نگاهی نو به مبانی اخلاق در قرآن کریم
مبانی تحول وجودی انسان چیست؟ و چه اثری بر روی فضای اخلاقی میگذارد؟
بحثی که امروز تحت عنوان «نگاهی نو به مبانی اخلاق در قرآن کریم» بیان میکنم ادامه گفتوگوهایی است که در خصوص قرآن و حدیث آغاز شده بود. در حقیقت بنده میخواهم درباره نظام تحول معنوی انسان از وضعیتی که دارد تا وضعیت مطلوب را بر اساس قرآن ترسیم کنم. برای توضیح این کار چند جلد کتاب نوشته شده است. یک جلد دیباچه و مقدمه کار بوده است که تحت عنوان کتاب درآمدی بر فقه و اخلاق چاپ شده است و تا کنون پنج جلد هم بهعنوان مجلدات خود فقه اخلاق تحویل شده است که سه جلدش چاپ شده و دو جلدش هم در دست چاپ است. در این مجموعه تلاش بر این است که آن سیر تحول اخلاقی، مسیر تغییرات انسان را از نگاه قرآن و روایات مطرح کنم.
مبانی تحول وجودی انسان چیست؟
نوشته اخیر بنده یعنی مبانی اخلاق در قرآن کریم در حقیقت بخشی از پروژه بزرگ فقه و اخلاق و مرتبط با همین بحثی است که انجام میدهم. چطور؟ در بحث کلامی بنده از مسیر تحول اخلاقی گفتوگو شده، در این بخش از پروژه، مبانی این اندیشه را مورد گفتوگو قرار میدهم. ما نگاه انسانشناسانه و معرفتشناسانه و هستیشناسانه خاصی داریم که این طرح (طرح مراحل تحول معنوی انسان) در آن مبانی مبتنی شده است. این قسمت از پروژه متکفل این کار است و در حقیقت آیههای انسانشناسانه و معرفتشناسانه و هستیشناسانهای را مطرح میکند که بر اساس آن مسیر تحول بنا شده است.
این مبانی با نگاه فیلسوفانه نوشته نمیشود، زیرا با استفاده از فلسفه اسلامی نیست؛ بلکه تلاش بر این است که همه مبانی متکی بر قرآن و روایات ترسیم شود. با این توضیح تقریباً جایگاه گفتوگویمان در مجموعه کار مشخص میشود. تأکید میکنم منظور از اخلاق، همان بحثیست که در سنت مسلمانان یعنی (تحول وجودی انسان) مطرح بوده است. البته با این تفاوت که این تحول یک ارتباط ساده خطی بین فضایل و رذایل نیست؛ بلکه مسئله تحول شبیه مراحل سلوک عرفانی است که عرفا مطرح میکردند.
قرآن و روایات این مراحل تحول اخلاقی را توضیح میدهد و میگوید که انسان از چه منزلها و مرحلههایی باید عبور کند تا به اوج اخلاقی خودش برسد. پروژه دیگر مبانی ترسیمی است که قرآن و روایات داشتهاند و آن مراحل هم بر اساس قرآن روایات توضیح داده شده و این مبانی تلاش میکند تا این کار را انجام دهد. در حقیقت ما باید باور به غنای ادله در همه این زمینهها را داشته باشیم. معمولاً تلاشهایی که انجام شده بیشتر متکی بر تفکر عرفانی بوده و با تکیه بر اندیشههای فیلسوفان، توجه ویژه و مسئلهشناسانه به قرآن و روایات را کمتر شاهد بودیم، البته از آن چه که در تراث ما و گنجینههای علمی مسلمانان است قبلاً در چند جلد گفتوگو کردهاند و پژوهشگاه بخشی از آن را چاپ کرده و بخشی از آن را هم چاپ خواهد کرد.
پاسخ به سؤالات در باب مبانی اخلاق با تکیه بر قرآن و روایات است و ما شاید این باور را نداشته باشیم؛ زیرا در کتابهای گذشته نبوده است یا کمتر بوده که بخواهیم باور کنیم، واقعاً انسانشناسی اخلاقی و پاسخ به سؤالات انسانشناسانه اخلاقی، هستیشناسانه اخلاقی و معرفتشناسانه اخلاقی بر اساس قرآن و روایات ممکن است. این هم غنای ادله را نشان خواهد داد و هم یک گام مهم در ترسیم نظام اخلاقی اسلامی است و هم مبانی آن اندیشهای را که مجلدات قبلی ترسیم کرده بود در دسترس عزیزان قرار میدهد.
