نگاهی به کتاب نظام اخلاق عرفی [نقدی بر آموزه حق طبیعی فیشته]
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل1، نویسنده کتاب نظام اخلاق عرفی، بزرگترین ایدئالیست آلمانی در ۲۷ اوت ۱۷۷۰ م در اشتوتگارت زاده شد. او که به سبب آموزهٔ «دیالکتیک2» و تحلیلش از مؤلفههای آن یعنی تز3 (نهاد)، آنتیتز4 (برابرنهاد) و سنتز5 (همنهاد) در نحوهٔ پیشرفت ایدهها مشهور است6، در سیر اندیشهٔ فلسفیاش از هراکلیتوس، افلاطون، ارسطو، روسو، کانت، اسپینوزا، فیشته، شلینگ و… متأثر بود. هگل برای تحصیل به مدرسهٔ دینی پروتستانها رفت و به ارتباط میان الاهیات و فلسفه علاقهمند شد. در دوران تحصیل، شیفتهٔ فرهنگ یونان به خصوص نمایشنامههای سوفوکلس و بیش از همه آنتیگونه شد. در ۱۸۰۱ م نخستین اثر چاپشدهاش به نام فرق میان سیستمهای فلسفی فیشته و شلینگ7 را منتشر کرد. او مدتی عمیقاً متأثر از شلینگ بود، ولی پس از چندی در ۱۸۰۷م با انتشار پدیدارشناسی روح جدایی فکری خود را از شلینگ اعلام کرد. شهرت هگل در زمان تدریسش در دانشگاه به سبب سرسپردگی کاملش به اندیشهٔ ناب بود. وی نهایتاً در ۱۴ نوامبر ۱۸۳۱م در اثر ابتلا به وبا درگذشت8.
شاکلهٔ نظام فلسفهٔ هگل در سالهای نخست اقامتش در ینا9 را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
- منطق یا علم ایده بماهو؛
- فلسفهٔ طبیعت یا تحقق ایده، که در وهلهٔ نخست پیکرهٔ خود ر ا در طبیعت خلق میکند؛
- طبیعت اخلاقی عرفی به مثابهٔ روح واقعی؛
- دین در مقام ادامهٔ حیات کل درون واحد، بازگشت به بساطت اولیهٔ ایده.
طبق این بخشبندی، نظام حیات اخلاقی عرفی در قالب شماره سوم قرار دارد. افزون بر این هگل تجربهٔ دینی را در حیات اخلاقی عرفی نه همچون بخشی از حیات اجتماعی معمولی بلکه برترین ترکیب یا سنتز شناخت عملی و نظری و نقطهٔ اوج کل نظام میدانست.
اما دیالکتیک چیست؟
این واژه که برگرفته از معادل یونانی به معنای «گفتگو» است، به این معناست که حقیقت دست آخر به واسطهٔ رویارویی عقاید مختلف ظهور پیدا میکند. از این منظر تعارض ایدهها و عقاید متضاد با هم به خلق صور و عقاید جدیدی منجر خواهد شد. از نظر هگل ایدهٔ فرجامین، بازشناسی خوداندیشانهٔ یک وحدت فراگیر است. در پدیدارشناسی روح، وی این وحدت فراگیر را روح میداند. «روح» تحقق وحدت کل جهان بشری است که شامل جهان طبیعت در مقام اُبژهٔ شناخت بشر نیز میشود.
هگل که مانند ارسطو بر سرشت اجتماعی انسان پافشاری میکرد معتقد بود آدمی تنها در صورتی میتواند قابلیتهایش را فعلیت بخشد که در جامعهٔ مدنی و دارای دولت زندگی کند. پس تحقق قابلیتها نیازمند بستر جامعه است. به باور هگل فقط ذهن (همو که غالباً به روح ترجمه میشود) واقعی است؛ یعنی فقط ذهن میتواند آزادی حقیقی داشته باشد. او را باید الگوی جماعتگرایانی10 دانست که به جای فرد بر جامعه تأکید میکنند11. بدینسان هگل «لیبرالیسم12» را رد میکند. مطابق با لیبرالیسم جامعه باید به نحوی سازمان بیابد که از حقوق و منافع افراد صیانت کند. به زعم او آزادی حقیقی، قید و بندها و الزامات اجتماعی را میپذیرد. ما باید با استفاده از ارادهٔ آزاد خود جامعهای را شکل دهیم که در آن منافعمان همسو با منافع دیگری است. در کنار این موضوع، جامعه باید افرادی را که با اختیار خویش چنین رفتار نمیکنند مجبور به این کار کند. لیبرالهایی مانند جان استوارت میل آزادی مدّ نظر هگل را نوعی استبداد میدانند که در آن اکثریت بر حقوق و منافع افراد مسلّطاند13.
