مافیابازها بخوانند | تأثیر دروغ مصلحتی بر روابط دوستانه
حتی یک دروغ مصلحتی میتواند به دوستیها صدمه وارد کند
از کودکی تا جوانی به ما یاد دادهاند که بهترین راه، صداقت است. بااینحال، با خواندن این نوشته، میفهمیم که این راه، بیشتر یک نظریه است تا راهکاری که بتوانیم به آن عمل کنیم. بهصورت میانگین، مردم روزی یکی دو بار دروغ میگویند. اغلبِ این دروغها مصلحتی هستند. به یکی از دوستهایتان میگویید که چقدر از لباسهایش خوشتان میآید یا به همکارتان میگویید که چقدر از همکاری با او در پروژهای خوشحال هستید، در حالی که هیچکدام از اینها واقعیت ندارند. در چنین شرایطی و دهها شرایط مشابه دیگر، کسی که دروغ میگوید، واقعیت را زیانبار، غیرلازم و موجب ناراحتی میداند و در مقابل، دروغ را کماهمیت و از لحاظ اخلاقی موجه.
به اوقاتی که خانواده دور سفره مینشینند، فکر کنید. عمدتاً در این اوقات، ایجاد تعادلی میان صداقت و مهربانی چالشبرانگیز است. در انتخاب کلمهها و وقفههای بین صحبتمان سنجیده عمل میکنیم و گفتوگوها را از موضوعهای جدالانگیز دور نگه میداریم تا مبادا، واقعیتی را ناخواسته برملا کنیم. این یعنی تصمیم داریم چند دروغ مصلحتی کوچک بگوییم. مهمانان سر سفرۀ شام از هویجهای سوخته و گوشتی که بهخاطر پختن زیاد، خشک شده تعریف و تمجید میکنند. وقتی از نامزدهای جوان دربارۀ تاریخ عروسی و بچهدار شدنشان میپرسند، از خجالت سرخ میشوند و میخندند. بعضی از ما دروغهای بزرگتری دربارۀ گرایش جنسیمان، باورهای سیاسیمان یا اخراج چند نفر از کارمندان از محل کارمان میگوییم. اگر دروغگویی را در برقراری دوستی یا نزدیکی به افراد، مؤثر بدانید، بهراحتی دروغگو بار خواهید آمد.
ما پژوهشگران علوم اجتماعی که بر روی پیامدهای دروغگویی پژوهش میکنیم، نتیجه گرفتهایم که باورها و عادتهای شایعی که نیرنگ و حیله به همراه دارند، نادرست و زیانبار هستند. دروغ هر چقدر هم کوچک باشد، آنقدری که فکر میکنید، کمکی نمیکند و برعکس، هزینهبردار است.
کسی که دروغ میگوید، واقعیت را زیانبار، غیرلازم و موجب ناراحتی میداند و در مقابل، دروغ را کماهمیت و از لحاظ اخلاقی موجه.
البته، فیلسوفان و دیگر اندیشمندان برای سدهها راستگویی را فضیلت شمردهاند. چیزی که یک انسان خوب به آن عمل میکند و نتیجۀ یک انتخاب اخلاقی است. اما موضوع بحث ما این نیست. در واقع، فکر میکنیم که درک راستگویی بهعنوان یک فضیلت خاص سودمند نیست، زیرا میتواند به توجیه و پذیرش رفتار فریبندهای منجر شود که گاهی از نظر اخلاقی قابلقبول تلقی میشود. مثلاً برای محافظت از خود در برابر آسیبها یا مراقبتکردن از احساسات دیگران یا زمانی که فکر میکنیم ممکن است گفتن حقیقت در یک موقعیت خاص مفید نیست، دروغ میگوییم. درعینحال، راستگویی اغلب فایدههایی برای روان و اجتماع به همراه دارد. دروغگویی حتی زمانی که با حسننیت انجام میشود، باز هم پیامدهای منفی خواهد داشت.
حتی اگر با حُسنِ نیت، دروغی بگویید، وجهۀ شر شخصیتتان را تقویت کردهاید. روانشناسان به این امر، «بدگمانی فریبکارانه1» میگویند. استدلال به این شکل است: اگر به دیگران دروغ بگویم، دیگران هم به من دروغ میگویند. از آن جا که خودتان از راستگویی بیبهرهاید، به دیگران هم بدگمان میشوید.
