تمام ما انسان ها هنگامی که خود را می شناسیم می دانیم که موجودات ضعیفی هستیم و می خواهیم برای رفع نیاز هایمان دیگران را به کار گیریم. اما این شامل همه موجودات نمی شود و نگاه ما به برخی موجودات و انسان ها نگاه ابزاری نیست. ما انسان ها موجوداتی اجتماعی هستیم و نیازمند ارتباط با دیگرانیم. مارتین بوبر ایده ای دارد به نام من و تو. گاهی رابطه ما رابطه من-تو است گاهی رابطه من-آن. این رابطه دوم به نوعی شیء قلمداد کردن دیگران است. مثلا نگاه ما به دربان، به راننده تاکسی، به نجار و… از این سنخ است. این شعر سعدی که بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند را اگر از منظر دوم، یعنی منظر من-آن، نگاه کنیم می شود بنی آدم ابزار یکدیگرند! متاسفانه رابطه ای که اکثریت ما انسان ها ما با محیط زیست و حیوانات داریم از نوع دوم است و ما غالبا محیط زیست و حیوانات را به عنوان ابزاری برای رفع نیاز های خود قلمداد می کنیم.
نتیجه همین نوع نگاه و شیء دیدن است که باعث می شود مرغداری ها و گاوداری ها و … پدید بیایند. تا جایی که بتوانیم باید بکوشیم در کمترین جا و با کمترین هزینه بیشترین سود را ببریم. هولوکاست نتیجه ی چنین نگاهی به انسان هاست. یعنی رابطه ی شیء شدگی. در این حالت ما از اشخاص فاصله می گیریم و از دور در باره آنها قضاوت می کنیم. اما همه ما تجربه رابطه غیر شیئی نیز داریم. مثلا رابطه و نگاه ما به نزدیکان و اشنایانی که آنها را عزیز می شماریم تنها نگاه ابزاری نیست. رابطه ی ما با آنها رابطه ی من-تو است. یعنی آنها را موجوداتی می دانیم که شخصیت دارند. مقاصد و آلام دارد. ما در چنین نگاهی تو را یک شخص می پنداریم. اگر کسی در دنیا با هیچ کس رابطه من-تو نداشته باشد به طور قطع می توان گفت که دیگر انسان نیست.
اخلاق زمانی آغاز می شود که ما بتوانیم با دیگران رابطه من-تویی ایجاد کنیم. هرچه میزان این رابطه در ما بیشتر باشد ما انسان های اخلاقی تری هستیم. تنسیق دوم امر مطلق کانت حاکی از همین نگاه است؛ همواره با دیگران به مثابه غایت فی نفسه، و نه صرفا ابزار، رفتار کن. رابطه ات را با دیگران صرفا بر اساس نگاه و رابطه ابزاری نچین. عزیمتگاه اخلاق همین رابطه من تویی با دیگران است. کسانی هستند که مقاصد و آلام و … دارند که من باید آنها را محترم بشمارم.
برای اینکه ما بتوانیم چنین نگاهی داشته باشیم نیازمند یک سری ویژگی های منشی هستیم که به آنها فضایل می گویند. یا به تعبیر سنتی “هنر”. هنر مندی یعنی دارای فضیلت بودن. فضیلت آن چیزی است که دیدن آن در دیگران ما را شیفته می کند و ما از مشاهده آن خشنود می شویم. کسانی که ما آنها را دوست داریم دارای برخی ویژگی های خاص هستند. زیبایی ظاهری. داشتن یک فن و حرفه ی خاص. برخی نیز یک سری ویژگی های منشی دارند که ستودنی هستند. یکی از منش های ستودنی مثلا تواضع است. ما ادم های متواضع را دوست داریم. تواضع به معنای گردن شکستن و حقارت نفس نیست. تواضع یعنی قوت و ضعف خود را بشناسیم و به این شناخت قوت اثر بدهیم و آن را جدی بگیریم. تواضع به این معنی است که حد خود را بشناسیم. شناخت خود و شناخت به معارف و مجهولات خود تواضع است. در مقابل تواضع، تکبر را هیچ کس نمی پسندد. حتی خود متکبرین. یکی دیگر از فضایلی که دیدن آن ما را خشنود میکند بی تکلفی و سادگی است. درک زیبایی نیز یکی از فضایل اساسی و بنیادین است. بعضی ها این ظرفیت را دارند و برخی ندارند. کسی که ادراک زیبایی نداشته باشد یک نقص معرفتی دارد، در کنار نقص منشی که دارد.
فضیلت دیگری که ما انسان ها میپسندیم شوخ طبعی است که البته با تمسخر تفاوت دارد. یک نوع ظرفیت ادراکی انسان این است که بتواند به جوک ها بخندد. این بخشی از فاهمه انسان است. به همین دلیل است که گفته می شود اگر جوک های یک زبان را نفهمید آن زبان را نفهمیده اید. فضیلت دیگری که می توان از آن نام برد فضیلت عشق است. عشق به دیگران، طبیعت و… .
