اخلاق پژوهش در تاریخ
بیهقی در جای جای کتابش گوهر اخلاق پژوهش و گزارش تاریخی را باز میگوید و بر خود فرض میشمارد که بدانها پایبند باشد. از جمله، هنگام گزارش داستان غمبار «بر دار کردن امیر حسنک وزیر» به تأکید مینویسد: «و در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزبُّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را». البته مسائل تازه و پیچیدگیهای علمی، آفاق تازهای در اخلاق پژوهش گشوده است. با این حال، سرشت و گوهر اخلاق همین تلاش در جهت عینیت و پرهیز از سوگیریهای شخصی و تعصبورزی است.
اگر بیهقی در سخن خود صادق باشد، که طبق اصل حمل بر صحت صادق بوده است، بیآنکه قلم خود را آلوده به هتاکی کند یا از جانب صواب دور کند و یا دست به تحریف واقعه بزند، موفق شده است عصارهی اخلاق پژوهش را در تاریخ خود و به خصوص در این داستان رعایت کند
پایبندی به این منش دشوار است و هنگامی دشوارتر میگردد که این گزارشگر تاریخ، خود تعلق خاطری به برخی بازیگران تاریخ و نفرتی از بازیگران دیگر داشته باشد از قضا بیهقی در ماجرای حسنک وزیر چنین است و بیپرده نفرت خود را از خواجه بوسهل زوزنی عیان میسازد، او را گرفتار و بازگرفتهی عملش میشمارد، و میگوید «مرا از وی بد آمد». با این حال، تعهد میکند که در این گزارش جانب انصاف را نگه دارد و به هیچ روی از سرشت تاریخنگاری دور نشود منتها با خواندن ماجرای محاکمهی فرمایشی حسنک و مصادرهی اموالش و سرانجام بر دار کردن او، همواره شاهد حضور این خواجه بوسهل هستیم؛ با چنان منش چندشآوری که هرگز فراموش نمیکنیم. بوسهل که به هنگام قدرت حسنک وزیر، «یک قطره آب بود در جنب رودی» و بر در سرای او ایستاده و او را «شعر گفته» بود، با مغضوب شدن حسنک، او را «سگ قرمطی» خواند، به خونش تشنه شد، و «مبالغتها در خون او» کرد و تا او را به دار نیاویخت، آرام نگرفت. بیتابی، خشم و بر خود «زکیدن» بوسهل به سبب احترامی که محاکمهکنندگان به امیر حسنک میگذاشتند و سخن خواجه احمد به زوزنی که: «در همه کارها ناتمامی»، عمیقترین لایههای نفرت بوسهل را به حسنک نشان میدهد. بیهقی در به تصویر کشیدن چنین شخصیت هیولاوشی، قدرت کمنظیر خود را آشکار میکند و داد حسنک و خود را از این بیدادگر میگیرد.
بیهقی ملتزم میشود در پژوهش و گزارش خود، «داد این تاریخ را بهتمامی» بدهد و با بررسی همهی جزئیات و کاویدن «زوایا و خبایا»ی آن بکوشد تا «هیچ چیز از احوال پوشیده نماند» و «شرط تاریخ تمامی به جای آید». اما آیا به گفتههای خود پایبند مانده است؟ آیا بوسهل زوزنی همان کسی است که او گزارش میکند و چنین موجود تحملناپذیری است؟ و آیا بیهقی نفرت خود را در تصویری که از این موجود ترسیم میکند، منعکس نکرده است؟ پاسخ به این گونه پرسشها خارج از حوزهی تخصص نگارند و در قلمروی مورخان و زندگینامهنگاران است. اما اگر بیهقی در سخن خود صادق باشد، که طبق اصل حمل بر صحت صادق بوده است، بیآنکه قلم خود را آلوده به هتاکی کند یا از جانب صواب دور کند و یا دست به تحریف واقعه بزند، موفق شده است عصارهی اخلاق پژوهش را در تاریخ خود و به خصوص در این داستان رعایت کند؛ زیرا وی حادثهای را که خود شاهد بوده است، همانگونه که رخ داده باز گفته است.
…