زیاد ذوقزده نشو | سریالی برای درک قاعده طلایی
لری دیوید1، کارگردان، تهیهکننده و نویسندۀ سریال تلویزیونی زیاد ذوقزده نشو2 در این اثر به ایفای نقش پرداخت. فصل دهم این سریال که از شبکۀ اچبیاو3 پخش شد، امسال به روی آنتن میرود. لری داستان زندگی خودش را بازی میکند. این سریال دربارۀ اشتباهها، رویاروییها و کجفهمیهای زندگی لری در مواجهه با دیگران است. لری ظاهراً به آداب اجتماعی و قواعد متعارف اهمیتی نمیدهد، به همین خاطر تشخیص اینکه لری از چه قاعدهای برای تصمیمگیریهایش پیروی میکند، دشوار است. اصول اخلاقی او چیست؟ در فصل نهم، لری بهوضوح خود را پیرو قاعدۀ طلایی4 معرفی میکند؛ اما من معتقدم او [در پیروی از این قاعده] به نحو رقتانگیزی ناکام میماند.
قاعده طلایی چیست؟
دو نسخه از قاعدۀ طلایی وجود دارد. نسخۀ معیار آن وجه ایجابی دارد و لری بهوضوح به آن در فصل نهم اشاره میکند: “با دیگران آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند.” نسخۀ دوم که به طور سنتی قاعدۀ نقرهای نامیده میشود، وجه سلبی دارد و به نظر میرسد که این قاعده هم برای او مهم است، اما بااینحال، آن را در فیلم برجسته نمیکند: “با دیگران آنگونه رفتار نکن که دوست نداری با تو رفتار کنند.” نسخه اول عمل میطلبد و نسخۀ دوم پرهیز از عمل (شاید قاعدۀ نقرهای برای آنهایی که کمی تنبل هستند، بهتر باشد). با اینکه لری ظاهراً بیشتر از قاعدۀ نقرهای استفاده میکند تا از امور متعارف در آداب معاشرت دوری کند، باز در طول سریال بهوضوح فقط به قاعدۀ طلایی اشاره میکند؛ بنابراین من بر روی نسخۀ معیار و ایجابی قاعدۀ طلایی تمرکز میکنم.
اولازهمه، لری قاعدۀ طلایی را از چه منبعی به دست آورده است؟ لری یهودی است و در کتب مقدس یهودیان نه نشانی از قاعدۀ طلایی است و نه نقرهای (نه تنخ و نه عهد عتیق مسیحیان). متنی که مردم اغلب آن را حاوی قاعدۀ طلایی میدانند “دومین دستور بزرگ الهی” یا “دومین دستور بزرگ عشق” نام دارد که در سفر لاویان5 تورات درج شده است. (۱۹:۳۴, ۱۹:۱۸) و در انجیل متی نیز بهصورت لفظ به لفظ اشاره شده: (Luke 10:27, Galatians 5:14) همسایهات را دوست بدار آنچنان که خودت را دوست میداری6 (این همان ترجمهای است که در انتشارات انجمن یهودیان7 و نسخۀ پادشاه جیمز8 یافت شده است). به کلمۀ پراهمیت دوستداشتن که در این فراز گنجانده شده دقت کنید. از شما نخواسته که مؤدبانه رفتار کنید، بلکه شما باید افرادی را که در اطرافتان هستند، واقعاً دوست داشته باشید! فکر میکنم لری نمیخواست یا حتی نمیتوانست به این قاعده پایبند باشد.
در چند صحنه از فصل نهم، او به ناتوانی خود در بروزدادن محبت و دلسوزی اقرار میکند. اول، وقتی که لری نتوانست با قدیمیترین رفیقش، ریچارد لوئیس9، بابت مرگ دومین طوطیاش، همدردی کند.
لوئیس: میدونی چرا میخندم؟ به بدبختیای که سرتاپای وجودت رو گرفته!
لری: این رو بهعنوان یه تعریف ازت میپذیرم.
لوئیس: خب، زندگیات خالی از همدلی و دلسوزی و هم دردیه!
لری: زندگیام کلاً فقدان و نداریه!
فصل نهم قسمت اول
سوزی (به لری و جف): شما دو تا اصلاً حس همدردی ندارین! اصلاً به وجود یه آدم دیگه اهمیتی نمیدین!
