رهنامه: همانطور که در جریان هستید موضوع صحبت امروز ما درباره بررسی کتب اخلاقی آیت الله مصباح و همچنین حرکتهای فردی و سازمانی ایشان در حوزه علم اخلاق است؛ سوال اول این است از نظر روششناسی کتب ایشان در حوزه اخلاق به چه صورتی است؟
استاد: در بحث روش شناسی حوزه اخلاق روشهایی داریم. اگر منظور سبکهای عالمان اخلاق باشد که در حوزه اخلاق کار کردند. چند سبک و روش پژوهشی اخلاقی داریم: یکی سبک فلسفی و عقلی است که در آثار اندیشمندان یونان مثلا ارسطو و دیگران دیده میشود و تا امروز هم ادامه داشته است. بسیاری از کتابهای اخلاقی ما متاثر از این سبک است.
یکی سبک نقلی است که مبتنی بر گزارههای دینی و آیات و روایات است. در اسلام در اکثر آیات قرآن و روایات گزارهها محتوای اخلاقی دارند و نقل و بیان این آیات خودش یک سبک و روش نقلی را به وجود میآورد. یکی هم سبک تجربی در حوزه اخلاق است که به روشهای مختلف سبکهای تجربی پژوهشهای اخلاقی را انجام دادند یا با درون کاوی خودشان یا با کمک گرفتن از روانشناسی، که امروزه روانشناسی اخلاق مطرح است. یا به سبکهای اخلاق تجربی میپردازند.
آثار حضرت علامه را که مطالعه میکنیم متوجه میشویم که یک اشرافی بر همه این سبکها دارند. بعضی جاها خیلی عقلی مباحث اخلاقی را دنبال میکنند. بعضی جاها از آیات و روایات و شرح آنها به خوبی استفاده میکنند. در درون کاوی و تجربه درونی هم بحثهایی دارند که نمودِ خیلی جدیاش در بحث هرم نفس است که در بحث اخلاق، که به تحلیل نفس میپردازند گزارشی در قالب هرم نفس انسان مطرح میکنند. اخلاق عرفانی هم داریم که بعضی جاها حضرت علامه اشاراتی به این بحثها در مباحثشان میکنند.
بنابراین به نظر میرسد که سبک علامه یک تلفیقی از این روشها (فلسفی، نقلی، تجربی) است و به علت تسلطی که تقریباً بر حوزه نقل و هم در حوزه عقل دارند و بهرههایی که در حوزه شهود داشتند به خوبی توانستند از همه اینها در مباحث شان استفاده بکنند. یعنی روششناسی ایشان در کتب، تلفیقی از این سه روش است.
البته در بعضی از مباحثشان به خاطر ویژگی موضوع اخلاقی گاهی انسان میبیند که یک روشی چیرگی بیشتری دارد. مثلا در بحثهایی که مربوط به فلسفه اخلاق میشود ظهور و بروز سبک عقلی به خاطر ماهیت موضوع، ظهور و بروز بیشتری دارد. آنجاهایی هم که مشغول شرح و تفسیر آیات و روایات هستند سبک نقلی بیشتر خودش را نشان میدهد. البته آنجاها هم خالی از تأملات عقلانی ایشان نیست. منتهی نوع پردازش اطلاعات هم در آثار مختلف حضرت علامه متفاوت است.
در کتاب اخلاق در قرآن، حضرت علامه در کنار استفاده از روشهای عقلی و نقلی و تجربی، پردازششان به روش تفسیری موضوعی است که شاید بتوانیم بگوییم جزو اولین آثاری است که به این صورت تفسیر موضوعی اخلاق در قرآن را طرح و بحث کردهاند که حالا اگر جایگاهش برسد و سوال بشود آنجا توضیح خواهم داد که حضرت علامه در تفسیر اخلاق در قرآن چگونه به موضوع میپردازند و شاید اکثر موضوعاتی که در اخلاق در قرآن مطرح میشود نوآوری است.