درباره آقای امیر غنوی: استاد امیر غنوی استادیار گروه اخلاق پژوهشکده نظامهای اسلامی است. وی از شاگردان استاد علی صفائی حائری و از محققین و اساتید سطوح عالی حوزه و پژوهشگر اخلاق در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هستند. مباحث فقه الاخلاق، مهمترین مسئله موردپژوهش و فعالیتهای ایشان بوده و ایشان از نخستین کسانی است که در موضوع فقه الاخلاق پیشگام شدهاند. کتاب «درآمدی بر فقه اخلاق» را در این موضوع نگاشته و در این جلسه مختصری درباره این موضوع خواهند پرداخت.
مبانیای که میفرمایید شامل تمام آن سه بخش میشود یا فقط بخشی از آنها را در برمیگیرد؟ آیا در بحث سمانتیک و معناشناسی آن نیز وارد میشوید؟
تلاش بنده، همه این مبانی است. عرض بنده گام اول این مسیر است و کمتر روی آن کار شده است. البته تلاش بر این است که همه مبانی را گردآوری کنم و پنج دسته این مبانی را هم آوردهام، (انسانشناسانه، معرفتشناسانه، هستیشناسانه، دینشناسانه و ارزششناسانه). البته در حجم یک کتاب سعی میکنم با تلخیص و گزیدهگویی این کار را انجام دهم و تلاش میکنم که انشاالله نشان دهم که این مبانی دقیقاً چه اثری بر روی فضای اخلاق میگذارد. این جمله یعنی چه؟ یعنی سعی میکنم مجموعه این پنج دسته مبانی را نشان دهم و بگویم چه اصول رفتاری در عرصه اخلاق از آن حاصل میشود. بهطور کلی منظور اصل قواعد کلی در حوزه رفتار است که میخواهم نشان بدهم همه آن مبانی واقعاً مبنای اخلاق است. یعنی با پذیرش آنها میتوانیم قاعدههای کلی را در عرصه اخلاق داشته باشیم.
بعد از استخراج قاعدههای کلی تلاش کردهام نشان بدهم این اصول از ابتدای سیر اخلاقی تا انتهای سیر اخلاقی چه روشهایی را از خودشان بیرون کردهاند. مثلاً ببینید روش مراقبه از کدام اصل کلی اخلاقی برخواسته و آن اصل کلی اخلاقی برگرفته از کدام مبانی ماست. میبینید که ترتیب و نظم خاصی پیدا میکند. منظور این است که ابتدا مبانی مطرح میشوند، و بعد اصول ناظر به رفتار و مسیر تحول مطرح میشود و از آن اصول، شیوهها و روشهای کار مشخص میشوند و از آن شیوهها در هر مقطع از مسیر تحول اخلاقی دستورالعملهای مشخص استخراج میشوند.
تلاش کتاب این است که سه قسمت را ترسیم کند: مبانی، اصول، روشها و دستورالعملها. البته مبانی خودشان پنج دسته هستند. طبیعتاً این پنج دسته در کنار هم اصول متعددی را به ما میدهند و تلاش میکنند این اصول را ناظر بر رفتار عملی بنویسند.
ناظر عملی چیست؟
ناظر عملی شروع حرکت اخلاقی را نشان میدهد که بر اساس چه اصول و مبانی و روشهاییست و بعد قدم به قدم جلوتر میروند و سعی میکنند به سیر تحقق مسیر اخلاقی توجه کنند. در نهایت اصول و روشها و دستورالعملها را با نگاه به سیر طبیعی تحول اخلاق ترسیم کنند تا هندسهای به دست بیاید که از یکسو کاربردی باشد و از سوی دیگر آکادمیک و نشاندهنده نظم دقیق میان مبانی و اصول و روشها و دستورالعملها باشد و از همه مهمتر به نظر بنده این است که غنای ادله را نشان دهد. برای تمام این مجموعه میتوانیم مستند صحبت کنیم. مجبور نیستیم از فیلسوفان یونان یا از اخلاقیون هند یا از عرفای هند، چین و ایران الزاماً چیزی را اخذ کنیم.