لری: تقریباً درسته!
سوزی: آره!
لری: این قطعاً یه بیماریه. نمی دونم چرا اینطوریام، ولی خب، قطعاً همینطوریام!
فصل نهم قسمت سوم
در واقع، بر خلاف تاکید لری، قاعدۀ طلایی همان فرمان الهی دوم نیست، بلکه عبارتی از متی (۷:۱۲) و لوقا (۶:۳۱)، در عهد جدید مسیحیت است: و چنان که میخواهید مردم بشما عمل کنند شما نیز بهمان طور بایشان عمل نمائید13 (نسخۀ پادشاه جیمز). این دستور ایجابی است، ولی لزوماً همراه با عشقورزیدن یا احساسات شفقتآمیز نیست. به نظر میرسد لری، مثل بقیۀ مردم، برای قاعدۀ طلایی اهمیت زیادی قائل است؛ چون او این اصل را بهعنوان یک اصل مهم و پرطرفدار در جامعۀ مسیحیت آمریکا میداند و چیزی است که هرکسی در هر گفتگویی آن را میپذیرد. او این قاعده را از طریق فرهنگ عموم مردم یا خانوادۀ مسیحی همسر سابقش یاد گرفت.
لری از قاعدۀ طلایی چه استفادهای کرد؟
قاعدۀ طلایی بهصورت ذاتی گنگ و انعطافپذیر است. این قاعده اساساً میگوید آن کاری را در حق مردم انجام بده که فکر میکنی “درست” است، تا مردم هم در حق تو همان کار را انجام دهند. عبارت “درست” میتواند به هر شکلی که گوینده میخواهد معنی شود، بنابراین باید بررسی کنیم که لری چگونه از قاعدۀ طلایی استفاده میکند تا او را درک کنیم. با اینکه لری در فصل دوم هم به قاعدۀ طلایی اشاره میکند؛ اما من در این مقاله بر روی دو نمونه از فصل نهم تمرکز میکنم. در قسمت ششم او وقتی که با یک مأمور ورودی هواپیما روبهرو شد، این قاعده را به کار بست:
لری: داشتم فیلم عربِسک14 رو توی هتل تماشا میکردم. بازیگرهاش سوفیا لورن15 و گریگوری پِک16 بودن! بذار برم داخل. واقعاً مسخره است! هواپیما هنوز پرواز نکرده!
مأمور ورودی: اما دیگه تا الان باید پرواز کرده باشه!
لری: چی؟! تو شعبدهبازی؟
مأمور ورودی: نه، اما در قفله!
لری: من دارم هواپیما رو میبینم. حقهای که داری سوار میکنی، اصلا خوب نیست!
مأموری ورودی: دارم سعیام رو میکنم تا بهترین شرایط رو برای شما فراهم کنم.
لری: اما اینطور به نظر نمیاد! تو از قاعدۀ طلایی پیروی نمیکنی! تو اونطور که دوست داری باهات رفتار کنن، با دیگران رفتار نمیکنی!
مأمور ورودی: متأسفانه قاعدۀ طلایی یک قانون فدرال نیست.
لری: قاعدۀ طلایی بر همه چیز اولویت داره. قاعدۀ طلایی حتی بر قانون فدرال تقدم داره!
فصل نهم قسمت ششم
و در قسمت بعدی، وقتی لئون17، دوست لری، از او علت یادداشت نوشتن و چسباندن آن به شیشۀ ماشین را پرسید، لری به قانون طلایی اشاره کرد.
لئون: چی میخوای بنویسی؟
لری: میخوام بهشون بگم که متأسفم و شمارهتلفن و اسمم رو براشون بذارم. دیگه چی کار باید بکنم؟
لئون: من که خودم رو با همچین کاری اذیت نمیکنم! بیا از اینجا بریم!
