تأثیر ابزارهای هوش مصنوعی بر خلاقیت انسانها
چتجی.پی.تی، دالای ۲ و سایر ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی فروپاشی فرایند خلاقیت
در سال ۲۰۲۲ میلادی، اوپناِیآی1 ــ یکی از آزمایشگاههای تحقیقاتیِ پیشرو در زمینۀ هوش مصنوعی در سطح جهانی ــ تولیدکنندهٔ محتوای متنی (چَت جی.پی.تی2) و تولیدکنندهٔ تصویرِ دالای ۲3 را عرضه کرد. با اینکه هر دو برنامه، جهشهایی عظیم در پردازش زبان طبیعی و تولید تصویر هستند، ولی نگرانیهایی را نیز به وجود آورده است.
این هوش مصنوعی مقالهای دانشگاهی را نوشت. برخی منتقدان، این مقالهٔ دانشگاهی را تحسین کردهاند، درحالیکه برخی دیگر، حتی مرگ هنر را اعلام کردهاند.
اما این فناوری، واقعاً تا چه حد خلاقیت را از بین میبرد؟
گذشته از همهٔ اینها، برای اینکه ابزار فناورانه یک تصویر یا مقاله را تولید کند، همچنان هم یک انسان باید آن تصویر یا مقاله را برای آن ابزار توضیح دهد تا هوش مصنوعی بتواند آن محصول را تولید کند. هر چه این توضیح بهتر باشد ــ یعنی دقیقتر و با جزئیات بیشتری باشد ــ نتایج بهتری حاصل خواهد شد.
پس از آمادهشدن نتیجه، ممکن است به تغییرات و بازخوردهای انسانی بیشتری نیاز باشد؛ مثلاً اثر هنری اصلاح شود، متن ویرایش شود یا اینکه از ابزار فناورانه خواسته شود تا با توجه به مشخصات بازبینیشده، یک پیشنویس جدید ایجاد کند. حتی اثر هنریِ ساختهشده توسط دالای ۲ نیز که اخیرا در مسابقهٔ هنرهای دیجیتال نمایشگاه ایالتی کلرادو4، رتبهٔ اول را به دست آورد، نیاز به «کمک» زیادی از طرف انسان داشت؛ چیزی حدود ۸۰ ساعت، صَرف دستکاری و اصلاح توضیحات مورد نیاز شد تا نتیجهٔ مطلوب به دست آمد.
میتوان گفت که با رهاشدن از بخش خستهکنندهٔ اجرای ایدهها ــ با تمرکزکردن بر داشتن ایدهها و توضیح درستوحسابیِ آنها برای ماشین ــ انسانها میتوانند کارهای ملالآور را به فناوری بسپارند و زمان بیشتری را صَرف اختراع و ایدهپردازی کنند.
با وجود این، ما فیلسوفانِ مرکز اخلاق کاربردی دانشگاه ماساچوست بوستون، بخشی از کارمان این بود که در مورد اثرات هوش مصنوعی بر تصمیمگیری روزمره، آیندهٔ کار و نگرش کارگران نسبت به هوشمندسازی پژوهش کنیم.
رباتها دارند جایگزینِ هنرمندانی میشوند که همین الآن هم حقوق اندکی دریافت میکنند. این موضوع، پیامدهای واقعی در زندگیِ این هنرمندان دارد. ولی جُدا از این مسئله، ما معتقدیم که هنرِ تولیدشده هوش مصنوعی، آفرینش هنری را هم برای هنرمندان و هم برای عموم مردم بیارزش میکند.
از مهارتداشتن و تمرینکردن بینیاز میشویم
به نظر ما، ازبینبردن فاصلهٔ بین ایدهپردازی و اجرا یک خیال واهی است: ایدهپردازی و اجرا از هم جدا نیستند.
نهفقط لحظهٔ تصویرسازی از یک چیز در ذهن، بلکه ساختن واقعی و کارکردن روی جزئیاتِ پروژه است که ارزش دارد. کارهای هنری، نهفقط برای محصول نهایی، بلکه بهخاطر تلاش، تعامل سرزنده و اشتغال ماهرانه با کار هنری است که ستایش میشوند. هنرمند از لحظهٔ تلقین تا نتیجهٔ نهایی، با تمامی این موارد سروکار دارد.
تمرکزکردن بر روی ایده بهتنهایی، و این نوع از چارچوببندی کار هنری، نوعی بتسازی از لحظهٔ یافتن ایده است.
