صورت گرفته است و لازم است صورت بگیرد:
الف) انسانشناسی عقلی: ما یک انسانشناسی عقلی فلسفی داریم که تحت عنوان علم النفس در تراث فلسفی ما سابقه دارد، طبیعتاً این علم النفس فلسفی را عالمان اخلاقی ما باید مسلط باشند چون بالاخره توصیفی از نفس و جان انسان است ولو اینکه به روش عقلی و فلسفی و تحلیلی و استدلالی است.
ب) انسانشناسی عرفانی و شهودی: همچنین یک انسانشناسی عرفانی شهودی داریم که در مباحث انسان کامل عرفان بحث شده است. عرفان دو بخش دارد: عرفان نظری و عملی؛ عرفان نظری خودش سه بخش دارد: بحث وحدت شخصی وجود، بحث مراتب نظام هستی و بحث انسان کامل. بخش انسان کامل عرفان کاملا توصیف منزلت انسان است و بسیار مباحث غنیای دارد و کسی که میخواهد اخلاق کار کند، خوب است بحث انسانشناسی عرفانی و انسان کامل عرفان را مسلط باشد.
ج) انسانشناسی نقلی: یک انسانشناسی نقلی داریم، ولو اینکه چندان هنوز برگ و باری ندارد، ولی کسانی به موضوع انسان در منابع نقلی پرداختهاند و انسان در قران، انسان در اسلام، انسانشناسی اسلامی نوشتهاند. کتابهای متعددی در این زمینه با رویکرد نقلی با استفاده از توصیفاتی که قرآن کریم درباره انسان دارد وجود دارد؛ مثلا گفته است «خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ»، «بلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ»، «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» و چیزهایی که درباره انسان گفته شده است، جمع کردهاند.
مرحوم شهید مطهری دارند، آیتالله جوادی آملی دارند، آقای دکتر عبدالله نصری دارند، آیتالله محمود رجبی و آقای احمد واعظی دارند. کتابهای متعددی اینطوری نوشته شده است، گرچه همچنان نیاز به تکمیل دارد، ولی تراث خوبی در این زمینه داریم که میشود استفاده کرد.
د) انسانشناسی تجربی: یک انسانشناسی داریم که به روش تجربی صورت گرفته است و اسمش «روانشناسی» شده است. علم روانشناسی موجود هم توصیف ویژگیهای انسان است که البته به روش تجربی، مشاهده و آزمون و خطا و مصاحبه و آمارگیری و روشهای مانوس تجربی صورت گرفته است.
اعتنای به این علم هم در اخلاق اسلامی طبیعتا لازم است. آنها هم توصیفاتی از انسان به دست دادند که علم اخلاق نمیتواند نسبت به توصیفهای تجربی و واقعیتهای تجربی انسان بیاعتنا باشد؛ خصوصا مباحث روانشناسی اخلاق که رشد اخلاقی انسان را کار کردند و ما در کتابهای فارسی هم اخیراً بعضی از ترجمههای خوب را در زمینه روانشناسی اخلاق داریم که با نگاههای مختلف به توصیف روانشناختی رشد اخلاق انسان پرداختهاند.
بعضیها از نظریهپردازانی که در این زمینه کار کردهاند کاملا اخلاق را شناختی تلقی کردند مثل پیاژه و گلبرگ و گیلیگان، بعضیها به هیجانات و عواطف اخلاقی پرداختند و بعضیها به آداب و رفتار اخلاقی پرداختند و به صورتهای مختلفی توجه کردند و به اینها هم باید توجه داشت، اینها همه در بسته انسانشناسی میگنجد.
نکته (۲): تاثیر انسانشناسی در اخلاق: بسته انسانشناسی در واقع خمیر مایه اولیهای است که علم اخلاق میخواهد این را به یک مرتبه متعالی و کمال انسانی حرکت بدهد.
۲ ـ علوم تربیتی:
تربیت و علوم تربیتی و دانش تعلیم و تربیت، اینها هم یک فضای کاملا گستردهای است که در علوم انسانی جدید به آن پرداخته شده است. هاشور مشترک بین تربیت و اخلاق، تربیت اخلاقی است؛ یعنی در واقع علم تربیت اخلاقی تطبیق مباحث عام علوم تربیتی بر حوزه ارزشهای اخلاقی است.
البته اخیرا یک رشته دیگری هم در مراکز علمی تاسیس شده به نام تعلیم و تربیت ارزشها که به نظر میرسد منطبق بر همان تربیت اخلاقی باشد. یا خیلی نزدیک است. این هم یک حوزه است که میتوانیم علوم تربیتی و تعلیم و تربیت و فلسفه تعلیم و تربیت را به خدمت علم اخلاق بگیریم البته در بخش نهادینهسازی ارزشهای اخلاقی در انسانها و جوامع انسانی.