هگل تاریخ را در حال پیشروی به سوی آگاهی و آزادی عالیتر میداند. به نظر او جوامع که در ابتدا موجب پیشرفت شدهاند، به مرور به قید و بند بدل خواهند شد و سپس وضع دیگری بر آنها مسلط میشود. دست آخر تاریخ به جامعهای منتهی میشود که در آن منافع شخص و جامعه یکی است14. بعدتر مارکس این اندیشه را از هگل گرفت و با نقدی بدان، آن را بسط داد.
این مقدمه به چه منظور بیان شد؟
آراء اخلاقی هگل تا حد زیادی تابع دیدگاههای سیاسی اوست؛ هرچند به زعم برخی قلب فلسفهٔ او را اخلاق شکل میدهد. مثلاً بخش زیادی از پدیدارشناسی، نظامها و الگوهای اخلاقی را بررسی میکند. هگل در بخش «ارباب و برده» شیوههای مختلف زندگی اخلاقی چون لذتگرایی، احساسات رمانتیک، زندگی پرهیزکارانه و… را صورتبندی کرده است. افزون بر آن، ویژگی اصلی دیالکتیک فراهم آوردن گستردهترین رویکرد ممکن دربارهٔ اخلاقیات و امکاناتش است. هگل برداشت کانتی از اخلاق را رد میکند و آن را بیش از حد انتزاعی و سرد میداند. به نظر او اخلاق کانتی هیچ بُعد اجتماعیای ندارد. برای هگل اخلاقیات با اصول عقلانی ارتباطی ندارد، بلکه بخشی از زندگی مبتنی بر ارزشها، احساسات و رسوم مشترک است که بدان «زیتلیشکایت15» میگوید16.
اخلاق عرفی هگل از چند جهت از اخلاق کانتی فراتر میرود:
۱-این اخلاق مانند اخلاق کانت صوری نیست و به صِرف قانون نظر ندارد.
۲-این اخلاق با بُعد عاطفی وجود آدمی سازگارتر است و در آن عواطف جلوههای عقلانی مییابند و دیگر تضادی میان عاطفه و عقل دیده نمیشود. حالآنکه در اخلاق کانتی عمل به مقتضای میل موجب خروج آن از اخلاق است.
۳-اخلاق عرفی در سه گام خانواده، جامعهٔ مدنی و دولت ظهور میکند و میتوان گفت یک نظام زندگی است که در آن سویههای حیوانی، طبیعی و انسانی بشر با هم ایفای نقش میکنند.
کتاب نظام اخلاق عرفی
عنوان فرعی کتاب نقدی بر آموزهٔ حق طبیعی فیشته است. اما آموزهٔ فیشته چه بود؟
به باور هگل شهروندان قوانین جاری در جامعه یا همان قوانین دولت را برنهادههای خویش میبینند و بیتکلّف از آنها متابعت میکنند، چنانکه گویی از نهادشان برآمده است. میتوان گفت ایدهٔ بنیادین هگل حاکمیت بیتکلّف عقل بر ابعاد مختلف زندگی است.
هرچند هگل در صورتبندی زیتلیشکایت یا همان «زندگی اخلاقی» از فیشته متأثر بود، ولی به آموزهٔ حق طبیعی او ایراد وارد کرد. فیشته در اثر خود افادات به اصلاح داوری عمومی درباب انقلاب فرانسه17 خطوطی از فلسفهٔ سیاسی متأثر از نظریهٔ اخلاق کانتی را ارائه میدهد. اما سپس در کتاب بنیاد حق طبیعی18 موضع متفاوتی میگیرد و دانش حق طبیعی را از قلمرو دانش اخلاق جدا میکند. او میگوید: «مفهوم حق هیچ ارتباطی با قانون اخلاق ندارد19». فیشته در باب بنیاد حق طبیعی معتقد است تنها انگیزهٔ انسان در فعل اخلاقی علایق و منافع شخصی است و فلسفهٔ سیاسی خود را براساس خودگرایی تنظیم میکند. طبق نظر فیشته فیلسوف سیاسی باید قانون اساسی را برای انسانهایی طراحی کند که در ذات خود افرادی رذل هستند. او میگوید:
در قلمرو حق طبیعی، ارادهٔ نیک هیچ نقشی را بازی نمیکند و حق امری لازمالاجراست. حتی اگر انسانی با ارادهٔ نیک وجود نداشته باشد، هدف دانش حق، ترسیم چنین نظمی از اشیاء است. در این قلمرو تنها زور فیزیکی ضامن اجرای حق است.
