آغوش هیولا | آیا لذتبردن از فیلم ترسناک، اخلاقی است؟
فیلم ترسناک و اخلاق؟
هشت سال بیشتر نداشتم، چهارزانو روی زمین نشسته بودم، در فیلم هالووین، مایکل مایرز را دیدم که از مکان نامعلومی روی نوجوانی پرید تا با او گلاویز شود و او را با چاقو به دیوار بچسباند. تکاندهنده بود، ترسیده بودم، احساس خفگی میکردم، اما در عین حال سرِ کیف آمده بودم! بعد با خودم گفتم: «چه مرگم شده؟»
قهقهههای برادر بزرگترم وسوسهام کرد تا این فیلم را با هم تماشا کنیم. آن شب در خودم تغییری احساس کردم. از آن زمان به بعد، هر آخر هفته که به فروشگاه اجارۀ ویدئو میرفتیم با دهان باز، ماتومبهوت روبهروی قفسۀ فیلمهای ترسناک میایستادم و به تصاویر و رنگهای جعبههای بزرگ VHS خیرهخیره نگاه میکردم. آن زمان نفهمیدم که این شروع رابطۀ عاشقانۀ مادامالعمر من با سینماست. طولی نکشید که در رؤیا دیدم دست در دستِ پینهد (شخصیتی در سریال برپاخیزان جهنم) از یک مزرعه عبور میکنم. اما این باعث شد که ترغیب شوم تا به سینما بروم و قسمت اول فیلم «آن» را ببینم (به تازگی به خارج از کشور مهاجرت کرده بودیم و کسی را نمیشناختیم. همسرم باردار بود؛ گفت که استرس ناشی از فیلم برایش خطرناک است و ممکن است دچار درد پیش از زایمان شود). هر بار که به تماشای قسمت جدیدی از سریالی مینشینم تا از دیدنش لذت ببرم، انتظار دارم که از قسمتهای قبلیاش جذابتر و هولانگیزتر باشد. اینجاست که بهطور جدی از خودم میپرسم آیا باید بهخاطر لذتبردن از این کار، خودم را سرزنش کنم؟
باید بگم که بهنظرم این کار، قطعاً غیراخلاقی است. اگر همسرِ صبور و دوستداشتنیام بازیگر سریال اداره را در فیلم خانۀ هزار جسد ببیند که یک عروسک ماهی به او دوخته شده است و بعد علت تماشای این فیلم را بپرسد، پاسخ میدهم: «چون لذت میبرم». اما احساس میکنم که اگر به او مدیون نباشم، حداقل به خودم مدیونم. باید قبول کنم که کمی عجیب به نظر میرسم. احتمالاً در درجۀ اول، سؤال پیشرو از لحاظ زیباییشناختی قابلبحث باشد و دارای جنبههای مختلف. چرا دقیقاً تجربهکردن را دوست داریم؟ اما در واقع، میخواهم در اینجا به سؤالی اخلاقی پاسخ دهم: آیا لذتبردن از فیلمهای ترسناک (اغلب وحشیانه) از نظر اخلاقی اشتباه است؟
فیلم ترسناک و فرهنگ ترس
ترس، جزء جداییناپذیر سرگرمی است. بسیاری از برنامههای تلویزیونی، فیلمها، کتابها، بازیها و سایر رسانهها دارای عنصر وحشت هستند. سریالهای چیزهای عجیب، مردگان متحرک، اهریمن مقیم و سایر آثار استیون کینگ همیشه محبوب هستند. فیلم برو بیرون در ژانر ترسناک برندۀ اسکار شد. در کنار اینها، آثار سینمای کلاسیک مانند درخشش هم حرفی برای گفتن دارند! حتی مجموعهفیلمهای غیرترسناک هم کمی چاشنی ترس دارند: به ولدمورت یا آراگوگ در هری پاتر فکر کنید، یا وقتی دایناسورها در پارک ژوراسیک نیمی از بدن فردی را میخورند و در همین حال بینندگان از هیجان از جای خود به هوا میپرند. حتی کسانی که واقعاً از ترس و وحشت خوششان نمیآید، میتوانند از تماشای شکلهای دیگری از هیولاها لذت ببرند. بااینحال، من بیشتر تشنۀ هیولاهایی هستم که برای سرگرمی حس ترس و انزجار را تجربه کنم. شاید کسی ادعا کند که در سنین جوانی به خاطر تماشای فیلم ترسناک دچار عارضههای روانی شده باشد، اما… نه. وحشت همیشه ژانر محبوبی است و من و افراد بیشماری فهمیدهایم که در دلهره و انزجار، لذتی نهفته است. اما در عین حال، شبهای جمعه در قبرستان وقت نمیگذرانم و عمداً غذای کپکزده نمیخورم (ناگفته نماند که قبلاً این کار را میکردم). پس دقیقاً تفاوتش چیست؟