تاثیرش تقریبا در نهادینه کردن آن آموزهها است؟ ابزاری برای تحقق آموزههای اخلاقی است؟
بله؛ خودش به یک معنا استقلال دارد، ولی بالاخره علم اخلاق را درست کردند برای اینکه محقق بشود. علمی است که به عنوان یکی از خویشاوندان و علوم همجوار علم اخلاق باید دیده شود.
۳ـ علم معنویت:
یک علم دیگر که در اینجا باید از آن یاد بکنیم، علم «معنویت» است؛ گرچه حوزه معنویت هنوز با همین عنوان و با همین شناسنامه ،کامل شکل نگرفته است.
بین اخلاق و معنویت از حیث مفهومی فاصله است و الزاماً از حیث مفهومی بر همدیگر تطابق ندارند. لذا میتوان تصور کرد اخلاقی را که اساساً معنوی نباشد؛ مثلا میشود تصور کرد کسی معتقد به عالم معنا نباشد و در عین حال برایش درس اخلاق بگوییم و تربیت اخلاقی بکنیم، کما اینکه این اتفاق در عالم افتاده است.
علم معنویت نظر به پشت پرده عالم میکند؛ یعنی پیش فرض علم معنویت این است که عالم دو بخش دارد: یک بخش فیزیکی و مادی و مشهود و خاکی و عنصری و ظاهر و یک بخش معنوی ماورایی، باطنی و متافیزیکی و لایه عمیق فرامادی دارد.
علم معنویت میخواهد آن عالم معنا را توصیف بکند اولاً و ثانیاً انسان را از این حیات مادی خاکی برتر بیاورد و دست انسان را به عالم معنا برساند که این تربیت معنوی میشود.
ما در تراث اسلامی یک علم غنی بسیار پر برگ و بار داریم که به معنویت پرداخته است به نام «عرفان». عرفان دو بخش دارد: عرفان نظری و عرفان عملی. دغدغه عرفان در واقع معنویت بوده است و البته مهمترین عنصر معنوی که خود خدای متعال است. خود خدای متعال که مهمترین و بلکه به نظر عرفا تنها موجود عالم محسوب میشود و توجه انسان به خدا توجه به عالم معناست.
عرفای ما در علم عرفان توصیفی از عوالم معنا کردهاند یعنی چینش مراتب عالم را بیان کردهاند و گفتند فراتر از این لایه مادی و خاکی چه عوالم دیگری وجود دارد و چه نسبتهایی با هم دارند فراتر از این عالم، ملکوتی وجود دارد و آن ملکوت را اولا توصیف کردند و راههای دسترسی به عالم ملکوت را تحت عنوان منازل سلوک در عرفان عملی بیان کردهاند.
باید توجه کنیم که بر خلاف نظامات اخلاق سکولار، اخلاق اسلامی به شدت معنوی است؛ یعنی اخلاق اسلامی با حوزه معنویت یک پیوند عمیق و عریق دارد و ارزشها و فضایل اخلاقی در واقع به نوعی در خدمت معنوی ساختن انسان هستند.
البته رابطه، متقابل است و معنویت اسلامی هم در اخلاق اسلامی اثر میگذارد؛ یعنی انسان با داشتن روحیه ایمانی و معنوی، اخلاقی شدن برایش آسان میشود و هم اخلاق اسلامی مقدمه و زمینهای میشود برای دستیابی به کمالات معنوی.
بنابراین یک پیوند دو سویه بسیار وثیقی بین اخلاق و معنویت وجود دارد که عالمان اخلاق و پژوهشگران اخلاق ما نسبت به حوزه معنویت یا به تعبیر دیگر حوزه عرفان اسلامی نمیتوانند بیتوجه باشند. حتما یک پژوهشگر اخلاقی باید از ظرفیتهای عظیمی که در علم عرفان چه نظری و عملی وجود دارد و حتی عرفان نظری باید استفاده بکند. در اخلاق عرفانی تذکر دادیم و اینجا هم میگوییم حتی عرفان نظری اسلامی هم به علم اخلاق کمک میکند.
علم عرفان دقیقا در کدام قسمت علم اخلاق اسلامی است؟ همانطوری که در علوم تربیتی فرمودید ابزاری برای علم اخلاقی است، معنویت را چطور تعبیر بکنیم؟ دقیقا چه کاری در علم اخلاق بر عهده دارد؟
اولاً: غایت علم اخلاق خیلی خوب در معنویت اسلامی ترسیم شده است؛ چون علم اخلاق به نوعی علم تعالی انسان است؛ انسان را میخواهد از این نقطه به نقطه مطلوب ببرد.
آن غایتی که در عرفان ازش تعبیر کردند به توحید، فنا و وصال الی الله که در روایات ما هم آمده است، آن غایت اوج حرکت انسانی است که به خلیفه اللهی انسان میانجامد، ترسیم خوبی دارد که از آن تحلیل کامل و جامعی در عرفان اسلامی صورت گرفته است و سیمای انسان کامل مطلوب در آنجا خیلی خوب ذکر شده است و طبیعتا افق نگاه اخلاقیون ما خیلی با دانستن علم عرفان گسترش پیدا میکند.