رماننویسان، فصلهای دستنوشتههای خود را مینویسند و بازنویسی میکنند. کمدینها در پاسخ به خندهها و گریههای تماشاگرانشان «بداههگویی میکنند». موسیقیدانها در هنگام ساختن یک قطعه، اگر لحظهای احساس کنند ملودیشان ناموزون است، آن را اصلاح میکنند.
در حقیقت، فرایند اجرا، یک موهبت است که به هنرمندان اجازه میدهد در کار و تمرین غرق شوند. این فرایند، هنرمندان را وارد حالتی میکند که برخی از روانشناسان، آن را «جریان5» مینامند؛ یعنی حالتی که کاملاً با کاری که انجام میدهند هماهنگ هستند، از گذشت زمان غافلاند و برای لحظهای از ملال و اضطرابهای زندگیِ روزمره رها میشوند.
ازدستدادنِ این حالتِ سرزنده، شرمآور است. آفرینشِ اثر هنری فعالیتی است که برای خود انجام میشود و «هدفش در خودِ اوست6» ــ اصطلاحی برگرفته از واژههای یونانی auto، به معنیِ «خود»، و telos بهمعنای «هدف» یا «پایان». اثر هنری مستقل است و نیازی به تأییدِ بیرونی ندارد7.
برای هنرمندان، فرآیند آفرینش اثر هنری بخشی جداییناپذیر، شاید حتی بزرگترین بخش، از حرفهٔ آنهاست.
اما در اینجا خبری از حالت جریان، سرزندگی و مشغولشدن با مهارت و تمرین نیست و نتیجهٔ استفاده از چت جی.پی.تی و دالای این است که این مرحله را اضافی و زائد میکند.
ازبینبردن فاصلهٔ بین ایدهپردازی و اجرا یک خیال واهی است: ایدهپردازی و اجرا از هم جدا نیستند.
تجربهای ارزان برای بیننده
اما دیدگاه کسانی که این هنر را تجربه میکنند، چیست؟ اگر محصول نهایی لذتبخش باشد، آیا واقعاً مهم است که اثر هنری چگونه تولید شده است؟
ما بر این باوریم که فرایند آفرینش اثر هنری اهمیت دارد، خصوصاً به این دلیل که این فرایند، برای افرادی که آن را تجربه میکنند، بر ارزش محصول هنری میافزاید؛ درست به همان اندازهای که برای خود هنرمندان ارزشمند است.
بخشی از تجربهٔ فرایند آفرینش اثر هنری این است که بدانیم تلاش و زحمت انسان وارد کار شده است. با وجود سرزندگی، هنر، نتیجهٔ ابرازِ ماهرانه و دقیق تواناییهای انسانی است.
صحنهٔ معروف فیلم گاتاکا8 را به خاطر بیاورید که در آن، یک پیانیست، قطعهای فراموشنشدنی را مینوازد. در پایان اجرای خود، دستکشهایش را بهسمت تماشاگرانی پرتاب میکند که تشویقش میکنند. تماشاگران میبینند که پیانیست، ۱۲ انگشت دارد. آنها حالا فهمیدهاند که نوازنده برای نواختن قطعهٔ متعالی که به تازگی شنیدهاند، مهندسی ژنتیک شده است و نمیتواند آن را با ۱۰ انگشت (همچون دیگر انسانهای معمولی) بنوازد.
آیا این درک، تجربهٔ قبلی گوشدادن را به تجربهٔ جدید تبدیل میکند؟ آیا هیچ یک از این ترسها را از بین می برد؟
همانطور که مایکل سندلِ9 فیلسوف خاطرنشان میکند، بخشی از چیزی که به هنر و دستاوردهای ورزشی قدرت میبخشد، فرایند بروز موهبتهای طبیعی است. مردم از این استعداد لذت میبرند و از آن تجلیل میکنند، چون بهطور اساسی، نشاندهندهٔ الگوی دستاوردهای انسانی است؛ ترکیبی از استعداد داشتن و کارکردن، بهکارگرفتن مواهب انسانی و عرقریختن.
اگر چت جی.پی.تی و دالای، نتایج نهایی فرایند هنری باشند، معنای اثر هنری از دست خواهد رفت. اما اگر اینها صرفاً ابزاری برای برانگیختن تفکر خلاق باشند، نگرانیمان از وجود این ابزارها کمتر خواهد بود. هنر به سازندگانی نیاز دارد که به ساختن ادامه دهند.