بدینسان آزادی سیاسی از نظر فیشته، قابلیت عامل سیاسی برای تحقق غایات خود بدون مزاحمت و مداخلهٔ دیگران است. البته این قسم از آزادی، آزادی منفی و سلبی20 است. آزادی افراد تنها از طریق قانون یا اصل حق ضمانت میشود: «هر شخصی آزادی خود را از طریق امکان آزادی دیگری محدود میسازد». افزون بر آن افراد تا وقتی مطمئن شوند این اصل با منافع فردی آنها تعارض ندارد بدان وفادارند21.
سپس هگل با نقدی به این تفکر فیشته دیدگاه خود را شرح میدهد.
کتاب نظام اخلاقعرفی که اولین دستنوشتهٔ کامل و برجایماندهٔ هگل است دارای مقدمه و سه فصل است:
- اخلاق عرفی مطلق بر حسب نسبت
- امر منفی، یا آزادی، یا تخلف
- اخلاق عرفی
متن کتاب از زبان انگلیسی ترجمه شده ولی مقابله با متن آلمانی را دکتر مسعود حسینی انجام داده است.
کتاب دارای متنی غامض و مبهم است؛ به همین دلیل اچ. اس. هریس22 تفسیری طولانی بر کتاب نگاشته است که حدود نیمی از حجم کتاب ترجمه شدهٔ فارسی را تشکیل میدهد.
هگل در این کتاب محوریترین ایدهٔ نظام فلسفیاش یعنی تحقق ایده را مطرح میکند. او به شناخت ایدهٔ اخلاق عرفی مطلق اشاره میکند و شرطش را این میداند که شهود به وجهی کاملاً متناسب با مفهوم برنهاده شود، زیرا به زعم هگل ایده خود چیزی به جز اینهمانی این دو نیست. سپس نحوهٔ بهشناختدرآمدن اینهمانی شهود و مفهوم را بررسی میکند. او نشان میدهد که ظهور ایده و دیالکتیک مفهوم و شهود در هر مرتبه چگونه موجب گذار از حیات طبیعی به حیات اجتماعی میشود و راه به ایدهٔ اخلاقعرفی میبرد که از نظر هگل تجسم تام و تمام آن دولت است. «شهود» اساساً به جنبهٔ جزئی و فرد خودآگاه واحد با همهٔ ظرفیتها و فقدانهایش اشاره دارد. «مفهوم» نیز به نظام طبیعت به مثابهٔ مجموعهٔ کلی امکانها و ضرورتها اشاره میکند. هگل از دو مفهوم محوری تفاوت و اینهمانی استفاده میکند و معتقد است سیر در مراتب حیات اخلاقی سیر در مراتب وحدت است. هگل به عنوان فیلسوفی جمعگرا نقطهٔ اوج این وحدت را در دولت مییابد.
به دو معنا از دولت نزد هگل میتوان اشاره کرد: معنای وسیع و معنای ضیق. معنای وسیع به کل وجود سازمانیافتهٔ مردم شامل زندگی خانوادگی و جامعهٔ مدنی اشاره دارد و معنای ضیق صرفاً به مجموعهای از نهادهای سیاسی محدود است. این دو معنا با یکدیگر در پیوند هستند.
یکی از دلایلی که هگل دولت را برترین نهاد سیاسی میداند استقلال آن است. حیات اقتصادی خانواده وابسته به جامعهٔ مدنی است و قوام جامعهٔ مدنی نیز به نظارت و قوانین دولت است، اما دولت به جایی وابسته نیست. به علاوه آدمی درمییابد که وابسته به طبیعت است. مثلاً ما میدانیم که احساس گرسنگی و تشنگی به سراغمان خوهد آمد. بنابراین قبل از آنکه احساس نیاز کنیم خود را آمادهٔ رفع آن میکنیم. به این ترتیب شروع به کار میکنیم و چیزی را تولید میکنیم که در وقت نیاز بتواند کمکمان کند. این داراییها که با کار و بهخاطر کار تولید شدهاند ابزار هستند. از نظر هگل اخلاق عرفی به مثابهٔ اینهمانی مطلق عقل، حاکی از آن است که مراحل پیشین این سیر تکاملی به مثابهٔ جز نیست و اینهمانی نسبی مبتنی بر روابط طبیعی بازشناخته میشود. در آخر شهروندان قوانین جاری در جامعه یا همان قوانین دولت را برنهادههای خویش میبینند و بیتکلّف از آنها متابعت میکنند، چنانکه گویی از نهادشان برآمده است. ایدهٔ بنیادین هگل حاکمیت بیتکلّف عقل بر ابعاد مختلف زندگی است.