با توجه به تبیین سبکی که بیان فرمودید سوال بعدی اینست که هدف و رویکردی که ایشان با این سبک به دنبال تبیینش هستند چیست؟
بنظر میرسد که دغدغه حضرت علامه در مباحث اخلاقی یکی تربیت جامعه دینی است و قصد دارند که فرد و جامعه از حداقلهای اخلاقی و تربیتی بهرهمند و به دینداری و تقوا منجر بشود. در این راه حضرت علامه تلاش میکنند که انگیزه حرکت به سوی مسائل اخلاقی را در یادگیرندگان و طالبان اخلاق برانگیزند.
در کنار ایجاد انگیزه، حضرت علامه تلاش کردهاند که به شبهاتی که در حوزه اخلاق چه در گذشته و چه امروز وجود دارد به روز پاسخ بدهند. شبهات یا مشکلاتی که در حوزه اخلاق مطرح بوده است را رصد بکنند و پاسخهای محکم و جدی به این حوزهها بدهند. ترویج مباحث اخلاقی که در سبکهای آموزشی اخلاق بوده است حالا چه در قالب اخلاق در قرآن، چه در قالب اخلاق در روایات، هدفی بوده که حضرت علامه خواستند این گزارهها را برای جامعه دینی و طالبان آن از ابهام در بیاورند و توضیح بدهند، تا زوایای مختلف این مباحث کاملاً روشن بشود.
یک کلام و یک روایت ممکن است از زوایای مختلفی قابل ارزیابی و بررسی باشد که این ارزیابیها و بررسیها که حاصل تفکر عمیق و دقیق حضرت علامه در آثارشان است کاملاً مشهود و قابل دیدن است. با توجه به تحلیلهایی که ایشان در شرح و تفسیر دارند شاید بتوانیم بگوییم که حضرت علامه دنبال ایجاد انگیزه اخلاقی، بردن جامعه به سوی دینداری و تقوا، پاسخگویی بعضی از شبهات و تحلیل و تفسیر گزارههای اخلاقی میباشند.
منظور از شبهات مسائلی بوده که در علم اخلاق تحت عنوان تزاحمات و تعاضدات مطرح است و یا شبهات روز است؟
حضرت علامه ویژگیشان در حوزه اعتقادات و اخلاقیات و… این بوده است که مقداری فراتر از تکرار مکررات رفتند و مباحثی را مطرح میکنند که نیاز بیشتر جامعه بوده است که این مطلب در معارف قرآن حضرت علامه به صورت جدی مشهود است.
در حوزه اخلاق هم چه از نظر موضوعات فلسفی اخلاق، مبانیاش، اصول اخلاقی و قواعد و احکام اخلاقی که به اعتبار فلسفه اخلاق مطرح میشده است حضرت علامه ناظر به شبهاتی که از سوی اندیشمندان غربی مطرح میشده است و در جامعه دینی ما هم مطرح شده است گاهی صحبت میکردند.
مثلا وقتی شما بحث جایگاه ارزش در اخلاق را در فلسفه اخلاق دنبال میکنید آنجا اندیشمندان متعدد نظریاتی در این حوزه دارند و حضرت علامه میآیند نظر اسلام را درباره ارزش اخلاق مطرح میکنند و انگیزه و نیت را به عنوان مهمترین ارزش اخلاقی مطرح میکنند، اینجا در حقیقت پاسخ بسیاری از مکتبهای اخلاقی است و یا وقتی سوال میشود که آیا ایمان اهمیت دارد یا عمل صالح، به خوبی اینها را تحلیل میکنند و آیات را کنار هم میگذارند و جایگاه ایمان را در حوزه اخلاق و رفتار انسان کاملا مشخص میکنند تا این شبهه که عمل میتواند بدون ایمان و دین برای کمال باشد پاسخ میدهند. گوشه گوشه مباحث اخلاقی پاسخی به بستری از پرسشهایی است که در حوزه اخلاق مطرح است.
