تحلیل و توجیه اعمال فراوظیفه در فلسفه اخلاق
مقدمه
یکی از باورهای رایج در میان عموم ما انسانها آن است که در موقعیتهای مختلف، همواره لازم نیست همهی ظرفیت اخلاقی خود را به کار گیریم و خود را به زحمت اندازیم تا واکنش اخلاقی ویژهای نشان دهیم. از این رو در بهترین حالت، اخلاقیزیستن را با انجام وظیفه، آن هم در حد توان، یکی میدانیم. اما در زندگی همهی ما اعمالی وجود دارند که فراتر از بایدها، وظایف و تعهدات تعریف میشوند. تجربهی بشر گواه آن است که بسیاری از امور زندگی با وجود داشتن ارزش اخلاقی، در چارچوب وظایف او نبوده و لذا ملزم به انجام آنها نیست و حتی ترک آنها هم جایی برای سرزنش باقی نمیگذارد.
برای نمونه، فرض کنید کسی تصمیم میگیرد کلیهی خود را به یک بیمار نیازمند اهدا کند که شناختی هم از او ندارد. هرچند این عمل ارزش اخلاقی بسیاری دارد، اما بهنظر نمیرسد که فرد اهداکننده اخلاقاً ملزم به انجام چنین عملی باشد.
یا فردی را در نظر آورید که بهجای صرف پولش برای خرید کیف و کفش نو، ترجیح دهد در کار خیری نظری کمک به ساخت یک مدرسه مشارکت کند. مثالهایی شبیه به این، بسیاری از فیلسوفان را بر آن داشته است تا در نظریههای اخلاقی خود، سهمی را هم بر اعمال بهاصطلاح «فراوظیفه» قائل شوند. اعمال نیکی که فاعل بیش از آنچه صرفاً وظیفۀ اخلاق او حکم میکند، انجام میدهد و گاه از آنها با عنوان کارهای خیر، خداپسندانه، قهرمانانه یا قدیسگونه یاد میشود.
البته این مسأله با چالشهایی در استدلال اخلاقی مواجه است. اگر بپذیریم انجام عمل فراوظیفه بهتر از ترک آن است، پس فاعل اخلاقی برای انجام چنین عملی در قیاس با عدم انجام آن، دلایل بیشتری دارد. مثلاً اهدای کلیه به بیمار نیازمند، جان او را نجات میدهد یا از درد و رنجش میکاهد و همین امر دلیل خوبی برای چنین اقدامی فراهم میآورد. اما در مقابل، دلایل اخلاقی بر فرض برای خرید یک ساعت مچی لوکس یا چنان که ذکر شد، کیف و کفش نو، بهویژه در شرایط بد اقتصادی مردم یا نداشتن نیاز جدی به این اجناس، کافی به نظر نمیرسد. از اینرو دچار یک پارادوکس میشویم که چرا انجام آنچه دلیل اخلاقی به سودش نداریم، یا دلایلمان کم و ضعیف است، نسبت به آنچه دلیل محکمی برای انجامش داریم، قصور اخلاقی بهحساب نمیآید و محل سرزنش نیست؟
این مقاله سه مسألهی مهم درباب اعمال فراوظیفه را که بیشتر موردتوجه فیلسوفان اخلاق بوده است، بررسی میکند: نخست آنکه منظور از اعمال فراوظیفه چیست و آیا میتوان تعریف مشخصی برای آن ارائه داد؛ دوم آنکه آیا اصولاً چنین اعمالی وجود خارجی دارند یا خیر و سوم پاسخ به پارادوکسی است که به آن اشاره شد.
اگر بپذیریم انجام عمل فراوظیفه بهتر از ترک آن است، پس فاعل اخلاقی برای انجام چنین عملی در قیاس با عدم انجام آن، دلایل بیشتری دارد. مثلاً اهدای کلیه به بیمار نیازمند، جان او را نجات میدهد یا از درد و رنجش میکاهد و همین امر دلیل خوبی برای چنین اقدامی فراهم میآورد.
ماهیت اعمال فراوظیفه
در این بخش، درصدد پاسخ به چگونگی تعریف عمل فراوطیفه برمیآییم. البته در اینجا قصد نداریم پاسخی قطعی به این پرسش دهیم و لذا به توضیح برخی از نکات کلیدی در باب چیستی این اعمال بسنده میکنیم. در ابتدا نگاه کوتاهی داریم به ریشهشناسی و پیشینهی ظهور این مفهوم.
پیشینه تاریخی
واژهی فراوظیفه یا «supererogation» برگرفته از فعل لاتین «supererogare» به معنای پرداخت هزینهی بیش از مقدار مطالبه شده است. اولین نشانههای ظهور این واژه، در نسخههای کهن انجیل و ماجرای سامری نیکوکار به چشم میخورد. آنجا که یک سامری به کمک فرد مجروحی میرود و او را به کاروانسرایی میرساند و به صاحب آنجا مبلغی پول میدهد و میگوید: «از این مرد مراقبت کن؛ آنچه بیش از این خرج کنی، در بازگشت به تو خواهم داد».