ثانیاً: اینکه آنها برای رسیدن به آن هدف عرفان عملی را تنظیم کردند و مراحل سلوک را گفتند. این مراحل، مراحل دستیابی به آن کمالات است و مراحل اخلاقی شدن انسان و البته معنوی شدن انسان است، ولی چون معنویت و اخلاق درهم تنیده هستند از آن به معنوی شدن اخلاق میتوانیم تعبیر بکنیم.
ثالثاً: رابطه متقابل بین معنویت با فضایل اخلاقی وجود دارد. وقتی که انسان متوجه عالم معنا میشود این توجه به عالم معنا اولا یک سری فضایل جدید را تولید میکند و ثانیاً راه دستیابی به آن فضایل را خیلی کوتاه میکند.
خیلی گذرا اشاره بکنم، مرحوم علامه طباطبایی ذیل آیه ۱۵۵ و ۱۵۶ سوره بقره چند مکتب اخلاقی را در جلد اول المیزان بیان کردند. آنجا در ذیل یکی از این مباحث اخلاقی میفرمایند که چند جور میشود به اخلاق نگاه کرد:
رویکرد (۱): یکی اینکه ما برای اینکه اخلاق را تدوین بکنیم به پیامدهای مادی و دنیوی اخلاق توجه بکنیم مثلا به مردم بگوییم دروغ نگویید که اگر بگویید اعتماد سلب میشود و سنگ روی سنگ بند نمیشود و کسی حرف شما را باور نمیکند و چوپان دروغگو میشوید و امثال اینها که اینها پیامدهای دنیوی و مادی اخلاق است و حکمای یونان اینجوری به اخلاق نگاه میکردند و تجزیه و تحلیل اخلاقی دنیوی میکردند.
رویکرد (۲): دوم این که به پیامدهای اخروی و قیامتی فضایل و رذایل اخلاقی نگاه بکنیم و وقتی اخلاق را ترویج و تبیین بکنیم بگوییم ای مردم اگر اینها را رعایت بکنید در قیامت به این چیزها دست پیدا میکنید؛ مثلا آن کسی که غیبت میکند حقیقتش این است که گوشت مرده برادر خودش را میخورد و این در قیامت برایش آشکار میشود و آن کسی که مال یتیم را میخورد فی الواقع آتش را میخورد و در آنجا میفهمد که این آتش بوده است و پیامدهای اخروی بهشت و جهنم را بگوییم.
رویکرد (۳): روش سوم برای تربیت اخلاقی این است که به جای اینکه به پیامدهای دنیوی و اخروی بپردازیم، به مبانی معرفتی علم اخلاق بپردازیم؛ یعنی خدا را آنگونه که هست معرفی بکنیم، دنیا و مراتب عالم را آنگونه که هست معرفی بکنیم. اینجوری زمینه بسیاری از رذایل برداشته میشود.
اگر انسان حب و معرفت عبودی داشته باشد اساساً خیلی از رذایل در وجودش شکل نمیگیرد و ریشهشان سوزانده میشود. امیرالمومنین علی (ع) سه تا صفت رذیله را نام بردند حرص و بخل و ترس. فرمودند: صفات پراکندهای هستند نخ تسبیح و رشته جامعشان عبارتست از سوء ظن به خدا. میدانید چرا میترسم؟ به خاطر اینکه هنوز باورم نشده است ان الله یدافع عن الذین آمنوا. میدانید چرا حرص میورزم و بخل میورزم؟ چون باورم نشده است که ان الله هوالرزاق اگر من سوء ظن به خدا نمیداشتم و خدا را آن گونه که بود شناخته بودم و آن گونه که هست دوست میداشتم اصلا زمینه پدید آمدن رذایل اخلاقی پیش نمیآمد.. ان الحرص و البخل و الجبن غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله.
اینجا اگر این معرفت و عرفان برای انسان حاصل بشود که انسان صفات خدا را باور بکند و ایمان بیاورد از بسیاری رذایل اخلاقی بیمه میشود؛ یعنی با توجه به این صفات الهی و با ایمان آوردن به اینها و تلقین آنها در جان خود، یک جوشن کبیر؛ یعنی یک سپر پولادین و یک زره آهنین برای انسان پدید میآید که همه رذایل اخلاقی را از انسان دفع میکند این حاصل عرفان است؛ یعنی خواندن دعای جوشن کبیر فایدهاش اخلاق است.
ایشان میگویند اگر بخواهیم از اینجا شروع بکنیم در واقع یک عملیات راهبردی را برای توسعه اخلاق رقم زدیم. اگر بخواهیم راهبرد تربیت اخلاق اسلامی را شکل بدهیم باید سراغ این تربیت معنوی برویم. این تربیت ایمانی و معنوی و توجه به خدا و معرفت الله باعث میشود که زمینههای تربیت اخلاقی خیلی هموار بشود و سریعتر و موثرتر ما دست به فضایل اخلاقی پیدا بکنیم. این هم علم عرفان بود.
