هیچی، هیچی، هیچی مهم نیست
«میخواهم داستانی را برای شما تعریف کنم… حدود نه سال پیش ما با یک پسر اهل لوزان زندگی میکردیم که حدود هجده سال داشت و به تازگی ترک تحصیل کرده بود… من و همسرم تعداد بسیار اندکی کتاب فرانسوی در خانه داشتیم. این کتابها را در اختیار او قرار دادیم که شامل اشعار فرانسوی از آثار ویلون، «اعترافات» روسو و در نهایت کتاب «بیگانه» نوشته کامو بودند. میتر، حدود یک هفته در کنار ما زندگی کرد و او را به عنوان فردی شاد شناخته و از ملاقات با او بسیار خوشحال بودیم. او یک روز صبح با درخواست سیگار ما را شگفتزده کرد؛ چرا که پیش از این هرگز سیگار نکشیده بود … بعد از ما جدا شد و از خانه بیرون زد… آن شب وقتی از یک پیادهروی طولانی – و البته نگرانکننده – برگشت، از او سوال کردیم که مشکل چیست؟ مشخص شد که او رمان کامو را مطالعه کرده و متقاعد شده که «هیچ چیز مهم نیست»… خشونت کتاب او را تحت تأثیر قرار داده بود… زمانی که در مقابلم نشست فکر کردم به عنوان یک فیلسوف اخلاق باید چیزی برای گفتن داشته باشم که به وضعیت او ارتباط داشته باشد…»
آنچه خواندید بخشی از کتاب کاربردهای فلسفه اخلاق بود که دربردارندهی مقالاتی در حوزه اخلاق اجتماعی و شهروندی است. این کتاب کمحجم که نوشته ریچارد مروین هیر1 است، توسط کورش الماسی ترجمه شده و به کوشش نشر ماهریس به چاپ رسیده است. ریچارد مروین هیر (۱۹۱۹-۲۰۰۲) فیلسوف انگلیسی وفادار به فلسفه تحلیلی انگلوساکسون است، او را پایهگذار مکتب توصیهگرایی در اخلاق میدانند. کتاب های «زبان اخلاق» و «آزادی و عقل» از جمله تألیفات این استاد سابق دانشگاه آکسفورد است.
همهی ما میدانیم که تسلط بر علوم گوناگون باعث اقتدار ملی هر جامعهای میشود، اما متأسفانه باید اقرار کنیم که در کشور ما بسیاری از علوم – خصوصا علم اخلاق – موردغفلت واقع شدهاند. طبیعتا کار دقیق و کارشناسانه در زمینه اخلاق اجتماعی و شهروندی، میتواند کمک زیادی به جامعه امروز ما کرده و سطح اخلاق و فرهنگ را ارتقاء ببخشد. ترجمه کتاب حاضر را میتوان گامی ارزشمند در این مسیر دانست.
هیر در مقدمه، هدف اصلی خود از تالیف این کتاب را ارائه راهکار برای حل برخی از مسائل و معضلات اخلاقی جامعه برمیشمارد. هدف ثانویه و فرعی هیر از تألیف این کتاب اثبات قدرت و کارایی فلسفه اخلاق در حوزه عمل است. نویسنده در سراسر کتاب میکوشد تا ثابت کند که علم اخلاق صرفا یک علم تئوریک و خشک نیست، بلکه علمی است که میتواند راهکارهای خوبی برای حل مشکلات هر جامعهای ارائه بدهد.
کتاب حاضر از نه فصل تشکیل شده که عبارتند از:
فصل اول: آیا من میتوانم به دلیل اطاعت از دستورات موردسرزنش واقع شوم؟
این مقاله، مهمترین و قویترین مقاله این کتاب است. نویسنده در مقدمه دو دیدگاه را مطرح میکند: نخست آنکه حل تمام مسائل فلسفی در نهایت به توضیح و تبیین معنا و کاربرد واژگان تقلیل پیدا میکند. باورمندان به این دیدگاه معتقدند که میتوان هر معضل فلسفیای را با توضیح و تبیین واژگانی که افراد به کار میبرند، حل کرد. به بیانی دیگر این دسته ریشه مشکلات را کاربرد نادرست واژگان میدانند. در مقابل باورمندان به دیدگاه دوم معتقدند که برای حل معضلات فلسفی باید حتما روشها و کارکردهای عملی ارائه داد. هیر پس از بررسی دقیق این دو دیدگاه، در نهایت به نظر نخست تمایل پیدا میکند. او در ادامه تأکید میکند که برای رسیدن به یک راهکار عملی لازم است که ابتدا واژگان فلسفیای را که در معضل مورد نظر به کار رفته است، تبیین کنیم.
