تحلیل اخلاقی چگونه میتواند به چالشهای تغییر اقلیم کمک کند؟
تغییر اقلیم چالشی برای کنش اخلاقی است
تغییر اقلیم را طوفان اخلاقی تمام و کمال خواندهاند، زیرا سه چالش عمده را به شیوهای در هم تنیده و متقابل بر کنش اخلاقی تحمیل میکند. اولین چالش ریشه در این حقیقت دارد که تغییر اقلیم پدیدهای کاملاً فراگیر و جهانی است. انتشار گازهای گلخانهای میتواند بر هر کس و بر هرجا در این کره خاکی تاثیرات اقلیمی داشته باشد، فارغ از اینکه منبع انتشارشان کیست و کجاست. اغلب میگویند که این وضع به دوراهی زندانی1 یا تراژدی منابع مشترک2 میان دولت-ملتها میانجامد: همه کشورها جمعاً ترجیح میدهند که انتشار گازهای گلخانهای را در دنیا محدود کنند تا خطر تاثیرات شدید یا فاجعهبار را کاهش دهند، اما وقتی تک تک و انفرادی عمل میکنند، هرکدامشان همچنان دوست دارند که به انتشار بدون محدویت گازهای گلخانهای ادامه دهند.
دیگر اینکه بحث آسیبپذیریهای ناهمسان نیز وجود دارد: حداقل در کوتاهمدت تا میانمدت، بسیاری از آسیبپذیرترین کشورها و انسانها کسانیاند که کمترین گاز گلخانهای را در طول تاریخ منتشر کردهاند، و هنوز هم گاز نسبتاً کمی منتشر میکنند. این بسیار غیرمنصفانه است و تلاشهای عملی و نظری برای دستیابی به همکاری و مشارکت جهانی را دچار چالشهای جدی میکند.
چالش دوم این است که سطح انتشار فعلی تاثیرات میاننسلی چشمگیری دارد. مهمترین گاز گلخانهای دی اکسید کربن است. این گاز مدت زمان زیادی در جو میماند و و تاثیرات منفیاش بر اقلیم قرنها یا حتی هزاران سال باقی است. این هم غیر منصفانه است، مخصوصاً اگر تاثیرات منفی آینده بر اقلیم شدید و انباشتی باشد. افزون بر این، تاثیرات میاننسلی تغییر اقلیم باعث سر بر آوردن معضلی اخلاقی در خصوص عمل جمعی میشود که حتی از معضل سنتی تراژدی منابع مشترک هم پیچیدهتر است. همکاری و مشارکت میاننسلی چگونه میتواند عملی شود؟ تردیدی نیست که اشکال متعارف مشارکت میان نسلهای مختلف کاری تقریباً نشدنی است.
سومین چالش پیش روی کنش اخلاقی این است که ابزارهای نظری ما در بسیاری از حوزههای مرتبط از قبیل عدالت بینالمللی، اخلاق میاننسلی، عدم قطعیت علمی و رابطه مناسب میان انسانها و باقی طبیعت هنوز به اندازه کافی توسعه نیافتهاند. مثلاً، تغییر اقلیم باعث سر بر آوردن پرسشهایی در باب ارزش (اخلاقی) طبیعت غیرانسانی شده است؛ از این قبیل که آیا ما تکلیف داریم از دیگر جانداران، مکانهای طبیعی منحصر بفرد، یا کل طبیعت محافظت کنیم، و اگر جواب این پرسش مثبت است چنین تکالیفی چگونهاند.
افزون بر این، عدم قطعیت علمی و امکان پیامدهای اقلیمی فاجعهبار باعث شده که رهیافت اقتصادی استاندارد به مسائل زیستمحیطی تحت فشار زیادی قرار بگیرد. بر همین اساس، برخی استدلال میکنند که چه بسا بهتر باشد در حوزه حقوق و سیاستگذاری زیستمحیطی احتیاط بیشتری به خرج دهیم.
ابعاد جهانی و میاننسلی طوفان اخلاقی تمام و کمال باعث میشود آنها که در نسل فعلی نقش جدی در تغییر اقلیم دارند شدیداً وسوسه شوند بخش اعظم بار فعالیتهاشان را بر دوش کسانی در دیگر بخشهای جهان یا بر دوش نسلهای آینده بیندازند.