لری: من همچین کاری نمیکنم! من از قاعدۀ طلایی پیروی میکنم، میفهمی؟ “با دیگران آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند.” – قاعدۀ طلایی
فصل نهم قسمت هفتم
در صحنۀ اول، لری به این اشاره میکند که اگر افرادی بهخاطر تماشای فیلمی از سوفیا لورن تأخیر داشتند، باید هواپیما را متوقف کرد. با اینکه عموماً در هنگام بستهشدن درِ ورودی اغلب استثنائاتی قائل میشوند، اما بهانهی لری برای افراد منطقی قابلقبول نیست. او بر اساس محبت رفتار نمیکند، بااینحال توقع دارد که نظم و قاعدۀ منطقی هواپیما در مورد او طور دیگری عمل کند، درحالیکه این استثنا بیشتر بر اساس سلیقۀ شخصی او بنا شده است.
در صحنۀ دوم، لری وانمود میکند در غیاب صاحب ماشین، کار درست آن است که مسئولیت کار را بر عهده بگیرد، یادداشتی بنویسد و روی ماشین بچسباند. کار قابل تحسینی است… اما در پایان این قسمت لری در شرایط مشابه، رانندۀ اتوبوس را از گذاشتن یادداشتی روی یک ماشین منع میکند؛ چون که میخواست برای دیدن نامزدش زودتر سر قرار برسد.
رانندۀ اتوبوس: لعنتی!
مرد غریبه: آینه رو از جاش کندی!
رانندۀ اتوبوس: لعنتی… نه! شرلوک18؟
لری: چی شده؟ چی کار داری میکنی؟
رانندۀ اتوبوس: باید بزنم کنار.
لری: چی؟ بزنی کنار؟ شوخی میکنی؟ چرا؟
رانندۀ اتوبوس: باید یه یادداشت بنویسم.
لری: یه یادداشت؟ نه! این اشتباه بزرگیه. اشتباه! مردم از اینجور کارها استقبال نمیکنن! دارم راستش رو بهت میگم.
این نشان میدهد از نظر لری، تنها در شرایطی که کسی عجلهای ندارد، باید مسئولیت خطا را به عهده گرفت و جبران مافات کرد (یا احتمالاً درصورتیکه راننده ماشین از این یادداشت قدردانی کند). پس، در واقع در هر دو صحنه، لری از قاعدۀ طلایی همراه با نوعی اگوئیسم19 (دنبالهروی از علائق خود) استفاده میکند. در صحنۀ دوم، مسئلۀ این است که [رفتارهای] لری تضادگونه جلوه میکند. باید بیشتر آن را بررسی کنیم تا اشتباههای لری را در مورداستفاده از قاعده طلایی بهدقت مشخص کنیم.
قاعدۀ طلایی یک قانون خاص یا یک اصل عمومی؟
دو تفسیر از قاعدۀ طلایی وجود دارد که فیلسوفان دربارۀ آن گفتگو میکنند: یکی میتواند قاعدۀ طلایی را بهعنوان یک قاعدۀ خاص تفسیر کند و دیگری را بهعنوان یک اصل عمومی. قاعدۀ خاص، یک عمل خاص را در یک موقعیت معین جهتدهی میکند. قاعدۀ طلایی معمولاً در فرهنگ عمومی به همین صورت تعریف میشود. “من باید برای دیگران [کار به خصوصی] انجام دهم؛ چون دیگران برای من [کار به خصوصی] انجام میدهند.” تفسیر لری از قاعدۀ طلایی همینگونه است: “من یادداشتی میگذارم، تا دیگران برای من یادداشتی بگذارند”. این تفسیر در جهتدهی رفتار فرد، کاملاً مؤثر است؛ زیرا دیدگاه و ترجیحات خود فرد را در نظر میگیرد و بهراحتی قابل درک و اعمال است. اگر بر سر یک دوراهی اخلاقی قرار بگیرم، با مراجعه به این تفسیر، مشکلم بهراحتی حل میشود. “آیا باید تمام روز را با همسرم وقت بگذرانم یا به بازی گلف بروم؟ خب اگر همسرم مجبور به انتخابکردن شود، از او میخواستم تا بهجای بیرون رفتن با من، به زمین گلف برود در این صورت خودم هم میتوانم به گلف بروم.” همچنان، کاربردی از قاعدۀ طلایی که اینجا و در صحنههایی از فصل نهم به تصویر کشیده شد، همراه با اگوئیسم یا منافع شخصی است. این مسئله زمانی آشکار میشود که فردی که اخلاق را رعایت میکند، تنها به یک تفسیر اکتفا کند، چون فقط به خواستهها و اهداف خویش اهمیت میدهد.