همه اندیشههای آنان محترم و همه اندیشههای ما نیز ارزشمند است. اما بنده با این باور همراه هستم که ادله ما غنای بسیار بالاتری برای ترسیم همه آنچه گفتهایم دارد. این کار در حقیقت یک کار فقهالاخلاقی است. یعنی یک نوع تحقیق در منابع دینی در خصوص سؤالات حوزه اخلاق.
طرحهایی که شما گفتید پیشفرضی داشته و ما قبول داریم که یک نظام اخلاقی در داخل قرآن و برگرفته از قرآن وجود دارد. این موضوع را از کجا میتوانیم بفهمیم؟ اصلاً چه کسی گفته قرآن نظام اخلاقی دارد؟ ما چه دفاعی میتوانیم در مقابلش داشته باشیم؟
ابتدای عرایضم گفتم بنده تمام پیشفرضهای کلان و کلیام را در جلد اول این مجموعه (درآمدی بر فقه اخلاق) در حدود چهارصد صفحه گفتهام و همه این مسائلی که خدمت شما میگویم شمایل و تصویر کلانش را آنجا عرضه کردهام. در حقیقت تمام نوشتههای بنده از این بهبعد هم ناظر به همان پیش فرضها و تصویری است که در جلد اول آمده است.
آیا بهطور خلاصه میتوانیم بدانیم ادله شما در آن کتاب چیست؟
بله. ما با این فرض همراهیم که انسان در عرصههای مختلف زندگی به خاطر کوتاهی فکر و عقل و غرایضش به درگاه دین آمده است و دین اسلام جوابگوی همه نیازهای انسان تا روز قیامت است. البته به معنی نفی ارزشهای علم و نفی علم تجربی فلسفه و عرفان نیست. نه! نیازهای انسان در عرصههای اخلاق اقتصادی و اموری از این دست در دین تعریف شده است و این نیاز در آنجا پاسخ داده شده است. این فرض کلامی ماست. این فرض کلامی را بهطور مفصل در جلد اول بحث کردم و در جلد بعد هم در مقدمه به آن خواهم پرداخت.
چه اصولی از فطرت انسان استخراج میشود؟
در اینجا با این پیشفرض شروع میکنم: در دین اسلام در زمینههایی که فکر و عقل و غریضه راهنمای کافی برای انسان ندارد، در تمامی این عرصهها نیازمند بیان دینی هستیم و این را باید در قرآن و روایات بیابیم. این فرض کلامی را همراه دارم و طبیعتاً وقتی میخواهم کارم را شروع کنم، تلاش میکنم که غنای ادله را به صورت منصفانه نشان بدهم. قرار بر ساخت و پاخت کردن و منتسب کردن نیست. نه! در مدل کار فقهی ما باید استضحار کنیم؛ یعنی به قدری در آیات و روایات دقت کنیم و به قدری قرائن و مدارک جمع کنیم که یقین کنیم این مبنای انسانشناسانه مستقیماً از قرآن گرفته شده است.
فرض بگیرید یکی از این مبانی، فطری بودن دین است. آیه شریفه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» و روایات وارده در ذیل این آیه و بقیه بیانات نشان میدهد که قرآن واقعاً دین را به مثابه مجموعه آموزههایی در نظر گرفته است که کاملاً با ساخت وجودی انسان هماهنگ است و ساخت این فطرت جز با مجموعه آموزهها و دستورالعملها کار نخواهد کرد.
اگر به این نتیجه برسیم فطری بودن را ثابت کردهام و باید نشان بدهم از دل آن چه اصول رفتاری بیرون میآید. دقت میفرمایید؟ این اصول رفتاری بهطور طبیعی متخذ و برگرفته از آن مبانی خواهد بود. البته جدای از استنتاج طبیعی از آن مبانی، سعی میکنم برای تک تک این اصول ادله قرآنی و روایی دیگری هم بیابم، علاوه بر این اصول وقتی میخواهم روشها را استنباط کنم راجع به تک تک این روشها، مثلاً روش مراقبه، سعی میکنم مجموعه ادله را بگردم و مجموعه آموزههای منسجمی که در این زمینه موجود است استخراج کنم. دقت کنید که در اینجا از یکسو تلاش اصلی ما برای نشان دادن میزان ظرفیت ادله است و بعد از آن نشان دادن اینکه ما یک نظامواره زیبایی داریم که میتواند از ابتدا تا انتهای مبانی (دستورالعملها) را در اختیار ما بگذارد.