دوباره به سفرۀ شامی که خانواده دور آن جمع شدهاند، فکر کنید. اگر همه راست میگفتند چه میشد؟ احتمالاً ذهنتان بهسرعت سراغ نکات منفی میرود: بحث و جدل؛ جریحهدار شدن احساسات. چه نتیجۀ مثبتی به همراه دارد؟
تایا کوهن2 و اِما لوین3، پژوهشگران آمریکایی، این مسئله را در بوتۀ آزمایش قرار دادند و از افرادی خواستند تا سه روز تمام، در همۀ جنبههای ارتباطات اجتماعی، بر راستگویی تمرکز کنند. تفکرات، احساسات و دیدگاههایشان را رک و راست به اشتراک بگذارند، حتی اگر دشوار باشد. افرادی که در این پژوهش شرکت داشتند، بیش ازآنچه که پیشبینی میکردند، نتیجۀ کار را لذتبخش دانستند. با اینکه افراد انتظار داشتند با این همه صداقتورزی، رابطهها صدمه ببینند، در عوض از فهمیدن اینکه راستگویی باعث تقویت ارتباط اجتماعی میشود، شگفتزده شدند. اگر همه ما جرئت این را داشتیم که راستگو باشیم، شاید واقعبینانهتر به فایدهها و ضررهای راستگویی فکر میکردیم.
سایر پژوهشها تأکید میکنند که رازها و دروغها برعکس راستگویی، باعث ضعیفتر شدن ارتباطات اجتماعی میشود و حتی ممکن است میان سایر افراد حس بیگانهبودن پیدا کنید. مایکل اسلپیان4 و همکارانش به این نتیجه رسیدند که وقتی افراد رازهای خود را حفظ میکنند، احساس تنهایی میکنند. بهطور مشابه، پژوهشهای ما نشان میدهند که افرادی که بیشتر دروغ میگویند بیشتر احساس تنهایی میکنند، حتی اگر هدفشان حفظ ارتباطات اجتماعی بوده باشد. فکر میکنید این مسئله فقط بر افرادی که زیاد دروغ میگویند، تأثیر میگذارد؟ دوباره فکر کنید. در یک آزمایش ساده، از گروهی از افراد خواستیم که در گفتوگویشان با یک فرد غریبه، واقعیتهای زندگیشان را بگویند و از گروهی دیگر خواستیم که دروغ بگویند. دروغگوها ارتباط ضعیفتری با طرف خود داشتند. به نظر میرسد دروغهایی که حتی با حسننیت گفته میشوند، راه تنها شدن را هموار میکنند.
اگر اینگونه به این موضوع نگاه کنیم، انتخاب بین فریبکاری و صداقتورزی فقط به اخلاق مربوط نمیشود، بلکه به حفظ یکپارچگی و شادی در روابط اجتماعی ما مربوط میشود. هر بار که کسی دروغی میگوید، هر چقدر هم کوچک یا به ظاهر ناچیز باشد، به پیوندهای اجتماعی صدمه وارد میکند. برای صدمه وارد کردن به پیوندهای اجتماعی، هیچ نیازی به افشای دروغ نیست، احتیاجی به پرده برداشتن از خیانت نیست و حتی چنین چیزی احساس نمیشود و برای دروغگو مجازاتی در نظر گرفته نمیشود. حال آنکه خود عمل دروغگویی مستقیماً پیامدهای زیانباری بههمراه خواهد داشت.
یکی از علتهای اصلیای که افراد راستگو نیستند آن است که از واکنش طرف مقابلشان میترسند و همین باعث نگرانیشان میشود. مردم راههای زیادی برای دوری کردن، طرد، تهدید، به دادگاه کشاندن و مجازات کسانی دارند که با آنها صادق هستند. خطر ناشی از راستگویی هرگز بزرگتر از این نبوده است. البته، موارد قابل توجهی وجود دارد که برخی از چهرههای مشهور با واکنشهای عمومی مواجه شدهاند. در عین حال، شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد «فرهنگ حذف5» در حال گسترش پیدا کردن است. پژوهشهای اخیر نشان میدهند که فاصلۀ میان اعضای خانواده در حال افزایش است، بهطوریکه بیش از یکچهارم بزرگسالان آمریکایی ادعا میکنند که هیچ تماسی با اعضای خانوادۀ خود ندارند.
حتی اگر با حُسنِ نیت، دروغی بگویید، وجهۀ شر شخصیتتان را تقویت کردهاید. روانشناسان به این امر، «بدگمانی فریبکارانه» میگویند. استدلال به این شکل است: اگر به دیگران دروغ بگویم، دیگران هم به من دروغ میگویند. از آن جا که خودتان از راستگویی بیبهرهاید، به دیگران هم بدگمان میشوید.