۴ـ علم فقه
چهارمین حوزهای که خیلی خویشاوند و نزدیک علم اخلاق محسوب میشود علم «فقه» است.
رابطه علم فقه و اخلاق اینقدر نزدیک است به همدیگر که شناخت مرز و حد فاصل قاطع بین فقه و اخلاق برای بسیاری از اندیشمندان دشوار شده است. در این زمینه و درباره مرز بین علم فقه و اخلاق چند تا کتاب نوشته شده است، ولی هنوز که هنوز است برای بعضی خیلی کامل روشن نیست که چه مرزی بین اینهاست؛ به صورتی که بعضیها گفتند: تمام علم اخلاق ذیل علم فقه میگنجد؛ بدین صورت که: علم فقه هدفش چی است، هدفش سعادت انسانهاست. تمام علم اخلاق را در تحت قالب حداقل مستحبات و مکروهات فقهی ببرید و دوباره تدوین و عرضه بکنید. آنچه از علم اخلاق انتظار دارید علم فقه اگر توسعه مطلوب خودش را پیدا بکند و به مستحبات و مکروهات مثل واجبات و محرمات بپردازد آن را تامین میکند.
بعضیها عکسش را گفتند، نقطه متقابل این نظریه و صد و هشتاد درجه آن طرفتر گفتند: تمام فقه ذیل اخلاق میگنجد، علم فقه، پایه اخلاق است؛ یعنی علم فقه کف اخلاق را تامین میکند و آن پله اولیه علم اخلاق التزامات فقهی است. تا شما به واجبات و محرمات فقهی ملتزم نباشید؛ یعنی آن روح عبودیت و بندگی را در واجبات و محرمات در وجود خود تقویت نکنید، زمینه تربیت اخلاقی برای شما وجود ندارد. برای این است که بزرگترین مربیان اخلاق به شاگردانشان توصیه میکنند که به واجب و حرام فقهی خیلی ملتزم باشید انشاءالله خدای متعال بقیه راه را برای شما هموار خواهد کرد.
به نوعی تمام فقه دستورالعمل تربیت انسان است. فقه چیست؟ فقه درخواستهای خدا از انسان است که حکیمانه بوده است، مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی است. این در واقع به نوعی ناظر به تکامل و تعالی و رشد انسانهاست.
بنابراین یک عده گفتند تمام علم فقه سنگ بنای اولیه علم اخلاق است و ذیل علم اخلاق میگنجد. برعکس آن نظر اول که میگفتند تمام اخلاق در درون علم فقه موجود است و بعضیها هم تلاش کردند که تمایزهایی بین علم فقه و علم اخلاق پدید بیاورند ما فکر میکنیم اینها دو علم موازی هم هستند و البته با همدیگر خیلی نزدیکند و اشتراکاتی دارند و با هم تعامل دارند و روی هم اثر میگذارند، ولی لزوم ندارد با هم تلفیق بکنیم و تبدیل به یک علم بکنیم.
فقه غنا و توسعهای در تراث علمی ما دارد که حتما باید عالمان و پژوهشگران اخلاق به آن غنا توجه بکنند و در اخلاق مشابهسازی بکنند. در فقه یک روش اجتهادی خیلی پیشرفته داریم که باید در علم اخلاق به کار بگیریم که البته نیاز به تکمیل دارد و در علم اخلاق نیاز به افزودههایی دارد. در علم فقه یک اصول قوی داریم که باید مشابهاش را برای اخلاق هم درست بکنیم. بسیاری از قواعد اصولی ما در اخلاق هم کاربرد دارد. البته نیاز به اصول جدید هم داریم با آن تمایزاتی که بین فقه و اخلاق است، نیاز به اصول جدیدی داریم که برای علم اخلاق تولید بشود. بعضا آثاری در این زمینه پدید آمده است که نگاه جدیدی به اصول فقه الاخلاق صورت گرفته است.
با توجه به این اقوالی که بیان کردید چطور میتوانیم از علم فقه به عنوان خادم علم اخلاق تعبیر بکنیم؟
یکی اینکه از روششناسی فقهی در اخلاق استفاده بکنیم و از اصول فقه در اخلاق استفاده بکنیم.
البته نیاز به تکمیل هم دارد؛ یعنی چون آن علم، علم تاریخدار و شناسنامهدار و پیشینهداری است از قدرت آن علم میتوانیم در اخلاق الهام بگیریم.
۵ـ علم کلام:
علم دیگری که میتوانیم از آن به عنوان علوم همجوار اخلاق یاد بکنیم، علم «کلام اسلامی» است. علم کلام اسلامی هم، با این صورت موجودش زمینههایی برای کمک به علم اخلاق دارد. مهمترین جایی که ابتدائا کسی سرفصلهای علم کلام را مرور بکند و نظرش را جلب بکند بحث حسن و قبح است.