این دو سوال تقریبا حکم مقدمه را داشت برای سوال اصلی که فکر کنم بیشتر صحبتهای ما را در بگیرد. با توجه به سبک و هدفی که ایشان در نوشتههایشان و بیاناتشان دنبال میکنند تفاوت مکتب آیت الله مصباح با مکتب رایج در حوزه چطور است. آیا بین اینها تفاوتی وجود دارد یا اینکه هر دو در یک مسیر هستند یا اینکه بالاخره ایشان تحولی را در حوزه اخلاق ایجاد کردند و قابل کتمان نیست؟
این جای سوال دارد که رویکرد رایج در حوزه چیست؟ الان در حوزههای علمیه ما رویکردها به اخلاق متفاوت است؛ بعضی از اساتید عزیز حوزه ما فقط یک رویکرد موعظه گونهای از اخلاق دارند. اخلاق را در قالب یک سری موعظهها و نصایح مطرح میکنند. حالا بخشی از اینها کاملاً با مباحث سلوکی و عرفانی و فلسفی کاملاً مخالفند و بلکه ضد هستند. بعضیها اساساً هنرشان در اخلاق، اخلاق عرفانی و سیر و سلوکی است. حالا اینها خودشان مکتبهایی دارند. بعضیها در حوزه اخلاق اساساً علاقمند به بحثهای فلسفی اخلاق هستند. فلسفه اخلاق، فرا اخلاق، رویکردهای این چنینی درباره اخلاق را دارند. حالا اخلاق تجربی چندان در حوزههای علمیه ما پیگیری و دنبال نشده است.
بنابراین اگر منظور این باشد که عرض کردم علامه یک تلفیقی از اینهاست؛ اما اگر منظور این باشد که چون در بحث مکتبها و رویکردهای اخلاقی، بحث رویکرد معرفتی و محبتی خیلی معروف است؛ مثلاً میگویند علمای نجف رویکرد محبتی دارند، مکتب نجف، مکتب علامه و مکتب مرحوم آسیدعلی قاضی یا مکتبهای دیگر محبتی هستند؛ حضرت علامه اساساً معتقدند این تقسیمبندی یک تقسیمبندی درستی نیست. بلکه ما هیچ گاه نمیتوانیم محبت را از معرفت جدا بکنیم. اینها با همدیگر تلفیق شدهاند. محبت حاصل معرفت است. هر آنچه که معرفت انسان بیشتر بشود محبت انسان هم افزایش پیدا میکند. محبت که افزایش پیدا کرد معرفت انسان هم بیشتر میشود؛ منتهی خب یک عده از انسانها به واسطه تفاوتهای فردی و شخصیتی خیلی علاقمندی ذهنی و فکری و شهودی نسبت به معرفت دارند و اینها برایشان معرفت و شناخت خیلی مهم است و یک گروهی هم هستند که برایشان عشق و محبت و اینها مهم است.
تفاوتهای فردی باعث میشود که گرایشهای انسان به این دو معرفت و محبت متفاوت باشد والّا هیچ محبتی بدون معرفت نیست و هر معرفتی محبت را به دنبال خودش میآورد؛ البته ایشان قائلند همواره اینطور نیست که معرفتها همیشه به دنبالش محبت باشد، ولی هیچ محبتی بدون معرفت برای انسان حاصل نمیشود. حضرت علامه تاکید بیشتر بر حوزه معرفت دارند و بخاطر ویژگیهای فردی و شخصیتی ایشان، مباحث معرفتی را بیشتر ترجیح میدهند و بنظر میرسد که بحث فناء فی الله را همینطوری تفسیر میفرمایند که انسان به یک معرفتی و شناخت حضوری نسبت به خداوند میرسد که حقیقت شناخت و معرفت را شناخت خدا میداند. این حدیث شریف (کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن اُعرف فخلقتُ الخلق لکَی اُعرف) را دلیل بر این میگیرند که خداوند خلق کرده است که معرفت ایجاد بشود و خداشناسی حاصل بشود.
