مروری بر کتاب لنگه کفشی بر پشت بام
لنگه کفشی بر پشت بام
به کتابهایم که مینگرم، رمانهای فلسفی بهاندازهٔ کتابهای تخصصی برایم ارزشمند است. هر یک از آنها مسئلهای خاص را در ذهنم زنده کردهاند. مثلاً میلان کوندرا در بار هستی میگوید: «چگونه بارِ هستی را به دوش میکشیم؟ آیا «سنگینی» بار هولانگیز و «سبکی» آن دلپذیر است؟» و: «چگونه میشود آن لحظهای را که زندگی دیگر ارزش ندارد، تشخیص داد؟» در افسانهٔ سیزیفِ کامو میخوانیم:
خدایان، سیزیف را محکوم کرده بودند که پیوسته تختهسنگی را تا قلهٔ کوهی بغلطاند. و از آنجا، آن تختهسنگ با تمامی وزن خود تا پایین میافتاد، خدایان به حق اندیشیده بودند که از برای گرفتن انتقام، تنبیهی دهشتناکتر از کار بیهوده و بیامید نیست.
رمانهایی که هر یک در پی حقیقت مسئلهای اساسیاند، اما در عین حال در بیان و وصف در گریز از آن. به این ترتیب، گویی ادبیات و فلسفه با یکدیگر تلاقی دارند و رمان یکی از نمودهای آن است. عدهای از فیلسوفان اگزیستانسیالیست نیز برای انتقال محتوای فلسفی خود از ادبیات بهره بردند. اما آیریس مرداک نظر دیگری دارد: «فلسفه از ذهن تحلیل میخواهد که بتواند مسائل مفهومی را با نثری صریح حل کند، اما ادبیات به تخیل پناه میبرد و با بیانی اسرارآمیز و مبهم مسائل جهان را مطرح میکند1». (برای آشنایی بیشتر با اندیشههای مرداک، اینجا و اینجا را ببینید) تخیل در فلسفهٔ اخلاق از عناصر مهم تلقی میشود. تخیل اخلاقی به ما کمک خواهد کرد بتوانیم در برخورد با دیگران رفتار آنها را بهتر درک و با آنها همذاتپنداری و همدلی کنیم. به علاوه، میاندیشیم که اگر ما در آن موقعیت بودیم، تصمیم بر انجامدادن چه کاری میگرفتیم. بنابراین، بهزعم بسیاری، تخیل باعث خواهد شد ما از مفاهیم اخلاقی درک بهتری داشته باشیم. مثلاً هنگام مطالعهٔ کتاب مواجهه با مرگ یکی از پرسشهایی که احتمالاً در ذهن خواننده شکل میگیرد این است که اگر به جای آیوا (یکی از شخصیتهای داستان) بودیم، با وجود آگاهی از بیماری لاعلاج همسر آیا باز هم تمایل داشتیم بچهدار شویم و سقطجنین نکنیم؟
کامو در افسانهٔ سیزیف میگوید: رماننویسان بزرگ، فیلسوفاند و بالزاک، پروست، داستایفسکی، کافکا و… از جمله آنها. از این منظرگاه، کتاب لنگه کفشی بر پشتبام رمانی است که پرسشهای فلسفی در ذهن ایجاد میکند. نویسندهٔ کتاب، ونسان دلوکروا2، متولد ۱۹۶۹ میلادی در پاریس است که در دانشگاه فلسفه خوانده و علاقهٔ وافری به سورن کییرکگور دارد و رسالهٔ دکترای خود را نیز دربارهٔ کییرکگور نوشته است. آثار ادبی و فلسفی او به اگزیستانسیالیسم نزدیک است. کتاب لنگه کفشی بر پشت بام که در سال ۱۴۰۱ به فارسی ترجمه شده است، مسائلی را در ده فصل طی داستانهای کوتاه و با زبانی مبهم و طنزآلود مطرح میکند. مثلاً در فصل ۳ از مهاجرت، معضلات پناهجویان،گرفتن تابعیت از یک کشور و تبعیض نژادی سخن میگوید و در جریان داستان این پرسش را در ذهن خواننده ایجاد میکند که اساساً مرزبندی کشورها و قوانین سفت و سخت سکونت در یک کشور به چه دلیل است؟ داستان از زبان دختری جوان است که پلیس نامزدش را دستگیر و مرد را به جرمِ نداشتن تابعیت فرانسه از آن کشور اخراج میکند. دختر، صحنهٔ دستگیری نامزدش را در ذهن مرور میکند:
او (پلیس) مرا «شما» خطاب کرد. آنها همه مرا «شما» خطاب کردند، زیرا بااینکه سیاهپوستم، مدارک شناسایی دارم. من مدارک شناسایی فرانسوی دارم. داشتن این تکه پلاستیک در جیب، به آدم این حق را میدهد که «شما» باشد. بدون مدارک شناسایی آدم سیاهپوست فقط یک «تو» است.