به کتاب نوئل کارولِ فیلسوف، با عنوان فلسفۀ وحشت نگاهی میاندازیم که به تفاوت بین وحشت طبیعی و وحشت هنری اشاره کرده است. وحشت طبیعی در اتفاقات دنیای واقعی نهفته است و دردی را در ما و دیگران تحریک میکند: جنگ، سونامی، یا افتادن جعبۀ پیتزا روی زمین. اگر واقعاً صورتچرمی با یک ارهبرقی من را در زمینهای خالی از سکنۀ تگزاس تعقیب کند، از ترس زهرهترک می شوم. اما هنر وحشت متفاوت است. هنرِ وحشتی را که با آن سروکار داریم، اینگونه تعریف میکنم: وحشتی که روی صفحۀ کتابی میخوانیم یا روی صفحات مجازی میبینیم و میدانیم برای سرگرمی است (اخبار مشمول این قضیه نیست، زیرا هیچ عاقلی آن را برای سرگرمی تماشا نمیکند). مسلماً، مسائل اخلاقی مشابهی وجود دارند که هم از لحاظ وحشت طبیعی و هم وحشت هنری قابل بحث هستند، مانند اخلاق لذتبردن از درد در زندگی واقعی، یا لذت بردن از ایجاد درد، اما نمیخواهم وارد آن بحث بشوم.
تصور کنید حیوانی در جنگل بیسروصدا پرسه میزند. از طرفی، یک صفحۀ نمایش تنظیم کردهایم و اطراف آن را با برگ پوشاندهایم تا قابلتشخیص نباشد. سپس، در حالی که حیوان ناخواسته از اطرافش میگذرد، فیلمی از کشتهشدن یکی از همنوعانش را پخش می کنیم. به نظر واضح است که فرض کنیم آن حیوان بلافاصله بهخاطر صدا و تصویر ناراحتکننده از آنجا فرار میکند. بنابراین، باید چیزی منحصر به فرد برای ما انسانها وجود داشته باشد که این نوع چیزها را به تجربهای مطلوب تبدیل کند.
ارسطو در یکی از شعرهای خود مطلبی میگوید که میتوان آن را در این موضوع بررسی کرد و تقابل وحشت طبیعی و وحشت هنری را درک کرد: «وقتی با رقت به چیزهایی نگاه میکنیم، و آن ها را با جزئیات بازتولید میکنیم، از دقت و تأمل در آنها لذت میبریم؛ مانند شکل بدن پستترین حیوانات و جسد مردگان». کلمۀ کلیدی در اینجا «بازتولید کردن» است: وقتی به چیزهای رقتانگیز نگاه میکنیم، لذت میبریم، البته در صورتی که بازتولیدشان کرده باشیم. اگر ارسطو بود شاید استدلال می کرد که لذتبردن از ترکیب بدظاهر جسم (خون و روده) عامل بیرونی ندارد، بلکه کاتارسیسی است که ما مخاطبان دریافت میکنیم. کاتارسیس، رهایی یا تطهیر روانی است. وی تصدیق میکند: «کاتارسیس روح انسان است که از هوسهای بیحدومرز خود پاک شده است». ما آدمیان در طول روز با شرایط خستهکنندهای مواجه میشویم: صفهای آهستۀ بانک، رئیسهای تندخو، یا دانشآموزانی که هر چقدر اصرار کنید باز سرجایشان نمیشینند، حتی اگر به وضوح روی تخته سفید بنویسید «رعایت سکوت در اوقات مطالعه الزامی است!». وحشت هنری مانند ابزاری است که خود را از این روزمرگی ها به روشی ایمن پاک کنیم. در این زمینه دلیلی برای موضع گیری اخلاقی در برابر آن نمی بینم.