این البته بیانصافی است. مخصوصاً، پیچیدگی قلمرو علمی و اخلاقی چه بسا ما را مستعد پذیرش استدلالهایی کند که از بیعملی (یا عمل ناکافی) دفاع میکنند. این استدلالها خود را در لفافی از زبان اخلاقی میپیچند اما در واقع ضعیف و خودویرانگراند. از بخت بد، میتوان نشانههایی از این پدیده را در انفعال سیاسی جاری و عدم تلاش در توسعه رژیمی فراگیر و قاطع دید. این یعنی نیاز داریم روی فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسیی کار کنیم که استدلالهای ضعیف را آشکار سازند و دلایلی قانعکننده تدارک آورند که چرا و چگونه ما باید به معضل تغییر اقلیم بپردازیم. تنها بدین طریق میتوان پیشرفت محدودی را که تاکنون حاصل آمده حفظ کرد و گسترش داد و به جنگ نظری با کسانی رفت که وعدههاشان را در خصوص کاهش انتشار گازهای گلخانهای عملی نکردهاند.
اندیشیدن در باب تغییر اقلیم
الف) روند انتشارهای آینده
شکی در این نیست که مسئولیت خطیری بر دوش نسل ماست که آسیب اقلیمی شدیدی را به نسلهای آینده تحمیل نکنیم. اما تعیین دقیق روند و میزان انتشار گازهای گلخانهای در آینده نیازمند آن است که در باب عدالت جهانی، میاننسلی و اکولوژیکی بیشتر بیندیشیم. اگر بخواهید قضیه را بهتر دریابید، این سه موضوع را در نظر بگیرید.
اول، از منظر نسلهای آینده و برخی گونههای آسیبپذیر این احتمالاً بهتر میبود اگر ما میتوانستیم انتشار گازهای گلخانهای را در کمترین زمان تا حد بسیار زیادی کاهش دهیم. این کار باعث میشد که آسیبها به اقلیم در آینده به حداقل برسد. اما این کار هزینههای زیادی را بر نسل فعلی تحمیل میکند و فواید بسیار اندکی برای آنها دارد. و این غیر منصفانه است.
دوم، مردم و ملتهای فقیرتر تاکنون گاز گلخانهای زیادی را منتشر نکردهاند. پس چه بسا فکر کنند منصفانه نیست که از آنها بخواهیم به خاطر نسلهای آینده انتشار را به حداقل برسانند. مخصوصاً به این دلیل که مردمان آینده احتمالاً وضعشان بهتر است، و بسیاری از کشورهایی که در حال حاضر انتشار بالایی دارند همین الان بسیار ثروتمندترند از فقرای احتمالی در آینده.
سوم، تغییر اقلیم دیگر جانداران و طبیعت را شدیداً تهدید میکند. مثلاً، چه بسا ما تکلیف فوری داشته باشیم که از صخرههای مرجانی محافظت کنیم تا تنوع زیستی، اکوسیستمهای منحصر بفرد و شکننده و جاندارانی که در چنین صخرههایی زندگی میکنند باقی بمانند. اما واقعیت این است که تغییر اقلیم در بلندمدت به ظهور گونههای تازه میانجامد و اکوسیستمها را در کل دنیا دگرگون میکند. پس ما دقیقاً نمیدانیم که مسئولیتهایمان در پرتو چنین تغییراتی چیست.
روند انتشار گازهای گلخانهای در آینده قلمرویی است که هنوز به اندازه کافی واکاوی نظری نشده است. مباحث عمومی تمایل دارند که بر اهداف کمّی تمرکز کنند؛ از قبیل کاهش میانگین دمای زمین به میزان ۲ درجه سانتیگراد، یا کاهش میزان دی اکسید کربن در جو تا 3۳۵۰ppm. اما مسائلی که در بالا ذکرشان رفت نشان میدهد که این اهداف کمّیِ معین نیازمند دفاع اخلاقی بیشترند. بنابراین، احتمالاً این پرسشها که آیا ما واقعاً نیاز به اقدامی جدی هستیم و این اقدام جدی چه زمانی باید رخ دهد روز به روز بیشتر زیر فشار فلسفی قرار میگیرند.
ب) توزیع جغرافیایی انتشار در دورهای مشخص
پرسش دیگر این است که چگونه میتوان به نحوی منصفانه مشخص کرد که هر کس در هر جایی از جهان از مجموع مجاز انتشار گازهای گلخانهای در دورهای مشخص – و بر اساس خط سیری مناسب در طولانیمدت – چه سهمی میبرد. این پرسش به بحثهای فلسفی زیادی دامن زده است. بیشتر پژوهشگران عقیده دارند که کشورهای توسعهیافته باید بخش اعظم مسئولیت را بر دوش بکشند. این یعنی سهم آنها از مجموع انتشار مجاز باید کمتر از کشورهای در حال توسعه باشد. این عقیده رایج میان پژوهشگران بر چند استدلال متمایز اما همپوشان تکیه دارد.