فضیلت مندی یعنی فهم درست از خود داشتن. به میزانی که ما با فضیلت می شویم به همان میزان انسان تر می شویم. اخلاقی زیستن یعنی انسان تر بودن. اخلاقی زیستن یعنی رشد دادن خود. این فضیلت ها را اگر ما جدی گرفتیم در مناسباتمان با انسان های دیگر به انسان ها به عنوان شیء نگاه نمی کنیم. این یک رابطه ی من-تویی است که در انسان های با فضیلت وجود دارد.
فضیلت دیگر حیرت است. اساسا آغاز فلسفه از حیرت است. اگر کسی از دیدن پرواز کبوتر در آسمان دچار حیرت نشود دچار یک نقص منشی و معرفتی است. کسی که از دیدن یک مستند راز بقا و … حیرت نکند و جلب آن نشود انسان معیوبی است. برخی از فضایل مهم دیگر عبارتند از عدالت، اصیل بودن و زندگی اصیل و غیر تقلیدی داشتن، گشودگی ذهنی داشتن، احترام گذاشتن به دیگری و خود را تافته ی جدابافته ندیدن، پرسش گری، قدرشناسی و حق شناسی و اینکه در حق کسی که به ما نیکی می کند بدی نکنیم و… .
فضیلت مندی یعنی فهم درست از خود داشتن. به میزانی که ما با فضیلت می شویم به همان میزان انسان تر می شویم. اخلاقی زیستن یعنی انسان تر بودن. اخلاقی زیستن یعنی رشد دادن خود. این فضیلت ها را اگر ما جدی گرفتیم در مناسباتمان با انسان های دیگر به انسان ها به عنوان شیء نگاه نمی کنیم. این یک رابطه ی من-تویی است که در انسان های با فضیلت وجود دارد. انسان هایی مثل سقراط و پیامبر و … . این تو می تواند انسان های دیگر باشد. می تواند حیوانات باشد. انسان های با فضیلت می توانند چنان اوج بگیرند که این رابطه را حتی با اشیاء هم برقرار کنند. مثلا با یک نقاشی یا یک قطعه موسیقی.
از نظر مولانا کل هستی و عالم زنده است و جان دارد و ارزشمند است. اگر ما درکی از این ارجمندی نداریم مشکل از ماست. مشکل از نقص معرفتی است که ما داریم. این جهان یک جسم است، یک جسم زنده. در نظام های سنتی در عین اینکه می گفتند انسان اشرف مخلوقات است به این هم قائل بودند که سایر موجودات هم ارزشمندند. اما در نگاه مدرن است که انسان تنها موجود ارزشمند هستی می شود. به عنوان مثال نظریه برخورد ماشینی با حیوانات دکارت که بر اساس آن حیوانات همان ماشین های سطح بالا و پیچیده هستند. در این بین کسانی مانند بنتام هم هستند که می گویند آیا عقل معیار شان اخلاقی است؟ مسئله این نیست که حیوانات قدرت استدلال ندارند. مسئله این است که آیا آنها رنج می کشند یا خیر؟ ایا این دیگران را باید تنها انسان ها بدانیم؟ آیا حیوانات را هم باید تو در نظر بگیریم یا خیر؟
کوهلر نشان داد که میمون ها درک و ذهنیت بالایی دارند و بر این اساس بایستی آنها را هم به عنوان تو در نظر بگیریم. انسان در عالم تافته جدابافته ای نیست. عالم یک وجود به هم پیوسته است. گسترش فضیلت باعث می شود که ما، ما تر شویم و وجود ما فربه تر شود. به قول صدرا کل این عالم یک موجود سخن گو است. لذا ما می توانیم برخی از این فضیلت هایی که باعث کمک به شانیت دادن به سایر موجودات می شود را کسب و تقویت کنیم. به تمام گونه های حیات احترام بگذاریم. در رفتار با طبیعت در رفتار های انسانی میانه روی و اعتدال داشته باشیم. انسان هایی سپاسگذار باشیم. اهل تامل و تفکر باشیم. از دیدن موجودات و محیط زیست دچار شگفتی و حیرت شویم. در طبیعت زیبایی ها را ببینیم و فضیلت ادراک زیبایی را در خود تقویت کنیم. سعی کنیم انسان های متواضعی باشیم و حد خود را بدانیم. نظافت و پاکیزگی را چه در قبال خود و چه در قبال محیط زیست رعایت کنیم. نسبت به تمام موجودات، از جمله حیوانات، شفقت داشته باشیم. انسان های مهربانی باشیم. اهل مراقبت باشیم و در برخورد با محیط زیست دوراندیش باشیم. در نهایت اگر این فضایل را کسب کنیم و در زندگی روزمره به کار گیریم، نگاه ما به موجودات و طبیعت نگاه شیء وار و من-آن نباشد و در عوض نگاهی من- تویی داشته باشیم تعامل ما با محیط زیست، تعاملی اخلاقی خواهد بود.