آیا ممکن است اخلاقی که از قرآن برگرفته شده و در مبانی نظریه شما آمده، قابلیت جهانی شدن داشته باشد؟
اخلاق به دو معنا بوده و امروزه هم به دو معنا است. اول به معنای علم گفتوگو از نظام ارزشهاست. سخنی که شما میفرمایید بحث ارزشهای جهانی است و اخلاق هم بخشی از این ارزشهای جهانی است. موضوع گفتوگوی بنده این نیست. بلکه موضوع بحث بنده مسیر تحول معنوی انسان است که در سنت مسلمانان به آن توجه داشتهاند. سنت اخلاقی غرب ریشه گستردهای مانند اخلاق مسلمانان نداشت. البته کاملاً مشترک بود؛ زیرا از انسان بهعنوان موجودی با ویژگیهایی خاص اخلاقی یاد میشود و بین بنده و شما و آن عزیزانی که در غرب زندگی میکنند مشترک است.
آیا بحث ما که مسیر معنوی فرد و تحول وجود یک انسان است، فضا را از اخلاق اجتماعی و جامعه و سیستم دور نمیکند؟ آیا اخلاق فردی باید ترویج شود تا سیستمها خود به خود اصلاح شوند؟ آیا این اخلاقی که شما فرمودید اخلاق فردی پررنگ بوده و اخلاق اجتماعی در آن کمرنگ نمیباشد؟
شما دقت خوبی دارید. باید توجه داشته باشیم وقتی از تحول معنوی انسان صحبت میکنیم باید تکلیف را معلوم کنیم. آیا تحول ما ارتباطی با تحول جامعه دارد؟ آيا بنده میتوانم از مسیر خلوتی بدون تصادم با دیگران راه به سلوک خود داشته باشم؟ یا اینکه، نه! خداوند عالم راهی برای انسانها جز از میان جامعه نگذاشته است؟
انسانها در آن بخشی از سلوک خودشان، موظف هستند که با دیگران کار کنند و ارتباط برقرار کنند. به میزانی که برای جامعه سرمایهگذاری میکنند به همان میزان خودشان هم ارتقا سلوکی پیدا کنند. این موضوعات باید تعریف و مبانیشان روشن شود. اصول حاکم، روشها و دستورالعملها باید روشن شود. یعنی باید از زاویه درست دیگری به این موضوعی بپردازیم. ما اعتقاد داریم که سلوک نبوی و سلوک علوی، سلوکی است که مانند جنگ و مانند خدمت به خلق رشد میکند و بسیاری از منابع سلوک معنوی انسان قابل وصول نیست، مگر در سایه روابط اجتماعی و انجام تکالیف اجتماعی و طبیعتاً اگر از این دید نگاه کنیم، کاملاً نگاهمان به ساحت اجتماع هم هست.
سؤال محوری ما در این بحث این است که قرآن چه نظامی اخلاقی دارد؟ اگر بخواهیم ادعا کنیم که کسی تا به حال روی این موضوع کار نکرده ادعای عجیبی است. با توجه به سوابقی که مسلمانان دارند و با توجه به اهمیت قرآن در میان مسلمانان، چه در فضای اهل تسنن و چه در فضای تشیع این ادعا بسیار غریب است. از طرفی هم باید یک نقطه نویی در این بحث شما باشد. آیا قبلاً بحث مبانی اخلاق به این معنایی که شما میگویید پیشینهای در قرآن داشته است؟ یا نه یک کار منفرد و نوظهوری است؟ مزیت نسبی آن چیست؟
ادعای بنده این نیست که تا به حال در این زمینه کاری نشده است؛ بلکه اعتقادم این است که آن چیزی که دغدغه بنده است، دغدغه کسان دیگری هم بوده است. ما در باب مبانی اخلاق در اسلام، نوشته کم نداریم. منتها این تحقیق چند تفاوت مهم با تحقیقهای دیگر دارد.
اولین تفاوت این است که بنده تلاش میکنم صرفاً از قرآن و روایات صحبت کنم و چیزی را بهعنوان پیشفرض از فلسفه یا عرفان موجود نمیکنم و این تفاوت مهمی است.
