فرااخلاق به زبان ساده
مقدمه
بنده این بحث را بر اساس این که شما نوآموز هستید، طراحی کردهام و عنوان «فرا اخلاق به زبان ساده» را به «فرااخلاقِ آسان» تغییر دادهام. فرض اولیهی من برای آغاز بحث این است که شما تا به حال واژهی فرااخلاق را نشنیدهاید. پرسش نخست این است که فرااخلاق چیست؟ همان طور که میدانید، بهترین راه برای ورود به این بحث این است که مثل حوزههایی عمل کنیم که به بچهها عربی یاد میدهند. عربی زبان هدف است اما برای یادگیری آن از زبان فارسی استفاده میکنند. در اینجا زبان فارسی نسبت به زبان عربی «فرا زبان» است. فرااخلاق نیز با اخلاق چنین ارتباطی دارد. اخلاق به ما میآموزد که چه چیزی فضیلت یا رذیلت است؟ یا چه کار باید بکنیم تا کسب فضیلت یا دفع رذیلت کنیم؟ اخلاق در واقع اصولی است که میتوانیم بر اساس آنها، تعیین کنیم چه چیزی درست یا نادرست است. اما، فرااخلاق حوزهای است که دربارهی چیزهایی که در اخلاق وجود دارد، بحث میکند. به این معنا که در فرااخلاق میپرسند: منظور از این بایدها و نبایدهایی که در اخلاق مطرح میشود، چیست؟ یا مثلا وقتی در اخلاق از ارزشها بحث میکنیم، این ارزشها چیستند؟ آیا همان چیزهایی هستند که در آسمان افلاطونی هستند یا چیزهای دیگری هستند که خودمان میسازیم؟ یا پرسشهایی مثل ارزش چیست و … ؟
مانند حوزههای دیگر فلسفه، اینجا هم خیلی به پازل شبیه است. فلسفه و به خصوص فلسفهی تحلیلی پر از معماست. اصلا عنوان فرااخلاق با شروع فلسفهی تحلیلی مطرح شد. در سال ۱۹۰۳ ، جی.ای.مور در دانشگاه کمبریج، کتاب Principia Ethical را نوشت. عنوان کتاب لاتین بود اما باقی کتاب انگلیسی بود. صرفا میخواست کارش علمی باشد. چنان که اگر در این جا هم کسی بخواهد کارعلمی کند، عنوان کتاب را عربی انتخاب میکند. فرااخلاق حالتی دارد که به فلسفهی تحلیلی مربوط است ولی محدود به آن نیست. بگذارید مثالی بزنم: Plagiarism (سرقت ادبی و تقلب) در اخلاق کار زشت و نادرستی است یا Courage is a virtue (شجاعت یک فضیلت است). اینها را در اخلاق یاد میگیریم ولی در فرااخلاق میگوییم: آیا گزارههایی که دربارهی چیزهای درست یا نادرست هستند، قابلیت متصف شدن به صدق و کذب را دارند؟ یا وقتی دربارهی شجاعت صحبت میکنیم، آیا این شجاعت حالتی ذهنی است یا صرفا تمایل است؟ اینها فرااخلاق هستند. نظریههای متعددی در باب فرااخلاق وجود دارد و با توجه به موضوعات مختلف کتب متعددی در این حوزه تالیف شده است. این جا سه حوزه از فلسفه انتخاب شده:
۱٫ متافیزیک
۲٫ معناشناسی(Semantics)
۳٫ معرفتشناسی
در هرکدام از این سه حوزه، میتوان نظریاتی از فرااخلاق پیدا کرد.
متافیزیک
در حوزه متافیزیک، نوعی رئالیسم وجود دارد که به دیدگاههای افلاطونی معروف است. رئالیسم یک حوزه معرفتشناسانه در فرااخلاق است. این مکتب میگوید: ارزشها، بایدها و نبایدها و امور اخلاقی را واقعیتی غیرمادی نشان میدهد. گروهی دیگر میگویند وقتی دربارهی امور اخلاقی صحبت میکنیم، دربارهی واقعیت صحبت میکنیم اما یک واقعیت ایندنیایی و محسوس. اینها میگویند نمیخواهیم مثل افلاطون بحث کنیم تا بفهمیم اصول واقعی چیستند. گروه دیگری نیز وجود دارند که بینابین بوده و میخواهند از زبان رئالیسمی بدون تعهد به وجود چنین چیزهایی استفاده کنند. گروه دیگری نیز وجود دارند که ضدرئالیسم هستند. اینها هم فراوان هستند و انواع و اقسامی دارند. اینها میگویند که هر چه در اخلاق وجود دارد، توافقات است و اصلا ربطی به جهان محسوس و عقلی ندارد.
معناشناسی
وقتی دربارهی معانی گزارههای اخلاقی بحث میکنیم، آیا این قضایا میتوانند صادق یا کاذب باشند؟ همهی این ها تحت عنوان معناشناسی مورد بحث قرار میگیرند. اصل اختلاف در اینجاست که یک گروه که اکثریت را هم تشکیل میدهند، میگویند: آیا قضیههای اخلاقی میتوانند صادق و کاذب شوند؟ به این سؤال پاسخهای مختلفی داده شده. دستهای مطلقگرا اما بعضی دیگر نسبیگرا هستند. بعضی میگویند میتوانند صادق یا کاذب باشند اما اتفاقا اکثر چیزهایی که در اخلاق میگویند، کاذب است. گروه دیگری وجود دارد که میگوید: این داستان را که باید با مردم خوب رفتار کنیم، خودمان ساختهایم و هیچ واقعیت دیگری ندارد. بعضی دیگر غیرشناختی هستند و میگویند: وقتی میگوییم چیزی خوب است یا بد یا باید است یا نباید، منظورمان این است که احساسمان را به آن چیز ابراز کنیم؛ مثلا اگر میگوییم تقلب بد است، منظورمان این است که از تقلب بدمان میآید. گروه دیگری میگویند این انشائی است؛ به این معنا که وقتی میگویم چیزی بد است، منظورم این است که این کار را نکنید. دیدگاه دیگری هم وجود دارد. نسبیگرایی انواع مختلفی دارد. بعضی میگویند که از نظر معناشناسی باید جملههایی را که نسبی هستند، از دیگران جدا کنیم. در خیلی از قضایای اخلاقی – و نه همه – باید نسبی حساب کنیم چون میگویند مثلا کاری را در نظر بگیرید که یا میتوانید آن را انجام بدهید یا نمیتوانید. این یک قضیهی اخلاقی است اما از لحاظ منطق اثبات میشود. این مطلق است. اکثریت کسانی که میگویند نسبیگرا هستیم، نسبت به این نوع جمله، مطلقگرا هستند.
…