گزارشهای تاریخی از عدالت از چنین باوری پیشتیانی میکند، زیرا انتشار انباشتیای که در حال حاضر مسئول مستقیم تغییر اقلیم پنداشته میشود عمدتاً دستپخت کشورهای توسعهیافته است. دیدگاههایی که بر برابری اخلاقی تاکید میکنند نیز پشتیبان این باور اند، زیرا کشورهای توسعهیافته همین الان هم گاز بیشتری از کشورهای در حال توسعه منتشر میکنند. دیدگاههایی که تمرکزشان بر کمک به کمنصیبترین افراد است نیز بر این باور صحه میگذارند زیرا کشورهای توسعهیافته بسیار ثروتمندترند، و بنابراین بیشتر میتوانند فشار کاهش انتشار را تحمل کنند.
در نهایت، نظریههای فایدهگرایانه هم از این عقیده حمایت میکنند، زیرا به نظر میرسد که اگر سهم بیشتری از انتشار مجاز به فقیرترها داد تا آنها بتوانند از این طریق نیازهای ضروریشان را تأمین کنند و وضع اقتصادی خود را بهبود بخشند سرجمع پیامدهای مثبت بیشتر خواهد بود در مقایسه با زمانی که کشورهای ثروتمندتر مجاز باشند نیازهای غیرضروری و مجلل خود را برآورده سازند. حتی استدلال شده است که دلایل فایدهگرایانه خوبی به نفع اتخاذ دیگر دیدگاهها به عدالت در این موضوع وجود دارد، به مثابه قواعدی ثانویه که فایده را افزایش میدهند.
بیشتر انتقاداتی که به دیدگاه فوق وارد میشوند دلمشغول انصافاند. مثلاً، برخی ادعا میکنند که کشورها را نباید به خاطر انتشار گازهای گلخانهای تا پیش از سال ۱۹۹۰ میلادی مسئول دانست، زیرا ما تا پیش از آن سال در خصوص تأثیر این انتشارها بر اقلیم چیزی نمیدانستیم. برخی دیگر نیز ادعا میکنند بیانصافی است که ساکنان فعلی کشورهای توسعهیافته را مسئول انتشارهای پیشین بدانیم، زیرا بسیاری از کسانی که مسئولیت داشتند الان مردهاند. اما این استدلالها هم قابل مناقشهاند. مثلاً، ادعا شده است که ساکنان فعلی کشورهای توسعهیافته به شیوههای گوناگون از انتشارهایی که در گذشته انجام شده است سود بردهاند، پس غیر منصفانه نیست که آنها را حداقل برای بخشی از گازهایی که در گذشته منتشر شدهاند مسئول و پاسخگو بدانیم.
ج) تاثیرات اجتنابناپذیر
مساله سوم در بحث تغییر اقلیم به تاثیرات اجتنابناپذیر مربوط میشود. با توجه به سکون و کمتحرکی اقلیم، ما همین الان هم دچار برخی تاثیرات منفی و گاه جدی هستیم. قاعدتاً، آسیب برخی از این تاثیرات را میتوان از طریق انطباقپذیری به حداقل رساند. مثلاً همچنان که سطح دریاها بالا میآید میتوان جوامع در معرض خطر را مهاجرت داد. اما برخی از تاثیرات زیانبار احتمالاً غیرقابل اجتناباند، و چه بسا تا سالیان سال باقی بمانند (مثلاً، افزایش قدرت طوفانها و تخریب زیستگاهها).
این قبیل تاثیرات اجتنابناپذیر باعث سر بر آوردن این پرسش میشوند که چه کسی باید قبول مسئولیت کند. مثلاً، تأمین مالی جابجا کردن مردمان کنار دریا، یا پرداخت غرامت به کسانی که از طوفانها یا تخریب زیستبوم آسیب دیدهاند با چه کسی است. برای حل این مسائل باید به پرسشهایی پیچیده در خصوص عدالت جهانی، میاننسلی و اکولوژیکی پاسخ داد.
به نظر میرسد که مساله تاثیرات اجتنابناپذیر نقش عمده را ایفا میکند در اجماع میان پژوهشگران که کشورهای توسعهیافته اخلاقاً وظیفه دارند که در خصوص تغییر اقلیم بیشترین مسئولیت را قبول کنند. البته دیگرانی نیز ادعا کردهاند که رهیافت مفهومی متمایزی باید اتخاذ شود، زیرا این مساله (یعنی تاثیرات اجتنابناپذیر) بیشتر گذشتهنگر است و پدیده انتشار گازهای گلخانهای ابعاد متنوع دیگری نیز دارد.