دوم اینکه روش کار بنده روش رایج فقه ماست. بنده تلاش میکنم به ظهورات و استضحار از ادله برسم. این موضوع در نوشتههای دیگر دیده میشود. سومین تفاوت این است که بنده تلاش میکنم مجموعه اندیشه اخلاقی ما با خلوصی که دارد به صورت یک نظام یا مجموعه هماهنگ، مرتبط و هدفمند ارائه شود. اگر به متن موجود مراجعه کنید، عمدتاً تلفیقی از مباحث فلسفی، گاهی عرفانی و بخشی هم از آیات و روایات توجه خاصی به قرآن داشتهاند. معمولاً آنچه که در دسترس ماست یک سلسله امور کلی در باب اخلاق است که نام آن را مبانی اخلاق گذاشتهاند. مبانی عرض بنده دقیقاً مبانی غریبه و مبانی متصل به فضای اصلی اخلاق است که شما هر کدام را بپذیرید یک سلسله اصول از آن استخراج میشود و هر کدام را نپذیرید یک سلسله اصول از آن حذف خواهد شد.
البته تا آنجاییکه جستوجو کردم یک ساختار منظم و نظاممند و ناظر به عمل نیافتم. نیافتن بنده با وجود تتبع، دلیل بر نبودن ساختار نیست. به قطع میتوان گفت اصلاً چنین دیدی در گذشته نبوده است. اگر تحولات نوشتههای اخلاقیمان را بررسی کنیم تحولات مشخص و محدود است. یک سیر فیلسوفان و یک سیر عرفا بوده و یک سیر اهل حدیث است. کار اهل حدیث بیشتر جمعآوری کردن و قدری شرح دادن است، اما اهل فلسفه بیشتر تلاش عقلانی در این زمینه داشتهاند. عرفا هم به شهود و ذوقیاتشان توجه کردهاند، حتی وقتی اینها را با هم تلفیق کردند سهم قرآن و حدیث بسیار محدود و ناچیز بود و بیشتر ناظر به احادیث اهل سنت؛ و از گنجینه احادیث شیعه استفاده نشده بود.
اگر شما را متهم به تفکیکی بودن کردند چه؟
یادتان باشد اتهام زدن روش علمی نیست. بنده اعتقادی به مکتب تفکیک ندارم. اعتقاد من این است که آوردههای فیلسوفان و عرفا همه ارزشمند و قابل مطالعه و بررسی هستند. تلاش بنده این است به منبعی که کمتر مورد توجه قرار گرفته توجه بیشتری شود. گاهی مباحث اخلاقی را در مجلدات قبلی کتابهایم آوردهام. احادیثی در رابطه با ترتیب تحول انسان آمده که شاید نزدیک به ده سند داشته باشد. در کتابهای اخلاقی ما اصلاً اسمی از ائمه مختلف نقل نشده است و در حد نقل و ترجمه هم نمیشود پیدا کرد. حتی به اندازه منازلالسائرین خواجه عبدالله نیز به این نوع روایات و احادیث پرداخته نشده است. ما آنقدر نوشته در باب توضیح منازلالسائرین خواجه و مواقعالنجوم ابنعربی داریم که گردآوریشان کار بزرگی است.
بنده ادعایم این نیست که اینها تک منبع هستند. حداقل بهعنوان یک منبع ما به اینها جفا کردهایم، هر چند بنده اعتقاد بالاتری به این مجموعه دارم. احترام به یافتههای فیلسوفان و عرفا در جای خود واجب است؛ زیرا هیچ جای تخطئه و خدشهای در آنها نیست، اما این ظرفیت مغفولمانده در مجموعه عظیم که شاید در احادیث و آیات اخلاقی خودمان است کم از آیات و روایت حوزه احکام نیست. ما کار عمیق در این زمینه کمتر چاپ کردهایم.
بنده اعتقادی به مکتب تفکیک ندارم. اعتقاد من این است که آوردههای فیلسوفان و عرفا همه ارزشمند و قابل مطالعه و بررسی هستند. تلاش بنده این است به منبعی که کمتر مورد توجه قرار گرفته توجه بیشتری شود.
بر اساس برخی شواهد، قرآن فاقد یک نظام اخلاقی به آن معنایی است که در ذهن ماست. چطور میشود این را پاسخ داد؟
بین بنده و شما یک فضای کاملاً متفاوت حاکم است. نظام ارزشها در فضای اخلاقی غرب پررنگ است و درباره آن بسیار بحث میشود. همه این نکاتی که میفرمایید معنای غربی اخلاق را مطرح میکند. البته بنده در مراحل بعدی روی این پروژه تحقیقات بیشتری خواهم داشت تا تکلیف مباحثی که در این دو موضوع است را روشن کنم.