حسن و قبح کاملا موضوع علم اخلاق هم هست. حسن و قبح در کلام اسلامی ریشه دارد و به نوعی بنیادهای فلسفی اخلاقی را تامین میکند که آیا شرعی است؟ یا عقلی است؟ یا به امر الهی است؟ و تعریف آنها چیست؟ که الان در علم فلسفه اخلاق جدید مطرح میشود.
البته در کلام درباره ابعاد فاعلیت خدای متعال بحث میشود، درباره غایت خلقت انسان بحث میشود، به عنوان پیشوایان و اسوههای اخلاقی ما درباره عصمت ائمه بحث میشود و در واقع مبانی و مبادی علم اخلاق را کلام تامین میکند. بعضیها تحت عنوان مبادی کلامی علم اخلاق، کتاب نوشتهاند؛ کلام هم از این جهت بنیانهای مباحث اخلاقی را تامین میکند.
بحث اختیار انسان مثلا در کلام مطرح میشود؛ البته جزو مباحث انسانشناختی است، ولی ما الان پیشینهاش را بخواهیم دنبال بکنیم باید سراغ علم کلام برویم.
۶ـ فلسفه اخلاق:
از علوم دیگری که به علم اخلاق کمک میکند و ما باید به آن توجه بکنیم، علم «فلسفه اخلاق» است.
علم فلسفه اخلاق جدید که خاستگاهش غرب است و البته عرض کردم ما در علوم خودمان، در اصول و کلاممان مباحث فلسفه اخلاقی را داشتیم، همین بحث حسن و قبح و مستقلات عقلیه در اصولمان آمده است؛ اما به صورت یکپارچه و منسجم در فلسفه اخلاق کار شده است و الحمدلله در این سالهای بعد از انقلاب هم در حوزه علمیه تحت عنوان فلسفه اخلاق با رویکرد اسلامی بهش پرداخته شده و هم شاخهای علمی با رویکرد فعال بوده است.
البته باید توجه داشت که فلسفه اخلاق که در واقع بنیادهای نظری علم اخلاق را برای ما تامین میکند، دو سه مورد بحث خیلی مهم در آن است:
بحث (۱): اخلاق هنجاری: اخلاق هنجاری در فلسفه اخلاق بحث از معیارهای خوبی و بدی است؛ یعنی وقتی میخواهیم بگوییم این فعل یا صفت خوب است و این فعل یا صفت بد است و ناشایست است با چه معیاری است، آن معیار کلی حاکم که خوبی و بدی را در یک فعل یا صفت انسان یا انسان پدید میآورد چیست؟
بحث ۲) فرااخلاق: یک بحث مفهومشناختی و معناشناختی هم دارد که معنای خوبی و بدی است که اصلا خوبی و بدی یعنی چی. آیا خوبی و بدی یک وصف واقعی است یا اعتباری است، یک وصف مطلق است یا نسبی است. درباره این معنای خوبی و بدی هم در فلسفه اخلاق مفصل بحث شده است.
بحث (۳): اخلاق کاربردی: حوزه دیگر در فلسفه اخلاق تحت عنوان اخلاق کاربردی که به آن هم باید به عنوان یک حوزه مستقل پرداخت. وقتی هنجارهای اخلاقی را شناختیم و فهمیدیم چی خوب است یا بد است، چی شایسته است یا ناشایسته است، چی فضیلت است چی رذیلت است؛ وقتی اینها را کامل کامل یاد گرفتیم حالا میخواهیم در زندگی خودمان اینها را پیاده بکنیم.
من میخواهم به ارزشهای اخلاقی ملتزم باشم و از امور ضد ارزش و خلاف پرهیز کنم. در مقام عمل دچار مشکلاتی میشوم . اینها تزاحمات اخلاقی است. فرض کنید من تمام اخلاق را یاد گرفتم. تمام ارزشها و فضیلتهای اخلاقی را یاد گرفتم و هیچ مشکل نظری ندارم و دقیق میدانم فهرست خوبیها و بدیها چیست حالا میخواهم عمل بکنم. در مقام عمل و کاربست اینها دچار مشکل میشوم. مشکلی که به ویژگی تزاحم در دار دنیا بر میگردد. از طرفی میخواهم ملتزم بشوم به نماز اول وقت به عنوان بندگی خدا. از طرفی میخواهم ملتزم باشم به اطاعت از پدر و مادر. الان در اول وقت نماز، پدر یا مادر من چیزی میخواهند که اگر به آن ملتزم باشم از نماز اول وقت میافتم.
یا اینکه من به عنوان روحانی باید آبروی صنفی این لباس را حفظ بکنم. از طرفی خانواده و فرزندان من از من انتظاراتی دارند که علیالقاعده برای تربیت آنها باید اهتمام داشته باشم. مثلا بچه من میخواهد پارک برود ممکن است این دو تا با هم تزاحم داشته باشند. در زندگی صنفی برای اصناف مختلف پیش میآید؛ نمونه دیگرش یک پزشک از طرفی به خاطر تخصص خودش سوگند یاد کرده است که مراقب صحت و سلامت انسانها باشد و جان انسانها برایش محترم باشد و از طرفی این آمادگی را دارد که در معرض بعضی مراجعات قرار بگیرد. مثلا یک بیماری به پزشک مراجعه میکند میگوید خیلی درد میکشم و امیدی به بهبودم نیست من را راحت بکن. پزشکی میتواند او را به طریقی بدون درد جانش را بگیرد این را اصطلاحا «به کُشی» یا «قتل ترحمی» میگویند این از نظر اخلاقی چه صورتی دارد.
