آیا عقل ملاک شأن اخلاقی است؟
سابقا در باب حقوق حیوانات به استدلالی اشاره کردم که مدعی بود:
۱٫ بنیاد اخلاق و شأن اخلاقی عقل است.
۲٫حیوانات فاقد عقل هستند.
۳٫ بنابراین حیوانات فاقد شأن و منزلت اخلاقی هستند. در این صورت ما مجازیم هر کار مصلحتاندیشانه و منفعتطلبانهای که میخواهیم با آنها انجام بدهیم.
با این وجود احساس میکنیم که این کار شهودا درست نیست. اگر کسی گوشیاش را به دیوار بکوبد، این شخص را فاقد عقل معاش میدانیم، اما اگر کسی یک جوجه کبوتر را به دیوار بکوبد، او را فاقد عقل معاش نمیدانیم، چون جوجه کبوتر به لحاظ مالی ارزشی ندارد اما احساس میکنیم که این شخص کاری خبیثانه انجام داده است، چون چیزی در اعماق وجود ما میگوید که حیوانات منزلت اخلاقی دارند. به عبارت دیگر حیوانات در نگاه ما جایگاهی دارند که نمیتوان با آنها شبیه یک سنگ رفتار کرد. برخی میگویند: این احساس، یک توهم و عاطفهی زودگذر بوده و بنیادی ندارد، چرا که فقط عقل بنیاد اخلاق است. این استدلالی است که از دکارت شروع شد و با کانت اوج گرفت . مطابق این استدلال حیوانات ماشین هستند و هیچکس در قبال ماشینها تکلیفی اخلاقی ندارد.
میدانیم که بحث حقوق بشر مدرن در قرن هفدهم و توسط کسانی همچون جان لاک و توماس هابز مطرح شد. در قرن هجدهم این مباحث صورتبندی تازهای پیدا کردند و در قالب اعلامیهی استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ و بعد در قالب اعلامیهی دولت و شهروند فرانسه متجلی شدند. در همین هنگام خانمی به نام ماری ولستونکرافت در انگلستان کتابی به نام A Vindication of the Rights of Woman نوشت و در آن گفت: «اگر مردان حقی دارند، زنان نیز حق دارند؛ حقوقی همچون حق رای، مالکیت، طلاق و …» مصادف با این وقایع، فیلسوفی انگلیسی به نام توماس تیلور کتاب طنزآمیزی به نام A vindication of the rights of brutes نوشت و در آن مدعیات خانم ولستونکرافت را به سخره گرفت. توماس تیلور میگفت: اگر قرار است زنان حق رای داشته باشند، سگها نیز باید حق رای داشته باشند، اما منطقا میپذیریم که سگها حق رای ندارند، در نتیجه زنان هم نباید حق رای داشته باشند. این استدلال یک فیلسوف درخشان قرن نوزدهمی است. فردی با سواد و روشنفکر که در آن زمان آثار یونانی را از زبان اصلی به انگلیسی ترجمه کرده بود. چنین فردی در مقدمهی همین کتاب به طعنه مینویسد: «حالا که حقوق زنان مطرح شده است، بیایید حقوق اشیاء را نیز مطرح کرده و بگوییم: همهی اشیاء در برابر خداوند برابرند!» او در فصل دیگری از کتاب به طنز میگوید: «حالا که اوضاع این طور است، پس حیوانات نیز مانند انسانها عقل دارند و ما باید از خوردن گوشت آنها پرهیز کنیم. ما نیز باید همان کاری را انجام بدهیم که یونانیان باستان ،کاهنان مصری و ایرانیان باستان انجام میدادهاند.» توماس تیلور در ادامه میگوید: «علاوه بر اینها ما باید کم کم زبان حیوانات را نیز یاد بگیریم.»
افراد زیادی را دیدهام که در عرصهی فقه و کلام نوآوریهای زیادی دارند اما به بحث حقوق حیوانات که میرسند، همان نگاه ظاهرگرایانهای را در پیش میگیرند که افرادی همچون ابن حزم اندلسی هزار و اندی سال پیش داشتهاند.
او با برهان خلف میخواهد ثابت کند: از آن جا که حیوانات از چنین تواناییهایی بیبهره هستند، زنان نیز از این تواناییها بیبهره خواهند بود. با اینحال گذر زمان نشان داد که او اشتباه کرده است. این را گفتم تا بدانیم ممکن است بسیاری از چیزهایی که امروزه آنها را مسلم میپنداریم، در آینده به چالش کشیده شوند. چنان که تلقی امروز ما از برخی از اتفاقات عادی گذشته این است که فاجعه بودهاند. تا صد سال پیش در همین ایران که کشوری مسلمان و اهل هنر و فرهنگ و انسانیت است، بعضی از پسربچهها را اخته میکردند تا بتوانند در حرمسرا خدمت کنند. کسی هم نبود که بگوید این کار بد است اما امروزه تصورش هم برای ما هولناک است.
افراد زیادی را دیدهام که در عرصهی فقه و کلام نوآوریهای زیادی دارند اما به بحث حقوق حیوانات که میرسند، همان نگاه ظاهرگرایانهای را در پیش میگیرند که افرادی همچون ابن حزم اندلسی هزار و اندی سال پیش داشتهاند.
جرمی بنتام، فیلسوف اخلاق و مصلح اجتماعی قرن نوزدهم که یکی از آباء فایدهگرایی است، از کسانی بود که با فعالیتهایش باعث شد تا سیستم قضایی انگلستان بهبود یابد. او کتابی به نام «مقدمهای بر اخلاق و قانونگذاری» نوشتهاست که در آن اخلاق و قانونگذاری را درهم تنیده است. پیش از انقلاب کبیر فرانسه، بردهداری در سراسر اروپا و آمریکا امری قانونی بود اما پس از انقلاب بردهداری در فرانسه ممنوع شده و سیاهان مانند سفیدپوستان از حقوقی برابر برخوردار شدند. در این هنگام علاوه بر لغو بردهداری دیدگاههای تازهای نیز مطرح شد که میتوان برخی از ابعاد آن را در انگلستان مشاهده کرد. جرمی بنتام در کتاب «مقدمهای بر اخلاق و قانونگذاری» مینویسد: «امروزه فرانسویها متوجه شدهاند که رنگینبودن پوست نمیتواند دلیلی برای در معرض رنج قراردادن انسانها باشد. ممکن است روزی برسد که از آن پس تعداد پاها، داشتن پوست، دُمداشتن و … نیز دلیل معتبری برای محرومشدن از حقوق نباشند.»
…