اگر بخواهیم اینجوری تقسیم بندی بکنیم تاکید حضرت علامه بر این معرفت است که حالا از معرفتهای آرام حصولی یا گنگ فطری شروع میشود و به معرفتهای حصولی تفسیری تفصیل پیدا میکند و معرفتهای حضوری بر اثر مداومت در بعضی مسائل سلوکی و تزکیه نفس دست پیدا میکند. این آنچه است که برداشتم از رویکرد حضرت علامه در مباحث اخلاقی است. اگر سوالی باشد من توضیح بیشتری میدهم.
میتوانیم بگوییم وجه تمایزی که پررنگتر است در حوزه معرفتی بودن حضرت علامه در آثارشان است؟ حتی در مباحث نقلی؟
در مباحث نقلی هم شرحی که علامه میدهند دنبال این هستند که معرفتافزایی بشود. حضرت علامه در بحث ایمان مفصل بحثی را دارند که ایمان از دو رکن و مولفه اساسی تشکیل شده است یکی آگاهی است و یکی بینش و گرایش است. آنجا میفرمایند که البته معرفت صرف لازمهاش عمل نیست و حتماً باید محبت و گرایش هم باشد؛ «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم» آنها که یقین دارند انکار آگاهانه میکنند و عمل نمیکنند. معرفت است، یقین هم است اما چرا عمل نمیکنند؟ بخاطر اینکه گرایشها و تمایلات و محبتشان به جای دیگری کشیده شده است؛ لذا این گرایش و محبت هم باید جهت داده بشود در مسیر معرفت انسان تا نتیجهاش عمل انسان بشود.
پس این دو مورد توجه حضرت علامه است معرفت و محبت بدون عمل به نتیجه نمیرسد. این گرایش نقش مهمی دارد، محبت نقش مهمی دارد. حضرت علامه غافل از این نیستند و میفرمایند مقدمه و آغاز راه از این آگاهی است.
اگر ممکن است حرکتهای فردی و سازمانی حضرت آیت الله مصباح را در پیشبرد اهداف و سبک خاصی که بیان فرمودید به صورت شاخص اشاره کنید.
حضرت علامه از جمله انسانهایی هستند که در کنار همه جنبههای هوشیشان، هوش معنوی بالایی داشتند. آنچه که برداشت حقیر است اینست که در همان آغاز طلبگیشان توجه به مسائل اخلاقی برایشان جزو مهمترین مباحث بوده است.
فعالیتهایشان نشان میدهد که حضرت علامه بیش از فقه و اصول، عرفان و فلسفه و بیش از هر موضوعی، برایشان بحثهای اخلاقی جدی است. از همان دوران طلبگیشان چه در دورهای که در یزد بودند و دوره کوتاهی در نجف بودند و در قم بودند از اساتیدی استفاده میکنند که جنبههای اخلاقی در اینها بالا است. با کسانی دوست میشوند و حتی مباحثه میگذارند که توجهات اخلاقی داشته باشند. در دوران طلبگیشان با افرادی همچون آقای سعادتپرور رفاقت دارند، در همان دوران با آیت الله محمدجواد انصاری همدانی رفت و آمد دارند. نمیدانم ایشان راضی هستند یا نیستند. ایشان همانند بعضی از بزرگان اخلاق دیگر شاگردی مفصل و طولانی حضرت علامه آیت الله آسید محمدحسین طباطبایی را چه در حوزه تفسیر و چه در حوزه فلسفه را دارند. مراوده طولانی با ایشان داشتند. این دغدغه فردی ایشان در مباحث اخلاقی است.
اگر ممکن است یک نمونه را بفرمایید.
ایشان میفرمایند من با دوستانمان حاج حسن آقا و شیخ علی آقای پهلوانی (سعادت پرور) مشهد بودیم و متوجه شدیم مرحوم انصاری همدانی آنجا است. پیش ایشان رفتیم یک صحبتی شد. من دو تا سوال از ایشان کردم. یکی اینکه برای حرکت اخلاقی و تربیتیمان چه کار بکنیم.