اینجا هنجارهای اخلاقی کاملا روشن است. ولی تزاحم پیدا کرده است. اینها را در اخلاق تعارض اخلاقی میگویند؛ علم اخلاقی کاربردی عمده تمرکزش بر حل معماهای اخلاقی است. اینها همه به مقام کاربرد فضایل مربوط میشود. در اصول خودمان که فرق بین تزاحم و تعارض را بیان میکنند میگویند تعارض مربوط به مقام جعل و تشریع است و تزاحم مربوط به امتثال و عمل است. نظیر آن را در اینجا میتوان گفت که اخلاق هنجاری مربوط به مقام جعل است؛ یعنی واقع هنجارهای اخلاقی. اخلاق کاربردی به مقام عمل و کاربست اینها مربوط میشود.
۷ـ فلسفه علم اخلاق:
یکی از حوزههای نزدیک به علم اخلاق که کمک به مهندسی علم اخلاق میکند حوزه «فلسفه علم اخلاق» است. فلسفه علم اخلاق نگاه درجه دو به اخلاق است؛ یعنی از بالا به علم اخلاق نگاه میکنیم که کلا تاریخ علم اخلاق، مکاتب موجود در آن، روش و منبعش و موضوعش و تعریفش، اهدافش و غایاتش را روشن میکنیم.
کتاب مفیدی در این زمینه هست؟
استاد: در زمینه فلسفه علم اخلاق هنوز کتاب خیلی عالی نداریم، ولی برادر عزیز ما حاج آقای احمدپور یک کتابی نوشتند که نشر معارف منتشر کرده است به نظرم با عنوان آشنایی با علم اخلاق است. کتاب خوبی است البته جای کار همچنان وجود دارد.
۸ ـ فقه الاخلاق:
در اخلاق اجتهادی و استنباطی، حوزه فقه الاخلاق را داریم. یعنی حوزه استفاده از منابع نقلی به صورت روشمند و اجتهادی و اصولی. در زمینه فقه اخلاق هم آثاری پدید آمده است از جمله کتاب آقای غنوی که با عنوان درآمدی بر فقه اخلاق نوشته شده است. مقالهای آقای حمیدرضا مظاهری سیف دارند با عنوان جای خالی فقه الاخلاق،. کتابی را برادر عزیزمان آقای کاظم دلیری نوشتند به عنوان آشنایی با فقه الاخلاق. یکی دو سه کتاب هم این مرکز منتشر کرده است با عنوان استنباط حکم اخلاقی از سیره و عمل معصوم، استنباط حکم اخلاقی از متون دینی و ادله لفظی. اینها کتابهایی هستند که به حوزه فقه الاخلاق میپردازند.
۹ـ علم حقوق:
از بعضی علوم انسانی هم نباید غفلت کنیم به عنوان علوم همجوار اخلاق. یکی علم «حقوق» است. علم حقوق در واقع مشابه علم فقه است و به نوعی میتواند ارتباط داشته باشد با علم اخلاق.
در مقام نهادینهسازی بعضی حداقلهای اخلاقی در جامعه به کار میآید. وقتی که ما ارزشهای اخلاقی را تبدیل به کدهای قانونی میکنیم و برایش ضمانت اجرا پدید میآوریم آنجا از علم حقوق میتوانیم استفاده بکنیم.
۱۰ـ علم جامعهشناسی:
جامعهشناسی هم از حوزههای مرتبط با اخلاق است که برای فرهنگسازی عمومی اجتماعی ارزشهای اخلاقی استفاده میشود. هم توصیف وضعیت اخلاقی موجود جامعه و هم تحولات اجتماعی و فرهنگسازی ارزشهای اخلاقی در جامعه را میتوان از جامعهشناسی انتظار داشته باشیم.
۱۱ـ علم روانشناسی:
یکی دیگر از علوم خادم به علم اخلاق، علم روانشناسی است که تقریبا معلوم است و فواید آن نیاز به توضیح ندارد. در حاشیه علم روانشناسی، فرا روانشناسی داریم که البته هنوز تبدیل به یک علم نشده است و هنوز نتوانسته خودش را پیدا بکند. این فرا روانشناسی مربوط میشود به حوادث غیر مادی و غیر طبیعی که در انسان اتفاق میافتد و تلاش کردند این حوادث خارقالعاده را تبیین کنند. مثل پیشآگاهی؛ یعنی اینکه یک چیزی نیامده است خبر میدهند مثل خبر غیب. یا دورجنبانی مثلا یک مرتاض هندی با چشم و اراده خودش از دور چیزی را جابجا میکند. فرا روانشناسی اینها را با روشهای تجربی خودش رفته تبیین بکند. اینها را در تربیت معنوی توجه کردند که شاید مفید باشد.