فلسفهٔ اجتماعی-سیاسی هگل بیانگر گذار از ناآزادی به آزادی است. اما فرد پیش از رسیدن به آزادی باید با ضرورتهای طبیعی درونی و بیرونی خود به آشتی برسد. ما انسانها به عنوان عاملان عقلانی آزاد، نخست باید دریابیم که چه چیزی برای بقای خویشتنمان ضروری است و باید آن را حفظ کنیم. باید دریابیم برای ما به عنوان ارگانیسمهای طبیعی چه چیزی ممکن است و پیامدهای طبیعی انواع الگوهای رفتار چه هستند. طبیعت نیز به تلاشهای ما پاداش یا نظم میدهد و به این ترتیب ما پیمیبریم که چه هستیم و به چه نیازمندیم.
به باور هگل، لازمهٔ وجود ما به عنوان عاملان عقلانی آزاد، اربابی بر طبیعت است که فقط از راه عضویت در یک اجتماع بزرگتر یعنی ملت یا قوم به دست میآید. در کتاب فلسفهٔ حق هگل از آزادی به مثابهٔ غایت تاریخ یاد میکند. پس سیر در حیات اخلاقی، سیر از ناآزادی به آزادی است. به باور وی آزادی در هر مرحله ناآزادی مرحلهٔ بعد است و این فرایند تا آنجا ادامه پیدا میکند که به تعبیر هگل «ارادهٔ آزاد بتواند آزادانه ارادهٔ آزاد را اراده کند». در حیات اخلاقی و اخلاقعرفی بازیگر صحنهٔ تاریخ و اجتماع دیگر با عناوین «سوژه و اُبژه» مشخص نمیشود، بلکه عضو خوانده میشود (همان رویکرد جمعگرایانه). در اینجا دیگر رسوم قیود دستوپاگیر نیستند، بلکه شرایط امکان تحقق آزادی و دستمایهٔ وصول به اهدافی که خودمان برنهادهایم هستند. از نظر هگل سیر در مراحل اخلاق عرفی موجب گامنهادن در ساحت ابژکتیو میشود.
علاوه بر نظام اخلاقعرفی، هگل در دیگر آثارش مانند پدیدارشناسی روح و فلسفهٔ حق مراحل حیات اخلاقی را همان گامهای عینیتیابی و ابژکتیویتهٔ روح در قالب نهادهای مدنی میداند. در مجموع هگل در نظام اخلاقعرفی به مدد مفاهیمی مانند «اینهمانی»، «تفاوت»، «شناخت»، «وساطت» و برخی مفاهیم دیگر به فرایند شکلگیری جامعه و بستر تکوین اخلاق عرفی میپردازد. از مراحل اولیهٔ ساخت ابزار و رفع نیازهای حسی آغاز میکند و پس از بحث از تقسیم کار و تولید مازاد به روند شکلگیری پول و تجارت میرسد. زندگی بدون دارایی و وابستگی به داشتهها و مقرر کردن حقوق مربوط به آن نهایتاً به بربریت منجر میشود. هگل معتقد است بدون حقوق و دارایی مفاهیمی چون حق، عدالت، صداقت و… شکل نمیگیرد. به عقیدهٔ هگل فرد در مرحلهٔ کار و تجارت در بیتفاوتیاش حضور دارد، ولی در مرحلهٔ ارباب و برده یکی همچنان در بیتفاوتیاش حاضر است و دیگری به واسطهٔ میل به سلطه و قدرت در تفاوت.
بسیاری از مفسران میگویند در اخلاق عرفی، اخلاق صورت حقوق و قوانین را به خود میگیرد؛ یعنی مادامی که درگیر اعمال و مقاصد جزئیتمان هستیم و از جایی به جز عقل فرمان میبریم هنوز به مرحلهٔ نهایی اخلاقعرفی نرسیدهایم. تنها با گذار از این مراحل در زندگی در بستر اخلاقعرفی است که میتوانیم به یگانگی راستین با قوانین دولت برسیم.
پی نوشت
- Georg Wilhelm Friedrich Hegel
- Dialectic
- Thesis
- Antithesis
- Synthesis
- Gensler H & Spurgin, Earl W. (2008). Historical Dictionary of Ethics.p127
- The Differenc Between Fichte’s and Schelling’s Sysems of Philosophy
- کاپلستون، فردریک چارلز. تاریخ فلسفه، (۱۳۸۸) ج ۷، ص ۵-۱۶۳
- Jena
- Communitarianists
- Gensler H & Spurgin, Earl W
- Liberalism
- ibid
- ibid
- Sittlichkeit
- تاریخ فلسفه(۷)فلسفۀ قارهای ص ۹-۷۷
- The Contribution to the Rectification of the Public’s Judgment of the French Revolution
- این کتاب با ترجمهٔ سید مسعود حسینی در انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.
- میرابیانتبار، «تلقی فیشته از مفهوم حق طبیعی و نقد هگل بر آن»، ص ۱۱۹-۱۱۸
- negative liberty
- همان، ص ۱۲۰-۱۱۹
- Henry Silton Harris