ایشان کتاب لقاء الله مرحوم آشیخ جواد ملکی تبریزی را گفتند. ایشان میگویند من به ایشان گفتم یک دستورالعملهایی است که نمیدانم عمل بکنیم یا نکنیم. ایشان دلیل آوردند که اینها دلیل قرآنی دارد و عمل کردنشان خوب است. ایشان بواسطه آن دقت نظری که داشتند هر کاری را عرضه بر آیات و روایات معصوم میکردند. حتی در مباحث اخلاقی و عرفانی، همانطور که در مباحث احکام باید عرضه بکنیم به روایات و آیات، موارد اخلاقی هم همینطور است. اگر مخالفتی نکند عمل بکنیم تا برسیم به راه. با گمان و ظن این مسیر طی نمیشود.
من از ایشان سوال کردم گویا چشم باطنی دارید میشود به من هم یک تذکری بدهید. ایشان فرمودید تا نفس است مشکل است. مراقب نفس باشید. ایشان فرمودند ما خیلی تلاش کردیم مراقب نفسمان باشیم و هر چی پیرتر میشویم خودمان ضعیف میشویم آن نفس ما روز به روز قویتر میشود. نشان میدهد ایشان پیگیری برای رشد اخلاقی و کمال نفس خودشان را همواره داشتند و دارند.
این دغدغه باعث میشود سالهایی که وارد حوزه علمیه قم میشوند یکی از اقداماتشان اینست که نامهای تهیه میکنند و از طریق آیت الله مشکینی به حضرت آیت الله بروجردی میرسانند و از ایشان تقاضا میکنند که یک فکری برای بحث اخلاق در حوزه بکنیم و به عنوان یک مسئله مهم حوزههای علمیه ترویج اخلاق و اهمیت دادن به اخلاق را متذکر میشوند که فعالیتی انجام بگیرد.
حالا نمیدانم نتیجه داده یا نداده، ولی بعدها که در مسند تدریس در حوزه قرار میگیرند یکی از تلاشهایشان اینست که با طلاب خودشان رفت و آمد جدّی داشته باشند و طلاب به خانه حضرت علامه رفت و آمد بکنند و زندگی علامه را میبینند و ارتباط با طلاب را، در نسلهای اول که علامه سر حالتر و جوانتر و توانمندتر بودند مراوده جدی با طلاب دارند و محل مشاوره طلاب قرار میگیرند و انس جدی با طلاب میگیرند؛ تا اینکه وارد بحثهای تفسیر قرآن میشوند.
عرض کنم شاید یکی از مبتکرترین تفسیر موضوعی این سبک به صورت مفصلش حضرت علامه مصباح باشد که حاصلش معارف قرآن است. سال ۶۲ ـ تا ۶۴ تقریبا دو سال بحث اخلاق در قرآن را برای طلاب مطرح میکنند که همینطور که عرض کردم سبک اخلاق در قرآن موضوعات جدید و متناسب با آن زمان بود که هنوز هم نو است. دیگران هم بعد از ایشان اخلاق در قرآن نوشتند. فکر نکنم قبل از علامه مصباح کسی داشته باشیم که این را گفته باشد و این از نوآوریهای ایشان است و در این کتاب نوآوری کردند. بعدها هم به مناسبتهای مختلف وارد بحث اخلاق در روایات و ادعیه شدند. میبینیم علامه دیگر حضوری در فقه و اصول خیلی ندارند و خیلی علاقمند به بحثهای فلسفی و… نیستند، اما بحث اخلاق را رها نمیکنند.
حاصل این بحثهای اخلاق کتابهای بسیار متعددی در اخلاق روایی میشود که شرح دعای افتتاح است، شرح خمسه عشر است، شرح حدیث معراج است، شرح حدیث و کتابهای متعددی است که همچنان به برکت این ادعیه و دعاهای روایات عظیم بحمدالله توسط ایشان توسعه پیدا میکند و ترویج و تبلیغ میشود.