ترس از ترس
اگرچه فیلمهای ترسناک ژانری محبوب هستند، اما این به معنای بیعیب و نقص بودن آنها نیست. من بارها شاهد صحنههای ناخوشایندی در این فیلمها بودهام که تا حدی آزاردهنده بودند که مجبور به ترک سینما و مرخصی دو تا سه روزه از کار شدم. اگرچه ارسطو در آثار خود به زیبایی به هنر و تأثیرات آن بر ما پرداخته است، اما تحلیلهای او به طور کامل به پرسش اساسی ما در مورد اخلاقی یا غیراخلاقی بودن هنر وحشت پاسخ نمیدهد.
سام رامی، کارگردان فیلمهای ترسناک، قبل از اینکه به هیئت سانسورکنندۀ فیلم بریتانیا اجازه دهد تا سکانسی را حذف کنند، اعتراف کرد که نمیتواند از یک سکانس دلهرهآور در فیلم خودش، مردۀ شریر، دفاع کند. علیرغم این که تصاویر بازتولید میشوند، از دیدن چنین چیز نفرتانگیزی لذت میبرم، یا با دیدن کسی که با چیز ناخوشایندی مواجه میشود سرگرم میشوم. این یک سؤال کاملاً اخلاقی را به ذهن متبادر میکند. برای مثال در فیلم آزمون، کسی را میبینیم که در چشم دیگران سوزن فرو میکند. بعد با خود میگوییم: «خوبه، این که چیزی نیست!» این جمله برخی از ارزشهای اخلاقی را به ذهن متبادر میکند، اینطور نیست؟ والدین دهۀ ۹۰ را به یاد بیاورید. والدینی که وارد اتاق فرزندشان شدند و آنها را در حال بازی کردن مورتال کمبت دیدند و از دیدن صحنههایی از این بازی مبهوت شدند و متعاقباً نگرانیشان را در مورد تأثیر صحنههای خشنِ این بازی بر فرزندان و جامعه ابراز کردند، مثل بیرونکشیدن نخاع نینجا با دست خالی. همیشه فکر میکردم والدینی که نگران تأثیر برخی رسانهها بر فرزندان خود بودند سنتی هستند و از نسل جدید هیچ نمیدانند. بااینحال، اکنون که خودم صاحب فرزند هستم باید بپرسم آیا به بچههای خودم اجازۀ تماشای پوکمون را بدهم؟ چون محتوایش برای آن ذهنهای بیگناه کوچک، بیشازحد خشن است.
مطمئناً میتوانیم تصور کنیم که ایمانوئل کانت، نظریهپرداز وظیفهگرایی، هنگام اندیشیدن به این نوع مسائل و پیامدهای اخلاقی، مضطرب میشود و عرق شرم بر پیشانیاش مینشیند. نظریۀ او دربارۀ رفتار اخلاقی خوب، حول یک سؤال میچرخد: خوب است که همه این کار را انجام دهند؟ ( نقل به مضمون میکنم). جامعهای را فرض کنید که در آن همه از دیدن تصاویر وحشتناک و خشونتآمیز لذت میبرند. بعید نیست که به سرعت حساسیتزدایی اتفاق بیافتد و دوباره یکشنبههای خود را با تماشای گلادیاتورهایی بگذرانند که شکم یکدیگر را سفره میکنند و روی شنهای داغ میریزند.
بااینحال، شاید نتیجهگرایان استدلال کنند که در واقع، وحشت هنری بیشتر شادی آفرین است تا دردآفرین. فایدهگرایان مانند جان استوارت میل این نظریه را مطرح کردند که ارزش اخلاقی هرچیزی در شادیای که تولید میکند یافت میشود. یا به عبارت دیگر، هر چه شادی نهفته در چیزی بیشتر باشد، ارزش اخلاقی آن بیشتر است. از دید او، میتوانیم استدلال کنیم که هیچکس در این فیلمها صدمه نمیبیند. آنها بازیگرانی حرفهای هستند که زندگی خود را از این راه می گذرانند و کارشان باعث شادی ما میشود. همه سود میبرند!
