گزارشی از جلسۀ اول مدرسۀ پاییزۀ ۱۴۰۳: نگاهی جامع به رابطۀ اخلاق و سایر علوم
در این جلسه، حجتالاسلام و المسلمین مهدی علیزاده که دانشآموختۀ حوزۀ علمیه و دارای مدرک دکترای اخلاق اسلامی و نیز مدرس حوزه و دانشگاه است، به فرارفتن از مرزهای رشتۀ فلسفۀ اخلاق و مطالعات میانرشتهای در حوزۀ اخلاق پرداخت.
وی جلسه را با تشکر از حضار و علاقهمندانی که بهصورت برخط در نشست حاضر بودند و تشکر از خانۀ اخلاقپژوهان جوان برای میزبانی و تدارک این دوره آغاز کرد و گفت در موضوع جلسۀ اول، کمتر مصداقی صحبت خواهیم کرد و لذا حوصلۀ بیشتری از حضار میطلبد.
وی گفت: من از سال ۸۱ بر مسئلۀ اخلاق متمرکز بودهام و از ابتدا دغدغۀ مباحث میانرشتهای را داشتهام. در سال ۲۰۱۲، دستنامۀ جامعهشناسی اخلاق منتشر شد که زود ترجمه شد و قبل از آن هم دستنامۀ رشد اخلاقی منتشر شده بود و ما از پیشتازان مباحث میانرشتهای اخلاق بودهایم. خانم کدیور هم اواخر دهۀ ۷۰ به روانشناسی اخلاق پرداختند. کتاب رشد اخلاقی و بعدتر کتابی دربارۀ نگاه انتقادی به پیاژه کار کردیم.
روانشناسی و جامعهشناسی دو شاخۀ اساسی پیرا اخلاق یا مباحث بینارشتهای اخلاق هستند. اخلاق کاربردی و اخلاق حرفهای هم از دیگر ترکیبهای اخلاق و شاخههای دیگر است. با توجه به نگاه خودم در این مسئله، سعی میکنم با نگاهی تجربهاندوزانه، عرایضی در این زمینه خدمت شما عرض کنم.
بهعنوان مقدمه عرض کنم برجستگی علوم انسانی در ویژگی مختاربودنِ انسان است و لذا نمیتوان مثل علوم طبیعی با آن برخورد کرد. علوم طبیعی با ترکیب مکانیکی کار میکند. موجود زندۀ غیرانسانی با ترکیب اورگانیکی کار میکند و درنهایت بالاترین سطح ترکیب ارگانیکی در انسان است. فروکاستنِ چنین موجود چندضلعی به تنها یک بُعد، روایت ناقصی از این موجود به دست خواهد داد. اغلب فعالان رشتههای علوم انسانی به این چالش برمیخورند.
لذا کلنگرانه باید به مسائل حوزۀ علوم انسانی پرداخت. این کلنگری با تخصصگرایی تنافی ندارد. امروزه با وجود دیتابیسهای امروزی نیازی به همهچیزدانی نیست. تخصصگرایی پیشنیازِ نظم و تمرکز در دانشاندوزی است و بدون تخصص، شما متفکری جدّی نخواهید بود. اما تخصصگرایی باید کلنگرانه باشد، نه جزءنگرانه. تخصصگراییِ جزءنگر نمیتواند پیچیدگیهای علوم انسانی را بهدرستی درک کند.
لذا ضروری است که از حدود یک رشته فراتر برویم. وقتی از مرز یک رشته خارج شویم، با چند رشته روبهرو میشویم و در اینجا، دو رویکرد در پیش روی ماست: مطالعۀ چندرشتهای و مطالعۀ میانرشتهای. در فرض مطالعۀ چندرشتهای، علوم به موازات هم پیش میروند و به همدیگر نمیرسند و تقاطعی ندارند. اما در مطالعات میانرشتهای، به تقاطع علوم مختلف میپردازیم. وقتی با استمداد از چند رشته، به یک موضوع بهنحوی نگاه میکنیم که به نظریهای جامع و سازگار برسیم، مطالعۀ ما میانرشتهای است.
دکتر علیزاده در ادامه گفت: در جایی به مطالعات میانرشتهای نیاز پیدا میکنیم که به مسئلهای چندتباری برمیخوریم و چنین مسائلی را نمیتوان در یک رشته حل کرد. مثلاً مسئلهای داریم که ابعاد روانشناختی دارد، ابعاد حقوقی دارد، ابعاد اخلاقی هم دارد. چنین مسئلهای تقاطع همۀ این رشتههاست و البته این رشتهها باید به صدا و نظر واحدی برسند و به یک رودخانه ریخته شوند تا مسئله را حل کنند.