حضرت علامه احساس کردند این کار هم با صرف یک سخنرانی و موعظه کردن نتیجه نمیدهد. به دنبال این یک برداشتی کرده بودند از یک حرکتی که در دانشگاه حجاز لندن بود. ایشان گفتند آنجا من دیدم که در آن دانشگاه برای هر دانشجویی یک استادی قرار دادند که به امورات مختلف دانشجویان و به مسائل اخلاقی آنها رسیدگی میکند. این کار را در سالهای هشتاد در موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی راه اندازی کردند و برای هر دانش پژوه یک استاد اخلاق گذاشتند.
این مسئله با یک مشکلی مواجه شد که اساتید اخلاق ما هر کسی به یک سبکی و سیاقی و به یک موضوعی میپرداختند و آنچه که هدف علامه بود اتفاق نیفتاد؛ لذا یک شورای تربیت و اخلاقی در مدرسه راه افتاد که همفکری بشود و موضوعات و مباحث روشی اخلاقی یک سبک واحدی بگیرد.
برکات زیادی داشت و منشورات و جزوات متعددی در این زمینه تولید شد. نیازسنجی شد که طلاب چه نیازهایی در حوزههای اخلاق دارند و براساس آن جزوات متعددی منتشر شد که موجود است، منتهی باز این مسئله که حضرت علامه احساس کردند استاد برای این مقدار طلبه نداریم. برای هر ده طلبه یک استاد.
طرحی مطرح شد به عنوان تربیت مربی اخلاق. مرکزی به عنوان مرکز تربیت مربی اخلاق وابسته به موسسه تشکیل شده و دورههای متعددی از طلاب حوزه را جذب کردند به اندازهای که شاید ۲۴۰ ـ ۲۵۰ طلبه در پنج شش دوره از خواهران و برادران در این مرکز آمدند و زیرنظر بعضی از اساتید از جمله حضرت استاد آقا تهرانی با یک مباحثی آشنا شدند که تا یک حدودی بتوانند خلاء حوزه را پر بکنند اکثر دوستانی که این دورهها را گذراندند در معاونتهای مختلف تهذیب و اخلاق در جاهای مختلف مشغول به کار هستند. واحدهای این دوره ۲۰ واحد بود احساس شد توانمندی علمی خوبی ایجاد نمیکند رفتند به دنبال اینکه تبدیل به یک دوره کارشناسی و ارشد و دکترا بشود و طلاب را در این مراحل بگیرند.
حضرت علامه پیشنهاد کردند برای اینکه این کار رونق جدیتری پیدا بکند لازم است که مباحث اخلاقی را برای طلابمان از دوران آغازین طلبگی ایجاد بکنیم لذا این کار به تاسیس مدرسه رشد کشیده شد. حوزه علمیه رشد که تاسیس شد هدف اصلیش این بود که طلاب ما در پنج شش سالی که در مدرسه هستند علاوه بر دروس فقه و اصول و ادبیاتشان بیشتر با مباحث اخلاقی آشنا بشوند و در این حوزه قوی بشوند و این خلاء حوزه را در مباحث اخلاقی بتوانند پر بکنند که این حوزههای مدرسه رشد نه سال فعالیت کرده و دو سه دورهای از دوستانی که مدرسه رشد را سپری کردند در دوره عمومی موسسه در حال حاضر مشغول تحصیل هستند که بعد از دوره عمومی در دوره تخصصی اخلاق بتوانند وارد بشوند.
این مرکز تربیت مربی اخلاق شاید جزو اولین مراکز اخلاق در حوزه باشد که به ابتکار حضرت علامه شکل گرفت و حمایت شد و بعدها دارالهدی به یک سبک خاصی که زیرنظر حضرت آقای ناصری عزیز است شروع به کار کرد.
آنجا هم از طلاب برای کارشناسی ارشد و دکتری میگیرند و مجموعه موفقی است. مرکز اخلاق و تربیت را بعدها حضرت آقای دکتر حجت الاسلام زارعان تاسیس کردند که خود ایشان از دانشآموختگان موسسه و شاگردان حضرت علامه بودند. در حقیقت میتوانیم حضرت علامه سرمایه عظیم و هزینه زیادی را در راه توسعه و تبلیغ و ترویج اخلاق انجام دادند منتهی به دلایل مختلفی که تمام مراکز پژوهشی و علمی ما دچارش هستند امکان اجرایش نیست.