اگر بخواهم بیشتر از وحشت هنری دفاع کنم، به این نکته اشاره میکنم که یک عنصر اساسی در اخلاق، نیت ما است و نه خود عمل بهتنهایی. به عنوان مثال، سوار ماشینم میشوم و کاملاً از این مطمئنم که رانندگی کردن، آبستن وقوع حادثه است، اما قصد من فقط این است که به موقع به سر کارم برسم. اما روز دیگری با نیت شومی سوار ماشینم میشوم تا اولین عابر پیادهای را که میبینم زیر بگیرم. حتی اگر هنوز ماشین را روشن نکرده باشم اینجا یک مشکل اخلاقی به وجود میآید. من هرگز با این نیت فیلم ترسناکی را تماشا نکردهام تا شاهد صحنهای مشمئزکننده باشم. در عوض، قصد من این است که سرگرم شوم. جنبۀ اخلاقی مهم در اینجا صرفاً قصد من برای استراحت کردن و لذت بردن است. خب من مرتکب هیچ خطایی نشدهام.
بااینحال، این استدلال مانند این است که این مشکل را از بیخوبن نادیده گرفتهایم. اگر قصد دارم برای لذت و آرامش چنین ژانری تماشا کنم، در این صورت اخلاقی یا غیراخلاقی بودن کار من همچنان سؤالی بدون جواب باقی میماند. سوال در وهلۀ اول این است که اصلاً چرا باید از تماشای چنین فیلمهایی لذت ببرم؟ برای درک بهتر این موضوع، به این سؤال فکر کنید: آیا گذراندن یک شب آرام در خانه با تماشای فیلم شبهمستند نوارهای پوکیپسی (۲۰۰۷، اکران ۲۰۱۷) به مدت ۸۶ دقیقه صرفاً برای سرگرمی، از نظر اخلاقی درست است؟ در اینجا، به جای حل مشکل اخلاقی تماشای این فیلم، توجه به موضوع اصلی جلب میشود.
از منظر روانشناختی، میتوان گفت که دو بخش متضاد در ذهن ما در این فرآیند دخیل هستند. از یک سو، غریزۀ خشونتطلبِ ما که خواهان ارضای میل به قتل و کشتار است، و از سوی دیگر، سوپرایگوی ما که مانند تازیانهای عمل میکند و این غریزه را مهار و سرکوب میکند. این کشمکش و تقابل درونی، بهخودیخود، نوعی پاداش ذهنی به صورت ترشح هورمونهای مثبت و احساسات خوشایند را به همراه دارد.
اما از نظر ذهنی، از وحشت چه چیزی عایدمان میشود؟ تصور کنید حیوانی در جنگل بیسروصدا پرسه میزند. از طرفی، یک صفحۀ نمایش تنظیم کردهایم و اطراف آن را با برگ پوشاندهایم تا قابلتشخیص نباشد. سپس، در حالی که حیوان ناخواسته از اطرافش میگذرد، فیلمی از کشتهشدن یکی از همنوعانش را پخش می کنیم. به نظر واضح است که فرض کنیم آن حیوان بلافاصله بهخاطر صدا و تصویر ناراحتکننده از آنجا فرار میکند. بنابراین، باید چیزی منحصر به فرد برای ما انسانها وجود داشته باشد که این نوع چیزها را به تجربهای مطلوب تبدیل کند.