دین چگونه مردم را بهسوی ارزشهای اخلاقی دعوت میکند؟
خلاصه بگویم هر چند شما گاهی از اوقات همه تحلیلهای گزارههای اخلاقی را در عرض هم قرار میدهید؛ یعنی میخواهید بگویید که دین چگونه مردم را بهسوی ارزشهای اخلاقی دعوت میکند. آیا سودگرایانه اندیشیده یا وظیفهگرایی را تبلیغ میکند یا نه فضیلت محوری را تبلیغ میکند؟
به اعتقاد بنده هر سطحی از سنتها و هر نوع گرایشی از آنها پیام ويژه خود آنها را دارد. گاهی نگاه ما به زندگی یک تجارت است و سود و زیان را میبینیم که گاهی به آن زبان هم با ما گفتوگو میشود. اگر به ارزشهای پذیرفته شده اخلاقی مندرج در ذات خودمان توجه کنیم، از آن زبان هم با بیان استفاده میکنیم. اگر سؤال کنیم دین بر کدام پایه دعوتهای اخلاقی خودش را استوار کرده؟ پاسخ بنده این است که به تناسب مخاطب و شرایط از ابزارهای مختلف استفاده کرده و این رویکردها را الزاماً از حیث تحقیقی متضاد و غیرقابلجمع نمیدانیم. شما میخواهید بگویید دین کدام رویکرد را پذیرفته است. بنده عرض میکنم شما در بیانات معصومین و قرآن یک دعوت به تجارت موفق دارید، مانند هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ؛ بنده … در بحث تجارت است. در آیه هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ؛ از همه شیوههای ممکن و پذیرفته شده در فطرت و ذات برای دعوت ما استفاده میکند. البته بعضی از این شیوهها برای همه مؤثر است و بعضی از این شیوهها برای برخی در سطوح بالاتری ممکن است طرح شود.
شما گاهی از زبان تجارت صحبت میکنید، گاهی از زبان عشق و گاهی هم از زبان حبالخیر صحبت میکنید و گاهی از حب مولا. اینها زبانهای مختلف است که مخاطبهای مختلفی میتواند داشته باشد و حتی میتواند گاهی در یک مخاطب از چند چیز استفاده کند و منافاتی با هم نداشته باشند. اما تکرار میکنم سؤال شما به حوزهای که نوشته بنده به آن میپردازد مرتبط نیست. ما دو مفهوم و دو حوزه مطالعاتی داریم. یک حوزه مطالعاتی بحث ارزشها و باید و نبایدهاست و یک حوزه سنت مسلمانان بسیار پررنگ بوده و مسیر تحول اخلاقی انسان است.
رویکرد کلامی شما در این پژوهش حاکم به فهم شما از آیات است. رویکردهای عرفانی را کنار میگذارید اما میگویید رویکردهای کلامی را باید تبیین و قبول کنیم. آیا این کار را درباره رویکرد عرفانی نمیتوان انجام داد؟
مسئله این است که ما میخواهیم بحثی مانند تحول اخلاقی را از منظرهای مختلف درباره اش گفتوگو کنیم. این یک موضوع است، بنده هم از این موضوع در مجلدات قبلی بحث کردم. دو جلد از نوشتار بنده به همین موضوع اختصاص دارد. از دیدگاه عرفا و حکما به این موضوع پرداختهام و سعی کردهام نقد و بررسی کنم. حتی رویکرد کسانی را که تلفیقی بحث کردند. بحث بنده این است که با ادله کلامی به این نتیجه رسیدهام که دین ظرفیتی فراتر از آنچه که از آن استفاده کردیم در حوزه اخلاق دارد. نتیجه مقدمات کلامی بنده این است که ما یک مجموعه نهفتهای در قرآن و روایات داریم که باید از آن استفاده کنیم. این کلام برای بنده بهعنوان یک رویکرد مطرح نبود. بهعنوان مقدماتی بوده برای رسیدن به یک رویکرد تازه. شما میتوانید رویکرد فلسفی داشته باشید و با تلاشهای عقلانیتان به نتیجه برسید. یا ذوقی یا شهودی و با اخلاق به نتیجه میرسید و بنده هم تلاش میکنم از فضای قرآن و روایات تکلیف آن مسئله مشترک را روشن کنم. پس رویکرد من کلامی نیست؛ بلکه کلام و اعتقادات دینی بنده را به این باور رسانده که آن رویکرد فقهی و استضحار و استخراج مطلب از متن را محدود به احکام نکنم، بلکه آن را در حوزه اخلاق استفاده کنم.