فردی میتواند قاعدۀ طلایی را بهصورت یک اصل عمومی تفسیر کند. از این تفسیر بهعنوان یک معیار یا آزمونی برای ارزیابیکردن رفتارهای کلی یا یک تئوری اخلاقی استفاده میشود. امر مطلقِ امانوئل کانت بهعنوان اصل عمومی مشهوری شناخته میشود که برای ارزیابی قواعد خاص یا پندهای رفتاری استفاده میشود. اصول کلی میتوانند بهعنوان پایهای برای جهانبینی اخلاقی فرد مورد استفاده قرار گیرند، اما در حین یک دوراهی اخلاقی اضطراری، نمیتوان به آنها متوسل شد. آنها صرفاً الزامی برای جهانشمولی و یکنواختی در رفتار فرد هستند: “عموماً هر کاری که از دیگران انتظار دارم در حق من انجام دهند (صرفنظر از خواستهها و اهداف شخصی من)، باید در حق آنها انجام دهم.”
اگر قاعدۀ طلایی را اینگونه تفسیر کنیم، باید تئوریهای اخلاق و هنجارهای اجتماعیای را که دیگران سرمشق خود کردهاند، سرلوحه قرار بدهیم. غالب ادیان این تفسیر را نمیپذیرند. دلیلش هم ساده است؛ ادیان در سراسر جامعه برای مناسک دینی، یک جهانشمولی و یکپارچگی انگاشتهاند. به نظرم بیشتر مردم امروز در شرایط یکسانی هستند: آنها یک تفسیر خاصی از قاعدۀ طلایی را سرلوحۀ خود قرار میدهند و مسئله را اینطور تلقی میکنند که همۀ ما بر سر تعدادی از قوانین زیربنایی که نوع رفتار ما با یکدیگر را تعیین میکند، توافق داریم. اگر یک نفر بر سر این مسائل توافق نکند، با مشکل مواجه خواهیم شد.
در دو وضعیت قاعدۀ طلایی درست از آب در نمیآید: ۱. زمانی که از قاعدۀ طلایی بهعنوان قاعدهای با یک تلقی ناصحیح اخلاقی استفاده میشود؛ مثل اینکه وقیحانه منفعت شخصی خود را در نظر بگیریم. ۲. زمانی که گاهی بهعنوان قاعدهای خاص و گاهی به عنوان اصل کلی استفاده میشود، آن هم بدون دربرداشتن فرض جهانشمولی و یکپارچگی. در هر دو مورد، قاعدۀ طلایی نمیتواند بهعنوان یک راهنمای قابلقبول برای رفتار افراد در یک جامعۀ بهنجار استفاده شود.
چرا لری نمیتواند از قاعدۀ طلایی استفاده کند؟
در بسیاری از صحنهها که لری با دلسوزی رفتار میکند، در واقع انگیزههایی پنهانی در راستای منافع شخصی خود دارد. یک نمونۀ برجسته در قسمت هشتم از فصل نهم بود. مورسی برای گرفتن سهم دوم غذا در صف بوفه جا زد تا اینکه لری باحرارت از او دفاع کرد.
لری: یه لحظه، یه لحظه، یه لحظه! تو داری دومی رو میگیری؟
مورسی: بله، آقا!
لری [خطاب به مردم عصبانی در صف]: این آقا داره دومیاش رو میگیره!
مردی در صف: اهمیتی نداره.
خانمی در صف: این خلاف قانونه.
لری: این آقا یه بار توی صف ایستاده!
مارتی: لری، ما گرسنهایم.
لری: ما همه گرسنهایم. من هم گرسنه هستم! اما این بهانه برای اینکه اون رو مجبور کنین ده دقیقه دیگه برای یه ذره سیبزمینی صبر کنه، کافیه؟ شرم بر شما! بر همۀ شما شرم باد!
زن در صف: باشه.
لری: ما اینجا در آمریکا کارها را اینطوری انجام نمیدیم. لازم نیست برای سهم دوم غذا منتظر بمونیم! هرگز، هرگز برای سهم دوم معطل نشید!
زن در صف: خوبه، خوبه.
مرد در صف: خوبه.