بهظاهر، سخت میتوان ترسیدن را لذتبخش دانست، اما اگر دقیقتر بررسی کنیم شاید آنقدرها هم غیرمعمول نباشد. حاضریم در شرایطی کنترلشده حس ترسیدن را در خود تحریک کنیم؛ مثل ترن هوایی، مزه کردن غذاهای غیرمعمولی، چتربازی یا حتی روبهرو شدن با افراد پرنفوذ و قدرتمند. بگذارید صادقانه یک مثال برایتان بیاورم. من از عنکبوتها میترسم. محال است که به عنکبوت فکر کنم و از ترس به خود نپیچم. اما من هم مثل بقیۀ عنکبوتهراسها فریفتۀ چشمهای بیروح و سردشان میشوم. همانطور که بروس وین ردای بتمن را میپوشد؛ چون از خفاش میترسد. فیلم ارباب حلقهها: بازگشت شاه را به یاد دارم که فرودو از پلهها تا لانۀ شلوب بالا رفت ( شلوب یک عنکبوت غولپیکر است). در همین حین بود که برادرم در گوشم به آرامی گفت: «بهنظرت فرودو اون بالا چی پیدا میکنه؟». برادرم همانی بود که مرا مجبور به تماشای فیلم هالووین کرد. دارم به این نتیجه میرسم که اصلاً شاید مشکل اصلی برادرم باشد. او میدانست که فرودو، شخصیت اصلی فیلم، تنها و حیران به یک تونل تاریک قدم میگذارد و یک عنکبوت عظیمالجثۀ شیطانصفت از تاریکی به سوی او میآید. همین کار او باعث شد ترس بیسابقهای را تجربه کنم، اما در عین حال جذاب بود. در این لحظه بود که قلبم از ترس به تندی میتپید. هیچوقت آن را فراموش نمیکنم و یکی از بهترین تجربههای تماشای فیلم در سینما درنظرش میگیرم؛ اگرچه این، یکی از طاقتفرساترین تجربههایم است و در نوع خودش تناقض عجیبی است.
بهغیر از این، طبق کتاب لویاتان اثر توماس هابز، چیزی که ما را از حیوانات متمایز میکند، کنجکاویمان است. انسانها در جستوجوی علتهای تجربهها و اعمالشان هستند. درحالیکه حیوانات در لحظۀ اکنون زندگی میکنند. کنجکاوی است که منجر به جستجوکردن میشود. کنجکاوی به ما انگیزۀ واکاوای ناشناختهها، نادانستهها و غیرمعمولیها را میدهد. همین کنجکاوی ماست که باعث میشود بلیطی بخریم تا بفهمیم در یک فیلم ترسناک چه اتفاقاتی میافتد. لذت ارضا کردن این انگیزه با پاسخ دادن به آن حاصل میشود. دخترهای لندن کجا غیبشون میزنه؟ اوه، یک هیولای مخوف فضایی بوده که اونها رو میبلعیده! اوه پسر! چقدر فهمیدنش حس خوبی داره!
با تمام این اوصاف، این سؤال که آیا لذتبردن از این نوع فیلمها از نظر اخلاقی مشکلساز است یا نه، حل نشده است یا به طور قطعی به آن پرداخته نشده است. برای اینکه دیدگاه دیگری به دست آورم، با لوسی باگلاس مصاحبه کردم. او یکی از طرفداران و متخصصان ژانر وحشت است (او یکی از دوستانم بود که مدت زیادی هم به خاطر تماشای این فیلمها رنج کشیده بود). همچنین یکی از نویسندگان ارشد وب سایت بررسی فیلم watchtowatch.com است. پنج سوال زیر را برای او مطرح کردم:
- نظرت راجعبه ژانر وحشت چیست؟ آیا به ما حس و حالی میدهد که از بقیۀ سرگرمیهایمان چنین حالی دریافت نمیکنیم؟
- چرا از ترس لذت میبریم؟ آیا جذابیتش در دیدن دل و روده و خون است؟
- آیا نوع دیگری از لذت در فیلمهایی که صحنههای دلخراش دارد، وجود دارد؟ به نظر میرسد تفاوتی بین یک پازل روانشناختی مانند سکوت برهها و یک موشپیت پر از خون مانند گور پلیس توکیو یا مرگ مغزی وجود دارد.