هیر پس از طرح مطالب پیشین، به بحث اصلی خود بازگشته و مطلب را با طرح مثالهای متعدد پیش میبرد. یکی از این مثالها، مثال معروفِ سرباز در میدان جنگ است. هیر بحث دربارهی این مثال را با یک پرسش آغاز میکند: آیا میتوان این سرباز را به خاطر کشتارهایی که در میدان جنگ انجام داده، سرزنش کرد؟ دو دیدگاه در پاسخ به این مسأله وجود دارد: نخستین دیدگاه سرزنش سرباز را ناروا میداند، چرا که سرباز صرفا از مافوق خود اطاعت کرده است و از جانب خود تصمیمی نگرفته است. در مقابل دیدگاه دوم سرزنش این سرباز را مجاز میشمارد، چرا که افراد مسئول تکتک اعمالی هستند که انجام میدهند. هیر برای حل این مسأله به دیدگاه سه فیلسوف اشاره میکند:
- کانت: کانت معتقد است که ما باید قضاوتهای اخلاقی را خودمان به تنهایی انجام بدهیم و نمیتوانیم شکلگیری آنها را بدون هیچ دخالتی به دست خدا بسپاریم.
- هیوم: هیوم معتقد است که فرامین خداوند گزارههای وجودی و واقعی هستند که از هست و نیست، صحبت میکنند، اما گزارههای اخلاقی و ارزشی از باید و نباید سخن میگویند و همه میدانیم که از «هست» نمیتوان به «باید» رسید.
- افلاطون: افلاطون معتقد است که تصمیمات اخلاقی میتوانند از طرف افراد کارشناس و به واسطه یک حاکم فیلسوف2 یا فیلسوف حاکم اتخاذ شوند. او بر این باور است که همانطور که ما در زمینههای دیگر به کارشناس مراجعه میکنیم، درزمینه اخلاق نیز باید به یک متخصص یا یک فیلسوف حاکم مراجعه کنیم. هیر در پاسخ به افلاطون میگوید: اولا شناسایی فیلسوف حکیم به این سادگیها ممکن نیست و ثانیا همیشه نمیتوان مسئولیت را به عهده حکیم یا کارشناس گذاشت. (به خصوص در مسائل اخلاقی)
هیر در نهایت به این نتیجه میرسد که یک سرباز شاید تا حدی بتواند با ارائه این دلیل که «من نسبت به مافوق خود علم کمتری دارم و مصلحت را او بهتر از من میداند.» خود را تبرئه کند، اما زمانی میرسد که شخص باید به اینکه هر سیاستی را که شامل کارهای ستمکارانه بشود، فقط یک شرور میتواند انجام بدهد، اذعان کند. در نتیجه یک فرد اخلاقی نمیتواند اطاعت از این سیاستها را وظیفه اخلاقی خویش دانسته و به آنها عمل کند. هیر در پایان، این فصل را با این جمله پرمعنا به پایان میرساند: «بین کاری که به شما گفتهاند باید انجامش بدهید و کاری که واقعا باید انجام دهید، تفاوت وجود دارد.»
فصل دوم: استدلالهای دولت
نویسنده این فصل را با این پرسش شروع میکند: آیا قضاوتهای اخلاقی درباره اقدامات سیاسی ممکن است؟ به عنوان مثال آیا میتوان یک سیاستمدار را مثل یک شهروند عادی موردارزیابی قرار داده و او را به خاطر کارهای غیراخلاقیاش سرزنش کرد؟ دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه نخست این است که قضاوت سیاسی با معیار اخلاقی نادرست است، چرا که تصمیمات سیاسی باید بر اساس استدلالها و اصول سیاسی باشند. در مقابل، مطابق دیدگاه دوم، یک سیاستمدار باید مثل یک شهروند معمولی به اصول اخلاقی پایبند باشد. هیر معتقد است در تصمیمگیریهای سیاسی در مقایسه با تصمیمگیریهای خصوصی به افراد بیشتری نفع یا ضرر میرسد و در نتیجه باید گفت هر دوی این دیدگاهها نادرست هستند. او در ادامه میگوید: همین که یک سیاستمدار تلاش کند تا تصمیماتی را بگیرد که بیشترین نفع را برای بیشترین افراد داشته باشد، یعنی اخلاقی عمل کرده است. در حوزه سیاسی نمیتوان اصول اخلاقی را مثل حوزه خصوصی به شکلی بیقید و شرط پیاده کرد، چرا که در سیاست موقعیتها بسیار پیچیده بوده و افراد بیشتری درگیر مسأله هستند.