در هر صورت، تردیدی نیست که صورتبندی مسائل مفهومی مرتبط، و تعیین بهترین خط مشی عملی، نیاز به کارهای بسیار بیشتری دارد. مثلاً، آسیبپذیری نسبت به تاثیرات اقلیمی گاهی اوقات ناشی از خطاهای گذشته است؛ از قبیل استعمار، بردهداری، بهرهکشی اقتصادی و غیره. در چنین مواردی، تاثیرات اقلیمی اجتنابناپذیر چه بسا به «بیعدالتی تشدیدشده» بینجامند. افزون بر این، این احتمال وجود دارد که برخی تاثیرات (مثلاً بالا آمدن سطح دریاها) کل هستی جوامع و فرهنگهایی را تهدید کنند؛ مثلاً، کشورهایی که از جزایر کوچک تشکیل شدهاند. در این حالت، بحثهای مرتبط با اخلاق و عدالت از سطح پرداخت صرف غرامت فراتر میروند.
البته، شیوهای کاملاً متفاوت برای پرداختن به تاثیراتی که هم الان شاهد آن ایم میتواند این باشد که عمداً از اقلیم جهانی برای به حداقل رساندن چنین تاثیراتی سود بجوییم. برای مثال، پیشنهاد شده است که چه بسا بتوان افزایش دما را با تزریق گوگرد به اتمسفر کاهش داد، زیرا این کار باعث میشود که بخش بیشتری از اشعه خورشیدی به فضا بازتاب داده شود. البته چنین پیشنهادهایی خود باعث سر بر آوردن انواع و اقسام پرسشهای اخلاقی تازه شدهاند که تنها در سالیان اخیر میتوان رد کوچکی از آنها را در ادبیات مرتبط یافت.
د) مسئولیت فردی
تاکنون بحث ما بر این متمرکز بوده است که از منظری جمعی و همگانی چگونه باید با بحث تغییر اقلیم مواجه شد. اما پرسش دیگر این است که افراد چه مسئولیتهایی در خصوص تغییر اقلیم دارند. در یک سر طیف، برخی ادعا میکنند که مسئولیت افراد عمدتاً سیاسی است، و معمولاً نیاز نیست میزان مصرفشان یا شیوه زندگیشان را تغییر دهند.
اما در سر دیگر طیف کسانی اند که فکر میکنند افراد باید در انتخابهای شخصیشان مسئولیتپذیر باشند و مجموعهای از فضایل و عادات سبز را در خود پرورش دهند؛ بدون توجه به اینکه دیگران چه میکنند. اما این دیدگاه مشکلاتی هم دارد. مثلاً، برخی معتقدند که میزان انتشار گازهای گلخانهای از جانب یک فرد در مقایسه با مجموع جهانی آن بسیار ناچیز است و دشوار بتواند به کسی آسیب وارد کند.
با این حال، کسانی این فرض اخیراً را به چالش کشیدهاند. آنها مدعیاند که میزان آلودگی ایجاد شده از جانب یک فرد معمولی امریکایی، به طور میانگین و در طول دوره زندگی، آنقدر هست که بتواند به رنج گسترده یا حتی مرگ دو نفر در آینده بینجامد. بحث نظری در خصوص مسئولیت فردی همچنان نوپاست، اما روز بروز اندیشمندان بیشتری به این بحث ورود میکنند و بنابراین احتمالاً به زودی داغ خواهد شد.
نتیجهگیری
تغییر اقلیم به مسائل اخلاقی جدیای دامن زده است؛ مخصوصاً به دلیل ابعاد جهانی، میاننسلی و اکولوژیکیاش. بخش عمده چالشها به نظریههای توسعهنیافته و دشواریهای عملی باز میگردد، اما حداقل همگان اتفاق نظر دارند که باید دست به اقدامی جدی بزنیم، و این اقدام جدی چه شکلی باید داشته باشد. دیگر اینکه همداستان ایم که دلمشغولیهای اخلاقی جدی، از قبیل انصاف و مسئولیتپذیری، نیز در این قضیه دخیلاند. اخلاق اقلیم حوزهای نوپاست که حرفهایی بسیار برای گفتن دارد، اما تردیدی نیست که کارهای باقیمانده و ناتمام نیز بسیارند.