در حوزه دایره المعارف اخلاق یک دیدگاهی ایشان دارند که اگر این اتفاق بیفتد یک پروژه بسیار بزرگی در حوزه اخلاق خواهد بود که نیازمند نخبههایی است که متاسفانه در فضای فرهنگی و عدم حمایتهایی که وجود دارد امکان اجرایی شدن آنها فعلا متاسفانه نیست. ایشان همچنان دنبال ایدههایی هستند که در بحث اخلاق یک تحول جدیتری در حوزه و جامعه به وجود بیاوریم و از این کار هم خسته که نشدند، بلکه هر روز گروههای مختلفی را وادار به تحولی و تبدلی میکنند. در حال حاضر هم جمعی از اندیشمندان و پژوهشگران در حال تدوین مکتب اخلاقی حضرت علامه با توجه به آثاری و منابعی که از ایشان وجود دارد هستند.
لطف بکنید بیان بفرمایید ضرورت این رویکردها در حوزه اخلاق را که هم سرمشقی برای طلاب باشد و هم سبک و سیاق حضرت آیت الله مصباح هم روشن بشود.
به گمانم، همه ما طلاب وقتی به حوزه آمدیم تمام هدف ما از حوزه آمدن این بود که امام را میدیدیم، آیت الله بهجت را میدیدیم، میآمدیم که متخلق بشویم و به قول خودمان آدم بشویم. طلاب با این انگیزه وارد حوزه میشوند ولی متاسفانه در حوزه در اثر تشویق و ترغیب بعضی از مباحث و مسائل اندکی بحث اخلاق مورد غفلت قرار میگیرد و فراموش میشود. ماها آنقدر درگیر بحث و درس میشویم که اساساً گاهی خودمان را فراموش میکنیم که چیستیم و کیستیم و کجا آمدیم طلبه بشویم و برای چی طلبه شدم آمدیم ضرب ضربا یاد بگیریم یاد بگیریم نماز و روزه را. اینها که اکثر بلد هستیم.
طلاب ما در فضای حوزه میآیند و میآمدند برای کسب این توفیقات اخلاقی و حرکت به سوی کمال نفسانی. عرض کردم متاسفانه یک مقداری اگر این خواسته و این انگیزه از سوی مدیران و مسئولین حوزه کم توجهی بشود خود به خود در طلاب هم تاثیر خودش را میگذارد و مشغول به مسائلی میشویم که این مسئله اخلاق از یاد ما میرود. به نظر میرسد که فضای حوزه در کنار همه دروس ارزشمندی که به طلاب داده میشود بحث انسانشناسی و خودشناسی باشد که یکی از بحثهای علامه مصباح این بود که از قدیمها مطرح کردند بحث خودشناسی بود. این کتاب خودشناسی برای خودسازی از حضرت علامه یک سبک و سیاق دیگری دارد و دقتهای خیلی خوبی در این کتاب شده است.
طلاب باید در کنار همه دروسی که میخوانند انسان شناسی و خودشناسی را بدانند. اگر انسان درک بکند که خودش یک موجود بسیار عظیم و مهمی است که امیرالمومنین فرمودند معرفه النفس انفع المعارف. آن نافع ترین معرفت که معرفت نفس است در حوزه یک مقداری بهش بی توجهی شده است. ادبیات یاد میگیریم البته عقاید و توحید هم یاد میگیریم ولی خودمان را نمیشناسیم که کیستیم. از وسط کار میخواهیم انسان سازی بکنیم. حضرت علامه یکی از کارهای مهمشان این بود که از انسان شناسی و خودشناسی شروع میکردند. اگر به طلابمان از همان آغاز این بحث را متناسب با هر سن و جایگاهی درست مطرح بکنیم زمینه سازی خوبی برای ایجاد انگیزه در طلاب برای پرداختن به مباحث علمی و نظری و عملی اخلاق می باشد.