در سنت ما متنپژوهی مرسوم است. آیا در میان نظریهپردازان و فلاسفه اروپایی هم کسانی را سراغ دارید که روی این متنها کار کرده باشند؟ یا پروژه شما شبیه به کارهای این اندیشمندان هم باشد؟ آیا روی متن مقدس کار کردهاند؟
در هرمونوتیک آنها و در باب متون مقدس این ذهنیت وجود ندارد که کتاب انجیل یا تورات عیناً گفتههای پروردگار آمده باشد. متکلمین آنها پذیرفتهاند که اینها برداشتهایی از سوی برخی، نسبت به مدل خاصی است. دقت کنید، یعنی آیههای هرمونتیکی بحث آنها با ما متفاوت است. یک. ما اعتقاد داریم این متن عیناً یا از خداست یا از نمایندگان و پیامآوران او صادر شده است. دو. آنها اعتقاد ندارند که مطالبههای ما تا روز قیامت نیاز باشد، در حالیکه ما با این پیشفرض در متونمان همراه هستیم.
این متن حاوی همه آن چیزهایی است که ما به آن نیاز داریم. ما روایات متعددی داریم هر آن چیزی که مورد نیاز شماست ما در این بیانات آوردیم. بنده تلاشم این است با این پیشفرضهای اثبات شدهای که ما در خصوص متون دینیمان داریم موضوع را مطرح کنم.
از حیث اینکه هر دو هرمونوتیک متن را میخوانیم متفاوت نیستیم. منتها با یک متن طرف هستیم و آنها با متون دیگری خودشان را متقابل میبینند. هدفهایمان هم با یکدیگر فرق دارد. آنها گاهی از اوقات میخواهند از متن به فرامتن پی ببرند، میخواهند از تکست به کانتکست پی ببرند. ما هم این مدل کارها را میتوانیم در متون دینیمان انجام دهیم، اما هدف اصلی ما این است که از متن به پیامی برسیم که برای ما فرستاده شده است. ما باورمان این است که این متون حاوی پیامهایی برای تمامی بندگان از زمان رسول اکرم (ص) تا روز قیامت هستند. حالا چطور از حیث کلامی ثابت کنیم این در جای خودش است؟
وقتی شما با این قشر همراهید، خودتان را مخاطب آن متنها میدانید و بعد به دنبال شیوههایی میگردید تا پیامی که در آن متون برای شماست استخراج کنید. این همان پیشفرضی است که ما در فقه احکام داریم. در فقه احکام در این فرض هستیم که دستورات پیشوایان ما فقط برای مخاطب آن زمان نبوده است؛ زیرا موظف بودهاند احوال ما را هم بدانند و با توجه به همه اعصار مطلبشان را ارائه بدهند.
در دوران طلبگی در ذهن طلاب بین قرآن و روایات نسبتی تبیین میشود. بفرمایید نسبت سخنان شما در این کتاب با این موارد چیست؟
معمولاً قرآن اصول و قواعد و چارچوبهای کلان را به ما عرضه میکند. یعنی اگر ما بخواهیم از ده مبنا صحبت کنیم، معمولاً خود این مبانی مستنداتش قرآن است و از این جهت خیال ما راحت میشود که صدور متن و انتسابش به پروردگار قطعی است. تلاش ما این است که دلالت و معنای متن را با حوصله و آن هم بدون اضافهگویی بفهمیم و مشخص کنیم که این سؤال مبنایی با این جواب قرآنی همراه است. وقتی سراغ روایات آمدیم یادتان باشد، برخورد فقهای ما در حوزه احکام و روایات بسیار سختگیرانه است. وقتی مرحوم شریعتی راجع به رجال شیعه صحبت میکند با اعجاب از میزان سختگیری فقها نسبت به روایات صحبت میکند.