جاشوا کلمن6 که در مورد قطع رابطه با اعضای خانواده مطالعه میکند، علت اول این پیامد را تغییر مفاهیم7 میداند. مفاهیمی که انتظارات ما از رابطهها را تعیین میکند. علت دیگر را آن میداند که افراد فکر میکنند که هر زمانی میتوانند دیگران را از زندگی خود حذف کنند. مثلاً در صورتی که آنها نیازهای ما را برطرف نکرده باشند، اشتباهاتی در گذشته انجام داده باشند یا اگر آنها را برای سلامت روان خود مضر دانسته باشند. در چنین شرایطی، صداقتورزی به راحتی سرکوب میشود.
گفتوگو درمانی در بستر فضای مجازی، این اثر را تشدید میکند و بازتاب میدهد. تعداد افرادی که در این حوزه فاقد صلاحیت هستند و به توصیههای مختصر و فشرده اکتفا میکنند در حال افزایش است. این افراد برای بیان نکات خود بر اصطلاحاتی مانند “سمی بودن8“، “مرزهای شخصی9“، “تحمیق10” و “ماشهچکان11” تأکید میکنند. در بسیاری از موارد، این توصیهها به دنبال ارائۀ دلایلی هستند که بتوان از آنها برای قطع رابطه با افرادی که باعث ناراحتی و درد میشوند، استفاده کرد. دیگر تبعاتی که دارد آن است که افراد را تشویق میکند تا در برابر تهدیدها و انتقادهایی که دوست ندارند بشنوند، واکنشهای تدافعی داشته باشند. رسانههای اجتماعی باعث میشوند که از یک گفتوگوی صادقانه احساس دلهره یا نگرانی کنیم. در گفتوگوها یا تعاملات رک و راست افراد افکار، نظرات یا احساسات خود را صمیمانه و بدون قیدوشرط بیان میکنند، اما این نگرانیها ناشی از پیامدهای منفی رسانهها هستند. پس گفتوگو درمانی در بستر فضای مجازی موثر نیست زیرا به خودی خودی باعث تشدید تنهایی میشود. با این حال اگر احساسات خود را صادقانه با دیگران به اشتراک بگذاریم، در واقع درد تنهایی را کاهش دادهایم.
خوب است بدانید که میتوانید برای تقویت راستگویی در تعاملات با دیگران مراحلی را طی کنید. آن هم این است که بدانید لازم نیست نظر خودتان را خشمگینانه بیان کنید یا انتظار داشته باشید که دیگران نظرات خود را شفاف با شما در میان بگذارند.
اولین قدم آن است با دیگران تعامل کنید، نه اینکه از آنها فاصله بگیرید یا قطع رابطه کنید. وقتی گفتوگویی را برای به اشتراک گذاشتن افکار، دیدگاهها، تجربهها و ارزشهایتان شروع میکنید، هم شما و هم طرف مقابل میتوانید درک متقابلی از دیدگاههای یکدیگر به دست بیاورید. این نوعی جلباعتماد است، حتی اگر با نظرات طرف مقابل موافق نباشید. راستگویی ابزاری برای متقاعد کردن دیگران نیست، بلکه وسیلهای برای تقویت ارتباط بین افراد است. دههها پژوهش بر روی متقاعدسازی نشان میدهد که وقتی کسی تلاش میکند تا ارزشهایی را که عمیقاً در باورهای فردی ریشه دوانده، تغییر بدهد، عمدتاً با شکست مواجه میشود. در عوض، این تلاش باعث میشود که افراد در مواجهه با چنین شرایطی دیدگاههای خود را مستحکمتر کنند. مکالمهای که با هدف متقاعدکردن صورت میگیرد، اغلب به شکست ختم میشود. اما اگر هدف صرفاً فهم متقابل میان افراد باشد، دستیابی به موفقیت آسانتر است. میتوانید به طرف مقابل خود بگویید که میخواهید دیدگاه خودتان را به اشتراک بگذارید و دیدگاه او را با گشادهرویی درک کنید. این مستلزم پرسشوپاسخ و پرهیز از جوابهای تند است. ازآنجاییکه گفتوگوها معمولاً شامل تبادل دوطرفه است، دیگران هم تشویق میشوند که همین کار را انجام دهند.
قدم دوم آن است که به دیگران نشان بدهید که آنها هم میتوانند راستگو باشند. این بدان معنا نیست که به دیگران اجازه دهید با شما بدرفتاری کنند. بااینحال، باید بینفردی که بدرفتاری میکند و فردی که رک و راست صحبت میکند، تفاوت قائل شوید. همچنین باید آگاهانه در قبال رک بودن دیگران، محتاط باشید. این به معنای آن است که خود را آگاهانه از توهین دیگران دور کنید. همۀ ما باید نقش خود را در چنین شرایطی بدانیم و برای اصلاح آن قدم برداریم.