لری: آقا، با افتخار در خدمت شما هستم. چه میل دارید؟
مرسی: سیبزمینی. متشکرم. ممنون آقا
…
لری: [لحظاتی بعد، سر میز] خوبی اینجا این است که اگه سهم دوم غذا رو بخوایم، میریم اول صف.
بریجت: مستقیم جلوی صف.
لری: درسته؟
بریجت: بله.
قسمت هشتم، فصل نهم
اگر قاعدۀ طلایی را صرفاً بهصورت قاعدهای خاص تفسیر کنیم با چنین مشکلی مواجه میشویم. در نهایت، اینکه چه چیزی درست تلقی میشود به خواستههای شخصی فردی که قاعده را اجرا میکند بستگی دارد، مگر اینکه یک نظام بهسامان اخلاقی وجود داشته باشد تا برای شما “درست بودن” را تعریف کند. مارکوس سینگرِ فیلسوف، نظرش را بهخوبی ارائه کرده:
قاعدۀ طلایی در این تفسیر خاص، به فرد شروری که عصبانی شدن را دوست دارد، اجازه میدهد دیگران را نیز عصبانی کند و به فردی که از دوستی و همدلی متنفر است، اجازه میدهد تا در برخورد با دیگران سرد و بیعاطفه رفتار کند. این نشان میدهد که تفسیر قانون طلایی که اجازه رفتار نزاع آمیز را با دیگران میدهد، فاقد هرگونه توجیه یا شایستگی معقولی است. [«قاعده طلایی» در فلسفه، ۳ (۱۹۶۳)، ص. ۲۹۹]
آشنا به نظر میآید؟ لری از قاعدۀ طلایی برای توجیه باور یا درک خود از آنچه درست است، استفاده میکند، حتی اگر تفسیر او با شرارت و بیعاطفگی توصیف شود. اگر همه افراد [در یک گروه یا جامعهای خاص] بر مجموعهای از ارزشهای مشترک که تعیینکنندۀ درست و نادرست هستند، توافق داشته باشند (نمونههایی مانند جامعهای مذهبی یا جامعهای با هویت فرهنگی قوی)، وضعیت توصیف شده ممکن است نگرانی یا مشکلی ایجاد نکند. در این مورد بهخصوص، تصور کنید که همۀ افراد از آدابی که لری دیوید رعایت میکرد، حمایت میکردند. اگر آنها بر سر این قوانین پابرجا میماندند، جامعهای سازمانیافته و کارآمد، ولی منهای حس همدلی پدید میآید. اما در این جهان چند نفر همانند لری، هنجارهای قرن بیست و یکم آمریکا را زیر پا میگذارند؟ (این سریال بر روی افراد نادری مانند لری تمرکز دارد که آشکارا هنجارهای اجتماعی تثبیتشدۀ جامعه معاصر آمریکا را نادیده میگیرند). بدتر از این، در جهان شخصیتهای زیادی را که همانند لری هستند تصور میکنم که رفتارهای شرارتآمیز دارند؛ اما همچنان به هیچچیز پایبند نیستند. این بیثباتی وضعیت را بدتر میکند. هنگامی که افراد اصول اخلاقی را به طور متناقض تفسیر میکنند و به کار میبرند، منجر به استانداردهای متفاوت درست و نادرست میشود. هر فرد ممکن است رفتار قابلقبول یا مجاز را طوری تعریف کند که منجر به درگیری و اختلاف شود.
لری دیوید نمیتواند از قاعدۀ طلایی استفاده کند؛ چون یک نظام اخلاقی منسجم ندارد که بتواند درست بودن را تعریف کند. رفتارهای او تضادگونه است؛ زیرا جهانبینی او دلبخواهی و بوالهوسانه بنا شده است. نمونۀ خوبی را در قسمت ششم از فصل نهم میبینیم. وقتی که لری نامزد دوستش، مارتی را ناراحت میکند (در شروع این قسمت لری او را بهخاطر استفاده از آب تصفیه نشدۀ لولهکشی سرزنش میکند)، دست آخر او با مارتی اتمام حجت میکند.
مارتی: ماریلین بهم گفت که باید بین تو و اون، یکی رو انتخاب کنم.
لری: برات خط و نشون کشیده؟
مارتی: آره!