در قرون وسطی، اعمال فراوظیفه که برگرفته از توصیههای مبلغان مسیحی بود، اشاره به کارهای خیر و داوطلبانهای داشت که در کنار یا بیش از دستورات الهی میتوانست آدمی را به تعالی معنوی برساند. بنا به رسمی دیرینه در کلیسای کاتولیک روم، گناهکاران در ازای پرداخت پول، گناهانشان را به کشیشان میفروختند و در عوض، مشمول آمرزش و بخشش الهی میشدند. این رسم که منشأ سوء استفادههای فراوانی شد، بر مبنای مفهومی به نام «خزانهی خوبیها» استوار بود. گویی خیرات پارسایان، در اصطلاح مسیحیت، قدیسان، در جایی ذخیره میشود تا برای دیگران هم قابلبهرهبرداری باشد. بر این اساس، عفو خطارکاران ثمرهی فداکاری و شایستگی قدیسان، و اعمال خیر آنان جبران بدی بدکاران بهحساب میآمد. با ظهور جنبش اصلاحگری در قرن ۱۶ میلادی، مخالفتها با این سنت کهن شدت گرفت. در این میان، کسانی نظیر مارتین لوتر و کالوین رستگاری را قابلمعامله نمیدانستند و بر این باور بودند که رحمت الهی از طریق ایمان و نه اعمال توجیه میشود و نجات فقط به واسطهی فیض الهی در قیامت میسر خواهد بود. آنان این پرسش را مطرح کردند که اساسا چگونه آدمی میتواند امیدوار باشد به بیش از آنچه خدا از او خواسته عمل کند؟ از نظر آنها خداوند همهی انسانها را ملزم به انجام کارهای نیک کرده است و این امر نیز خارج از چارچوب وظیفه، ناممکن است. از این منظر، رفتار قهرمانانه یا قدیسانه، حتی اگر از جان گذشتن باشد، اهمیت چندانی ندارد؛ بلکه مهم آن است که هرکس فقط وظیفهای را که خدا گردنش نهاده انجام دهد.
مصلحان پروتستان همچنین با تفکیک صورتگرفته میان فرامین و توصیههای الهی توسط فیلسوفان مدرسی مخالف بودند. بر طبق تعالیم آکوئیناس و پیروانش، فرمان خدا لازمالاجراست اما توصیههای او جنبهی ارشادی دارند و لذا عمل به آنها اختیاری است. هر چند عامهی مسیحیان ملزم به تبعیت از توصیههای الهی، نظیر پرهیز از ثروتاندوزی یا ترک لذاید جسمانی نیستند، اما پیروی از این توصیهها برای کسانی که حیات والاتری را میجویند، اجتنابناپذیر است. این تمایز، امکان فراوظیفه عمل کردن را فراهم میکرد، اما اصلاحگران منکر آن بودند. از نظر آنان تفاوتی میان توصیه و فرمان قطعی از جانب خدا نیست. اینکه ترک مالاندوزی یا لذتجویی نیکو شمرده شده، از باب ارشاد و موعظه نبوده، بلکه دقیقا همان چیزی است که خداوند از ما خواسته و باید انجامش دهیم.
این منازعات پس از رنسانس نیز همچنان ادامه یافت که مهمترین شکل آن در عصر مدرن را میتوان در فلسفهی کانت و نیز سودگرایی عملنگر جستجو کرد. بنابه تفسیر غالب از نظریهی کانت، اگر ارزش اخلاقی یک عمل، تنها به این باشد که از سر وظیفه انجام شود، پس عملی که خارج از چارچوب وظیفه است، چه فراتر و چه فروتر، در دایرهی شمول اخلاق قرار نمیگیرد.
در سوی دیگر نیز سودگرایان عملنگر مدعی شدند که بهترین عمل، در نتیجهی رساندن بیشترین سود به بیشترین افراد، در زمان مشخص فراهم میآید. به بیان سادهتر باید در مواجهه با هر مسألهای از خود بپرسیم که این نوع عمل من در این موقعیت چه تأثیری بر غلبهی کلی خیر بر شر دارد. از اینٰرو وظیفه اقتضا میکند که در دوراهیها عملی را برگزینیم که به افزایش سود بیانجامد. اگر فردی چنین کند، دقیقا به وظیفهاش عمل کرده و اگر مسیر دیگری را برگزیند، به وظیفهاش که همان افزایش سود بوده، پشت کرده است. در هر دو مورد، انجام فعل پسندیدهی اخلاقی، بدون عمل به وظیفه ممکن نیست. پس اگر وظیفه محقق نشود، نمیتوان عمل را شایستهی تقدیر دانست.
مسأله چیستی اعمال فراوظیفه پس از فراز و فرودهای بسیار در نیمهی دوم قرن بیستم دوباره بر سر زبانها افتاد و مباحث داغ و جذابی را در محافل فلسفی و اخلاقی به راه انداخت که در ادمه به آن میپردازیم.
…