۱۲ـ علم مدیریت:
همچنین باید یاد بکنیم از علم «مدیریت»؛ در علم مدیریت چه اتفاقی میافتد. به یک معنا همه علوم انسانی به جهت موضوع مشترکشان با اخلاق مرتبط هستند. تمام علوم انسانی میخواهند از انسان و تحولات انسان بحث کنند البته در حوزههای خاص. اگر مدیریت را توجه بکنید مدیریت فرایند حرکت دادن یک سازمان از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است. این را براساس مدلهای مختلف و براساس مبانی مختلف به صورت کارآمد و بهینهای پیش ببرند و عرضه بکنند.
در علم اخلاق هم دقیقا این کار را میکنیم. علم اخلاق دو جور این کار را میکند:
یکی به صورت فردی است. میخواهی نفست را مدیریت کنی و از وضعیت موجود به سمت مطلوب تعالی ببخشی. میتوانیم از تکنیکهای مدیریتی استفاده بکنیم. ممکن است که این مرتبط با یک متربی بیرونی باشد و در یک ارتباط چهره به چهره اخلاقی او را رشد بدهی. ممکن است فراتر از این ارتباطات فردی توجه بکنید به تربیت اخلاقی سازمانی و کلان.
الان یک مشکلی و یا ضعفی که ما در تربیت اخلاقی داریم اینست که گمان میکنیم تربیت اخلاقی فقط فردی و چهره به چهره و تنبیه و تشویق و موعظه و هشدار است. اینها که کاملا درست است؛ اما اگر این اساتید اخلاق موجود، این مربیان بزرگ توانای اخلاقی را مثلا معاون تهذیب حوزه بکنند یا سر یک سازمان اخلاقی قرار بدهند مثلا سر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا یک وزارتخانه اخلاق درست بکنند این استاد بزرگ مربی اخلاق را در راس یک سازمان متولی امر اخلاق قرار بدهند آنجا چه بسا خیلی نتواند کارایی داشته باشد. آنجا ما یک نگاه ساختاری کلان احتیاج داریم برای تحولات اخلاقی و آنجا علم مدیریت و تجربههای مدیریتی خیلی به درد میخورد.
اگر قرار شد که در سطوح کلان و با مقیاس خیلی بزرگ تحولات اخلاقی را پدید بیاوریم حتما احتیاج به این نگاههای مدیریتی و ساختارمند داریم. علم مدیریت اینجا کمک میکند. چون اخلاق را فقط نمیخواهیم که دانه دانه آدمها را به تنهایی رشد بدهیم. چه بسا لازم باشد یک نهاد اخلاقی در جامعه پدید بیاوریم که به صورت یک پارچه تحول اخلاقی کلانی در جامعه پدید بیاورد.
حالا یک جمعبندی مختصری داشته باشیم. از ۱۲ علم نام بردید، از سایر علوم و یازده تای دیگر. به چه نحوی علم اخلاق در آن علوم موثر است؟
هر کدام را باید جداگانه تبیین کرد؛ یعنی یک تاثیر متقابل دارند؛ مثلا ما وقتی که فقه را بدون نظر به اخلاق سامان میدهیم، فقه انحصار به واجبات و محرمات پیدا میکند. وقتی که بدون نگاههای اخلاقی به فقه نگاه میکنیم فقه به یک علم خشک و کم فایده تبدیل میشود.
متاسفانه این اتفاق در مراتبی افتاده است؛ مثلا فکر کنید فقه ما بدون نگاههای اخلاقی فقط منحصر میشود به واجبات و محرمات؛ الان فقیه ما چندان اعتنایی برای سنن قائل نیست و از باب تسامح در ادله سنن کلا مستحبات و مکروهات را کنار میگذارد و به واجبات و محرمات توجه میکند. واجب و حرام حداقل انتظار دین از انسان است یعنی کف توقعات دین است. یعنی به یک معنا نمره قبولی است. حد نجات از عذاب است. خودشان میگویند تخلص از عقاب و برائت از عذاب و منجزیت و اینها که در فقه و اصول ما رایج است و جزو کلیدواژههای اصلی محسوب میشوند و حجیت را منجزیت و معذریت معنا میکنند. نتیجهاش این شده که به جوان میگوییم چرا اینطوری زندگی میکنی، میگوید مگه حرام است. حرام نیست ولی سطحش خیلی پایین است.