فصل سوم: کارکرد و سنت در معماری
«کارکرد» یکی از واژگان کلیدی است که در متون امروزی مربوط به معماری به وفور استفاده میشود و کارکردگرایی از برجستهترین ارتدکسهای معماری در حال حاضر است. نویسنده در این فصل به دنبال این است که ببیند آیا این واژه معنای متمایزی دارد یا نه؟
فصل چهارم: هیچ چیز اهمیت ندارد
میتوان گفت فصل چهارم به دلیل بخش ابتدایی آن، جذابترین فصل این کتاب است. نویسنده این فصل را با نقل خاطرهای از یک جوان فرانسوی که زمانی در خانهاش مهمان بوده، شروع میکند. از آنجایی که این جوان فرانسویزبان بوده است، هیر رمان آلبرکامو را به او میدهد تا آن را مطالعه کند. جوان فرانسوی که یک شخص نرمال و معمولی بوده، بعد از خواندن این کتاب به شدت متحول میشود و با تکرار جمله «هیچ چیز اهمیت ندارد» باعث نگرانی عمیق هیر میشود. این نگرانی باعث میشود تا هیر به عنوان یک فیلسوف اخلاق در مقام پاسخگویی به این جمله بربیاید.
فصل پنجم: نوجوانان به بزرگسالان
نویسنده در این فصل با حمایت از دیدگاه ویلسون، آموزش و تلقین را متفاوت از یکدیگر دانسته و آموزش را خوب و تلقین را بد به شمار میآورد.
فصل ششم: زندگی چیست؟
هِیر این فصل را چنین آغاز میکند: «زندگی مسائل متعددی را پیشروی ما قرار میدهد. اما آیا “زندگی چیست؟” نیز یکی از این مسائل است؟ آیا همه ما نمیدانیم که زندگی چیست؟ یا میدانیم؟…»
فصل هفتم: صلح
نویسنده در این فصل به زبان فلسفی در مورد نگرشی صحبت میکند که در صورت امید به ایجاد صلح جهانی باید مورد پذیرش قرار گیرد.
فصل هشتم: دولت قانونمند
نویسنده در این فصل به این مسأله میپردازد که چگونه یک دولت عملگرا به یک دولت قانونگرا تبدیل میشود.
فصل نهم: جامعه و ارتباطات
نویسنده در این فصل به این میپردازد که «شهر چیست و برای چه چیزی است؟»
در پایان باید گفت هر چند که این کتاب میتواند برای کسانی که میخواهند به شکلی تخصصی در زمینه اخلاق کار کنند، مفید باشد، اما به نظر میرسد که نسبت به کتابهای قبلی هیر مقداری ضعیفتر است. نویسنده گاهی به قدری در مثالهای متعدد غرق میشود که به کلی رنگوبوی اخلاقی بحث را از بین میبرد. ترجمه کتاب هم چندان جالب نیست و نمیتوان به خوبی از روانبودن آن لذت برد. گاهی حتی به دلیل نقص در ترجمه، به سختی میتوان منظور نویسنده را متوجه شد. این کتاب میتوانست برای اخلاقآموزان مبتدی مفید باشد، چرا که در آن خیلی کم از واژگان پیچیده استفاده شده است، اما متاسفانه ترجمه نامناسب مانع از این امر شده است.
اطلاعات کتاب:
عنوان: کاربردهای فلسفه اخلاق
نویسنده: آر.ام.هِیر
مترجم: کورش الماسی
ناشر: ماهریس ۱۳۹۶
ترجمهای از کتاب: Application of Moral Philosophy, Macmillan, 1972
تعداد صفحات: ۱۵۴
قیمت چاپ ۹۶: ۱۷۰۰۰ تومان