پیشران و مولّد علم در علوم میانرشتهای داشتن پرسش و مسئله، و درنتیجه حل مسئله است. در مسائل مربوط به حیات انسان در جامعه، عموماً با علوم میانرشتهای سروکار داریم. در چنین بستری، اخلاق در دو مسیر به سایر علوم میرسد: یکی نیازِ اخلاق به سایر علوم که برای اخلاقپژوهان پیش میآید و یکی نیاز سایر علوم به اخلاق که برای محققان سایر علوم پیش میآید. مثلاً گفته میشود دو دسته به اخلاق حرفهای میپردازند: یکی فیلسوفان اخلاق و یکی شاغلانِ آن رشتهها. به تعبیر دانشگاهی این مسائل در دو دپارتمان بحث میشوند.
حجتالاسلام علیزاده در ادامه گفت: برای رسیدن دانشها به چنین رویکردی، باید از مونولوگ خارج شوند و به دیالوگ با دیگر علوم بپردازند. علوم نباید ادعای استغنا داشته باشند و خود را بینیاز از یاریِ دیگر علوم ببینند. چنین نگاهی اگر در علم باشد، به متعلّم که درنهایت متفکر و استادِ آن رشته خواهد شد هم سرایت میکند و راه را بر گفتوگو و همافزایی علوم میبندد.
سپس گفت: ما به ژرفنگری اخلاقی نیاز داریم. این اثر با پرورش ذوق و شمّ اخلاقی در ما به وجود میآید. این درک اخلاقی با مطالعۀ تاریخ در ما پرورده میشود و به تعبیر سرآمدان رشتههای تاریخی مثل ابنمسکویه و ابنخلدون، تاریخ خواندنِ عبرتهای زندگی بشر است. همچنین ادبیات و روایت هم در این ژرفنگری مؤثر است.
در مسائل مربوط به حیات انسان در جامعه، عموماً با علوم میانرشتهای سروکار داریم. در چنین بستری، اخلاق در دو مسیر به سایر علوم میرسد: یکی نیازِ اخلاق به سایر علوم که برای اخلاقپژوهان پیش میآید و یکی نیاز سایر علوم به اخلاق که برای محققان سایر علوم پیش میآید. مثلاً گفته میشود دو دسته به اخلاق حرفهای میپردازند: یکی فیلسوفان اخلاق و یکی شاغلانِ آن رشتهها. به تعبیر دانشگاهی این مسائل در دو دپارتمان بحث میشوند.
و در بخش آخر ارائۀ خود گفت: در پژوهشهای بنیادین اخلاق هم به مطالعات میانرشتهای نیاز داریم و این رویکرد مفاهیم بنیادین را نیز دستخوش دگرگونی و تعمیق میکند. مثلاً به موضوعاتی مثل عدالت یا خیر عمومی نمیتوان فقط در فلسفۀ اخلاق پرداخت و درک کرد و تا وارد اجتماع و سیاست و حقوق نشویم به تصویر روشنی از بسیاری از این دست مفاهیم نمیرسیم.
شاخههای مختلف فلسفه میتوانند به مفاهیم بنیادین فلسفۀ اخلاق کمک کنند. مثلاً برای مسئلۀ مسئولیت اخلاقی حتماً باید از اختیار بحث کرد و اختیار و جبر نیز بسیار در رشتههای فلسفۀ زیستشناسی و علوم شناختی مورد بحث و واکاوی قرار گرفته است.
همچنین ثمرۀ دیگرِ مطالعات میانرشتهای این است که جغرافیای علم در همراهی با دیگر رشتهها به دست میآید و نیز نتایج علم با رویکرد میانرشتهای متفاوت میشود. مثلاً جان رالز تصویر شاخصی از عدالت به دست میدهد که عمیقاً متأثر از مطالعات میانرشتهای اوست. رالز از فلسفۀ سیاست آمده بود، ولی از اخلاق و دیگر رشتهها نیز بهره برده بود.
در پایان نیز حضار پرسشهای خود را از استاد جلسه مطرح کردند و بخش پایانی جلسه به گفتوگو در این موضوع اختصاص یافت.