اینجا چهکار (در واقع چه غلطی) میکنی؟! آیا شده است این پرسش را از خودتان بکنید؟ تصور کنید کاملاً غرق عادات و روزمرگیهای خاص خود شدهاید که ناگاه صدایی به گوشتان میرسد: اینجا چهکار (چه غلطی) میکنی؟ داستان فصل چهارم از زبان مجری مطرح تلویزیونی است که زندگیاش را غرق لذت و شهرت کرده است. دیگران او را کارشناس ادبیات میدانند؛ هرچند وی حتی در حد پایۀ عمومی نیز از ادبیات آگاهی ندارد. بهناگاه هنگام اجرای زندهٔ تلویزیونی صدایی از بیرون توجه او را جلب میکند: اینجا چه غلطی میکنی؟! بعد از این اتفاق زندگی مجری بهتدریج دگرگون میشود. او بعدها درمییابد که این صدا، ندایی درونی بوده است؛ ندایی که میخواسته او را از خواب بیدار کند و پس از آن مجری به سوی فلسفه کشیده میشود…
اشاره به آثار نقاشان مشهوری چون ادوراد مانه، رامبرانت، ونگوگ، موندرن و بهرهگیری از اساطیر یونانی از ویژگیهای کتاب حاضر است. نویسندۀ کتاب داستانها را با بیان اندیشهٔ برخی فیلسوفان به زبان ساده و با ارجاعاتی به مفاهیم کییرکگور پیش میبرد و این موضوع برای خوانندگانی که آشنایی چندانی با فلسفه ندارند میتواند جذاب باشد. در داستان نهایی با اشاره به کتاب ترس و لرز کییرکگور و الهام از داستان حضرت ابراهیم و فرزندش میگوید: «من برای فداکاری آماده بودم. اما در آخرین لحظه شک کردم. اگر این فداکاری دیده نمیشد چه؟ اینطور نیست که من واقعاً خواستار تبلیغاتی برای شهادت باشم، مسئله بیشتر مؤثر بودن این کار است…اگر برخلاف تمام انتظارات، اندوه بیشتر شود چه؟»
در مجموع، ما هر بار با مطالعۀ داستانها خود را به جای شخصیتهای روایت میگذاریم و میاندیشیم که چه تصمیمی باید بگیریم. گاهی شخصیتها را نقد و سرزنش میکنیم و گاهی از آنها میآموزیم. بدینسان به نظر میرسد مطالعۀ برخی داستانها باعث میشود به مسائل اساسی زندگی بازگردیم و در این باب تأمل کنیم؛ چراکه اساسیترین مسائل اخلاقی و فلسفی با زندگی روزمره و بهخصوص دنیای مدرن ما آمیختهاند.
پی نوشت
- https://www.nytimes.com/2011/01/23/books/review/Ryerson-t.html
- Vincent Delecroix