آیا همه چیز محکوم به فناست؟ آیا میتوان چت جی.پی.تی و دالای را حفظ کرد؟
شاید. این فناوریها، جریان خلاقیت را شتاب میدهند. اگر این کاربردهای هوش مصنوعی، فرایندهایی برای تصور خلاقانه باشند، ممکن است که ارتباط بین ایدهپردازی و اجرا بتواند حفظ شود ــ چیزی که اوپناِی.آی، «گسترش خلاقیت» مینامدش. این ابزارِ فناورانه، محرکهایی را به وجود میآورد تا هنرمندان بتوانند دربارهٔ فرایندِ درک خود از یک اثر هنری، تصور خیالانگیزتری داشته باشند.
به بیان دیگر، اگر چت جی.پی.تی و دالای، نتایج نهایی فرایند هنری باشند، معنای اثر هنری از دست خواهد رفت. اما اگر اینها صرفاً ابزاری برای برانگیختن تفکر خلاق باشند، نگرانیمان از وجود این ابزارها کمتر خواهد بود.
مثلاً یک طراح، میتواند از دالای بخواهد تصویری از شهری قدیمی بدهد که همهچیزش سنتی است، ولی معماریاش امروزی است. یک نویسنده ممکن است سؤالش این باشد که چگونه یک فرد خویشتندار و خجالتی، شگفتی خود را ابراز میکند. بعد از آن، هر دو سازنده میتوانند از این پیشنهادات در کار خود استفاده کنند.
اما برای اینکه کاری که انجام میدهند همچنان هنر به حساب بیاید تا برای هنرمندان و کسانی که آثارِ هنرمندان را درک میکنند، حس هنر داشته باشد، هنرمندان همچنان باید بخش عمدهای از کار هنری را خودشان انجام دهند.
هنر به سازندگانی نیاز دارد که به ساختن ادامه دهند.
انگیزههای پوشیدۀ اینترنت
حتی اگر سیستمهای هوش مصنوعی، برای شتابدادن به تصور خلاقانه استفاده شوند، مردم نباید به برداشت هوش مصنوعی از توضیحاتِ دادهشده، اطمینان کنند. توجه دقیق به انگیزههایی که زمینهسازِ آفرینش هنری هستند، بهویژه در فضای آنلاین، اهمیت دارد.
نحوهٔ تولید هنر توسط هوش مصنوعی را در نظر بگیرید. این آثار از تصاویر و ویدیوهایی طراحی شدهاند که پیش از این بهصورت آنلاین وجود دارند.
اما هوش مصنوعی، بهاندازهٔ کافی هوشمند نیست و انگیزهای هم ندارد که اینطور باشد تا در نظر بگیرد که آیا آثاری که خلق میکند، حس شگفتی، غم، اضطراب و غیره را بر میانگیزند یا نه. هوش مصنوعی نمیتواند ملاحظات زیباییشناختیِ تازگی و تأثیر بینفرهنگی را در نظر بگیرد.
در عوض، آموزشدادنِ چت جی.پی.تی و دالای روی سنجههای موفقیت هنریِ آنلاین موجود، به تکرار انگیزههای غالب در بزرگترین پلتفرمهای آنلاین منجر خواهد شد: جلب توجه و حفظکردن آن برای جمعآوری داده و تعامل بیشتر کاربر. بنابراین، این کاتالیزور تخیل خلاق به راحتی میتواند به جای ارزشهای هنری متعالیتر، به یک امر اعتیادآور و نیازمندِ توجه تبدیل شود.
این احتمال وجود دارد که هوش مصنوعی در سراشیبی سقوط قرار گرفته باشد، پرتگاهی که حس «سرگیجۀ اخلاقی» را القا میکند ــ سرگیجهٔ ناراحتکنندهای که افراد وقتی حس میکنند که پیشرفتهای علمی و فناوری از درک اخلاقی پیشی میگیرد. چنین سرگیجهای میتواند به بیتفاوتی و دوری از بیان خلاقانه منجر شود. اگر کار انسانی از این فرایند حذف شود، بیان خلاقانه چه ارزشی دارد؟
یا شاید، با بازکردن جعبهٔ پاندورا10، این فرصتی ضروری برای بشریت باشد تا ارزش هنر را دوباره به رسمیت بشناسد ــ و در برابر یک فناوری که ممکن است مانع از شکوفایی بسیاری از انسانهای هنرمند شود، عقبنشینی کند.