- به نظرت لذت بردن از این دست فیلمها اشتباه است؟ به فیلمهایی فکر کنیم که پر از صحنههای منزجرکننده هستند. حتی یک گام فراتر از اره یا مسافرخانه، مانند سریالهای خوکچۀ هندی، مردان پشت خورشید، یا نوارهای پوکیپسی. آیا این فیلمها از نظر اخلاقی قابل دفاع هستند؟
- به طور خلاصه، لذت بردن از ترس کاری غیراخلاقی است؟
لوسی، بهعنوان یک متخصص فیلم، در پاسخ به نکات خارقالعادهای اشاره کرد. نکات منحصربهفرد او کمک کرد تا نیت پشت وحشت هنری را بهتر بفهمم. با بهترفهمیدن این نیت شاید بتوانیم نتیجۀ بهتری بگیریم. بگذارید پاسخهای او را خلاصه کنم.
ارائۀ تعریفی از ژانر وحشت کار دشواری است. ژانر وحشت را نمیتوان بهراحتی با یک یا چند ویژگی خاص تعریف کرد که آن را قابل شناخت کند. در عوض، این ژانر با مجموعهای از عناصر، مضامین و سبکها مشخص میشود که ممکن است به طرق مختلف به هم مرتبط باشند. آنطور نیست که به یک ویژگی واحد اشاره کنیم و بگوییم: «این چیزی است که فیلم را وحشتناک میکند»، بلکه تشخیص طیفی از ویژگیهاست که در مجموع وحشت را شکل میدهند. ژانر وحشت را میتوان با یک شبحی که کمین کرده شناخت؛ یا با مغز کسی که در کسری از ثانیه منفجر میشود، یا حس تعلیقی که ناشی از تکنیکهای هیچکاک است، تجسمهای واقعی از ذهن قاتلان، یا با نشان دادن موجودی بیگانه و مرموز، یا شاید هم تمام این موارد در کنار هم. تمام اینها برای این است که فکر نکنیم ژانر وحشت یک شاخصه دارد، بلکه ممکن است هر بار متفاوت ظاهر شود. به نقل از لوسی: «وحشت ذاتاً چندوجهی است». ژانر وحشت قابلیت این را دارد که با سایر ژانرها ترکیب شود، حتی شاید شوخ طبعی را در تلخی خودش بیابید، مانند شان میمیرد، که باعث شد به آخرالزمان زامبیها بخندیم. این چیزی منحصربهفرد برای ژانر است که به آن یک طرفدار ثابت و اختصاصی میدهد، که به دنبال «لذت بردن از نارضایتی» نیستند، بلکه صرفاً به دنبال سرگرمی هستند.
گذشته از این، فارغ از موضوع فیلم یا نوع اتفاقاتی که در فیلم میافتد، نکتۀ مهمتری وجود دارد. به ندرت پیش میآید که یک فیلمساز تنها برای شوکه کردن مخاطب فیلم بسازد. اما در عوض از تصویرپردازی شوکهکنندهاش استفاده میکند تا مخاطب را متوجه مطلب دیگری کند، احساسات او را تحریک کند و اثر مطلوبش را بگذارد. برای مثال فیلم گمشو بیرون از عناصری مثل نژادپرستی، آزمایشات انسانی و خیانت استفاده میکند تا حرفش را دربارۀ تعصبات اجتماعی، هتک حرمت و بی آبرویی و ناامنی به کرسی بنشاند. برخی فیلمها معترض شرایط موجود هستند، مانند فیلم صربستانی به نویسندگی و کارگردانی سرجان اسپاسویویچ. او کار خود را بهعنوان نمایشی بصری از سختیها و سوء استفادههایی که جامعۀ ما تحت تأثیر دولت صربستان با آن مواجه شده است، توصیف میکند. او آن را به عنوان یک رکورد سینمایی توصیف کرد که تجربیات خود ما را از بدرفتاری مستند میکند. این فیلم «خاطرات ما از آزار و اذیتهای دولت صربستان را توصیف میکند. رهبرانی هستند که شما را هیپنوتیزم میکنند تا کارهایی را که نمیخواهید، انجام دهید. باید خشونت را احساس کنید تا بدانید قضیه از چه قرار است». این فیلم را با سریفیلم کلهخر مقایسه کنید، جایی که افراد واقعی در واقع برای لذت تماشاگر بدون هیچ معنایی در مقابل دوربین آسیب می ینند.