ما هر چیزی بهعنوان متن روایت میآید به آن استناد نمیکنیم. طلبهها گاهی از اوقات کتابی مانند حلیهالمتقین را میخوانند زیرا فکر میکنند حرفهای این کتاب حجتشان است، در حالی که اینطور نباید باشد. برای نسبت دادن یک روایت کار علمی بسیاری باید صورت بگیرد. در مواردی مانند اثبات اصل صدور، جهت صدور و خیلی مطالب دیگر باید دقتهای بسیاری داشته باشیم تا بتوانیم انتساب دهیم.
در خصوص بحثی که بنده داشتهام داستان بسیار فراتر از این صحبتهاست. اولاً مبانی اندیشه معمولاً با ادله محکم قرآنی ساخته میشود، آن هم نه یک دلیل یا دو دلیل، روایات متعددی بهعنوان مؤید هستند که میتوانند خودشان دلیل مستقل داشته باشند. در قرآن هم از اصول استفاده شده، ولی به روشها که میرسیم با یک روایت نمیشود مبانی را تأیید کرد. مثلاً وقتی با یک روش جدید از جهاد با نفس صحبت میکنیم، دهها روایت دیگر در رابطه با این موضوع موجود میشود که از مجموعش مبانی را متوجه میشویم. از همه مهمتر اینکه وقتی بنده از یک روش صحبت میکنم این روش نه تنها از روایات استفاده میکند، بلکه کاملاً متکی، مبتنی و مستدل به آن اصولی است که از قرآن میخواستیم و اگر از اصول صحبت میکنیم این اصول کاملاً متکی و مبتنی بر مبانیای است که از قرآن استفاده میکنیم.
آیا امکان دارد که ما نظام اخلاقی را از قرآن استخراج کنیم یا خیر؟
در جلد اول خیلی از این بحثها انجام شده است. امکان به معنی اثبات وجود این ظرفیت در قرآن در جلد اول آمده است. بهعنوان ارائه نمونه در این زمینه، در مجلدات دوم و پنجم کاملاً این کار انجام شده است و واقعی بودن این ظرفیت را اثبات میکند. بهطور طبیعی خودش میتواند فوایدی را داشته باشد، ولی اگر کسی بخواهد این اندیشه را بشناسد ـ که الان هم خیلی مطرح شده نسبت به گذشته ـ طبیعی است که باید مجموعه اندیشه را ببیند. پس دقت کنید از حیث کلامی و استدلالی اثبات وجود این ظرفیت در قرآن و حدیث در جلد اول آمده، ولی از حیث تحققی و امکان سنجی خود ادله، نمونه این کار هم در جلد و هم در جلد پنج آمده است. جلد دوم ظرفیت روایات را بیشتر نشان میدهد و جلد پنجم ظرفیت قرآن را در این زمینه خوب نشان داده و ستون فقرات بحث یک جا بر اساس روایات و یک جا بر اساس قرآن توضیح داده شده است؛ پس از دو جنبه پاسخ به سؤال حضرتعالی داده شد.
نسبت اخلاقی که شما استخراج میکنید با بحثهای فرادینی چیست؟ آیا غیرمسلمانان هم میتوانند با این اخلاق همراه شوند و از آن استفاده کنند؟
شما وقتی در فضای گفتوگوی بنده ـ مسیر تحول اخلاقی انسان ـ وارد میشوید اهدافی را مطرح میکنید که این اهداف فقط در عرصه اجتماع یا در عرصه همزیستی، مسالمتآمیز و مهربانانه است. کسی که در این عرصه صحبت میکند ذهنیت خاصی نسبت به انسان دارد. یک هدف خاصی را برای انسان تعریف میکند. بهطور طبیعی وقتی کسی به مبانی نرسیده است صورت مسئله برایش مشخص نیست. البته بسیاری از حرفهایی که در حوزه اخلاق میزنیم در حقیقت اموری است که از آن میشود دفاع عقلانی کرد و از این جهت هم میتواند استفاده عمومی داشته باشد. در هر صورت دقت کنید یک طرح کامل است که این طرح برای رسیدن به هدفهای خاصی است و اندیشه آن هدف در جامعیتش بر اساس یک مبانی خاصی ثابت میشود. ما انسان را در آغاز یک مسیر بینهایت میدانیم و برای او هدفهای بسیار بالاتری مطرح میکنیم و طبیعتاً طرحی متناسب با این هدف و این دید ارائه میکنیم.