لری: کیو انتخاب میکنی؟
مارتی: ماریلین رو.
لری: منم بودم همین کار رو میکردم. توی این برهه از زندگیمون، پیدا کردن یکی که بخواد باهامون ازدواج کنه، آسون نیست!
لری کاری رو که مارتی انجام داد، تأیید کرد؛ چون اگر لری بود هم همین کار رو میکرد. اما چند دقیقه بعد:
لری: اون دختره رفتارش عادی نیست. فکر کنم از من خوشش میاد. نامزد لوئیس.
مارتی: از کجا میدونی؟
لری: خب، دیشب وقتی که داشتم لباس شنام رو عوض میکردم از رختکن بیرون نمیاومد و من رو میپایید.
مارتی: لابد دوستت داره.
لری: آره، شلوارم رو اونجا جا گذاشتم. باید فردا برگردم اونجا.
لئون: میخوای باهاش صحبت کنی؟
لری: نه، من یک دوست وفادار هستم. وقتی خانمها از من میپرسن که «من رو را انتخاب میکنی یا دوستت؟» جواب میدم: “من دوستم رو انتخاب میکنم.” همین.
قسمت ششم، فصل نهم
حالا لری نارضایتیاش را از رفتار مارتی ابراز میکند، چون مارتی آن کاری را که لری دوست داشت، انجام نداد. شاید بتوانم به صحنههای دیگری اشاره کنم که لری به آنچه که باور دارد، پایبند نیست (در سریال بر روی این ویژگی لری هم تمرکز شده)، اما این فرصت را به شما میدهم که خودتان این موارد را در سریال ببینید. میتواند جذاب باشد!
سخن پایانی
قانون طلایی می تواند در دو موقعیت بیاثر باشد. اولاً، زمانی که لری معیارهایی را درست میداند که دیگران آنها را غیرقابل قبول میدانند. دوماً، زمانی که لری از قانون طلایی به طور متناقض و بدون چارچوب اخلاقی روشن، برای جهتدهی رفتارهای خود استفاده میکند. اگر لری با موقعیت دوم روبرو شود و تضادگونه رفتار نکند (و خود را با جامعه اخلاقی همرنگ کند)، معتقدم که موقعیت اول نیز روبهراه خواهد شد (حداقل چنین جامعۀ همفکری، رفتار لری را غیرقابل قبول نمیدانند).
میتوانم دو راهکار موثر ارائه کنم. لری میتوانست با یک نفر که ارزشهای اخلاقی مستحکمی دارد، در ارتباط باشد. این اتفاق از فصل ۱ تا فصل ۷ یا ۸ با همسرش شریل کموبیش اتفاق افتاد. از فصل ۸ به بعد، لری تنهاست. راهحل دوم یافتن دین است. به نظر می رسد این اتفاق در فصل ۵ رخ می دهد، زمانی که او به اشتباه فکر می کند والدین بیولوژیکی خود از مسیحیان مذهبی شهر بیسبی ایالت آریزونا هستند. زمانی که خود را مسیحی میدانست، نه تنها به قاعدۀ طلایی باور داشت (در حق دیگران همان کاری را انجام میداد که میخواست در حق او انجام دهند)، بلکه آن را دومین فرمان بزرگ نیز میدانست (او درستی را اینطور تعریف میکرد که همانطور که خودش را دوست دارد، دیگران را هم دوست داشته باشد). پرمدعایی او بهبود پیدا کرد! اما دیری نپایید که دوباره دچارش شد. عزم او برای رفتار عاشقانه با دیگران بهسرعت در پایان این قسمت به شکلی دیدنی از هم میپاشد.
درست است که رفتار او از زمان آشنایی با دین در فصل پنجم (۲۰۰۵) و طلاقش از شریل در شروع فصل هشتم (۲۰۱۱) چندان بهبود نیافته است، اما به نظر می رسد او در واقع نسبت به آنچه فصل نهم (۲۰۱۷) به ما نشان داد، بدتر شده است. اگر لری را راهنمایی کنند، میتواند از قانون طلایی با موفقیت استفاده کند. شاید در فصل دهم، لری جامعهای پیدا کند که او را بپذیرد و به او کمک کند تا درست عمل کند… به شدت به آن شک دارم.