اگر آدمها را بخواهیم تربیت بکنیم هرگز با رساله عملیه نمیتونیم تربیت بکنیم؛ چون رساله عملیه براساس فقهی که شکل گرفته که فقط به حداقلها توجه میکند و مرز صحت و بطلان و حلال و حرام را ذکر میکند. درباره لباس پوشیدن در رساله عملیه گفته شده که حد لباس پوشیدن برای یک مرد در جمع مردانه چقدر است. اینقدر حدش پایین است که با یک چهارم مایو حاصل میشود. این نوع لباس پوشیدن قطعا قابل توصیه نیست؛ یعنی لباس پوشیدن اسلامی محسوب نمیشود، ولی لباس پوشیدن فقهی و حلال است. این فقه دور از توجهات اخلاقی است. این لباس پوشیدن حلال فقهی است که اساساً اسلامی و امامزمانپسند نیست و قابل توصیه و ترویج اجتماعی نیست و دور از حداقلها است.
یا مثلا نماز صحیح از نظر فقهی، نمازی است که اصلا نماز اسلامی محسوب نمیشود. صحیح است یعنی تکلیف واجب را از گردن انسان ساقط میکند اما این نماز به هدف نمیرساند. اینها به مانند نمره ده در آموزش و پرورش میماند که نمره قبولی است ولی اساسا قابل توصیه نیست. اگر کسی مثلا معدل ده گرفت باید احتمالا او را توبیخ کرد. ولی هیچ دستاویزی برای بیرون کردنش نداریم و دهن همه بسته است. میگوییم برو پایه بالاتر شرکت بکن. اما واقعش اینست که نظام آموزش و پرورش تاسیس نشده برای اینکه معدل ده بگیری. شما باید به بیست و بلکه بالاتر از بیست و شرکت کردن در المپیادهای علمی فکر بکنی و موفقیتهای ملی و کشوری به دست آوری. شما به آنها توجه باید بکنید. اگر به این حداقل حداقل قبولی که نمره ده باشد توجه کردی باید شما را به واقع توبیخ کرد.
ما باید برویم به این سمت که فقهمان را اخلاقی بکنیم. اخلاق خیلی کمک میکند که اجتهادات فقهی ما از حالت خشک خارج بشود. بعضی انتقاداتی که روشنفکران به فقه میکنند ناشی از اینست که عالمان فقه ما آن موقعی که فقاهت میورزند این مبادی اخلاقی را در نظر نمیگیرند؛ این تاثیر اخلاق در فقه است. اخلاقمداری به خودی خود یک جوری در تمام علوم تاثیر میگذارد و از این به عنوان تاثیر اخلاق در علوم یاد بکنیم خصوصا علوم انسانی. در این زمینه کتابی وجود دارد به عنوان تاثیر اخلاق در اجتهاد که به کوشش استاد سعید ضیایی منتشر شده است.
با توجه به تاثیرات این علوم در علم اخلاق حالا به صورت مجمل، آیا نیاز به بازنگری نگارش کتب اخلاقی یا علم اخلاق با این محتواها داریم؟
درباره علم اخلاق پیشنهادم اینست که به جای اینکه صرفاً نگاه اخلاق نقلی یا اخلاق عقلی و یا اخلاق سلوکی عرفانی داشته باشیم بیاییم از همه ظرفیتها و منابع موجود برای کشف آن حقیقت اخلاقی استفاده بکنیم.
ما باید برویم به این سمت که فقهمان را اخلاقی بکنیم. اخلاق خیلی کمک میکند که اجتهادات فقهی ما از حالت خشک خارج بشود. بعضی انتقاداتی که روشنفکران به فقه میکنند ناشی از اینست که عالمان فقه ما آن موقعی که فقاهت میورزند این مبادی اخلاقی را در نظر نمیگیرند؛ این تاثیر اخلاق در فقه است.
ممکن است این تعاضد از اول اتفاق بیفتد و ممکن است اطلاعات و آوردههایشان با همدیگر تناقض داشته باشد خب حقیقت یکی بیشتر نیست. این تعارض و تناقض ما را متفطن میکند برای اینکه در یک جا اشتباه کردیم یا در برداشتهایمان از ادله نقلی اشتباه کردیم یا در استدلال و تحلیل عقلی اشتباه کردیم یا در مکاشفات و شهود عرفانی یک جایی خطایی رخ داده است. آن وقت با این تنوع بازنگری میکنیم و آنها تکمیل میشوند و حقیقت آشکارتر میشود.
این نگاه کلی و چند روشی و یا تعاضد منابع معرفتی زمینهسازی و قرینهسازی میکند. زمینهسازی برای تأملات بیشتر و قرینهسازی برای کشف خطاها. در حالی که اگر من تکروشی پیش رفته باشم یک جایی متوقف میشوم و بیشتر پیش نمیروم. آن زمینهسازی و آن نگاههای افزوده زمینهسازی میکند که من در حرکت خودم یک راه جدید باز بکنم.
گاهی وقتها من خطا میروم و نمیفهمم. آن نگاههای افزوده و روشهای جانبی به من کمک میکند که خطاها را کشف بکنم. این تحت عنوان تعاضد منابع معرفت در بعضی نوشتهها آمده و قابل مراجعه است. این نگاه چند روشی کمک میکند به اینکه ما از کاستیها و کژیها نجات پیدا بکنیم و در امان باشیم.