یکی از جنبههای ضروری این فرایند شامل تقویت توانایی گوشدادن و درک دیدگاههای دیگران است، حتی اگر دیدگاهشان مستقیماً مربوط به شما باشد، حتی اگر فکر میکنید دیدگاه نادرستی است، و حتی اگر نحوۀ بیان آن ناشی از بیاحساسی باشد. داگلاس استون12 و شیلا هین13، پژوهشگران حقوق، در کتاب خود با عنوان Thanks for the Feedback بر نکتهای پر اهمیت تأکید دارند. این نکته آن است که دیدگاههای ما نیز خالی از عیبونقص نیست، حتی آنهایی که مربوط به شخصیت خودمان میشود. بنابراین، برای اینکه راستگوتر باشیم باید دیدگاههای دیگران را هم ارزشمند بدانیم، چرا که در هر دیدگاهی کمی اطلاعات صحیح وجود دارد. کیم اسکات14، مربی اجرایی و سرپرست فناوری، در کتاب خود با عنوان Radical Candor، مثال قابلتوجهی ارائه میکند. شریل سندبرگ15 صادقانه از کیم انتقاد میکند. شریل با صراحت به کیم گفت که در طول سخنرانیهایش مردد و ناتوان به نظر میرد. گفتن همین انتقاد نقطۀ عطف مثبتی برای کیم بود.
فراتر از این، این وظیفۀ ماست که به دیگران نشان دهیم با راستگویی میتوان به یکدیگر اعتماد کرد و راستگویی آنها را از زندگی شخصی و عمومی طرد نمیکند. زمان آن رسیده که به خودتان باور داشته باشید و بدانید که میتوانید راستگو باشید و به دیگران نشان بدهید که با همین راستگویی هم میتوان به یکدیگر اعتماد کرد. بهعنوانمثال، از یکی از دوستانتان بخواهید تا دربارۀ موضوعی، صادقانه نظرش را با شما درمیان بگذارد (مثلاً یک دربارۀ یک خبر، یک کتاب، لباستان یا اگر شجاعتش را دارید، از دیگران بخواهید نظرشان را در مورد برخی از ابعاد زندگی شما بگویند) و اجازه دهید نظرشان را با شما به اشتراک بگذارد، حتی اگر این مسائل خصوصی به نظر میرسد.
وقتی صحبت از راستگویی با دیگران به میان میآید، به این معنی است که باید از این کار حداقل یک بازخورد مثبت دریافت کنید. بهعنوانمثال، دوستتان شما را به یک مهمانی دعوت میکند. به جای بهانهتراشی دلایل خود را به او بگویید. مثلا بگویید خسته هستید، حال و حوصله ندارید یا از نظر اجتماعی مضطرب هستید. آیا اوضاع بهتر نخواهد شد؟ آیا او از شما حمایت نخواهد کرد؟
ممکن است تصمیم بگیرید که در تمام شرایط راستگو نباشید. شاید دلیل آن ترس از پیامدهای منفی راستگویی باشد. اما اگر به جای فکر کردن به پیامدهای منفی، به پیامدهای مثبت راستگویی فکر کنید، در این صورت میتوانید از موقعیتهایی که در آینده پیش خواهند آمد، برای راستگویی و بهرهگیری از نتایج مثبت آن استفاده کنید.
با ایجاد اعتماد متقابل در گفتوگوهای فردی خود، میتوانید در برابر احساس تنهایی که مدتهای زیادی با آن درگیر بودهاید، مقابله کنید. پس باید همۀ ما راستگو باشیم و دیگران را به راستگویی ترغیب کنیم. شاید اینطور بتوان همه چیز را متحول کرد.
پی نوشت
- Deceiver’s distrust
- Taya Cohen
- Emma Levine
- Michael Slepian
- cancel culture فرهنگ حذف نوعی تحریم است که این تحریم میتواند شامل هر کس یا هر چیزی بشود. در واقع فرهنگ حذف نه تنها برای یک فرد بلکه میتواند برای یک سازمان، برند، محصول و… هم اتفاق بیفتد. حذف یا طردکردن یک شخص بهمعنای سرکوب و ریشهکن کردن اوست؛ چون آن شخص چیزی گفته یا کاری انجام داده که مورد تأیید یک فرد، یک گروه خاص یا عموم جامعه نیست.
- Joshua Coleman
- مثل ارزش ها، هنجارها و انتظارات اجتماعی که در طول زمان تغییر میکنند.
- Toxicity
- Boundaries
- Gaslighting
- Triggers
- Douglas Stone
- Sheila Heen
- Kim Scott
- Sheryl Sandberg