عمداً سوال چهارمم را از لوسی دربارۀ فیلمهای منزجرکنندهای مثل اره و مسافرخانه پرسیدم: «آیا این فیلمها بهانهای برای قطعهقطعه کردن آدمها نیست؟» او به این نکته اشاره کرد که خشونت درون فیلم به این خاطر است که در مورد جامعه و وضعیت انسانی اظهار نظرهای گستردهتری ارائه شود. مثلا مجموعه فیلمهای اره آزمایشهای بیرحمانه ای را که در زندگی خود با آن روبهرو هستیم نشان میدهد. همچنین نشان میهد که چگونه این شرایط میتواند ما را نابود کند یا پیشرفت دهد. طبق نظر لوسی، در حالی که ژانر ترسناک میتواند بستری برای نمایش پیشرفت در جلوههای ویژه باشد، این جلوهها بیهوده و بیهدف استفاده نمیشوند.
من هرگز با این نیت فیلم ترسناکی را تماشا نکردهام تا شاهد صحنهای مشمئزکننده باشم. در عوض، قصد من این است که سرگرم شوم. جنبۀ اخلاقی مهم در اینجا صرفاً قصد من برای استراحت کردن و لذت بردن است. خب من مرتکب هیچ خطایی نشدهام.
من به فیلم استثماری هنگ کنگ مردان پشت خورشید اشاره کردم، که یکی از غیرقابل تحملترین فیلمهایی بود که تماشا کردم (جدی خوب نیست). اما کارگردان فیلم مو تون فی بر همین نکته تاکید میکند: «این فیلم پردهای از رویارویی مردم چین در برابر جنایات امپراطوری ژاپن در طول جنگ جهانی دوم است. این فیلم عمداً طوری ساخته شده بود که غیرقابل تحمل باشد و اعتراضی نسبتبه جنایات جنگی باشد تا آگاهی ملت را در قبال این شیاطین افزایش بدهد». کافی است مردان پشت خورشید: کشتار نانجینگ را تماشا کنیم.
اما این آرای اجتماعی به حال من چه سودی دارد؟ لوسی بدون اینکه نیازی به تذکر من باشد، استدلال کرد که این فیلمها منبعی برای تخلیۀ عاطفی و کاتارسیس برای بیننده هستند. وحشت راهی برای پردازش و رهایی از احساسات دشوار ماست. فیلمهای ترسناک نیز مانند کمدیها با احساسات ما بازی میکنند تا واکنشهای دلپذیری ایجاد کنند، احساسات را در ما برمیانگیزند تا از نظر روحی تخلیه شویم. از این منظر، تفاوتی اخلاقی بین ژانرهای مختلف وجود ندارد. لوسی در ادامه گفت که قربانیان آسیبدیدۀ متعددی را میشناسد که با به تصویر کشیدن منبع آسیب آنها در فیلمها، احساس حمایت و همذاتپنداری میکنند، بهویژه زمانی که قربانی بر مهاجم خود غلبه میکند و با نوعی پایان خوش پاداش میگیرد. به نظر میرسد این نتیجۀ اخلاقیتری نسبت به صنعت سرگرمی است که به طور کامل قربانیان را نادیده میگیرد.
نتیجه
با بررسی دیدگاههای فیلسوفان مختلف، چه باستان و چه مدرن، در بحثی که داشتیم، به این نتیجه میرسیم که هنر وحشت ذاتاً غیراخلاقی نیست و لذت بردن از آن نیز ایرادی ندارد. به نظر میرسد آشکار است که هنر وحشت، منبعی برای تخلیه عاطفی و رهایی و همچنین حاصل کنجکاوی طبیعی بشر است و درگیر پیچیدگیهای اخلاقی عمیق و گسترده نمیشود. این بدان معنا نیست که همه باید از فیلمهای ترسناک لذت ببرند. بیشک میتوان نسبتبه برخی از عناصر موجود در فیلمهای ترسناک خاص، نقد اخلاقی داشت. بااینحال، تناقض واقعی ژانر وحشت، نه لذتبردن از نارضایتی، بلکه اشتباه گرفتن دو چیز است؛ چیزی واقعاً از نظر اخلاقی نادرست و چیزی که صرفاً از آن خوشمان نمیآید.
باید به عادیسازی خشونت پرداخته میشد که متأسفانه نشد.